یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بحران هویتی در جوانی و نوجوانی


بحران هویتی در جوانی و نوجوانی
وقتی که در لابه‌لای فرهنگ‌ها و کتاب‌ها به دنبال معنای هویت می‌گردیم و در اعماق جستجوی خود با انواع هویت روبه‌رو می‌شویم که هرکدام تعریف و تصویری ارائه می‌کنند، واژگانی رنگارنگ و اغلب قرمز رنگ می‌بینیم به نام هویت جوانی یا بحران هویت در جوانان! آیا به راستی فقط رنگ قرمز این واژگان ‌باید توجه ما را برانگیزد یا اینکه رنگ‌های سبز، آبی و نارنجی هم حکایت‌هایی از هویت جوانی بازگو می‌کنند که ما را در مسیر پرپیچ و خم تصمیم‌گیری‌های هویت‌ساز فرهنگ راهنمایی خواهند کرد. اگر بخواهیم هویت جوانان این مرز و بوم را از گل‌ولای سیلاب‌گونۀ تناسب ملّی بودن با جهانی بودن بیرون بکشیم، راهی دراز، لغزنده و پراحتیاط پیش رو خواهیم داشت. می‌گویید نه؟ مقالۀ زیر را ملاحظه فرمایید.
از نظر عامۀ مردم، شاید هنوز زود باشد که دربارۀ فکر نوجوان و فلسفۀ زندگی در نظر او سخن بگوییم. آنان اظهار می‌کنند که نوجوان، هنوز کم سن و کم تجربه، و با این‌گونه مسائل و امور، بیگانه است. درحالی‌که از مختصات دوران نوجوانی، رشد ذهنی و بارور شدن توان عقلی است. نوجوان در گذشته‌ای نه چندان دور، از جهت عقل و خرد، کودکی تسلیم بود و قدرت استقلال نداشت، اما اینک در شرایطی است که می‌تواند عقلانی بیندیشد و حسن و قبح را از یکدیگر تشخیص دهد و زشت و زیبا را از هم باز شناسد. بنابراین او اهل عقل و استدلال می‌شود و به همه چیز، با دیدۀ بی‌اعتمادی می‌نگرد تا وقتی که حقیقت بر او ثابت شود و در این امر، تا جایی پیش می‌رود که عده‌ای گفته‌اند دچار «مالیخولیای استدلال» می‌گردد.
رشد «خود»، توسعۀ اندیشۀ چراجویی و گسترش توان استدلال از یک‌سو و تحولات زیستی ــ جسمانی و بیداری غرایز از سوی دیگر، نوجوان را به کشف خود و هویت خویش وادار می‌سازد.
من کیستم؟ به کجا تعلق دارم؟ به کجا می‌روم؟ و سؤالاتی از این دست، مظهر سیر هویت‌یابی نوجوان است. هویت همچون بندی است که به ستونی محکم متصل است و فرد را نگه می‌دارد تا در کوران حوادث اجتماعی، سیاسی و فرهنگی استحاله نشود. در واقع، فرد مانند برگی است که به شاخۀ میراث‌ها و ارزش‌های فرهنگی یک جامعه متصل است و این ارزش‌ها شکل‌دهندۀ باورها، رفتارها، آگاهی‌ها، دانش، نگرش و در واقع چهارچوب‌هایی است که فرد را به لحاظ اجتماعی به جامعۀ خود پیوند می‌دهد.
توفیق نیافتن جوان در شکل دادن به هویت فردی خود، اعم از اینکه به علت تجارب نامطلوب کودکی یا نوجوانی یا شرایط نامساعد فعلی باشد، بحرانی ایجاد می‌کند که «بحران هویت» یا گم‌گشتگی نام دارد. در جوامع صنعتی امروز با توجه به تعدد منابع هویت‌یابی، از جمله رسانه‌های متعدد، که الگوهای متنوع و متضادی از افراد را روبه‌روی نسل جوان و نوجوانان قرار می‌دهند، هویت‌یابی آنان را با دشواری‌های بسیاری مواجه کرده است. در این مقاله تلاش شده است جنبه‌های گوناگون هویت، ارتباط آن با رسانه‌ها و آسیب‌های آنها در قشر جوان و نوجوان جامعه بررسی شود.
● تعریف هویت
در لغتنامۀ دهخدا واژۀ «هویت» این گونه بیان گردیده: «هویت، عبارت است از تشخص و همین معنی میان حکیمان و متکلمان مشهور است. هویت گاه بر وجود خارجی اطلاق می‌گردد».[۱]
کلمۀ «هویت» در «فرهنگ فارسی معین»: «
۱) ذات باری تعالی؛
۲) هستی و وجود؛
۳ ) آنچه موجب شناسایی شخص باشد»[۲] تعریف شده است. در فرهنگ عمید نیز «حقیقت شی یا شخص که مشتمل بر صفات جوهری او باشد. شخصیت، ذات و هستی»[۳] بیان شده است و همین طور در «فرهنگ جامع فارسی به فارسی» به معنای «شخصیت، ذات و هستی».[۴] اما در «فرهنگ فارسی امروز» کلمۀ «هویت» این گونه شرح داده شده است: «
۱) ویژگی یا کیفیتی که موجب تمایز و شناسایی کسی یا چیزی از دیگران شود؛
۲) یکسانی ویژگی یا صفت اصلی یا مادرزادی در موردهای مختلف؛
۳) مطابقت کلی آنچه واقعیت عینی چیزی را تشکیل می‌دهد؛
۴) روابط ایجادشده بر اساس همانندسازی روانی»[۵] و بالاخره در «فرهنگ جامع روانشناسی ــ روانپزشکی»، «خود اساسی و مستمر فرد» یا «مفهوم درونی و ذهنی از خویش به عنوان یک شخص؛ مثلاً هویت جنسی، قومی یا گروهی و...»[۶] تعریف شده است.
به‌طور خلاصه و اجمالی، معنای هویت را می‌توان در چند جمله خلاصه کرد: «آدمی:
۱) بداند جایگاه، منزلت و مرتبت او دقیقاً چیست؟ و چه تعریفی دارد؟
۲) آگاه باشدکه چه پیوندها، رشته‌ها و ارتباط‌هایی او را به خود و جهان خارج از خود متعلق می‌سازد؟
۳) درک کند که چه نقش‌ها، وظایف و مسئولیتی در قبال خود و دیگران بر عهده دارد؟
۴) شناخت واقع‌بینانه‌ای از توقعاتش نسبت به خود و دیگران به دست آورد؛
۵) در نهایت نسبت خود را با گذشته، حال و آینده به درستی بداند.»[۷]
اما تعریفی که دانشمندان علوم روان‌شناسی و روان‌شناسی اجتماعی از هویت دارند این است: «مجموعه ویژگی‌هایی است که تفاوت فرد از دیگران یا شباهت او به دیگران را موجب می‌گردد که برای ساختن آن، عناصر زیادی مورد استفاده قرار می‌گیرد. هر شخص، برای به‌وجود آمدن تصویر ذهنی از خود، بر تفسیری که از واکنش‌های دیگر دربارۀ خود دارد تکیه می‌کند.»[۸]
بنابراین پاسخ به پرسش «من کیستم؟» درحقیقت، همان «هویت» یا «خود» ماست. اگر توانستیم جایگاه خویش را در جهان هستی مشخص کنیم و به این پرسش‌ها که «از کجا آمده‌ایم و چه کاری باید بکنیم و سرانجام‌مان چیست؟» پاسخ صحیح دهیم، هویت ما شکل می‌گیرد و هر چه پاسخ ناقص باشد، هویت ما نیز به همان میزان، دچار نقص است.
اریک اریکسون، که نام او با «هویت» پیوندی عمیق دارد، بیان کرده است: «هویتی که نوجوان درصدد است تا به‌طور روشن با آن مواجه شود این است که ”او کیست“؟ نقشی که باید در جامعه ایفا نماید چیست؟ آیا او یک کودک است یا بزرگسال؟ آیا او توانایی آن را دارد که روزی به عنوان یک همسر یا پدر و مادر باشد؟ آیا او علی‌رغم نژاد، مذهب یا زمینه‌های ملّی ــ که او را از نظر مردم کم‌ارزش جلوه می‌دهد ــ احساس اعتمادبه‌نفس دارد».[۹]
● انواع هویت
۱) هویت فردی:
هویت فردی به دو متغیر بستگی دارد: اکتشاف (که گاهی به آن بحران می‌گویند) و تعهد. در دورۀ اکتشاف، نوجوان به‌شدت با جنبه‌های مختلف هویت خویش رودررو می‌شود و آنها را زیر سؤال می‌برد. تعهد با تصمیم داشتن یا نداشتن، رابطه دارد. نوجوانان از لحاظ میزان بحرانی که با آن روبه‌رو می‌شوند یا تعهدشان، با هم فرق دارند.
۲) هویت اجتماعی:
کودک از حیث «حس مالکیت» و «خودمحوری» به‌شدت «غیر اجتماعی» است. از نوجوانی به بعد به‌تدریج، گرایش به «اجتماعی شدن» در شکل دوستیابی و وفاداری به او ظاهر می‌شود. آلپورت معتقد است: « مسئلۀ اساسی در روا‌ن‌شناسی رشد، دگرگونی و تحولی است که از طریق آن، کودک غیر اجتماعی جامعه‌پذیر می‌گردد، به دوستی‌ها، نفرت‌ها، وابستگی‌ها و رغبت‌های خود، ساختمان و شکل می‌دهد و برای خود، جایی در اجتماعی پیچیده و منظم پیدا می‌کند».[۱۰]
براساس دیدگاه یکی از صاحب‌نظران شخصیت «عدم توانایی در انتخاب شغل و یا عدم ادامۀ تحصیل، غالباً نمودی از بحران هویت یا گم‌گشتگی در نقش اجتماعی است. بسیاری از رفتارهای ضد اجتماعی و ناسازگارانۀ افراد را می‌توان از این دیدگاه توجیه نمود».[۱۱]
بنابراین منظور از هویت اجتماعی، عبارت است از باورها، ارزش‌ها، سنت‌ها، آداب و رسوم موجود در جامعه، که از طریق روابط اجتماعی با دیگران، برنامه‌های رسانه‌های جمعی مثل رادیو، تلویزیون، مجلات، روزنامه‌ها، تصاویر، اجناس و کالاها و... به نسل‌های بعدی انتقال می‌یابد.
۳) هویت خانوادگی:
تعریف دقیق هویت خانوادگی، کاری نسبتاً دشوار است، ولی در یک عبارت می‌توان گفت که منظور از این نوع هویت، تعیین نسبت میان نوجوان و خانوادۀ او (به عنوان «یک گروه») است و اینکه چه پیوندهایی میان آنها وجود دارد؟ در بحث هویت، خانوادۀ نوجوان از دو جنبه برای او حائز اهمیت است: ابتدا بُعد مرجعیت و سندیت خانواده است؛ به این معنا که «رفتار کلامی و عملی والدین (به‌رغم سنین حساس نوجوانی) برای فرزند از نوعی اعتبار برخوردار است» و هرچند در رفتار ظاهری، چنین واقعیتی را بروز ندهد، در باطنش به آن باور دارد.
جنبۀ دوم، کثرت ارتباط‌های نوجوان و والدین در درون نهاد خانواده است که می‌تواند هم آنها را به یکدیگر نزدیک‌تر، و هم در مواردی دورتر نماید.
۴) هویت دینی:
از نیازهای فطری آدمی، گرایش به عشق و پرستش است؛ یعنی فرد، مستقل از هر نوع یادگیری، در درونش تمایل به عبادت و بندگی خدا را احساس می‌کند. چنین احساس و تمایلی، در اعمال و رفتار دینی آشکار می‌شود. رابطۀ آدمی و دین و نسبتی که با آن پیدا می‌کند در مقولۀ «هویت دینی» تبیین می‌شود.
به گفتۀ یکی از روان‌شناسان، هدف ایدئولوژی «ایجاد تصویری در ذهن شخص است که احساس فردی و جمعی هویت را در او تقویت نماید».[۱۲] بدیهی است که پیامدهای تکوین هویت دینی، احساس تعهد و مسئولیت در قبال ارزش‌ها و باورهای آن مکتب است. عده‌ای از صاحب‌نظران، تعهد را سنگ بنای «هویت دینی» تلقی می‌‌نماید. یکی از کارشناسان یونسکو معتقد است: «اولین هدف آموزش و پرورش، القای ارزش‌های نیرومند انسانی به جوانانمان است، به‌نحوی‌که با انسانیتی بهتر و والاتر رشد نمایند. آنها باید مفهوم انسانیت را بیاموزند و تا زمانی که زنده‌اند، به مضامین آن مقید باشند. علی‌رغم اهداف ما و سیاست‌ها و تصمیم‌های مکتوب ما، من فکر می‌کنم این همان چیزی است که کمبود آن در نظام آموزشی امروز کشورهای پیشرفته و کشورهای در حال توسعه، شدیداً احساس می‌شود. ظاهراً در تلاش برای تعالی علمی، انسانیت از آخرین جایگاه ارزشی برخوردار است. در حقیقت، تحت پوشش تعالی علمی، ارزش‌های انسانی، همدردی، عاطفه و محبت پایمال شده‌اند. دانش‌آموزان برای تلاش بیشتر در راه کسب تعالی علمی و ورزشی علناً به بی‌اعتنایی و بی‌عاطفگی تشویق می‌شوند. این رقابت به قیمت انهدام کلیه ارزش‌هایی تمام می‌شود که باید به‌وسیلۀ آموزش و پرورش به بشریت، تفهیم و القا گردد.»[۱۳] در واقع بهترین هویتی که اندیشمندان جامعۀ ما آن را تأیید کرده‌اند «دین و مذهب» است.
هویت دینی، به جاودانه بودن انسان اشاره دارد، جلوه‌ای زیبا به او می‌دهد و راه‌های رسیدن به کمال را بیان می‌کند. کارل گوستاو یونگ (روان‌شناس بزرگ معاصر) در سخنانی که در سال ۱۹۳۵ ایراد نموده، گفته است: «نه تنها مسیحیت با نمادهای رستگاری‌اش، بلکه تمامی مذاهب شامل بدوی‌ترین آنها با آیین جادویی‌شان انواعی روان‌درمانی‌اند که رنج‌های روحی و جسمی ناشی از روح را درمان کرده، بهبود می‌بخشند».[۱۴]
بنیامین راش (پدر روان‌پزشکی امریکا) می‌گوید: «دین، آن قدر برای پرورش و سلامت روح آدمی اهمیت دارد که هوا برای تنفس». پیاژه بیان می‌کند کسی که دچار مشکل اخلاقی است دیگران را هم در معرض این خطر قرار می‌دهد. او معتقد است که کودک را باید تربیت کرد، نه اینکه او را آزاد گذاشت تا خودش رشد کند یا احتمالاً به سقوط اخلاقی منجر شود و سرانجام دربارۀ این گونه افراد (افراد تربیت‌نشده) به این صورت هشدار می‌دهد که «اینها طریقه‌ای مخصوص برای خود دارند. دنیا و آنچه در آن است را پوچ می‌دانند و به تمام اصول انسانی و اجتماعی و اخلاقی پشت پا زده‌اند و از بیکاری و ولگردی لذت می‌برند و در جستجوی تفریحات آسان و سهل‌الوصول و ارتباطات جنسی پرسه می‌زنند و محبت و دوستی و زندگی اجتماعی را به مسخره می‌گیرند. این خطر، نه تنها یک شهر و کشور را تهدید می‌کند، بلکه در جهان امروز، صورت بین‌المللی یافته به همه سرایت کرده است؛ به این معنا که جوانان یک کشور به کشور دیگر می‌روند و سعی دارند این فلسفۀ فاسد را در همه جا عمومیت دهند».[۱۵]
دغدغه‌های بسیار هشداردهندۀ پیاژه و امثال او فقط با رشد اخلاقی از بین می‌روند. اخلاق نیز زمانی رشد می‌کند که هویت دینی و مذهبی در وجود ما به‌طور واقعی شکل بگیرد. در واقع می‌توان گفت که اخلاق، میوۀ درختی است به نام «دین» که با رشد درخت، میوه‌های بیشتری به ثمر می‌نشینند.
۵) هویت ملّی:
اهداف تربیت از حیث توجه به آرمان‌های ملّی در تاریخ، دستخوش تغییراتی گردیده است. تربیت در بعضی از جوامع، مقدم بر هر عامل دیگر، بر میراث گذشته، تکیه داشت و پایبندی بدان را توصیه می‌نمود. در دوران رنسانس، تربیت عمدتاً متوجه زیبایی و هنر شد و در دوران جدید، بیشتر بر مشارکت اجتماعی، متمرکز گردیده است. برای نمونه، فردریک مایر نوشته است: «در روم، تربیت، عملی‌تر از آتن بود. رومی‌ها به تکالیف شهروندی و وفاداری ملّی، بیشتر از فلسفۀ نظری اهمیت می‌دادند. آرمان تربیت رومی این بود که فرد را برای فداکاری در راه سرزمین نیاکان آماده سازد، او را در عادت‌های خود، معتدل و میانه‌رو بار آورد و کاری کند که هیچ‌گاه از شکست مأیوس نشود».[۱۶]
بررسی اظهار نظر فردریک مایر نشان‌دهندۀ آن است که یکی از اهداف اساسی تعلیم و تربیت را می‌توان در «مسئولیت مدنی احترام به کشور خویش و انجام خدمتی شایسته در حق آن» خلاصه نمود که تحقق آن سبب درک هویت ملّی می‌شود. دلبستگی به «هویت ملّی» از آگاهی نسبت به خصیصه‌ها، مفاخر و ارزش‌های ملّی سرچشمه می‌گیرد. اساساً شناخت هر پدیده، سبب یگانگی با آن می‌شود و متقابلاً شناخت نداشتن از آن، سبب بیگانگی می‌گردد.
۶) هویت فرهنگی:
در تعریف فرهنگ آمده است: «مجموعه عادت‌ها، باورها، هنر، موسیقی و سایر دستاوردهای تفکر انسانی که به وسیلۀ گروهی از مردم در زمان خاص به‌وجود آمده است».[۱۷]
انسان موجودی اجتماعی است که در بستر جامعه زندگی می‌کند، در آن کسب امنیت می‌کند و به اتکای تعبیر معنایی خاصی از جامعه، به تکامل مادی و معنوی هویت خویش دست می‌یابد.
به دیگر سخن، اشتراک در پیروی از الگوهای رفتاری و استفاده از ابزارهای فنّی، مایۀ قوام و دوام جامعه محسوب می‌شود و هر چند تنوع تجارب زیستی بشری می‌تواند مبدأ اعتقادات، هنجارها و ابزارهای گوناگونی باشد، این فرهنگ است که به آنها هویتی واحد می‌بخشد. به این لحاظ است که «پرسش از فرهنگ سریعاً مبدل به پرسش از هویت می‌شود».[۱۸]
منزلت «هویت فرهنگی» همانند فرهنگ، ارجمند و در خور تأمل است؛ زیرا پیوند در میان نسل جوان و مشی زندگی، آداب و رسوم، هنر و سایر تعلقات از طریق معرفت و شناخت آن برقرار می‌شود. شناخت فرهنگ خودی (ملّی) به معنای آگاهی از ویژگی‌های آن است. یک جوان، ضرورتاً باید ریشه در فرهنگ خودی (ملّی) داشته باشد تا بر اساس آن بتواند هویت فرهنگی‌اش را شکل دهد. لازمۀ این امر، شناخت فرهنگ ملّی، عقیده به آن و یافتن مشترکاتی میان خود و آن است.
۷) هویت تمدنی:
واژۀ «تمدن» و «فرهنگ» از جهاتی با یکدیگر وجه اشتراک دارند، در مواردی نیز مترادف با هم تلقی می‌شوند.
اما اغلب هویت فرهنگی به مرزهای یک کشور یا ملّت محدود می‌شود، درحالی‌که «هویت تمدنی» به‌طور عمده از مرزهای کشوری خاص فراتر می‌رود و چندین ملّیت را پوشش می‌دهد؛ مانند تمدن اسلامی یا تمدن غربی و نظایر آن که در مواردی نیز گسترده‌تر از یک قاره، مطرح می‌شوند.
منظور از هویت تمدنی، معرفت و آگاهی عمیق آدمی به تمدنی است که منسوب به آن است. درک چنین هویتی، به فرد امکان احساس زندگی در سرزمینی را می‌دهد که ریشه‌های فرهنگی آن تا اعماق تاریخ کشیده شده است و این احساس، سبب تعلق ارتباط با آن تمدن و افتخارات، میراث و ارزش‌های آن و در نتیجه، شکل‌گیری «هویت تمدنی» می‌شود.
تمدن آن حد جامع و فراگیر است که همۀ ابعاد را در یک کلیت و تمامیت در برمی‌گیرد و در نهایت، افراد هویت خود را با آن امر واحد تمدنی تعریف می‌‌کنند، مثلاً ممکن است فرد مقیم گیلان خود را گیلانی، ایرانی، و خاورمیانه‌ای و مسلمان معرفی کند. در اینجا مسلمان بودن؛ یعنی تعلق داشتن به حوزۀ تمدنی بسیار گسترده که فراتر از محلی و منطقه‌ای بودن و ملّیت است.
از ابزارهایی که بر شکل‌گیری هویت تأثیرگذار است، رسانه‌ها هستند. در چند دهۀ اخیر این ابزارهای اطلاع‌رسانی با پیشرفتی که داشته‌اند و به تبع افزایش قدرت تأثیرگذاری‌شان، در مقولۀ هویت بیش از پیش اهمیت یافته‌اند؛ زیرا با مدیریت آنها می‌توان هویت خاصی را در مخاطبان ایجاد کرد. با توجه به این اهمیت در ادامه تأثیر این ابزار بر هویت بیان گردیده است.
● تأثیر رسانه‌ها بر هویت
گسترش فنّاوری‌های اطلاعاتی و جهانی شدن رسانه‌ها، از یک‌طرف، نگاه خوشبینانه و انتظار مدینۀ فاضلۀ دیرینه، از طرف دیگر، نگاه بدبینانه و فرسایش هویت‌های فردی و اجتماعی را نمودار می‌سازد. رسانه‌ها، در کنار نهادهای دیگری که طرز تفکر جامعه را می‌سازند، در این زمینه تأثیر عمده‌ای دارند. بررسی‌های روان‌شناسی اجتماعی در زمینۀ قدرت رسانه‌ها نشان می‌دهد که این وسایل ارتباط جمعی دارای چنان قدرتی هستند که می‌توانند نسلی تازه در تاریخ انسان پدید آورند؛ نسلی که با نسل‌های پیشین از جهت فرهنگ، ارزش‌ها، هنجارها و آرمان‌ها بسیار متفاوت است. رسانه‌ها از طریق ارائۀ هنجارهای خاص اجتماعی به افراد تلقین می‌کنند که رفتار ارائه‌‌شده در رسانه‌ها، رفتار «مناسب اجتماعی» است، به این ترتیب، رسانه‌ها با ارائۀ الگوها و هنجارهای خاص (که در جهت اهداف مدیران رسانه‌هاست) باعث ایجاد هم‌نوایی در افراد می‌گردند. مبحث رسانه‌ها و هویت‌یابی را از سه زاویه می‌توان بررسی کرد:
۱) قابلیت‌های رسانه‌ها:
رسانه‌ها و به‌ویژه رسانه‌های الکترونیکی، با توجه به قابلیت‌ها و کارکردهایی که دارند، می‌توانند در جهت حفظ سلامت و بهداشت روان و به‌عنوان یکی از عوامل تسهیل‌کنندۀ هویت‌یابی برای نوجوانان کاربرد داشته باشند. همچنین می‌توانند زمینه‌ساز بحران هویت و بیگانگی افراد از فرهنگ، ارزش‌ها و باورهای خود گردند. بنابراین، وسیله و واسطه بودن رسانه‌ها آنها را در معرض کاربردهای دوگانه و گاه متضاد قرار داده است.
۲) انتظار مخاطبان از رسانه‌ها:
در یکی از تحقیقات غربی که چندین سال به طول انجامید، از افراد خواسته شد تا به این پرسش که «علت توجه‌شان به برنامه‌های تلویزیون یا هر رسانۀ دیگر چیست؟» پاسخ دهند. در پاسخ‌های به دست آمده، الگوی نسبتاً منظمی دیده می‌شود و آن عبارت است از:
الف) کسب اطلاعات: پاسخ‌دهندگان یکی از عوامل توجه و علاقۀ خود به رسانه‌ها را کسب اطلاع و آگاهی دربارۀ جامعه و جهان و راهنمایی در مورد مسائل زندگی معرفی کرده‌اند.
ب) وحدت و تعامل اجتماعی: کسب بصیرت دربارۀ وضعیت دیگران، احساس تعلق به جمع و کمک به اجرای نقش‌های اجتماعی.
ج) تفریح و سرگرمی: یکی از عوامل روی آوردن افراد به رسانه‌‌ها تفریح و سرگرمی است.
د) هویت‌یابی: از دیگر علل روی آوردن افراد به رسانه‌ها، به‌ویژه تلویزیون، کسب آگاهی در مورد خویشتن، تقویت، ارزش‌های شخصی، یافتن الگوهای رفتاری، همانندسازی با ارزش‌های مورد اعتنای دیگران و در یک کلام، «هویت‌یابی» است.
۳) اهداف مدیران رسانه‌ها:
بدیهی است هر کس می‌کوشد از رسانه‌ها در جهت پیشبرد اهداف خود استفاده کند.
عامل اصلی کارکرد منفی برای رسانه‌ها، به‌ویژه ماهواره و اینترنت، اهداف پلیدی است که اکثر مدیران فعلی این رسانه‌ها در پیش گرفته‌اند. هدف اصلی استعمار نوین، سلطۀ فرهنگی بر جهان سوم و تمامی جوامع در حال توسعه و تبلیغ ارزش‌های غربی در این جوامع است. درحال‌حاضر با توجه به تغییر و تحولات عصر جدید و جهانی شدن رسانه‌ها، ما در برابر تنگنایی جدید قرار گرفته‌ایم که این مسئله می‌تواند شخصیت و هویت ملّی و فرهنگی ما را به آزمون بگذارد.
گراهام ای فولر، معاون پیشین شورای اطلاعاتی امنیت ملّی در سازمان سیا، گفته است: «اسلام و نهضت‌های اسلامی در زمان ما منبع کلیدی کسب هویت را برای اقوامی فراهم می‌آورند که قصد دارند همبستگی اجتماعی خود را در مقابله با تهاجم فرهنگی تقویت کنند».[۱۹] طبق همین برداشت، چندی پیش مؤسسۀ امور امنیت ملّی یهودیان در واشنگتن، طی کنفرانسی به‌صراحت اعلام کرد: «باید هویت دینی مسلمانان را از آنان بگیریم».[۲۰] استراتژی دنیای غرب و رسانه‌های غربی، در واقع این است که شخصیت و هویت ملّی و فرهنگی ما را در برابر بحرانی جدید قرار دهد. اینجاست که بحث از کارکرد رسانه‌ها در ایجاد بحران هویت، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.
● بحران هویت
بحران هویت (Identity crisis)، واژه‌ای است که اریکسون (روان‌شناس مشهور) آن را «برای توصیف ناتوانی نوجوان در قبول نقشی که جامعه از او انتظار دارد» به کار برده است.
بعضی از صاحب‌نظران در توصیف «بحران هویت» چنین اظهار نظر کرده‌اند:
جدی‌ترین بحرانی که یک شخص با آن مواجه می‌شود، در خلال شکل‌گیری هویت رخ می‌دهد. این بحران، از آن رو جدی است که توفیق نیافتن در رویارویی با آن، پیامدهای بسیاری دارد. شخصی که فاقد یک هویت متشکل است در ادامۀ زندگی با مشکلات متعددی مواجه خواهد شد.
و از نگاهی دیگر، «بحران هویت فقدان حاد احساس هویت خود، فقدان احساس طبیعی از تداوم زمانی (تاریخی)، فقدان این احساس که شخص امروز و اینجا، از نظر پدیداری همان شخص دیروزی است که در اینجا بود».
فرد در خلال مرحلۀ شکل‌گیری هویت، احتمال دارد شدیدتر از هر زمان دیگر (چه در گذشته و چه در آینده) از نوعی سردرگمی و آشفتگی نقش‌ها یا همان چیزی که اریکسون «آشفتگی هویت» می‌نامد، رنج ببرد. این حالت، سبب می‌شود وی احساس کند منزوی، تهی، مضطرب و مردد شده است. احساس می‌کند که باید تصمیم‌های مهمی بگیرد، اما نمی‌تواند این کار را انجام دهد، و جامعه به او فشار می‌آورد تا تصمیم‌هایی اتخاذ کند، اما او مقاومت می‌کند.
در طی آشفتگی هویت، فرد ممکن است احساس کند به جای آنکه در حال پیشرفت است دچار پسروی شده است. بسیاری از افراد، هنگامی‌که دچار بیماری بحران هویت می‌شوند، احساس پوچی، ازخودبیگانگی، تنهایی و غربت می‌کنند. حتی گاهی به دنبال هویت منفی می‌گردند. آثار بعدی بحران هویت را می‌توان در پدیده‌هایی همچون مسئولیت‌گریزی، دل‌زدگی و بی‌تفاوتی جستجو نمود؛ چون از آنجا که به‌طور طبیعی نتوانسته است پاسخی برای پرسش‌های اساسی خویش بیابد، قطعاً برای ادای وظیفۀ خویش در قبال دیگران نیز انگیزه‌ای نخواهد داشت.
اشتغالات بی‌هدف، از دیگر عوارض فقدان هویت است. انسان درون‌تهی اغلب به هر موضوعی که در دسترس وی باشد و نسبتاً علاقۀ او را بر انگیزد، خود را مشغول می‌نماید و بخش عظیمی از فرصت‌ها و انرژی‌هایش را در آن زمینه صرف می‌کند.
چنانچه هر یک از عواملی که شکل‌دهندۀ هویت فردی و اجتماعی هستند دستخوش دگرگونی شوند یا از بدنۀ «هویت» جدا گردند، فرد یا جامعه، با بحران مواجه می‌شود و همین بحران می‌تواند سبب فروپاشی شخصیت فردی یا نظام سیاسی ــ اجتماعی گردد. در نتیجه، مردم به جای وفاداری به دولت ملّی و احساس تعلق به مجموعه‌ای یکپارچه به نام «ملّت»، در دایرۀ تعلقات قومی، نژادی و محلی دیگری قرار می‌گیرند. اگر قرار باشد ملّت‌ها (و از آن جمله کشور ما) با همراه داشتن بحران هویت، با جامعۀ جهانی و اقتصاد جهانی پیوند بخورند، سهمی از این اقتصاد و فرهنگ نخواهند داشت، بلکه همواره به جای تأثیرگذاری، تأثیرپذیر خواهند بود. جلوۀ آرمانی جهانی شدن، آن است که ملّت‌ها و دولت‌ها، بر اساس «مزیت نسبی»ای که دارند، به دور از استعمارگری و استعمارپذیری، روابط نیکو با یکدیگر برقرار کنند و فارغ از تعصبات منفی، زندگی مسالمت‌آمیزی با هم داشته باشند. اگر کشوری بدون هویت یا با هویت متزلزل، وارد این میدان شود، به‌تدریج، دوباره دولت‌های تابع و متبوع، به‌وجود خواهند آمد و برتری با زورمداران و تزویرگران خواهد بود. به گفتۀ قرآن در مورد فرعون دقت کنید: «پس قوم خویش را تحقیر کرد و چنین بود که از او اطاعت کردند».
فرعون ابتدا هویت آنها را گرفت و آنها را به موجوداتی منفعل و ضعیف تبدیل نمود، آنگاه حاکم آنها شد. در گذشته که الگوها و نقش‌ها اندک و محدود بودند، هویت‌یابی نسبتاً آسان بود، «اما در جوامع صنعتی امروز و با توجه به تعدد منابع هویت‌یابی، از جمله رسانه‌های متعدد که الگوهای متنوع و متضاد را فراروی نسل جوان و نوجوان قرار می‌دهند، هویت‌یابی آنان را با دشواری‌های بسیاری مواجه کرده است». ماهواره و اینترنت با ماهیت خاصی که دارند سبب رشد فردگرایی می‌شوند و فرصت‌های لازم برای رشد هویت‌های قومی و باثبات را از بین می‌برند. افراد، با این رسانه‌ها ارتباط برقرار می‌نمایند و رسانه‌ها نیز آنها را به صورت افراد مستقل و اعضای بی‌نام‌ونشان و مخاطبانی انتزاعی و همگانی محسوب می‌کنند. این مسئله، سبب از هم گسستن پیوندهای اصیل خانوادگی و اجتماعی می‌گردد و جاذبه‌های آن باعث می‌شود افراد، بیشتر اوقات خود را با این برنامه‌ها سپری کنند. شواهد نشان می‌دهد بعضی از افراد ترجیح می‌دهند با یک رایانۀ کاملاً بی‌طرف ارتباط برقرار کنند تا با انسان‌ها. «همچنین هر فردی که از اینترنت استفاده می‌کند، می‌تواند بر خلاف زندگی روزمره، چندین شخصیت و هویت متفاوت برای خود اجرا کند» و این مسئله می‌تواند به مرور زمان به بحران هویت منجر شود.
بر اساس یافته‌های روان‌شناسی در نگاهی کلی‌تر به علل و خصوصیات مشترک خودکشی‌ها، در می‌یابیم افرادی که قصد خداحافظی با زندگی را دارند، کسانی هستند که به‌خوبی از خود، توانایی‌ها، زوایای گوناگون وجود خویش، جایگاه خود در زندگی، هدف از زندگی و در یک کلمه از «هویت فردی و اجتماعی خویش» غافل‌اند که از آن در بعضی از منابع به «خودانگارۀ نامطلوب» تعبیر شده است.
افرادی که دچار دوسوگرایی‌‌اند و نمی‌دانند به سوی کدام هدف باید حرکت کنند، هنوز خود را نشناخته‌اند، نمی‌دانند چه باید بکنند؟ بر تکیه‌گاه‌های نامطمئنی دل خوش می‌کنند و به همین دلیل، با وزش‌های بادی هرچند خفیف، احساس تنهایی و از دست دادن پناهگاه و تکیه‌گاه، آنها را می‌آزارد. درحالی‌که اگر به‌درستی از سرمایه‌های خود باخبر بودند، وقتی با شکستی مواجه می‌شدند، نه تنها آن را آخر خط نمی‌دانستند، بلکه پلی برای ترقی و استفاده از سایر توانایی‌های نهفته در عمق جان خویش تلقی می‌کردند و با عبور از آن، به دشت زیبای موفقیت و کامیابی گام می‌نهادند.
آثار و نتایج گسستگی هویت، فراتر از آن است که در این نوشتار شرح داده شود، اما به منظور توجه نسل جوان و اطرافیانشان، به بعضی از پیامدهای مهم آن اشاره می‌کنیم: اریکسون معتقد است: «فردی که قادر به یافتن ارزش‌های مثبت پایدار در فرهنگ، مذهب یا ایدئولوژی خود نیست، ایدئال‌هایش به‌هم می‌ریزد. چنین فردی که از درهم‌ریختگی هویت رنج می‌برد، نه می‌تواند ارزش‌های گذشتۀ خود را ارزیابی نماید و نه صاحب ارزش‌هایی می‌شود که به کمک آنها بتواند آزادانه برای آینده طرح‌ریزی نماید».[۲۱]
ناتانیل براندن، به عنوان روان‌درمانگر، به این موضوع عمیقاً توجه نموده و بیان کرده است: «یکی از پیامدهای ازخودبیگانگی، احساس بیگانگی آدمی از دیگران است و این احساس که دیگر فردی از جامعه بشریت نیست و او غریب و تنهاست. انسان در جریان خیانت به مقام انسانی خود، خویشتن را به یک موجود منفور و مطرود متافیزیکی (غیر مادی) بدل می‌کند و علم او به اینکه انسان‌های دیگر بسیاری مرتکب همین خیانت می‌شوند، وضع او را دگرگون نمی‌کند. چنین شخصی، احساس تنهایی و جدایی می‌کند؛ جدایی به واسطۀ غیر واقعی بودن هستی خویشتن و احساس ویرانی ناشی از فقر روانی».[۲۲]
در پایان این مبحث این نکته شایان توجه است که مطالعات مختلف نشان داده است که حاکمیت مذهب در جامعه به رفع بحران هویت کمک می‌کند و در جوامعی که مذهب وجود دارد، نوجوانان با بحران چندان شدیدی مواجه نمی‌شوند؛ چراکه مذهب به پرسش‌های مهم نوجوانان؛ یعنی از کجا آمده‌ام؟ چه کسی هستم؟ به کجا خواهم رفت؟ و چه کار باید بکنم؟ پاسخ می‌دهد.
بنابراین می‌توان گفت حل صحیح مسائل اصلی در جهان‌بینی می‌تواند راه را برای حل مسائل دیگر باز کند. کسی که نسبت به خدای متعال، شناخت پیدا کرده و به هدف و فلسفۀ وجودی انسان در این جهان پی برده است، با کسی که به این معرفت دست نیافته، در رفتارها و جهت‌گیری‌ها بسیار متفاوت است.
در زمینۀ این گونه تفاوت‌ها حضرت امیرالمومنین(ع) فرموده‌اند: «دنیا در بینش فرد کوردل، موضوع نهایی است که وی فراسوی آن را نمی‌بیند، درحالی‌که چشم بصیرت فرد بینا از آن عبور کرده، به این دانش دست می‌یابد که مقصد و منزلگاه، فراسوی دنیاست»[۲۳] و پس از آن دربارۀ چگونگی تأثیر این دو نوع جهان‌بینی در رفتار آورده‌اند: «پس فرد بینا از این دنیا کوچ می‌کند، ولی کوردل به سوی آن کوچ می‌کند. این از دنیا زاد و توشه بر می‌گیرد و آن برای دنیا می‌اندوزد».[۲۴]
به این ترتیب جهان‌بینی راه‌هایی کلی فراسوی ما می‌گشاید که فقط قدم‌های بعدی، مصداق آن را تعیین می‌کند، که آن هم با تجربه‌های شخصی و استفاده از تجارب دیگران دست‌‌یافتنی است.
● نتیجه‌گیری و ارائه پیشنهادات:
جهانی‌شدن رسانه‌ها برخاسته از زیربنای فکری نوینی در اندیشه و تفکری است که در دهۀ ۱۹۹۰ در محافل علمی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی غرب (و به‌ویژه امریکا) رواج یافت. جهانی شدن تحولی اجتماعی است که در آن قید و بندهای جغرافیایی، هنجارهای اجتماعی و فرهنگی از میان می‌رود و روابط انسانی، کیفیت بدون مرز و بدون زمان می‌گیرد. طرفداران این نظریه (و به‌ویژه اندیشمندان و هدایتگران امریکایی جریان جهانی‌سازی)، برای دستیابی به این هدف، از وسایل ارتباط جمعی مانند ماهواره، اینترنت و پست‌های الکترونیکی به‌عنوان ابزاری مهم و اصلی سود جسته‌اند، بنابراین «جهانی شدن رسانه‌ها» یا به تعبیر دیگر «وسایل ارتباط‌جمعی فرامرزی» فرسایش هویت‌های ملّی و فرهنگی را در پی دارد.
امروز در دنیای غرب، شاهد ناپدید شدن تدریجی چهارچوب‌های شناخته‌شده سنتی و بسیار ارزشمندی بوده‌ایم که مردم می‌توانستند از آنها برای شناختن خود و جایگاهشان در جامعه استفاده کنند و هویت‌های شخصی و جمعی خود را با آرامش نسبی بپذیرند. این منابع هویتی، در گذشته، طبقۀ اجتماعی، خانواده‌های گسترده و هسته‌ای، ملّیت و مذهب بوده‌اند که در دهه‌های اخیر با جریان جهانی‌سازی حاکم بر رسانه‌ها، رو به افول هستند. فرسایش هویت‌های جمعی و باثبات گذشته، به فروپاشی و بحران هویت فردی نیز منجر شده است.
دیدگاه جهانی‌سازی و رسانه‌های بدون مرز، نه تنها در غرب بلکه در تمامی کشورها خطر بحران هویت و تضعیف هنجارهای اجتماعی را به همراه دارد. از طرفی، رسالت رسانه‌های خودی، نهادینه کردن «فرهنگ خودی» در جامعه و ارائۀ الگو‌های هویتی سالم به نوجوانان است.
رسانه‌های خودی باید در برابر تلاش رسانه‌های بیگانه، که یکسان‌سازی هویت فرهنگی و تضعیف هویت ملّی (ایرانی ــ اسلامی) جامعۀ ما را مدنظر دارند، از هویت مستقل و جمعی خود پاسداری کنند.
به میزانی که رسانه‌ها مسئولیت خود را در جهت حفظ هویت و ارائۀ مدل‌های هویتی به نوجوانان درک می‌کنند، می‌توانند از پیامدهای منفی رسانه‌های مهاجم (که هویت ملّی و فرهنگی ما را مورد هدف حملات خود قرار داده و استراتژی بحران‌آفرینی را در پیش گرفته‌اند)، پیشگیری کنند.
اگر به آرمان و اندیشه‌های امام‌خمینی(ره)، که معتقد بود «تلویزیون باید یک دانشگاه باشد»، باور داشته باشیم، می‌توانیم دریابیم که رسانه‌ها نباید اسیر نظریۀ «رسانه ــ سرگرمی» شوند و کارکرد یک بعدی پیدا کنند. رسانه‌ها باید هنجارها، ارزش‌ها و میراث فرهنگی جامعه را در قالب فیلم، داستان، مقاله، گزارش مستند و... به نسل جوان و نوجوان معرفی کنند و از این رهگذر، درک آنها را از اینکه چه کسی هستند، سابقۀ تاریخی آنها چیست؟ موقعیت کنونی‌شان در جهان و منطقه چگونه است؟ و... افزایش دهند، تأثیرات منفی ماهواره، اینترنت و دیگر رسانه‌های فراملّیتی را گوشزد کنند و این مکان را فراهم سازند تا نوجوانان به هویت اصیل فرهنگی، تاریخی، سیاسی و اجتماعی خویش پی برند.
بخش مهم هویت نوجوانان در درون جامعه (خانواده، مراکز آموزشی و محیط اجتماعی) شکل می‌گیرد. چنانچه این نهادها به وظیفۀ خود در قبال اعطای شخصیت و هویت مناسب به افراد تحت پوشش خود، خوب عمل کنند، نتیجه‌اش خودباروری اجتماعی، خوداتکایی، خودیابی، آزاداندیشی، اعتمادبه‌نفس، استقلال‌خواهی، فقدان وابستگی، عزت نفس، رشد و توسعه و فتح قله‌های کمال فردی و اجتماعی می‌گردد. اما اگر جامعه به وظیفۀ خود در سامان دادن هویت جمعی سالم برای افراد خود نکوشد یا سستی کند، نتیجه‌اش وابستگی، بی‌هویتی، مقلد محض بودن، مأیوس شدن، افسردگی، رشد و توسعه نیافتن، احساس حقارت در مقابل بیگانگان، عقب‌ماندگی، مصرفی بار آمدن و هزار مشکل اجتماعی دیگر خواهد بود.
بازنگری باورهای فرهنگی، زمینۀ تصحیح، پالایش و تعمیق اندیشه‌ها را در نسل جوان مهیا می‌نماید. هر رفتاری مبتنی بر رویکردهای خاص است و به تعبیر دیگر، ما همان گونه زندگی می‌کنیم که می‌اندیشیم. چنانچه از جهت فرهنگی متمایل به تقدم ارزش‌های جامعه بر فرد باشیم، در عمل نیز همان‌گونه خواهیم بود و در مقابل، اگر جهت‌گیری فرهنگی ما تقدم فرد بر جامعه باشد، عملکرد ما نیز متضمن چنین انتخابی خواهد بود.
به هر صورت در برنامه‌ریزی تربیتی باید تعادل لازم در توجه به فرد و جامعه لحاظ شود در پایان نکاتی ذکر گردیده است که به نوجوان در کسب هویت، بازآفرینی و تکامل آن و نوسازی شخصیت کمک می‌کند.
۱) مستقل و متکی به خود باشد و نیاز کمی به رجعت به گرایش‌ها و الگوهای رفتاری کودکانه داشته باشد؛
۲) امیال و خواسته‌های خود را به منظور هماهنگ کردن آنها با نیازها و آرزوهای دیگران به شایستگی مهار کند. او باید توانایی «بهره‌دهی» را در قبال «بهره‌گیری» داشته باشد؛
۳) با دیگران همکاری داشته باشد و به خود و دیگران اجازۀ زندگی دهد؛
۴) نسبت به خود و دیگران کمترین پرخاشگری و خصومت را داشته باشد، ضمن اینکه این خصوصیات باید به منظور دفاع یا فعالیت‌های سازنده، در مواقع لازم کاملاً در دسترس باشد (پرخاشگری علامت ضعف است)؛
۵) با وجدان خود در هماهنگی نسبی به سر برد؛
۶) از امکانات و محدودیت‌های خود و تأثیر آنها روی کار، بازی و استراحت، مطلع باشد؛
۷) عادت‌های مناسبی در زمینۀ کار، خواب، خوردن و تفریح خود داشته باشد؛
۸) اهداف او باید معقول باشند و در محدودۀ ظرفیت‌‌های او قرار گیرد؛
۹) نیازهای شخصی او در ارتباط با موازین اخلاقی، معقول، پذیرفتنی و معتدل باشد؛
۱۰)خلقیات او باید کنترل‌پذیر باشد؛
۱۱) رفتار او باید نسبتاً پیش‌بینی شدنی باشد؛
۱۲) او باید خواهش‌های زیستی (بیولوژیک) و تظاهرات هیجانی خود را به راه‌های پذیرفتنی از نظر اجتماع هدایت کند؛
۱۳) به مرتبه‌ای از استقلال (وابسته نبودن) و اعتمادبه‌نفس برسد؛
۱۴) از واقعیات برداشت روشنی داشته باشد و ضمن داشتن تخیّلات نباید واقعیت را با خیال‌پروری یا تفکر رویایی مخدوش کند؛
۱۵) از خودخواهی و احساس رقابت بیش از حد به طور نسبی بر کنار باشد؛
۱۶) نیازهای لذت‌جویانه در هر زمان در ارتباط با نیازهای آینده باید در نظر گرفته شوند؛
۱۷) نوجوان باید ابتدا به ضرورت «خودیابی» واقف شود تا تلاش خود را در این خصوص آغاز کند. با اندکی مطالعه و اندیشیدن در سفارش‌های پیشوایان دینی و دانشمندان قطعاً به اهمیت این موضوع پی می‌بریم؛
۱۸) برای خودیابی، اولین گام، داشتن خلوت شخصی مراقبۀ دائمی است. نوجوان زمانی به زوایای پنهان شخصیت خویش پی خواهد برد که هوشیارانه از خود و اعمالش مراقبت کند؛
۱۹)ح اگر خودیابی حاصل شود، خالق این «خود» موضوع اساسی و مورد علاقۀ آدمی شناخته می‌شود؛
۲۰) اگرچه شناخت خود، آدمی را به شناخت خدا رهنمون می‌سازد، شناخت خدا نیز عاملی است در ایجاد انگیزه برای شناخت خویش.
سید ابوالفضل جعفری‌نژاد

پی‌نوشت‌ها
[۱] ــ لغتنامۀ دهخدا، ذیل حرف هـ
[۲] ــ فرهنگ فارسی معین، ذیل حرف هـ
[۳] ــ فرهنگ عمید، ذیل حرف هـ
[۴] ــ ع سیاح، فرهنگ جامع فارسی به فارسی، ذیل حرف هـ
[۵] ــ غلامحسین صدری افشار، و دیگران، فرهنگ فارسی امروز، ذیل حرف هـ
[۶] ــ نصرت پورافکاری، فرهنگ جامع روانشناسی ــ روانپزشکی، ذیل حرف هـ
[۷] ــ محمدرضا شرفی، «جوان و بحران هویت»، ص ۹۵
[۸] ــ اتکینسون و هلیگارد «زمینه روانشناسی»، ترجمه محمدتقی براهنی و همکاران، ص ۶۶
[۹] ــ محمدرضا شرفی، «دنیای جوان»، ص ۵۵
[۱۰] ــ گوردون آلپورت، رشد شخصیت، ترجمۀ فاطمه افتخاری، ص ۳۵
[۱۱] ــ سعید شاملو، مکاتب و نظریه‌ها در روانشناسی شخصیت، ص ۶۷
[۱۲] ــ همان‌جا.
[۱۳] ــ کارشناسان یونسکو، آموزش و پرورش برای آینده، ص ۱۲۲
[۱۴] ــ کارل گوستاو یونگ، روانشناسی و دین، ص ۵۹
[۱۵] ــ ژان پیاژه و پیرهانری سیمون، روانشناسی کودک و اصول تربیتی جوانان، ص ۱۱۹
[۱۶] ــ اریک فروم، روانکاوی دین، ص ۱۳۳
[۱۷] ــ فردریک مایر، تاریخ فلسفه تربیتی، ج ۱، ص ۱۹
[۱۸] - The Longman Dictirary, ۱۹۹۰. P. ۲۵۱
[۱۹] ــ «استراتژی رسانه‌های غربی در ایجاد بحران هویت»، نشریه نصر، ص ۳۳
[۲۰] ــ همان، ص ۳۶
[۲۱] ــ هورنای کادون، تضادهای درونی، ص ۱۳۴
[۲۲] ــ ناتیل براندن، انسان بدون خویشتن، ص ۲۹۰
[۲۳] ــ نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۳
[۲۴] ــ همان‌جا.
منبع : ماهنامه زمانه


همچنین مشاهده کنید