شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


ظهور هویت من در جوان


ظهور هویت من در جوان
جـوان در دوره بـلـوغ بـا بحران فوق العاده ای روبه رو می شود, که ازسه محور او را محاصره کرده است : بحران بیولوژیکی , بحران روحی و روانی ,بحران اجتماعی .
در بحران بیولوژیکی , بدن جوان تغییرات زیادی پیدا می کند که با تحریکهای جنسی توام است .
در وهله اول , جوان باید خود را با این تحولها و تغییرهای جدید جسمی و جنسی سازگاری دهد.
در بـحرانهای اجتماعی , جوان نیازهای اجتماعی خود را به صورت شرکت در فعالیتهای جمعی و اظهار تعلق به گروه و عضویت در آن برطرف می سازد.
مساله مهم بحران روحی و روانی , یافتن هویت خود است .
او تـا بـه حـال تـصـویـر درست و روشنی از خود نداشته , ولی کم کم خود را به صورت یک وجود نوظهور, کشف می کند.
او بـایـد هـویت دوره های قبلی زندگانی اش را با موقعیت جدیدش , پیوند دهد, در این جاست که هویت فردی اش شکل می گیرد.
حـالـتهایی را در خود احساس می کند و گاهی هم که تنها می شود به جستجوی سوالهایی چون : من کیستم ؟ جهان پیرامون من چیست ؟ رابطه من باجهان , چگونه است ؟ من کجای عالم هستم ؟ هدف من چیست ؟ من چگونه باید باشم ؟ می پردازد.
هـمـه این پرسشها بر اثر بروز هویت و آگاهی به خود برای جوان پیش می آید و او را دچار یک نوع نگرانی و سرگردانی می نماید.
جـوان در جـسـتـجـوی شـخـصیت خود, به این نتیجه می رسد که چیزهایی را که برای او مهم و کارهایی را که برایش ارزشمند است بشناسد همچنین او در پی به دست آوردن معیارهایی است که بتواند براساس آنها رفتار خود و دیگران را مورد قضاوت و ارزشیابی صحیح قرار دهد
ایـن جـسـتـجـوی ذهـنی , اگر مسیر طبیعی اش را طی کند و بر اساس بینشی صحیح , پاسخی منطقی دریافت دارد, شخصیت فردی و اجتماعی اش درست شکل می گیرد و احساس اعتماد به نفس در وی قوت می یابد در این مرحله است که نقش سازنده و حیاتی دین در توجه دادن وی به سـوی خـدا و مـبـدا کمال و نیز در پرورش روح و روان و شخصیت جوان آشکار می گردد, زیرا به پرسشهای عمیق و ظاهرا ساده که ازضمیرناخودآگاه جوان , سرچشمه گرفته و بعضا در ذهنش طـرح مـی گـردد, پـاسـخ داده مـی شـود و به قلبش ثبات و آرامش بیشتری می بخشد و او را از سرگردانی روحی و روانی , نجات می دهد.
در این صورت است که شخصیت جوان , شکل و جهت می یابد و با الگوگیری از شخصیتهای بزرگ پـیـشـوایـان دیـنی , اراده اش قوی می گردد,بطوری که با همتی بلند, بزرگترین نیروی دوران زندگی خویش را در راه سازندگی خود و دیگران به کار می اندازد.
●ترس در جوان
تـجربه ها و تحقیقها نشان داده است که اغلب ترسهای موهوم و بی پایه دوران کودکی (مانند ترس از تاریکی و تنهایی و حیوانات وب) در دوره جوانی ازبین رفته و جای خود را به ترسهای جدیدی که مخصوص این دوره است می دهند.
آن دسته از ترسهای دوره جوانی و نوجوانی که به کارهای مدرسه مربوط می شود به احساس نقص و ناتوانی و زیاده روی در اثبات مقام و موقعیت اجتماعی , مربوط می شوند.
مـمـکـن اسـت تـنها گفتگوی میان دوستان و یا خویشاوندان و یا مطالعه بعضی از موضوعات یا شنیدن خبرهایی از رسانه ها, اضطراب و پریشانی او راتحریک کند.
او در هـراس است که مبادا در امتحانها موفق نشود و یا در آینده باشکست روبه رو شود و از عهده انجام تکالیف مدرسه به خوبی برنیاید و موردتحقیر و سرزنش قرار گیرد, می ترسد موقعیت او در کـلاس درس , مـتـزلـزل شـده و مـورد تـمـسخر آموزگارو همکلاسیهایش قرار گیرد و در آن هنگام ,قادر به پاسخگویی نباشد.
نـوجوان به همان اندازه که دوست دارد, مستقل و دور از والدین زندگی کند, به همان میزان به آنان علاقه مند و وابسته است , بخصوص ترس ووحشتی او را فرا می گیرد که مبادا والدین او بیمار شـده و یـا مـصـیـبـتـی بـرایـشـان پیش آید و یا یکی از آنان را از دست بدهد, همچنین به خاطر وضـع اقـتصادی و مالی خانواده , گاهی جوان در نگرانی به سر می برد, که مبادا فقر و بی چیزی به آنـان روی آورد و گاهی از وضعیت سلامتی خود و بیمارشدن , بیمناک است و یا از این که نتواند در آیـنـده شـغـلـی بـه دسـت آورد و یا عهده دار مسوولیت و کاری بشود, هراس دارد و از جهت اجـتـمـاعـی مـواظـب اسـت که به حیثیت اجتماعی و اخلاقی اش لطمه ای وارد نشود, در چنین شرایطی از روبه رو شدن با واقعیتها, دوری می جوید و از کفایت خود, نگران است .
بنابراین , ترس و اضطراب از آینده ای مجهول , کمرویی و گریز از موقعیتهای زندگی , پریشانی و افـسـردگـی بـه خـاطر غوطه ور شدن در ناراحتیهای گذشته , همه و همه , شخصیت نوجوان را مـتـزلـزل و او را دچـار نگرانیهای روحی و روانی می کند, در این زمان و موقعیت است که جوان , نـیـازمـندیک پایگاه امن فکری و محل اتکای روحی مطمئن می باشد, تا این که قلب او از دلهره و اضـطـراب درباره آینده و هراس و نگرانی در مورد زمان حال , باز داشته و برای ادامه زندگی به او آرامش بخشد.
در چنین شرایطی یاد خدا مایه آرامش دل جوان می گردد و با صفای باطنیی که دارد و گرایش مـذهـبـی کـه در فطرتش نهفته است , نقطه امید در قلبش روشن می شود و اضطراب روانی اش کاهش می یابد.
تجربه , نشان داده است , جوانانی که به خدا ایمان داشته و در حوادث زندگی به او توکل می کنند, تـرس واضـطراب به دلشان راه نمی یابد و همواره در صحنه های زندگی با عزمی راسخ و اراده ای پـولادیـن در بـرابـر حـوادث , پـایداری نشان می دهند, بطوری که اطرافیان را شیفته شجاعت و ابتکارخود کرده و به شگفتی وامی دارند.
صـحـنـه هـای جنگ در سالهای اخیر, بیانگر این شجاعتهای ناشی از ایمان به خداست , مثلا, یک نـوجوان تازه بالغ , بدون سلاح , چندین نفر از افراددشمن را اسیر کرده و آنان را تا جایگاه نیروهای خودی آورده و تحویل آنان می دهد.
منبع : سازمان آموزش و پرورش استان خراسان


همچنین مشاهده کنید