دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


اسطوره‌های جهانی‌شدن


اسطوره‌های جهانی‌شدن
یکی از دلایل مجادلات حاد بر سر جهانی‌شدن تغییر کامل ارتباطات جهانی است. از زمره عمده‌ترین عوامل جهانی‌‌شدن تحول جهانی صنایع ارتباطی درپی انقلاب تکنولوژی اطلاعاتی شمره می‌شود. امکانات جدید ارتباطات و اطلاع‌رسانی نه تنها ساختار فعالیت‌های اقتصادی جهانی را از اساس دگرگون کرده است، بلکه سیاست را به‌‌ماهو هم تغییر داده است.
● اسطوره‌های جهانی‌شدن
جهانی‌شدن نخست دلالت بر دگرگونی یا گسترش سازمان‌های تنظیم‌کننده همزیستی انسانی دارد که از پی آن میان اجتماعات بسیار دور افتاده ارتباط بوجود می‌‌آید و همه‌‌‌‌یِ مناطق جهان در هیرارشی قدرت ادغام می‌شود.این تحول را می‌توان دنبال کنیم، وقتی توسعه خارق‌‌‌العاده و شدت فزاینده شتابان‌سازی و پیامدهای فراگیر جریانات فراقاره‌ای و میانکنشی‌های اجتماعی را هر روز مورد بررسی قرار دهیم. جهانی‌شدن میزان بالایی از فعالیت‌های فرامرزی و تعداد متنوعی شبکه‌‌های پایدار – ازجمله اقتصادی، سیاسی، حقوقی، اجتماعی و زیست‌محیطی- فراهم می‌‌کند، اما لزوماً ضامن جامعه جهانی هماهنگ یا یکی‌سازی کامل ملیت‌ها و فرهنگ‌ها نیست. زیرا وقوف بر ارتباط عمیق با هم بودن نه تنها موجب تکوین فهم متقابل نیست، بلکه مبنای دشمنی‌ها و منازعات تلخ هم هست. جهانی‌‌شدن که بخش قابل‌‌توجهی از مردم جهان از مزایای‌‌ آن محروم است، می‌‌‌تواند تضادهای خطرناکی پیش بیاورد منتها بواسطه ناهمزمانی ابعاد مختلف‌‌اش با فرآیند جهانی که در سرتاسر جهان به شیوه یکسانی در حال تبلور است، از اساس فرق دارد.
● جَدَل بر سر جهانی‌‌شدن
درباره مناسب بودن مفهوم «جهانی‌‌شدن» مجادله داغی در گرفته است. در دانشگاه‌‌ها، در علوم اقتصاد، سیاست و حقوق درباره جهانی‌شدن به شدت بحث و مجادله می‌شود. در این بحث، محققان در خصوصِ بسیاری از جوانب پیکره جهانی‌‌شدن و مسیر تکامل آن اتفاق نظر ندارند. هم در جهان دانشگاهی (آکادمیک) هم در خیابان‌‌ها، از سیاتل گرفته تا ژنو، از ریو دوژانیرو تا کانچون، نبرد بر سر [تعریف و مفهوم.م.] جهانی‌‌شدن در گرفته است. در سال‌های گذشته هم زمان با اجلاس سران کلیه سازمان‌‌های مهم جهانی و منطقه‌‌ای، ازجمله بانک جهانی، صندوق جهانی پول، سران هشت کشور صنعتی دنیا (جی ۸)، اتحادیه اروپا و سازمان همکاری اقتصادی آسیا-پاسیفیک) تظاهرات توده‌ای برگزار شد، که جنبش‌های ضدسرمایه‌داری یا ضد جهانگیری برگزارکنندگان آن بودند. آن‌‌ها صفوف خود را از طیف گسترده‌‌ای از اقشار اجتماعی و نهادهای غیر دولتی- از آنارشیست‌‌ها تا فعالان محیط زیست – پر می‌‌کنند و عامل قدرت در مبارزه علیه جهانگیری هستند. از دید آن‌ها، جهانگیری حمایت دولت از منافع بنگاه‌‌های اقتصادی است. علاوه بر تظاهرات‌‌های توده‌ای، مقدم برهمه، از لحاظ موضوعی کارزار هدفمند از جمله مانند (Jubilee-۲۰۰۰) (هدف این کارزار تبلیغاتی بخشیدن قروض کشورهای فقیر توسط کشورهای ثروتمند بود) و علیه معاهده سرمایه‌گذاری چندجانبه بر روی برنامه کار جهانی تاثیر می‌گذارد.
یکی از دلایل مجادلات حاد بر سر جهانی‌شدن تغییر کامل ارتباطات جهانی است. از زمره عمده‌ترین عوامل جهانی‌‌شدن تحول جهانی صنایع ارتباطی درپی انقلاب تکنولوژی اطلاعاتی شمره می‌شود. امکانات جدید ارتباطات و اطلاع‌رسانی نه تنها ساختار فعالیت‌های اقتصادی جهانی را از اساس دگرگون کرده است، بلکه سیاست را به‌‌ماهو هم تغییر داده است. آن چه در بخشی از جهان اتفاق می‌‌‌افتد به‌‌سرعت در بخش دیگری پخش می‌شود، و همین‌‌طور برعکس. رسانه‌های جدید می‌‌‌توانند جذر و مدی از کنش و واکنش به راه بیندازند. و بااین‌‌همه، این یکی از دلایل بالا گرفتن مجادله بر سر جهانی‌‌‌‌‌شدن است. انسان‌‌های فرهنگ‌‌ها، کشورها و مناطق مختلف، طعم جهانی‌‌‌‌شدن را به‌‌شیوه مختلفی می‌‌چشند، و بااین‌حساب، خاطرات بسیار متفاوتی هم از آن دارند. جهانی‌‌شدن فی‌‌‌نفسه واقعاً جدید نیست، بااین‌‌‌حال مراحل مختلفی در دو هزار سال گذشته طی کرده است. ازجمله هنگام تکوین ادیان جهانی، در دوران کشف آمریکا، و گسترش امپراطوری‌‌های جهانی. وقتی اروپائیان در بیش از پانصد سال قبل جهان را صاعقه‌‌وار تسخیر کردند و مناطق جهان را که تا پیش از آن از هم منزوی بودند بایکدیگر مرتبط ساختند، تنها تکنولوژی‌های مدرن و اشکال اقتصادی در چمدان نداشتند، بلکه همین طور اشکال جدید سرکوب سیاسی و استثمار. تجارب و یادگارهایی که از این مراحل نخستین جهانی‌‌شدن ریشه می‌‌‌گیرند، علاوه بر فرصت‌‌ها، خطرات و تهدیدهای پیوند جهانی را ادامه می‌دهند. در بسیاری از نقاط جهان این گرایش سنتی حی و حاضر و کماکان عامل تعیین‌کننده است برای این که چگونه جهانی‌‌شدن اکنون ارزیابی می‌شود، با آن پیکار می‌شود و تحت تاثیر قرار می‌گیرد.
متعاقباً، اگرچه جهانی‌‌‌شدن آن شبکه‌بندی فزاینده جمعیت جهان را تدارک می‌‌بیند، اما به‌طور خودکار شالوده تجربه مشترک، نظریات یا ارزش‌‌‌های مشترک بوجود نمی‌‌‌‌آورد. تنها اتحاد جدید جهانی (global convenant) دمکراسی اجتماعی جهانروا از فرصت واقعی برخوردار است روابط میان جامعه و همین طور عدالت و همبستگی را بایک‌‌‌دیگر همگام کند.
معهذا، قطعاً این‌جا جای آن نیست ک برنامه سوسیال‌دمکراسی جهانی را، همان‌‌طور که من نام می‌‌نهم، به تفصیل باز کنم. برعکس، بجااست جمعبندی اولیه‌‌‌ای درباره مجادلات بی‌‌‌پایان در مباحثه جهانی‌‌‌‌‌‌شدن داشته باشیم. به‌‌‌همین‌‌جهت، من مایلم برخی از اسطوره‌‌‌های رایج جهانی‌‌‌‌‌شدن را به‌ اختصار مقایسه کنم و بر پاره‌ای از نیروهای محرکه و چالش‌‌های اساسی آن دست نهم.
● ردّ اسطوره‌‌هایِ جهانی‌‌شدن
در تحقیقات کماکان اتفاق نظری در این باره حاکم نیست چگونه باید روندهای مرکزی جهانی‌‌‌شدن و تاثیر آن‌‌ها را در عمل ارزیابی کرد، هرچند در مطالعات اخیر تا حدی می‌‌‌‌توان در این زمینه که جهانی‌‌‌شدن چی نیست موافقت تشخیص داد. آغازگاه مفید برای تاملات ذیل این است که تعاریفِ سلبی را تعیین کنیم.
۱) جهانی‌‌‌‌شدن معادل آمریکائی‌‌‌‌شدن نیست.
جهانی‌‌‌شدن را نمی‌‌توان مترادف آمریکائی‌‌شدن یا امپریالیسم غرب دانست. هرچند تبلیغات جهانی‌‌شدن و برخی از جنبه‌‌‌های اصلی آن قطعاً به منافع نیروهای قدرتمند اقتصادی و اجتماعی در غرب خدمت می‌‌‌‌کند، اما گسترش ساختار بنیادی سامانه جامعه مدرن موتور عمده آن است. این تحول ازجمله در افزایش تجارت جهانی، ایجاد سیستم‌‌های جدید اطلاع‌‌‌‌‌‌‌رسانی، تکامل حقوق بین‌‌الملل و قواعد بین‌‌المللی، و همین‌‌‌طور در تغییروتحولات جهانی، شرایط زیست‌‌‌محیطی آشکار می‌‌شود. برای شکل جهانروائی اقتصادی ایالات متحده آمریکا، وقتی هم نه بازیگر کلیدی (این بخصوص برای معاهده تجارت و مالی جهانی کنونی صدق است که در آن آمریکا درمجموع تضمین می‌کند که این معاهده برای منافع‌‌‌اش سودمند است)، یک بازیگر کلیدی هستند و می‌‌مانند، اما جایز نیست این را به فراموشی سپرد که سهم بنگاه‌‌های اقتصادی آمریکا برای‌‌نمونه یک پنجم واردات جهانی و یک چهارم صادرات جهانی است. جهانروائی پدیده محض آمریکائی نیست.
۲) رقابت عنان‌‌گسیخته‌‌‌ای بر سر کاهش هزینه‌‌های اجتماعی و تنزل سطح بوقوع نپیوسته است.
نگاه سطحی به تکامل کشورهای اروپائی در بیست سال گذشته نشان می‌‌‌‌دهد که آن‌‌ها به‌‌رغم تغییرات جهانی اقتصادی نظام‌های اجتماعی خاص خود را حفظ کرده‌‌‌اند. حکومت‌‌های اجتماعی اروپائی به سوی «یک الگو» متحول نشده‌‌اند. کثرت آن‌‌ها شاهدی است بر اهمیت پایدار ساختارهای دولت ملّی و سنت سیاسی ملّی و همین‌‌طور نفوذ ویژگی‌‌های فرهنگی و منطقه‌‌ای. فقدان رقابت بر سر شرایطی که برای بنگاه‌های اقتصادی به‌صرفه است، نشان از آن دارد که نهادهای سیاسی کماکان مهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. آن‌‌‌ها به‌‌هیچ‌‌‌‌وجه ازکارافتاده نیستند و قطعاً می‌‌توانند توافقاتی میان رهبران عاملین اقتصادی و سیاسی شکل دهند. علاو‌‌براین، نهادهای قوی ملی نقش کلیدی بر عهده می‌‌گیرند، وقتی باید بر مساله بازتوزیع پیامدهای حاصل از جهانی‌‌‌‌‌شدن غلبه کرد. دولت‌‌هایی با چترحمایتی اجتماعی در تمام عرصه‌‌‌ها، دمکراسی نمایندگی (حق رأی نسبی)، جنبش کارگری قوی و همین طور قراردادهای الزامی سرتاسری ثابت می‌‌کنند که آن‌‌ها قادراند تاثیرات منفی بالقوه حرکت سرمایه بین‌‌المللی را کاهش داده، و در برخی موارد حتا اهمیت بخش دولتی را ارتقأ دهند. بازارهای جهانی حکومت‌های اجتماعی قوی را به‌‌خاطر میزان بالای امنیت اجتماعی تنبیه نمی‌‌‌کنند. کشورهای در حال رشد روی‌‌هم‌‌رفته در برابر تحول اقتصادی جهانی عمدتاً سپر دفاعی ندارند و تنها سطح نازلی از خدمات اجتماعی را می‌‌توانند تضمین کنند، اما متفاوت بودن آنان در این کشورها نیز اهمیت نهادهای سیاسی و سیاست معقول حکومتی را درحین تشخیص و تعیین سنجه اجتماعی و شرایط کار به نمایش می‌گذارد. قطعاً، این قواعد نیز، مانند در کشورهای صنعتی، به راحتی از اعتبار ساقط نمی‌‌‌شوند، وقتی در ارتباط بزرگ‌تر بر بستر سنن و نهادها ملّی انجام بگیرند.
۳) فروپاشی کامل دفاع از محیط زیست روی نداده است.
بی‌تردید بسیاری از مشکلات حاد جهان که از برونی‌‌‌‌‌‌گری، انتقال هزینه‌‌‌ها به محیط زیست نشات می‌گیرند، هم چنان لاینحل هستند؛ همان‌‌گونه که آنان توسط بنگاه‌‌‌‌های اقتصادی و برخی کشورها انجام می‌گیرند که سمتگیری‌‌شان رشد یک‌سویه است و در انرژی اصراف می‌‌‌کنند. تاجائی که جهانی‌‌شدن به رشد اقتصادی سوق دهد؛ و رشد اقتصادی به این معنا است که مصرف مواد و تولید مواد مضر افزایش پیدا کنند، جهانی‌‌‌شدن می‌‌تواند نمایانگر مسبب مستقیم تحولات بالقوه مضر برای محیط زیست باشد. بنابر یک مطالعه تازه، «شواهدی در دست نیست که جهانی‌‌‌‌شدن فی‌‌نفسه به محیط زیست لطمه بزند. به میزانی که جهانی‌‌‌شدن فرصت‌‌های رشد اقتصادی را بهبود دهد، قطعاً ضرورت سازوکارهایی را که سازگاری این رشد را با حفظ ذخایر طبیعی جهان تامین کنند، تقویت می‌کند.» البته در دهه‌‌های گذشته محدودیت‌‌های متعدد محلّی، ملّی، منطقه‌‌ای، و همین‌‌طور جهانی، برای خطراتی که محیط زیست را تهدید می‌‌کنند تعیین شده است، اما مشکلات حاد بسیاری مانند گرمایش زمین را نمی‌‌‌شود حلّ کرد وقتی ما جهانی‌‌‌شدن اقتصادی را بهتر هدایت نکنیم. این یک مساله سیاسی و اخلاقی و همین طور فی‌نفسه مساله جهانی‌‌شدن است. کشورهای مختلف امکانات متفاوتی برای عملکرد در این میدان بنا کرده‌‌اند.
۴) جهانی‌‌شدن به معنای پایان دولت ملّی نیست.
اغلب یا سعی شده با ذکر شواهد و مدارک اثبات کنند یا که این سعی فقط به این دعوی محدود شد که، جهانروائی انحلال دولت ملّی را ، دستکم در آینده نزدیک، به همراه ندارد. در این رابطه نخست لازم است اشاره شود که تعداد دولت‌‌های به‌رسمیت‌شناخته شده بین‌‌‌المللی میان ۱۹۴۵ و اواخر سال‌‌های نود بیش از دو برابر شده است و امروز بیش از صد و نود کشور هستند. به نظر می‌‌‌‌آید در پایان قرن بیستم نظام دوّل مدرن به نقطه اوج خود رسیده باشد - تحت حمایت و بر بنیاد اشکال چندجانبه تازه تعاون و همکاری بین‌‌‌المللی، توسط سازمان‌‌‌های بین‌‌‌المللی مانند سازمان ملل و معاهده‌‌های جدیدی نظیر انواع و اقسام معاهده‌‌‌های حقوق بشر. همین طور شکوفایی قوای نظامی توسط آمریکا پس از یازدهم سپتامبر توانایی کشورهای قدرتمند را در به منصه ظهور رساندن مواضع خود در سطح جهانی و تعقیب منافع ملی خود برجسته می‌‌کند. ازلحاظ سیاسی و نظامی کشورها از جهات بسیاری کماکان مهم‌‌ترین عاملان صحنه جهانی هستند. در بین سایر عواملی که می‌توانند بر روی شرایط سیاسی و اقتصادی جهانی تاثیر بگذارند، دولت‌‌ها نقش شکل‌‌دهنده و حتا مسلط ایفا می‌‌کنند. همه چیز در گرو دولت ملّی است – و سکّه نظم جهانی هم چنان توسط دولت‌‌‌های قدرتمند زده می‌‌‌‌شود. منظور به‌‌هیچ‌‌‌وجه انکار این نیست که جهانی‌‌‌شدن خصلت و شکل قدرت سیاسی را تغییر نداده است –قطعاً آن را تغییر داده است. اما قدرت دولت‌‌‌ها نه محدود شده است نه تضعیف شده است، بلکه دگرگون شده است و ساختار جدیدی گرفته است. بدین‌‌‌ترتیب ما با یک موقعیت کاملا درهمتافته سیاسی رودرورئیم، برخلاف آن نظری که بر آن است که جهانی‌‌‌شدن ناقوس مرگ دولت مدرن را به صدا در می‌‌آورد.
۵) جهانی‌‌شدن فقط خطر محض برای ساختارهای ملی نیست.
ما مجاز نیستیم جهانی‌شدن ارتباطات را با جهانروائی یک فرهنگ خلط کنیم. تردیدی نیست که هر روز گسترش سریع رادیو، تلویزیون، اینترنت، همین طور ماهواره و تکنیک دیجیتال، ارتباط هم زمان را در بخش‌های دور جهان در عمل ممکن ساخته است. به همین دلیل انسان‌‌‌ها در همه جای جهان با ارزش‌‌های فرهنگ‌‌های دیگر ارتباط بر قرار می‌‌‌‌کنند. بدین‌طریق فهم متقابل ورای مرزها می‌‌تواند ترغیب شود، اما درمقام پیامد تاکید بر ویژگی‌‌ها و خصایل تک تک فرهنگ‌‌ها همان قدر ممکن است بیشتر موجب تکّه‌‌تکّه شدن فرهنگی شود. شناخت «دیگری» به‌‌‌هیچ‌‌‌وجه ضامن موافقت با او نیست، همان طور که تهدید سلمان رشدی به مرگ پس از انتشار «آیه‌‌‌های شیطانی» به وضوح نشان می‌‌‌دهد. علاوه براین، صنایع جدید رسانه‌‌‌های جمعی البته یک گفتمان مالی خاص خود را و رفتار مصرفی معین و بدین‌‌طریق، همین‌طور رویکردهای همزاد با آن بوجود می‌‌‌‌‌آورند اما آن‌‌‌ها با کثرتی از زبان‌‌ها هنوز مواجهه‌‌‌اند که انسان‌‌ها قافیه زندگی و فرهنگ شان را‌ بر اساس آن‌ها می‌‌سازند. همه‌‌‌یِ ارقام و اطلاعات در دسترس حاکی از آنند که فرهنگ‌‌‌های ملی و محلی ماندگار هستند. بااین‌‌حساب، «دمکراتیک کردن» اخبار و اطلاعات و ارتباطات محتوا و شکل ارتباطات را در سطح جهان عوض کرده‌‌اند، اما تنوعی از فرهنگ‌‌‌ها – با پیامدهای عمیق و ریشه‌‌ای- هم چنان وجود دارد.
۶) جهانی‌شدن فقط افزایش نابرابری‌ها در سطح جهان نیست.
درحالی که درآمد میانگین کشورهای فقیر و ثروتمند امروز از هم بیشتر از سابق فاصله دارد – به سبب رشد اقتصادی پایدار در کشورهای عضو پیمان سازمان همکاری و توسعه اقتصادی و از جمله رکود در بسیاری از کشورهای آفریقایی جنوب صحرای آفریقا- به نظر می‌‌‌آید تعداد انسان‌‌هایی که در شرایط فلاکتباری به سر می‌برند، در سطح جهان کاهش یافته است. علاوه براین، توزیع درآمد در برخی کشورها بهبود داشته است. اما در باره بسیاری از کشورها تصویر واضحی در دست نیست. برای‌‌‌نمونه چین و ژاپن از مواهب رشد سریع اقتصادی بیست یا ده ساله دائم برخوردار بودند. اما مناطق کشاورزی نتوانستند پا به پای این رشد پیشرفت کنند و اغلب نسبت به تحول مناطق شهری و ساحلی با دوره‌‌‌های دراز مدت رکود مواجهه بودند. این یک چالش جدی سیاسی در سطح ملی و همین طور جهانی است، اما نمی‌‌‌تواند فقط به‌‌‌عنوان پیامد منفی جهانی‌سازی تلقی شود.
۷) جهانی‌‌‌شدن صرفاً و فقط تقویت قدرت بنگاه‌‌‌های اقتصادی نیست.
شکلگیری بازار جهانی شرکت‌‌های بزرگ بومی را در رقابت مستقیم با بنگاه‌‌های اقتصادی خارجی قرار می‌‌‌دهد. برای مثال، امروز شرکت تلفن بریتانیا، شرکت تلفن فرانسه و تلفن آلمان هم با یک دیگر و هم با یک سری از شرکت‌‌‌‌های سازنده تلفن همراه مانند Orange و Vodafoneرقابت می‌‌کنند. جای انکار نیست که «در بازارهای بسته ملی که در آن‌‌ها قهرمان‌‌‌های ملی می‌توانند روی حمایت دولت حساب کنند، خطر تشکیل انحصار خیلی بیشتر از در بازارهای جهانی است. هرچند خیلی از بنگاه‌‌‌های اقتصادی جهانی امروز بزرگتر از سابق‌‌اند، اما به‌طور خودکار از قدرت بیشتر برخوردار نیستند. کمبود رقابت و بزرگی کاذب مقدمات قدرت و نفوذ را برای بنگاه‌‌های اقتصادی فراهم می‌‌‌کند.» علاوه براین، نبض برخی از شرکت‌‌‌های بزرگ در دست موفقیت در فروش کالاهای خود است و ناگزیرند نسبت به تحولات بازار سریع واکنش نشان دهند. تولیدکنندگان مارک‌‌های معروفی مانند Levise, Gap, Xerox ضربه‌‌پذیری موقعیت خود را در بازار باتوجه به مارک‌‌‌‌های جدید و رقیب با پرداخت هزینه‌‌های سنگین مشاهده می‌‌کنند. درهرحال لازم است در نظر بگیریم که سرمایه‌‌گذاری‌‌های خارجی برخی از بنگاه‌‌های بزرگ در کشورهای فقیر شغل ایجاد کرده، و بدین‌‌‌‌وسیله زمینه انتقال تکنولوژی و دانش را مهیا می‌‌کنند‌‌. برای این قبیل کشورها، این می‌‌تواند نمایانگر مزایای زیادی باشد و نه آن چنان ضایعه واقعی قدرت و نظارت. باوجود این، من به‌‌هیچ‌‌وجه مایل نیستم که انکار کنم بنگاه‌‌های بزرگ چندملیتی فوق‌‌العاده بانفوذاند و فقط به سختی ممکن است بر آنان از طریق قوانین ملی نظارت کرد. بنگاه‌‌های اقتصادی قدرتمند چندملیتی در شاخه‌‌های مختلف صنعتی در بازار از قدرت قوی برخور دارند و گروهه‌‌‌‌فروشی (Oligopole) بین‌‌‌‌المللی برپا کرده‌‌اند. آن‌‌‌ها، بالاخص، در کشورهای درحال رشد، دائم برای کاهش مالیات و حذف خدمات اجتماعی فشار می‌‌‌آورند. و اغلب به محض تهدید به رفتن، امتیازات دولتی و قواعد فوق‌‌العاده کسب می‌‌کنند. بااین‌‌همه نمی‌‌‌توان ادعا کرد که بنگاه اقتصادی چندملیتی درحال حاضر متشکل از تشکیلات غول‌‌‌‌پیکری است که بازارهای‌‌اش و مسائل روز سیاسی را در معنای فراگیر تحت سلطه دارد.شرایط بغرنج‌تر از این است.
۸) کلیه کشورهای در حال رشد بازندگان تجارت جهانی نیستند.
در دهه گذشته رشد صادرات کشورهای در حال رشد مدام از رشد صادرات کشورهای صنعتی بیشتر بوده – افزایش میانگینی بالغ بر ۱۰ بود، مال کشورهای صنعتی ۵ درصد. افزون بر این، تجارت کشورهای در حال رشد با یک دیگر رشد سریعی داشته است تا با کشورهای صنعتی شمال. پس از یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ نیز نرخ افزایش صادرات در کشورهای در حال رشد (در قیاس با افزایش حجم تجارت) بر ملل صنعتی برتری داشته است. برخلاف گرایش جهانی در سال‌‌های ۲۰۰۲-۲۰۰۱، رشد تجارت آسیای شرقی و اروپای شرقی بالا رفته است. درمقابل، خاورمیانه نتوانسته است سهم خود را در تجارت جهانی افزایش دهد، و سهم کشورهای آفریقایی به طرز فاحشی نزول کرده است. با این‌که درصد سهم در تجارت جهانی نمی‌‌تواند به‌‌عنوان شاخص رتبه کشورهای در حال رشد در تجارت جهان قلمداد شود – به رغم افزایش صادرات سهم آن در تولید ناخالص داخلی در طی سی سال گذشته افت داشته است-، اما وضع برخی کشورها از کشورهای دیگر به مراتب بهتر است. ویژگی‌‌های محیطی و نابرابری‌‌های منطقه‌‌‌‌ای را باید در رشد صادرات و هنگام پیشرفت اقتصادی در نظر گرفت.
۹) جهانی‌‌‌شدن اقتصاد و ساختار کنونی حُکمرانی بین‌‌‌المللی به‌‌‌هیچ‌‌‌وجه نافی «رای» و نفوذ کشورهای در حال رشد نیست.
به همین جهت مسأله سیاستِ کمک به کشورهای در حال توسعه در حال حاضر در صدر مسائل سازمان تجارت جهانی قرار گرفته است. فرآیندهای تصمیم‌گیری و سازوکارهای میانجی‌گری در حل و فصل اختلافات در درون این سازمان به کشورهای کوچک امکان می‌‌دهد در مقابل کشورهای بزرگ عرض اندام کنند. کوستاریکا آمریکا را به واسطه حقوق بین‌‌الملل در مقابل سازمان تجارت جهانی شکست داد. البته توزیع قدرت و نفوذ در سطح جهانی بشدت نابرابر است، هم در سازمان‌‌های دولتی بین‌‌المللی هم در توزیع ذخایر اقتصادی. مُدالیته‌های رای‌گیری صندوق جهانی پول و بانک جهانی برای نمونه از هفت کشور صنعتی جهان بوضوح حمایت می‌‌کنند، یعنی گروه متشکل از هفت کشوری که در اقتصاد ملی سرآمد هستند؛ نتیجتاً این کشورها نفوذ بیسابقه ای بر هیئت‌‌های تصمیم‌گیری سازمان‌‌های میان‌‌‌دولتی دارند و بر همه‌‌‌‌‌‌یِ جوانب کارشان تاثیر می‌‌گذارند. بااین‌‌‌همه، سیاست در سطح جهانی نمی‌تواند به‌‌راحتی گرایشاتِ قدرت‌‌مندترین کشور تلقی شود. اگر این طور ‌بود، غیرقابل فهم می‌‌ماند چرا مقاصد سازمان‌‌های تعیین‌کننده جهانی این قدر عوض شده باشند.
۱۰) مقاومت علیه منافع سیاسی و اقتصادی حکمفرما به این دلیل محکوم به شکست نیست چون نمی‌تواند به ذخایر اکثر کشورها و بنگاه‌‌های اقتصادی چندملیتی اتکأ کند.
این واقعیت که سازمان‌‌های بین‌‌‌‌‌المللی و فراملی مرتب در حال افزایش هستند و نفوذشان بیشتر می‌شود، شکل و دینامیک سیاست را تغییر می‌‌‌دهد. درحالی که برای بخش بزرگی از صد ساله گذشته سیاست بین‌‌‌المللی عمدتاً میان دولت‌‌ها روی داد، اما با سازمان‌‌های فرادولتی مانند سازمان ملل و سازمان تجارت جهانی عرصه‌‌های تازه‌ای پدید می‌‌آیند که در آن‌‌ها خلق‌ها می‌‌توانند برای سخنان خود گوش شنوایی پیدا کنند. موضوع آن‌‌‌ها علاوه براین می‌‌تواند توسط شبکه ای از آن سازمان‌‌ها، گروه‌‌‌ها و جنبش‌های فراملی به عهده گرفته شود که اغلب نیروهای نوین در حال طلوع جامعه مدنی جهانی نامیده می‌شوند. نفوذ و وزنه سیاسی این نیروها را نمی‌‌شود در مقولات «قدرت سخت»، یعنی در توانایی مجبور کردن یا برانگیختن دیگران به تغییر رفتار خود، خلاصه کرد ، بلکه در «قدرت نرم» آنان، یعنی در توانایی تاثیر نهادن بر منافع، ایستارها، اولویت موضوعات و هویت‌های دیگران. در جهانی که توسط رسانه‌‌‌ها فرا گرفته شده، جامعه مدنی جهانی از قدرت ارتباطی قابل توجهی برخوردار است – یعنی از این امکان که به تماشاچیان جهانی دسترسی پیدا کند و عقیده عمومی بین‌‌‌‌المللی را تحت تاثیر قرار دهد. از زمره کارزارهای جوان و موفق فعالین جامعه مدنی جهانی کارزار (Jubilee-۲۰۰۰)- کارزار بخشیدن بدهی‌‌های فقیرترین کشورهای جهان سوم توسط کشورهای پیشرفته و صنعتی- شمرده می‌شود که ائتلاف بین‌‌‌‌المللی برای ایجاد دادگاه بین‌‌المللی و معاهده اوتاوا برای تقبیح مین‌های ضد نفر . در گروه‌‌‌‌بندی‌‌های پیچیده قدرت سخت و قدرت نرم، همان‌طور که آن امروز مهر و نشان خود را بر نظم جهانی می‌‌کوبد، به‌‌هیچ‌‌‌وجه همیشه آنانی دست بالاتر ندارند که از اولی برخوردارند (دولت‌‌‌ها و منافع قدرتمند اقتصادی).
فشرده این نقد اسطوره‌‌های عامه‌‌پسند جهانی‌‌‌‌‌‌‌شدن این بینش است که جهانی‌شدن به‌‌سادگی یک فرآیند یکپارچه و واحد نیست؛ فرآیندی که یا فقط سراپا نتایج مثبت یا منفی بوجود می‌‌‌‌‌آورد. در مقابل، جهانی‌‌‌شدن از تحولات درهم‌پیچیده‌‌ای تاثیر می‌گیرد که تاثیرات متنوع آن را باید با دقت از هم باز شناخت و بررسید. اما یک نکته از همین حالا روشن است: جهانی‌‌‌شدن به معنای «پایان سیاست»، یعنی پایان امکان مداخله در جریانات اقتصادی و اجتماعی نیست. برخلاف، جهانی‌‌شدن به معنای گسترش قلمرو کنش سیاسی و همین طور طیف گسترده‌‌ای از فعالین سیاسی است. بدین‌‌‌ترتیب جهانی‌‌شدن نشانه مرحله جدید سیاست با طرق تازه در سطوح بسیار مختلف است؛ وظایف نوینی که مسببش جهانی‌شدن بوده است، به احتمال قوی به هیچ وجه سرشت زودگذر نیست. آن عواملی که جهانی‌شدن را به حرکت در می‌‌‌آورند اهمیت خود را در آینده نزدیک، مستقل از جزئیات صورتبندی سیاسی، از دست نمی‌‌دهند.
در خلال دهه‌‌های گذشته رشد چندجانبگی در حوزه روابط بین‌‌‌‌المللی و توسعه حقوق بین‌‌‌‌الملل مقدمات تکیه گاه سوسیال دمکراتیک را برای جهان تدارک دیده‌‌اند. آن‌‌ها بنیاد تقویت کردن نهادها و اصول سوسیال دمکراتیک را تشکیل می‌‌‌‌دهند. علاوه براین، احیاناً می‌توانند به ائتلاف سیاسی گروه‌‌‌هایی سوق دهند که می‌‌‌خواهند از این دستاوردها دفاع کنند. البته تاکجا این نیروها خود را ملزم به اهداف دمکراسی اجتماعی جهانی بدانند و بتوانند بر اضداد ریشه‌‌ای که ناشی از منافع عمیق ژئوپلتیک و ژئواقتصادی هستند، غلبه کنند، روشن نیست. بازی سرنوشت سازی است، اما بُرد بالقوه برای امنیت و رشد انسان‌ها هم فوق‌‌العاده خواهد بود، وقتی دمکراسی اجتماعی جهانی تحقق پیدا کرده باشد. اما این نکته آشکار است: سیاست‌‌های امنیت و رشد کنونی به اهداف خود نمی‌‌رسند. جای انکار نیست که ما به یک سیاست نوین نیاز داریم.
ترجمه: کوروش برادری
منبع:
Generation Global
Ein Crashkurs
Herausgegeben von Ulrich Beck
Suhrkamp Verlag, Frankfurt am Main, ۲۰۰۷
منبع : بنیاد آینده نگر ایران


همچنین مشاهده کنید