دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

جوجه مجاهدها را آخر پاییز ۶۲ شمردند رهایی از تو هم


جوجه مجاهدها را آخر پاییز ۶۲ شمردند رهایی از تو هم
در طی چند ماه، دادستانی انقلاب مركز (تهران) تقریباً سرنخ بیشتر نیروهای داخلی سازمان مجاهدین خلق را در دست گرفت و با این ترفند در واقع این سازمان را در داخل كشور ناتوان و ناكام ساخت.
▪ این اقدام باعث شد:
الف) از عملیات نظامی احتمالی هسته های مقاومت جلوگیری شود.
ب) آمار نسبتاً دقیقی از نیروهای بالفعل و بالقوه هوادار سازمان در داخل كشور شناسایی شود.
ج) به دلیل اطلاع از جزئیات فعالیت هسته های مقاومت، به هنگام دستگیری نیازی به بازجویی های پیچیده و آن چنانی نباشد.
د) ظرفیت حقیقی اعضای هسته های مقاومت در طی نفوذ عوامل دادستانی به طور واقعی شناسایی شد و تعداد زیادی از آنها كه تشخیص داده می شد انگیزه آن چنانی برای ادامه فعالیت ندارند و با قطع شدن از هسته مذكور، منفعل می شوند و یا با تذكر مختصری همه چیز را به فراموشی می سپارند، به بازداشت های بی نتیجه و هدر دادن وقت و توان بازپرسان دادستانی كشانده نشوند.
به هر حال هسته مقاومت ما نیز مانند سایر هسته ها به تصرف افراد دادستانی درآمد و در آن هنگام نه تنها هیچ یك از ما، بلكه حتی اعضا و كادر مركزی «سازمان مجاهدین خلق» نیز نتوانستند انجام چنین نقشه و طرحی را از سوی دادستانی مركز حتی به ذهن خود راه دهند.
به خاطر دارم كه همواره مسئولان سازمان به ما می گفتند: «ارتجاع(۵۶) بسیار ساده است و ساده عمل می كند و به دلیل ماهیت خود قادر به انجام اعمال پیچیده نیست»!
در مغز بچه ها القا شده بود كه با ساده ترین ترفندها می توان این ارتجاع فرضی را فریب داد و مثلاً با ظاهرسازی و در دست گرفتن یك كتاب مذهبی معمولی به آسانی می توان از تورهای پلیسی آنها گذشت!! اما تابستان و پاییز سال ۶۲ نشان داد كه در واقع این سازمان مجاهدین خلق و هوادارانش بودند كه بسیار ساده اندیشیدند و سطحی عمل كردند و به راستی جوجه مجاهدهای خلق را آخر پاییز ۶۲ شمردند كه كلیه اعضای هسته های مقاومتش دستگیر و یا منفعل شدند.
باز به خاطر دارم كه در اولین روزهای دستگیریم، وقتی با حیرت و شگفتی به این طرح دقیق دادستانی مركز توجه می كردم، یكی از بازپرسان به طعنه می گفت: «چه می شود كرد، دیگر ارتجاع پیچیده شده!!»
ساده اندیشی ما تا به آن حد بود كه وقتی خبر دستگیری رابط هسته خودمان را شنیدیم، اصلاً تصور نمی كردیم كه دادستانی بتواند از او به عنوان یك طعمه استفاده نماید و هسته مقاومت ما را بدون كوچكترین دست خوردگی، البته تحت كنترل خودش! همچنان فعال نگه دارد. همه تصور ما پس از دستگیری او این بود كه اگر اعضای هسته را لو دهد، بلافاصله افراد دادستانی برای دستگیری سایر اعضا به خانه های شناخته شده، هجوم می برند.
با همین فكر بود كه وقتی پس از سپری شدن یكی دو هفته ای خبری از دستگیری بچه ها و حمله به خانه های تیمی نشد، همگی به این باور رسیدیم كه رابط هسته، هیچ كس را لو نداده است!! در واقع این تصورات خیالپردازانه، ادامه توهمات ما درباره قدرت و توانایی سازمان و اعضایش بود. همان توهماتی كه سال ها برایمان بافته بودند تا از آنان برای خود قهرمان هایی شكست ناپذیر و افسانه ای بسازیم. ولی با اولین برخوردهای درون زندان با این گونه قهرمان های ذهنی، قبل از هر مورد دیگری، به توهم بودن آن باورها پی بردیم و بت سازمان در ذهن ما شكست.
دادن گاف های متعدد امنیتی از این دست در هسته های مقاومت، كه از ذهن های سطحی، بسته و دگم ساخته شده توسط مجاهدین خلق نشأت می گرفت، حداقل نشانگر ناكارآزموده بودن بدنه سازمان یعنی همان هسته ها در یك مبارزه جدی بود.
به خاطر دارم كه من به عنوان مسئول هسته مقاومت، اسامی حقیقی (در حالی كه در مبارزات مخفی معمولاً از اسامی مستعار استفاده می شود) و آدرس منزل یا محل كار و همچنین نوع فعالیت های همه اعضای هسته را برروی برگه های كوچك و جاسازی شده درون كپسول های دارویی (مثلاً برای حفاظت امنیتی!)، به رابط سازمان به نام حمید كه در واقع از نفوذی های دادستانی مركز بود، دادم و توجیه این عمل هم اطلاع سازمان از هویت واقعی كلیه نیروها بود. به این ترتیب قبل از دستگیری، دادستانی انقلاب مركز از تمامی جزئیات فعالیت های اعضای هسته و حتی سوابق آنها (كه شاید بعد از دستگیری طی مراحل مختلف بازپرسی برآنها اطلاع می یافت) با خبر شد.
پس از آن به تدریج مسئولیت افراد هسته را بنا به پیشنهاد حمید، رابط سازمان، به وی منتقل كردم تا در سازماندهی تازه ای قرار گیرند. به این ترتیب خود رابط (یعنی در واقع نفوذی دادستانی) به طور مستقیم با اعضای هسته در تماس قرارگرفت و شخصاً به تكمیل پرونده شان پرداخت! نكته قابل توجه اینكه همه این اتفاقات در شرایطی صورت می گرفت كه حتی رادیوی سازمان، به جز شعر و شعارهایش كوچكترین سخنی از این تاكتیك هوشمندانه دادستانی انقلاب نمی گفت و قطعاً حتی به مغزهای منجمد شده اعضای مركزی سازمان هم چنین تصوری راه نداشته است. جالب است كه در همین شرایط حتی نشریات سازمان از جمله نشریه مجاهد (ارگان رسمی سازمان) به طور مرتب از سوی رابط مذكور (یعنی نفوذی دادستانی) در اختیار ما قرار می گرفت و همین مسئله، اندك شك و تردید احتمالی ما (برفرض محال اگر وجود داشت) را رفع و رجوع می كرد.
نكته جالب دیگر اینكه چنین اقدامی (در اختیار گذاردن تازه ترین نشریات سازمان كه در تئوری های ما یگانه منبع الهام و تقویت روحیه اعضا و هواداران سازمان بود) از سوی دادستانی آن هم در اوج درگیری ها و در شرایطی كه خود سازمان خواندن و دیدن كلیه رسانه های وابسته به نظام را ممنوع كرده بود و آن را موجب تضعیف روحیه بچه ها می دانست، نشانگر بی محتوایی و عدم تأثیر نظریه ها، دیدگاهها و حتی تبلیغات و شعارهای سازمانی بود كه خود را پیشگام خلق و تئوریسین انقلاب و اسلام می دانست و سخنان و حرف هایش را موجب جذب اجتماع بزرگی فرض می كرد و همواره مدعی بود كه از همین رو مانع نشر ایده ها و نظریات و سخنانش می شوند!!
به قلم عضو سابق سازمان مجاهدین خلق
۵۶ - اشاره به عوامل نظام جمهوری اسلامی.
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید