دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


همگرایی و ادغام فرهنگ و اقتصاد


همگرایی و ادغام فرهنگ و اقتصاد
جهانی ‌شدن بسرعت به صورت شعار دهه ۱۹۹۰ در‌آمد و همه را درگیر مباحث مربوط به خود کرد؛ اما هر چه بیشتر از این اصطلاح استفاده شد، معنا و دلالت‌های آن تغییر کرد و متحول شد. اکنون آثاری که به طور مستقیم و غیرمستقیم به مسأله جهانی‌شدن می‌پردازند بسیار زیاد شده و احتمالا یکی از مهم‌ترین موضوعات در انتشار کتاب و مقالات است. در برخورد با روند جهانی‌شدن، دیدگاه‌های مختلفی به وجود آمده است. با قبول خطرهای ناشی از ساده کردن مفاهیم، می‌توانیم ۴ موضع را تشخیص دهیم. در این نوشتار این موضع‌ها بررسی شده است.
امروزه، جهانی‌ شدن یک واقعیت اجتماعی انکارناپذیر ارزیابی می‌شود که بر همه جنبه‌ها و شوون زندگی بشر تاثیر تعیین‌کننده‌ای دارد. شواهد موجود نیز گواه این ادعاست که جهان از طریق ادغام مهارناپذیر اقتصاد، فرهنگ، سیاست و سبک زندگی به سوی همگنی و همگرایی هرچه بیشتر پیش می‌رود. از این‌رو امید می‌رود که در عرصه تضارب سازوکارهای این همگرایی که از طریق سنتز میان دو پدیده متضاد ادغام اقتصادی و تجربه سیاسی و قومی حاصل می‌شود، سطح قابل توجهی از یکدستی زندگی اجتماعی و ادغام فرهنگی و جامعه ‌شناختی ملت‌ها نتیجه ‌شود.
جهانی ‌شدن به ساده‌ترین معنا، فرآیند این ادغام‌هاست که از بعد جامعه‌شناختی بویژه به دلیل کاهش تضاد و تعارض موجود میان روند حرکت آزادی و اقتدار حکومتگران، یعنی نظام قدرت قابل تامل است. پدیده جهانی‌ شدن تا حدود ۳ دهه قبل به لحاظ آثار و مظاهر آن بیشتر مورد توجه اقتصاددانان و سیاسیون بود و کمتر مورد توجه جامعه‌شناسان، فرهنگ‌شناسان و صاحب‌نظران قرار داشت. با این همه، همچین واقعیتی را نباید به معنای بی‌توجهی مطلق توسعه ‌‌شناسان به این پدیده تلقی کرد؛ بویژه پس از ۲ جنگ جهانی، واقعیت جهانی‌شدن به قدری بر همه جنبه‌های اجتماعی بشر تاثیر گذاشته است که امروزه دیگر نادیده گرفتن آن در هیچ یک از حوزه‌های علوم اجتماعی و انسانی امکان‌پذیر نیست.
بحث درباره جهانی‌شدن در علوم اجتماعی که ماهیتا بحثی کلان‌نگر است، از دهه آغازین قرن بیستم به بعد دو جریان اندیشه متمایز را پدید آورد که عبارتنداز:
الف) جریان نخست که ازاوایل دهه۱۹۱۰ تا اواخر دهه۱۹۸۰ را شامل می‌شود بحث نامستقیمی را درباره جهانی‌شدن می‌پروراند و این بحث را اساسا در پرتوی نظریه‌های تضاد و در چارچوب مقولاتی نظیر استعمار و نابرابری در ابعاد فرهنگی، نظامی و اقتصادی (که مؤلفه‌های اصلی قدرت در عرصه جهانی‌اند) پیش می‌برد. بخش بزرگی از آرای ارائه شده درباره جهانی‌شدن در این دوره به صاحب‌نظران مارکسیسم یا جامعه‌شناسان چپگرا و رادیکال تعلق دارد.
ب) جریان دوم که عمدتا از اواخر دهه ۱۹۸۰ آغاز شده و در دهه ۱۹۹۰ به اوج قرن بیستمی خود رسیده، بحث جهانی ‌شدن را مستقیم از طریق تعریف این پدیده به عنوان یک واقعیت اجتماعی زندگی امروز در پرتوی نظم نوین جهانی مطرح می‌کند. این جریان فکری دارای سه ویژگی مهم است: اول آن‌که پدیده جهانی‌ شدن را اساسا مثبت ارزیابی می‌کند، دوم آن‌که از دیدگاهی کارکردگرایانه به این پدیده می‌نگرد و سوم آن‌که برخلاف جریان فکری نخست، فاقد ارزش داوری‌های سیاسی و اخلاقی است.
اگر چه هر دو جریان اندیشگی یاد شده را به اعتبار توجه به مؤلفه‌ها و عناصر ساختاری جهانی‌ شدن می‌توان نظرگاه‌هایی ساخت‌گرایانه توصیف کرد؛ اما همان‌گونه که اشاره شد جریان فکری متقدم، تضادگرا، انقلابی و دگرگونی‌طلب است، در حالی‌که جریان متاخر عمدتا ثبات‌گرا، محافظه‌کار و نظم‌جو به شمار می‌آید.
تعریف ما از جهانی‌شدن، بسته به آن‌که هدف و منظورمان از آن، حالت فعلی یا اسمی باشد تفاوت می‌کند. در حالت فعلی، جهانی‌ شدن به مجموعه‌ای از روندهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی که به وابستگی‌های مکانی و دنیایی می‌افزایند، اطلاق می‌شود. در حالت اسمی، آن‌ را می‌توان نتیجه روندهای مزبور دانست؛ اما تلقی جهانی‌شدن به مثابه نتیجه، واجد این مشکل است که تحولات جاری را قطعی و محتوم می‌پندارد و احیانا ماهیت پویای تغییرات جهانی را نادیده می‌گیرد. از همین‌رو، بسیاری از نظریه‌پردازان ترجیح می‌دهند جهانی‌شدن را به مثابه رشته‌ای از روندها تعریف کنند.
آنتونی گیدنز و د.هاروی، هر دو توجه را به کیفیاتی جلب می‌کنند که به تناسب پیشرفت جهانی ‌شدن، فضا و زمان را کوچک و متراکم کرده و فاصله‌ها را از میان بر می‌دارند، یعنی باعث می‌شوند واقعه‌ای در بخشی از دنیا تاثیراتی بلافاصله و بس گسترده در دیگر بخش‌های دنیا بر جای گذارد.
در واقع، جهانی‌شدن صرفا بدین معنا نیست که همه چیزها جهانی می‌شود، بلکه متضمن این معنا هم است که مناطق محلی اهمیتی جهانی پیدا می‌کنند؛ بنابراین به عقیده بسیاری از صاحب‌‌نظران، عبارت‌هایی چون جهانی و محلی اکنون جایگزین عبارت‌هایی چون اجتماعی و ملی شده و در بحث‌ها و تحلیل‌های نظری به صورت استنادی اصلی درآمده است. این اختلاط و در هم‌آمیختگی مفاهیمی چون جهان و محلی را رابرتسن، Glocalisation نامیده است. به این معنا که همه جاها، در آن واحد، محلی و جهانی، مرکز و حاشیه می‌شوند.
با قبول خطرهای ناشی از ساده کردن مفاهیم، در برابر جهانی‌شدن می‌توانیم ۴ موضع اتخاذ کنیم. اول، موضعی است که به طور کلی طرفداران جهانی‌شدن دارند.
▪ موضع حامیان‌
این گروه را که می‌توان گروه حامیان نامید، جهانی ‌شدن را به مثابه یک واقعیت می‌پندارند، واقعیتی که مبین عصری است که در آن به سر می‌بریم. به عقیده این جماعت، تغییرات ناشی از جهانی‌ شدن، هم ضروری و هم مطلوب است؛ به طور مثال ک.اوهمائه معتقد است دولت ملی یا مرده است یا در حال مرگ؛ زیرا دیگر مرزهای ملی وجود ندارد که دولت، متکفل مراقبت و دفاع از آنها باشد. حامیان جهانی شدن، کم ‌و ‌بیش جماعتی در جناح راست سیاسی هستند که جهانی‌شدن را به عنوان نخستین مرحله عصر پساکمونیسم تعبیر می‌کنند، عصری که دنیا دیگر بین دو اردوگاه نظامی و ایدئولوژیکی تقسیم‌ نشده و سرمایه‌داری لیبرال دموکراتیک به صورت معیار غالب درآمده است. بدین ترتیب حامیان جهانی ‌شدن اقتصاددانانی عرضه‌ محور هستند که نظام کینزی دوران بعد از جنگ دوم را مردود می‌شمارند.
▪ موضع شکاکان
موضع دوم از آن کسانی است که هرچند روندهای جهانی را به عنوان واقعیتی غیرقابل انکار قبول دارند، درباره آن برداشتی دوپهلوتر از گروه حامیان دارند. این جماعت یا گروه که شکاکان نامیده می‌شوند، فقط از برخی وجوه جهانی ‌شدن استقبال می‌کنند. برای مثال، طرفداران محیط زیست از این که شاهد گسترش اندیشه‌های سبز به سراسر گیتی هستند، شادمانند و از این‌که مردم آگاهی بیشتری به دست می‌آورند که همه آنها ساکنان مشترک کره‌ای واحد محسوب می‌شوند استقبال می‌کنند؛ اما در عین حال، نسبت به کیفیات جهانی‌شدن که به چند ملیتی‌ها اجازه می‌دهد به مقرراتی که برای حفاظت از محیط زیست وضع شده است لطمه زنند، انتقاد شدید دارند.
م. کاستلز تاکید می‌کند که جهانی‌شدن به سبب گسترش شدید شبکه‌های اطلاعاتی اکنون به واقعیتی انکارناپذیر در زندگی ما تبدیل شده است؛ ولی درعین حال علیه تعبیرات جناح راست که اجازه می‌دهد سرمایه‌های مالی با پویایی خود بر دیگر اشکال تعامل اجتماعی غلبه کنند، به ما هشدار می‌دهد.
کاستلز و باومن استدلال می‌کنند که اگر سرمایه‌داری جهانی تابع محدودیت‌هایی نباشد، خطر انفجار و ایجاد بی‌ثباتی‌ها و نابرابری‌هایی پدید می‌آید که می‌تواند به طغیان محرومان و مطرودان منجر شود. از نظر گیدنز، آشوب‌ها و نگرانی‌های ناشناخته ناشی از جهانی ‌شدن ممکن است برانگیزنده و احیاگر بنیادگرایی شود؛ زیرا کسانی تلاش خواهند کرد تا دیواره‌های اطمینان و امنیتی را که به ناگهان فروریخته است به نفع خود بازسازی کنند.
▪ موضع منکران
موضع سوم، متعلق به کسانی است که اساسا منکر این مطلب هستند که جهانی‌شدن توصیف درستی از وضعیت دنیای امروز باشد. این گروه که منکران نامیده می‌شوند از بعدی تاریخی وارد بحث شده و متذکر می‌شوند که هر نوع تحلیل از تحولات کنونی لزوما باید با مقایسه‌ای بین حال و گذشته همراه باشد. برای مثال هیرست و تامپسن معتقدند در ارتباط با گذشته، تداوم‌ها بیشتر از عدم تداوم‌هاست. هیچ چیزی در زمانه ما واحد و یگانه نیست و ما قبلا هم در مقاطعی مانند بین دهه ۱۸۷۰ تا نخستین جنگ جهانی شاهد رشته‌ای از جهش‌های اقتصادی، سیاسی و تکنولوژیکی قرار داشتیم.
به نظر این گروه، خطری که بخصوص از سوی جماعت حامیان ایجاد می‌شود در این است که آنها به اعتماد ما نسبت به توانایی‌مان برای تغییر امور از راه اقدامات مشترک و تعاونی لطمه می‌زنند. با تاکید بیش از اندازه بر میزان گسست ما از گذشته، در واقع توجه ما را از تلاش‌های موفقت‌آمیز گذشته‌مان، یعنی دولت رفاه کینزی برای رام ‌کردن سرمایه‌های جهانی منحرف می‌کنند. مسلما در حال حاضر تحولاتی با اهمیت در دنیا اتفاق می‌افتد و با مبالغه و گنده‌گویی کمتر، این تحولات را می‌توانیم بین‌المللی‌شدن نام دهیم.
▪ موضع معترضان‌
آخرین جماعت از موضعگیران نسبت به روند جهانی‌شدن کسانی هستند که تاکید می‌کنند جهانی ‌شدن صرفا افسانه‌ای است، از سوی افراد و گروه‌هایی که از حمایت جهانی سرمایه‌داری فاقد محدودیت بیشترین سود را می‌برند.
برای این گروه که معترضان نام دارند، جهانی‌شدن نوعی تردستی ایدئولوژیکی است، مفهومی که درست از وقتی به نظر می‌رسید راست رادیکال شتاب اقتصادی خود را از دست داده است، از طریق نهادهای پژوهشی و گروه‌‌های تحقیقاتی دست‌راستی رایج شد.
بوردیو، پیش از هر چیز جهانی‌شدن را به عنوان یک روند تلقی نمی‌کند، بلکه آن‌ را استعمار روشنفکرانه وجدان اجتماعی می‌نامد، جنگی سلطه‌جویانه که از طرف کسانی به راه افتاده است که می‌خواهند همان دستاوردهای جزیی را هم که فقیران و محرومان در دهه‌های میانی قرن بیستم به دست آوردند از آنها بگیرند: آخرین مرحله واکنش نسبت به سرمایه‌داری انسانی دوران پس از جنگ جهانی دوم.
سرمایه مسلما قدرتمندتر و پویا‌تر شده است؛ اما علت این مساله، اقدامات دولت‌های غربی عمدتا امریکا و چند‌ ملیتی‌هاست که به جهانی‌شدن متوسل می‌شوند وازآن به مثابه ابزاری برای بی‌اثر کردن انتقادها و مقاومت‌ها سود می‌جویند. بدین ترتیب، جهانی‌شدن نوعی واقعی پنداشتن امری انتزاعی است. ابزاری که به واسطه آن پیامدهای اقدامات خود را به مثابه روندهایی که بر آنها هیچ کنترلی نمی‌توانیم داشته باشیم، تعبیر می‌کنیم.
آن طور که بیان شد موضعگیری افراد نسبت به جهانی‌شدن دقیق نیست، برای مثال گیدنز را هم می‌توان در شمار حامیان و هم در شمار شکاکان به حساب آورد. اختلاف نظرها در میان حامیان، شکاکان، منکران و معترضان عمدتا حول ۴ محور و رشته به هم پیوسته می‌چرخد که عبارتنداز: اقتصاد، سیاست، فرهنگ و سیاست اجتماعی.
منابع:
۱‌ - تونی فیتزپتریک، نظریه رفاه، هرمز همایون‌پور، انتشارات موسسه عالی پژوهش تامین اجتماعی و گام نو، چاپ دوم.۱۳۸۳.
۲‌ - محمدجواد زاهدی، توسعه و نابرابری، انتشارات مازیار، چاپ دوم، ۱۳۸۵.
۳‌ - مالکوک واتزر، جهانی‌شدن، اسماعیل مردانی گیوی و سیاوش مریدی، انتشارات سازمان مدیریت صنعتی، ۱۳۷۹.
۴‌ - رونالد رابرتسون، جهانی‌شدن، کمال پولادی، نشر ثالث، ۱۳۸۰.
حسین امامی‌
منبع : روزنامه جام‌جم


همچنین مشاهده کنید