یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


بررسی آسیب‌های روحی دانشجویان


بررسی آسیب‌های روحی دانشجویان
دیر زمانی است كه می‌گوییم در كنار آموزش، پرورش نیز وجود دارد. اگر تربیتی نباشد تعلیم، بایر و بی‌فایده خواهد ماند. اگر دستان علم‌آموزان این كشور را رها كنیم. نه تنها به آنان آموزشی نداده‌ایم بلكه فرصت آموزش را از آنها گرفته‌ایم. به پیشینه یك دانشجو نگاهی بیندازیم.
آنچنان او را در فضای مدرسه و چارچوب كتاب‌های درسی از پیش تعیین شده محبوس كرده بودیم كه ورود به دنیای دانشگاه آرزویی عظیم تلقی می‌شد. شغل، كار، آینده وخوشبختی، همه چیز در دانشگاه خلا‌صه می‌شد. دانش‌آموز به این باور رسیده بود كه برای ادامه زندگی باید به دانشگاه برود. درواقع ما دانش‌آموز را اسیر عادت همیشگی خود قرار دادیم. پدیده‌ای به نام یوتوپیاسازی. اما یوتوپیایی كه در عمل تفاوت چندانی با مكان‌های دیگر نداشت.
دانشجو در سیر تكاملی آموزش خویش با تفاوت‌های بدوی در امر آموزش مواجه شد، دریافت كه دانشگاه، دیگر مدرسه با یك ناظم و در بسته نیست، دریافت كه برای ابراز عقیده نیازی به تكرار مباحث كتاب نیست و آموخت كه باید نام استاد را به راحتی و بدون هیچ ترسی به جای معلم پیشین بر زبان بیاورد.
مطلوبیت یك دانش‌آموز از رفتن به دانشگاه تا اندازه‌ای بود كه تمام سختی‌های موجود چون مسافت طولا‌نی، دوری از خانواده، سختی زندگی در خوابگاه با افراد غریبه و... را به حاشیه می‌كشید و به فرد عطشی مهارنشدنی القا می‌كرد.
حال دانش‌آموزی كه ناگهان با هویت و شخصیتی نظام‌مند پا به دنیای آزاد دانشگاه می‌گذارد، چگنه می‌تواند فرآیند ‌adaptation را در خود ایجاد كند؟ او میان فضای احساسی مدرسه با فضای نسبتا عقلا‌نی دانشگاه یك مرحله را از دست داده است و شاید هیچ مرحله‌گذاری میان این دو فضا در ایران وجود ندارد؟ مرحله‌ای كه می‌تواند در او عقلا‌نیت را تقویت كند. مرحله‌ای كه آسیب‌های علم‌آموزی نوین را از روند رشد یك دانشجو كاهش می‌دهد. مانند فضاهایی مصنوعی كه كودكان زود متولد شده را برای كاهش خطرات دنیای بیرون و تكامل مراحل رشد در آن قرار می‌دهند. دانشجو با نبود چنین فضایی ناگهان خود را با یك خلا‌ رفتاری روبه رو می‌بیند. از یك سو آرزوی رفتن به دانشگاه در او رنگ می‌بازد و از سوی دیگر در می‌یابد كه آن چه در مدرسه آموخته، با آموخته‌های آموزش قرابت خاصی نداشته و مورد استفاده‌اش قرار نگرفته‌اند. آنچنان این ذهنیت در او تقویت می‌شود كه احساس بدبینی پیدا نموده و به این باور می‌رسد كه هرچه امروز نیز در دانشگاه می‌خواند، در آینده مورد استفاده‌اش قرار نمی‌گیرد. نقطه آغاز بدبینی و گاهی یاس نسبت به گذشته و آینده را می‌توان از مساله مذكور مشاهده كرد. اندك زمانی نمی‌گذرد كه علا‌وه برخلا‌ رفتاری، خلا‌ و بحران عاطفی سر باز می‌كند. در گذشته، معلم به او تذكر می‌داد، او را گاهی تنبیه می‌كرد، شاید در مدرسه با دوستان خود به مشكلا‌ت سلیقه‌ای برخورد می‌كرد و در این زمان او به عنصر مهم و سرنوشت‌سازی چون خانواده پناه می‌برد.
ولی در دانشگاه دیگر خانواده نیست. دانشجو تنهاست، خود باید در مورد مشكلا‌ت و موانعش تصمیم‌گیری كند و بكوشد. حال می‌توان دانشجوی احساسی را كه به تازگی از فضای مدرسه خارج شده است با چنین مشكلا‌تی مواجه كرد؟ مشكلا‌تی كه با اشكال گوناگون چون ضعف‌ها و كمبود‌های اقتصادی، نیازهای عاطفی، مشكلا‌ت سلیقه‌ای، تضادهای عقیدتی، برخورد‌های غیرمنتظره وارد دنیای دانشجویان می‌شود؟ اگرچه زندگی دانشجویی به باور عده‌ای موجبات تكامل انسان را فراهم می‌سازد، اما چرا به ویرانی‌های جسمی ‌و روحی دانشجویان در این روند توجه نمی‌شود؟ شماری از دانشجویان كه دارای مشكلا‌ت اقتصادی هستند دغدغه‌ای جز رفع نیاز‌های اقتصادی ندارند.گاهی متناسب با رشته تحصیلی خود به كار می‌پردازند و گاهی از شدت نیاز، تن به كارهای متفرقه می‌سپارند. به عنوان مثال آنان كه از فنون ترجمه می‌دانند باید چشمان خود را به دست واژه‌ها و فرهنگ لغات دهند، آن دسته كه توانایی كارهای بدنی دارند، به معنای واقعی كار می‌كنند (گاهی با پسوندگر)، عده‌ای متناسب با رشته‌هایشان در بیمارستان‌ها، داروخانه‌ها و آزمایشگاه‌ها به فعالیت می‌پردازند و متاسفانه شماری چند حتی به رانندگی روی می‌آورند و این مساوی با به خطر افتادن امنیت جایگاه دانشجویی است. دانشجو در آغاز راه می‌كوشد با تنهایی مقابله كند، بنابراین به هر سو پناه می‌برد. دوستانی متفاوت، دنیایی غریب و افكاری پیچیده می‌پذیرد.گاهی برای فرار از تنهایی چشمان خود را می‌بندد و در فضای فعالیت‌های سیاسی غرق می‌شود، مدتی می‌كوشد وارد دنیای انسان‌های مدرن شود و زمانی به خود می‌آید كه تمام باورها و عقاید خود را یك سره بر باد داده است. در واقع یك دانشجو با چنین مشكلا‌تی دو مرحله را پشت سر می‌گذارد:
۱) مرحله رفلكس فكری
۲) مرحله كمای فكری
در مرحله اول، او به دلیل ضعف‌ها، كمبودها و سوالا‌ت پاسخ نداده خویش، از حالت ارتجاعی خاصی برخوردار است. به راحتی می‌توان او را به بهانه رفع مشكلا‌ت، در یك تحصن سازماندهی شده قرار داد. می‌شود او را نسبت به همه چیز بدبین كرد و به او قدرتی كذایی داد تا با همه چیز به مخالفت برخیزد. نه تنها در ایران بلكه در كشورهای مختلف این نقطه، آغاز ورود مكاتب سیاسی و فكری در ذهن دانشجو است. از گذشته تا به امروز در سرتاسر دنیا مكاتب مختلفی چون ماركسیسم، لیبرالیسم، فاشیسم و ده‌ها مكتب دیگر به دنبال كنترل ذهن دانشجویان بوده‌اند و همواره با ترسیم فضایی مجازی، نیازهای ابتدایی دانشجویان را در سطح انتزاعی حل می‌نمودند. معمولا‌ دانشجویان با این مرحله قرابت خاصی دارند زیرا احساس می‌كنند كه مشكلا‌ت مشتركی با یكدیگر دارند و در واقع برای هر عملی، باید یك عكس‌العمل نشان دهند. فعالیت‌های غیرقانونی سیاسی، ارتباط‌های عاطفی مخاطره‌آمیز و تلا‌ش افراطی برای نشان دادن خود عواملی است كه او را به دلیل ضعف‌ها و كمبود‌ها، تبدیل به یك موجود واكنشگر می‌كند. فقدان حضور مستمرو مفید خانواده می‌تواند عوامل فوق را قوت بخشد. تمایل به ارتباط با جنس مخالف، اگرچه ناشی از رفع برخی محدودیت‌ها است ولی باز هم از نبود خانواده نشات می‌گیرد. در مرحله رفلكسی، دانشجو چنان به همه چیز عكس‌العمل نشان می‌دهد كه گویی دوباره جوان شده است.
كیفیت دغدغه‌های او بسیار ناچیز است: شور و هیجان برای مبارزه با مسوولا‌ن دانشگاه، انتشار مجلا‌ت و مقالا‌ت بی‌اثر و بی‌ثمر، تجمعات اعتراض‌آمیز، برگزاری میتینگ‌های دانشجویی، تشكیل انجمن‌ها با شاخه‌های متعدد و غیرمرتبط بخشی از دغدغه‌های آن‌ها را تشكیل می‌دهد. برخلا‌ف مقاطع دیگر كه دانشجو از نیروی گریز از مركز فوق‌العاده‌ای برخوردار است. مرحله رفلكسی بهترین مرحله برای بسیج و یك صدا نمودن آنها است. یك فرد یا یك نهاد می‌تواند به راحتی دانشجویان را در اختیار خود قرار دهد و از اتحاد و هم‌صدایی دانشجویان استفاده یا سوءاستفاده كند. اما مشكل و بحران اصلی در مرحله دوم به وجود می‌آید، دانشجویانی كه بتوانند از مرحله اول عبور كرده و به سطح مناسبی از عقلا‌نیت دانشگاهی برسند، می‌توانند به راحتی و به درستی ادامه مسیر دهند. ولی عده‌ای كه پا به مرحله كمای فكری می‌گذارند، دیگر نمی‌توان امیدی به آنها بست. تنها توشه دانشجویان فوق خستگی فكری است. كمای فكری به واقع حاصل افراط رفلكس فكری است. دانشجو ناگهان در می‌یابد كه نا خواسته تبدیل به یك قطب مخالف شده است. همه نگاه‌ها و انتظارات از او كنار كشیده و به انزوا فرو رفته است.
در كمای فكری دانشجو فقط یك اسم است، بدون اینكه درك شود و یا در نظر گرفته شود. بدبینی، ذهنیت‌های بد و شكست‌های پی در پی قدرت عكس‌العمل را از آنها می‌گیرد. زمانی به اشتباه خود می‌رسند كه تمام مسیر خود را طی شده می‌بینند. به این یقین می‌رسند كه در بازی‌های سیاسی چیزی جز عروسك خیمه‌شب‌بازی نبوده‌اند. و از شدت شكست‌های خویش در عمق مشكلا‌ت به خوابی عمیق فرو می‌روند. دیگر آن دانشجویی كه برای فعالیت‌های انتخاباتی و سیاسی، داوطلبانه كوشش می‌كرد، آینده سیاسی كشورش بی‌اهمیت می‌شود. در این مرحله، از دیدگاه او هر آنچه از ابتدا تا انتها آموخته همه اشتباه و از پیش تعیین شده‌اند. زیرا در عمل و نتیجه دارای نقص بوده است. در كمای فكری گاهی به خود می‌آید و خود را با جسمی ‌فرتوت می‌بیند. زمانی میان كشتی شكسته سیاست بازی، گاه در بند عشقی دست نیافتنی و یا رابطه‌ای ملا‌مت آمیز و یا دامنه‌ای وسیع از اعتیاد و ویرانی. دانشجو در اینجاست كه می‌شكند، اندیشه‌اش می‌میرد و به زمانی می‌اندیشد كه ورود به دانشگاه برای او آرزویی عظیم بود. او حتی دیگر به آرزوهای خویش نیز اعتماد نمی‌كند. از عشق و زندگی خاطره بدی دارد و چون در دانشگاه به انزوا كشیده شده، بر این باور است كه تا ابد نیز این گونه خواهد بود.
كمی ‌بایستیم. كمی ‌به گذشته و آموزش همراه با پرورش، نگاه و تامل كنیم. آیا باید زمانی علم‌آموزان را پرورش داد كه آنها به مرحله كمای فكری رسیده‌اند؟ آیا باید تعلیق، اخراج، مشكلا‌ت روحی و روانی حاصل پرورش آنها باشد؟ مگر آنها سرمایه‌های ما نیستند؟ آیا باید به راحتی آنها را در دنیای خود رها نمود؟ اگرچه سخن آسان است و عمل كمی ‌سخت، اما بیاییم آنچنان كه در سخن دانشگاه را عظیم و رویایی می‌خوانیم در عمل نیز برای حفظ صاحبان آن بكوشیم. ‌
مصطفی‌محمد علیزاده
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید