پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

دردسرهای سیاست‌زدگی و سیاست‌گریزی مردم


دردسرهای سیاست‌زدگی و سیاست‌گریزی مردم
۱۰سال پیش و در چنین روزهایی تب و تاب سیاست‌ورزی چنان داغ بود که از انجمن‌های دانشجویی گرفته تا روزنامه‌نگاران و NGOهای مختلف، همگی هوس سیاست در سر داشتند و در قامت احزاب سیاسی به انجام کار ویژه‌های حزبی می‌پرداختند. تقریبا تمامی گروه‌های اجتماعی فوق علاقه داشتند تا با حضور مستقیم در انتخابات به حمایت از کاندیدایی خاص پرداخته و یا حتی فهرست انتخاباتی منتشر نمایند. امروز اما پس از گذشت یک دهه از آن فضای سیاست‌زده، گویی جریانی معکوس در حال شکل‌گیری است. این‌بار این احزاب سیاسی هستند که در فضای سیاست گریز فعلی هوس فعالیت اجتماعی را در سر می‌پرورانند. در زیر تیترهایی چون «تغییر استراتژی»، «بازگشت به جامعه»، «پایان انتخابات»، «پایان سیاست‌ورزی»، «تقدم فعالیت فرهنگی»، «فرهنگ‌سازی» و غیره، برخی از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب به دنبال راه‌حلی برای مواجهه با سیاست‌گریزی مردم می‌گردند. بی‌تفاوتی و انفعال مردم در فعالیت‌های سیاسی بیشتر از همه و حداقل در ظاهر به اصلاح‌طلبان آسیب رسانده است. از آنجا که پایگاه اجتماعی و کف رای محافظه‌کاران ایران تقریبا ثابت است، هرگونه کاهش مشارکت در انتخابات به منزله کاهش آرای اصلاح‌طلبان به شمار می‌آید. این‌گونه است که در برخی تحلیل‌ها این تحریم کنندگان انتخابات و مردم منفعل هستند که مهم‌ترین رقیب اصلاح‌طلبان ارزیابی می‌شوند و نه محافظه‌کاران و اصولگرایان. چنین تحلیلی گاه فعالان سیاسی و سران اصلاح‌طلب را از سر استیصال به ارائه راه‌حل‌هایی رهنمون می‌کند که خود بیشتر به تضعیف موقعیت و جایگاه ایشان دامن خواهد زد؛ راه‌‌حل‌هایی که معمولا در آغاز با فروکاستن‌ها و تقلیل فعالیت‌ها آغاز می‌شود و در انتها به بی‌هویتی و از دست دادن جایگاه سیاسی و اجتماعی آنها ختم می‌گردد. در این میان شاید دو راه بیشتر به چشم آید:
۱) فروکاستن حزب به NGO یا بنگاه اقتصادی
۲) اتخاذ سیاست‌های عامه‌پسند. از آنجا که پیش از این درباره عوام‌گرایی و اتخاذ سیاست‌های پوپولیستی بارها سخن گفته شده، در این مجال تنها به بررسی راه‌حل اول پرداخته می‌شود.
● فروکاستن حزب به NGO
فروکاستن NGO به حزب و فرو کاستن حزب به NGO، هردو، تقلیل جایگاه این دو نهاد اجتماعی است. احزاب شاید بتوانند در کنار برنامه‌های سیاسی خود برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی نیز داشته باشند و این نیز البته برای تقویت پایگاه اجتماعی و در راستای برنامه سیاسی‌شان خواهد بود. اما آیا حزبی می‌تواند سیاست‌‌ورزی را رها کند؟ شاید پاسخ به این سوال بدیهی به نظر رسد اما واقعیات روزمره و بن‌بست‌ها و ناکامی‌های سیاسی باعث شده است که اندیشه «تعطیل سیاست» به‌طور جدی در اذهان برخی از فعالان سیاسی مطرح باشد. چه در میان آنها که از سکوت و تعلیق سیاست‌ورزی سخن می‌گویند و چه در میان آنها که به دنبال جایگزین‌های فرهنگی و اجتماعی و یا حتی اقتصادی می‌گردند. آلترناتیو و جایگزین یک برنامه سیاسی تنها می‌تواند یک برنامه سیاسی دیگر باشد و نه یک برنامه «فرهنگی- اجتماعی- هنری- ورزشی». اهمیت این جمله زمانی آشکار می‌شود که بدانیم برخی از فعالان سیاسی با این استدلال که در شرایط فعلی امکان سیاست‌ورزی وجود ندارد، پیشنهاد می‌کنند که برای تقویت جامعه مدنی (!) و برای آگاهی بخشی و فرهنگ‌سازی، باید برنامه‌های فرهنگی – اجتماعی را در دستور کار قرار داد. برخی دیگر حتی فراتر رفته با این توجیه که توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی مقدم است، پیشنهاد ایجاد بنگاه‌های اقتصادی را طرح می‌کنند آن هم برای تقویت بخش خصوصی به عنوان پایگاه طبقه متوسط دموکراسی‌خواه (!). آیا این برنامه‌ها و پیشنهادات چیزی جز فرافکنی و فرار از واقعیت نیست؟ آیا جز این نیست که چون ما نتوانستیم برنامه‌های سیاسی خود را با موفقیت به اتمام برسانیم، از روی یأس و انفعال تنها به دنبال توجیه شکست می‌گردیم؟ آیا جز این نیست که چون پایگاه اجتماعی خود را به دلیل ناتوانی در اعلام شفاف اهداف و برنامه‌های سیاسی به مردم از دست دادیم، به دنبال راهکارهای مصنوعی و عوام‌پسند برای جذب توده‌ها می‌گردیم؟
● مخدوش شدن هدف
برنامه‌ها و استراتژی‌های سیاسی معطوف به یک هدف معین سیاسی طراحی می‌شوند. اصلاحات تا این زمان یک هدف عینی، کمی و مشخص داشت و آن هدف چیزی نبود جز پیروزی در انتخابات. در واقع دستیابی به این هدف (سنگر) عینی می‌توانست راه نیروهای اصلاح‌طلب را برای رسیدن به سایر اهداف بزرگ‌تر و کیفی هموار سازد. مسئله دقیقا در دیدن انتخابات به عنوان یک «هدف» بود و نه به عنوان یک «وسیله» یا «تاکتیک» و چون «انتخابات» هدف بود هرگونه مخدوش شدن یا محو تصویر این هدف در ذهن می‌توانست تمامی نیروها را دچار سردرگمی ساخته و تمام برنامه‌های سیاسی را که حول انتخابات تدوین شده بود برهم زند. محافظه‌کاران البته بر این امر واقف بودند که هدف را نشانه رفتند. سطح انتخابات را به صورت علنی و عمدی تا حدی تنزل دادند تا اصلاح‌طلبان و نیروهای اجتماعی‌شان را دچار یک بی‌هدفی مزمن سازند. در پس این بی‌برنامگی اگر نیرو‌های سیاسی توانایی هدف‌گذاری جدید نداشته باشند، به استیصال و فرافکنی در می‌افتند. این‌گونه شاید ترجیح دهند که به دنبال برنامه‌های فرهنگی، هنری، ورزشی و یا اقتصادی بروند. آفت دیگر بی‌هدفی اما خیالبافی است که برخی از گروه‌های تندرو و رادیکال دچار آن شده‌‌اند. آنها اهدافی را در ذهن ترسیم می‌کنند که اساسا امکان دستیابی به آن به لحاظ امکانات و توانایی‌ها وجود ندارد و این البته آفت بدتری است. آنها تنها کاری که انجام دادند این بود که بگویند انتخابات هدف نیست و این‌گونه از شرکت در انتخابات پرهیز کردند. اما آیا هدف عینی، کمی و میان مدت دیگری ترسیم کردند؟ در واقع آنها پشت یک‌سری اهداف کیفی و شعاری پنهان شدند و بی‌هدفی را هدف قرار دادند.
پس وقتی هدفی عینی را طراحی نکرده‌اند چگونه می‌توانند برای هدفی که مبهم است برنامه اجرایی اعلام کنند؟ درنتیجه تنها برنامه سیاسی که اعلام کرده‌اند عدم‌شرکت در انتخابات بود و این یعنی اینکه بی‌برنامگی را برنامه خود قرار دادند. بی‌عملی، یک عمل سیاسی نیست و این نقض غرض و به معنی انفعال بود. هنگامی که پیروزی در انتخابات به مثابه یک هدف زیر سوال رفت، در بین گروه‌های سیاسی سه‌گونه واکنش رخ داد: گروه اول همچنان انتخابات را با موضع شرکت بلاشرط هدف قرار داده و برنامه‌های سیاسی را در چارچوب فعالیت‌های انتخاباتی اما این‌بار با علم به عدم‌پیروزی در انتخابات ادامه دادند. گروه دوم با علم به مخدوش شدن اصل انتخابات، از آنجا که هدف عینی و میان مدت دیگری در ذهن نداشتند به تعطیلی سیاست‌ورزی و جایگزینی برنامه‌های فرهنگی ـ اجتماعی به جای برنامه سیاسی فکر می‌کنند. گروه سوم خیال‌پردازان رادیکال هستند که ناتوان از طراحی و اعلام اهداف عینی، با کلی‌گویی و طرح اهداف مبهم و شعاری، بی‌برنامگی را برنامه قرار داده و به انفعال دامن زده‌اند.
راه چهارم: هیچکدام از سه گروه فوق توفیق ترسیم یک هدف عینی و کمی جدید و ارائه یک برنامه سیاسی جایگزین برای رسیدن به آن را نداشته‌اند. نه خیال‌پردازی راه‌حل خروج از بن‌بست کنونی است و نه ترک سیاست‌ورزی و نه شرکت بلاشرط در انتخابات. به نظر می‌رسد به عنوان راه چهارم، انتخابات همچنان می‌تواند به عنوان هدف عینی تلقی شود اما برنامه سیاسی معطوف به آن لزوما شامل شرکت در انتخابات نمی‌شود. راه چهارم هیچ کدام از ضعف‌های سه راه پیشین را ندارد؛ نه مانند گروه اول از موضع ضعف عمل می‌کند، نه مانند گروه دوم بی‌هدف است و نه مانند گروه سوم بی‌برنامه است. راه چهارم همچنان در مسیر اصلاح‌طلبی قرار دارد؛ همچنان حزب را به مثابه یک حزب سیاسی می‌پسندد و نه یک NGO یا بنگاه اقتصادی؛ همچنان به دنبال سیاست ورزی و تدوین برنامه سیاسی است؛ همچنان نقطه مواجهه با حاکمیت را انتخابات می‌داند. این‌گونه است که می‌توان هم هدف عینی داشت و هم برنامه سیاسی و اجرایی. سردرگمی‌های موجود بین نیروهای سیاسی در ترسیم اهداف عینی و برنامه‌های اجرایی ناشی از دردسرهای سیاست‌زدگی و سیاست‌گریزی مردم بود. شاید بخشی از سیاست‌گریزی مردم ناشی از عملکرد اصلاح‌طلبان بوده باشد. اما قطعا بخشی نیز به خصوصیات رفتاری مردم و بخشی دیگر نیز به عملکرد اپوزیسیونی رادیکال باز می‌گردد که منافع‌شان از ابتدا خارج از چارچوب اصلاح‌طلبی قرار داشت. سیاست‌زدگی و سیاست‌گریزی هردو به یک اندازه خطرناکند. بدتر آن است که نیروهای اجتماعی و نهادهای جامعه مدنی تحت تاثیر جو سیاسی دست به تغییراتی در برنامه‌های خود زنند که در نهایت ممکن است به انحراف آنها از مسیر اصلی و جایگاهشان منجر شود.
عماد بهاور
منبع : روزنامه کارگزاران