دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تکثر و حصرگرایی در ادیان


تکثر و حصرگرایی در ادیان
در طول تاریخ ، پیامبران بزرگی ظهور کردند که برخی از آنها صاحب شریعت و کتاب آسمانی بودند. آنچه امروزه از آن شرایع بر جای مانده است عمدتا در قالب سه دین بزرگ توحیدی، یعنی یهودیت ، مسیحیت و اسلا‌م است. درباره اینکه پیامبران صاحب شریعت چه کسانی بوده اند اختلا‌ف است. از این رو، داوری درباره برخی از آیین‌های موجود دشوار است. معمولا‌ آیین زرتشت هم جزء شرایع آسمانی به شمار میآید. برخی از دین شناسان غربی آیین های بودا، کنفسیوس و شینتو را هم جزء ادیان آسمانی به شمار آورده اند، اما دیدگاه رایج و تقریبا اجماعی در میان علمای اسلا‌می خلا‌ف آن است. از دید دانشوران و دین شناسان مسلمان، هر چند ممکن است برخی از آموزه‌های آیین‌های پیش گفته با تعالیم دینی اشتراک داشته باشد، اما میان آنها اختلا‌ف بنیادی و عمیقی درباره مسائل اصلی، مانند مساله خدا و معاد به چشم می خورد. اما اکنون با واقعیتی به نام تکثر ادیان مواجهیم و این موضوع مساله مهمی است که باید بدان پرداخت. با توجه به اینکه هر یک از ادیان موجود خود را بر حق می داند و نیل به سعادت را از رهگذر خود ممکن می شمارد این پرسش را بر می‌انگیزد که آیا ما انسان ها در مواجهه با پدیده تکثر ادیان می توانیم به دلخواه، هر دین آسمانی راکه خواستیم بپذیریم و از آن راه به خداوند تقرب جوییم؟ در پاسخ به این پرسش، کسانی معتقدند که این تکثر نشانگر وجود راه‌های مختلف رسیدن به خداوند است و در واقع به جای یک صراط مستقیم، صراط‌های مستقیم وجود دارد. این نگرش در اصطلا‌ح رایج امروزی پلورالیسم <کثرت گرایی> نامیده می‌شود و طرفداران آن را پلورالیست یا کثرت‌گرا می‌نامند. صراط‌های مستقیم که در پلورالیسم از آن سخن می رود محدود به ادیان آسمانی نیست، بلکه گاه به مظاهرو مکاتب دیگر نیز سر می کشد. در میان متکلمان مسیحی شاید جان هیک بـیـش از دیـگران دردفاع از کثرت گرایی سخن گفته است. نکته بدیعی که کیت یندل تذکر می دهد این است که کثرت ادیان غیر از کثرت گرایی است. اما دیگری نظریه الهیاتی یا فلسفی است که می خواهد آن تکثر واقعی ادیان را توضیح دهد و نباید کسانی به بهانه واقعیت تکثر ادیان از واقعی و حقیقی بودن کثرت گرایی سخن بگویند. اینکه آیا کثرت گرایی تبیین درستی از پدیده واقعی و تکثر ادیان است یا نه، موضوعی است که باید در جای خود بدان پرداخت. به این پرسش مهم پاسخ دیگری هم داده‌اند که به نام حصر گرایی )exclusivism( معروف است. طبق این نظریه همواره فقط یک دین وجود دارد که می تواند عهده دار هدایت انسان باشد. بنابراین یک راه مستقیم وجود دارد وهر راه دیگری بیش و کم از حالت اعتدال خارج است. حصرگرایی نگرش غالب در میان پیروان هر دینی است و شاید در طول تاریخ دراز آهنگ مسیحیت تا قرن بیستم کمتر کسی را می توان یافت که سخن از کثرت گرایی به میان آورده باشد. اصحاب کلیسا به استناد این سخن منسوب به عیسی <ع> که <من راه و راستی و حیات هستم. هیچ کس نزد خدا جز به وسیله من نمی آید> همواره از انحصار دین نجات بخش و معتبر در مسیحیت دفاع می کردند و هنوز هم دیدگاه رایج درعالم مسیحیت همین است. در میان مسلمانان نیز اعتقاد جازم وجود داردکه راه هدایت همواره واحد است، به طوری که مسلمانان هر روز بارها از خداوند می خواهند که آنها رابه آن راه مستقیم-نه راه هـای مـسـتـقیم - هدایت کند، در <اهدنا الصراط مستقیم.>
جان هیک در این باره می گوید:< در دین اسلا‌م نیز این اعتقاد راسخ وجود دارد که حضرت محمد <ص> خاتم پیامبران الهی می باشد و نیز اینکه خداوند از طریق قرآن دین حقیقی رابرای انسان ها نازل کرده است، به نحوی که این دین همه پیام های وحیانی پیش از خود را در بر می گیرد و کامل می نماید ... بار دیگر می بینیم که چنین اعتقاد راسخی طبعا ترغیب کننده مردم به پذیرش کامل پلورالیسم (کثرت گرایی) نیست>
کثرت گرایان به رغم اذعان به رواج نظریه حصر گرایی در میان پیروان ادیان می کوشند تا نظریه خود را بر کرسی نشانده، آن را توجیه نمایند. اینک به اختصار نظریه کثرت گرایی و حصر گرایی را بررسی می کنیم، اما پیشتر زمینه های بروز نظریه کثرت گرایی را به اجمال بررسی می نماییم. فیلیپ کوبین سه عامل را زمینه های ظهور کثرت گرایی دانسته است یکی اینکه بسیاری از مسیحیان از جنگ های مذهبی خسته شده ونوعی تساهل و تسامح پیشه خود کرده بودند. آزار یهودیان و در نهایت کشتار دسته جمعی آنان نـوعی احساس همدلی با یهودیان را در جامعه مسیحی رواج داده بودو همین روحیه یکی از عوامل گرایش به کثرت گرایی است. عامل دوم، گسترش مطالعات ادیان در جامعه مسیحی قرن بیستم است، عـالـمـان مـسـیـحی با مطالعات گسترده در اسلا‌م دریافتندکه وجوه اشتراک بسیاری میان اسلا‌م و مسیحیت برقرار است و همین طور میان ادیان دیگر.
این موضوع تاثیر روانی و معرفتی فزاینده ای در اقبال بـه کـثـرت گـرایی داشت. عامل سوم، همزیستی پیروان ادیان مختلف در کشورهای غربی است، این همزیستی فاصله های ذهنی را برداشته وکسانی مانند جان هیک را به این دیدگاه کشاند که پیروان ادیان دیگر نیز انسان هایی پاک و مطیع خدایند و در نتیجه رستگاری از آنان نیز دریغ نخواهد شد. بحث بررسی کامل درباره نظریه کثرت گرایی در این مجال اندک نمی گنجد، به ویژه به دلیل تقریرهای مختلفی که از آن وجود دارد. به علا‌وه تفکیک بین برخی از تقریرهای کثرت گرایی با حصر گرایی دشوار است، مثلا‌ برخی از نویسندگان مسلمان از نوعی کثرت گرایی به نام < کثرت گرایی دینی غیرفروکاهشی> جانبداری می‌کنند که مفاد آن همان حصرگرایی است. از طرفی گریزی از تبیین اجمالی برای کثرت گرایی نیست. از این رو تقریر جان هیک را که ادبیاتی ساده تر دارد، برگزیده و باز می‌گویم. مدعای کانونی کثریت گرایی آن است که همه ادیان آسمانی راه رستگاری‌اند. دلیل اصلی برای این مدعا به نظر جان هیک، آن استکه روح رستگاری عبارت است از اینکه آدمی از خودمحوری رهایی یابد و زندگی خود را برمدار واقعیت سر و سامان دهد. روشن است که مراد از واقعیت محوری، تنظیم حیات بر اساس خواست خداوند است.
به عقیده هیک ، چنین کاری از همه ادیان اصیل برمیآید، به عبارت دیـگر هر چند ادیان دارای اختلا‌ف هستند، آن اختلا‌فات تاثیری در سعادت مندی پیروان هر یک یک از آن ادیان ندارد. کوتاه سخن هیک آن است که همه ادیان دارای اعتبارند و گردن نهادن به هر کدام می‌تواند انسان را از خود محوری برهاند. واقعیت آشکاری که کثرت گرایان را با مشکل مواجه می‌کند وجود اختلا‌فات عقیدتی در ادیان موجود است. مثلا‌ عقیده رایج در میان مسیحیان امروز عبارت است از تجسد خداوند در قالب عیسی مسیح، در حالی که این آموزه از منظر ا دیانی مانند یهودیت و اسلا‌م، شرک و باطل است. اگر آیین‌هایی مثل بودا را هم جزء ادیان اصـیل به شمار آوریم- که هیک چنین می‌کند- اختلا‌فها بسی عمیق تر می‌شود. برخی از ناقدان غربی به درستی اشاره کرده‌اند که باید انسان نسبت به متعلق پرستش و سرسپاری خود، برداشت صحیحی داشته باشد تا بتواند از دام خودپرستی برهد. باید دید که چه چیزی به نام خداوند پرستیده می‌شود؟ تا تصور روشن و درستی از معبود نباشد، ممکن است آدمی همچنان در دام خود پرستی باشد هر چند بر او نام خداپرستی نهاده باشد. این سخن قرآن است که به پیروان خود هشدار می‌دهد: <آیا دیدی آنکه خدایش را هوای نفس خود گرفته بود.> با مشاهده ناسازگاری عقاید موجود درقرائت‌های فعلی از ادیان، بی‌تردید این مساله پیش میآید که همگی آنها نمی‌توانند با واقعیت منطبق باشند و از این رو نمی‌توانند آدمی را از خود محوری به واقعیت محوری متحول کنند.
پاسخ کثرت گرایان ، به ویژه جان هیک، به این اشکال بسیار شگفت انگیز است. هر چند شاید برای توجیه مبنای خود راه دیگری پیش روی ندارند. به نظر وی، علت و منشاء ناسازگاری در میان اعتقادات ادیان مختلف، تصور واقع نمایی رئالیستی آن آموزه‌هاست. چرا می‌گوییم اعتقاد به تجسد خداوند با اعتقاد به تنزه او از جسمیت، ناسازگار است؟ زیرا گمان کرده‌ایم این دو آموزه ، هر دو از عالم واقع به صورت حقیقی حکایت می‌کنند. به این معنا که مسیحیان امروزین واقعا خداوند را در قالب عیسی متجسد می‌یابند و مسلمانان برخلا‌ف آنها خداوند را برتر از آن می یابند که به صورت انسانی درآید . پیروان ادیان، آموزه‌های عقیدتی خود را بازنمودن واقعیتها می‌دانند و از همین جا مشکل تعارض و ناسازگاری رخ می دهد. جان هیک می گوید: <آنچه این تعارضات و ناسازگاری را ازمیان برمی ‌دارد آن است که این اعتقادات راآیینه واقعیات ندانیم.> خدای واقعی نه خدای مسیحیان است و نه خدا یی که در ذهن مسلمانان است، چرا که اصلا‌ او دراندیشه محدود آدمی نمی‌گنجد .
آنچه اسلا‌م و مسحیت و یا هر دین دیگری را دریک ردیف می نشاند آن است که پیروان هر دینی،‌ سودای شناخت خداوند را دارند، اما چون انسانند و دارای محدودیت معرفتی، هرگز نمی‌توانند واقعیت را دریابند و ناچار هر کسی از ظن خود یار خداوند می‌شود. وی برای توضیح نظر خود تمثیلی میآورد: ما انسانها در مواجهه با خداوند و عالم الوهی، مانند نابینایان در مواجهه با یک فیل هستیم. همانطور که هر یک از نابینایان با دست خود فیل را لمس می‌کنند و تصویر و توصیفی از آن می‌کنند که با دیگری ناسازگار است، ما نیز در برابر خداوند چنین حالتی داریم. اگر یکی از نابینایان فیل را ستونی استوار می‌یابد و دیگری ماری عظیم الجثه و ... جای نگرانی نیست، زیرا در واقع فیل نه این اســـت و نـــه آن. ایـــن نـــاســـازگـــاری‌هـــا مــحـصــول پنداشت‌های ماست که گمان کرده ایم آن بیان ها حکایت واقع است ولی آنچه ما می‌اندیشیم و به آن اعتقاد داریم بازنمودن حقیقت نیست.
بلکه آفریده ذهن و خیال ما در توصیف حقیقت است. بدین ترتیب دیگر مشکلی باقی نمی‌ماند. به نظر هیک ، گزاره های ناظر به واقعیت نمایی (آموزه‌های عقیدتی دین) ، در واقع استعاراتی هستند که اعتبارشان منوط به کارآیی آنها در متحول کردن و رستگار نمودن انسانهاست. کیت نیدل می گوید: < نظریه کثرت گـرایی، واقعیت آموزه های اعتقادی را واقعیت پایداری می‌داند که صدق آنها نه در گرو مطابقت با واقع، که وامدار نقش مفید و موثر آنهاست.> باید دید پاسخ هیک به اشکال ناسازگاری اعتقادات ادیان تا چه اندازه از حقیقت بهره دارد. باید اذعان نمود که برداشت عموم مومنان آن است که اعتقادات دینی باز نمون حقیقت است. یعنی اگر مسیحی امروزین می گوید که خداوند در قالب عیسی درآمده است، حقیقتا و واقعا چنین می بیند ، نیز اگر مسلمانی تجسد خداوند را برنمی تابد، او نیز حقیقتا و در واقع چنین می یابد . پس تحلیل هیک و کثرت گرایان برخلا‌ف فهم عرفی مومنان است. از سوی دیگر اگر چه ذات ربوبی در دسترس ما نیست،‌انسان می تواند شناخت درست و مطابق با واقعیت از خالق خود به دست آورد. به ویژه آنکه آن معرفت را در آینه وحی بازجوید. تمثیلی که جان هیک آورده است، خطاست.
اگر بخواهیم به تمثیل روی آوریم بهتر است بگوییم برخورد انسان با غیب مثل برخورد انسانهای بینا، اما در تاریکی، بافیلی است که هرگز ندیده اند. اگر شمعی در دستان بیننده قرار گیرد، او تصویر روشنی از فیل خواهد داشت. اشکال هیک در آن که گمان برده که انسان همواره محکوم است به خطا، در باره خداوند بیندیشد اما چون این خطا عام است،‌پس حقیقت همان است، این اشکال ناشی از آن است که کسانی مانند هیک می کوشند تا تجربه دینی انسان معمولی را مبنای اعتقادات او قرار دهند و نقش معرفت بخشی وحی را نادیده بگیرند. واقعیت این است که وحی، همان شمعی است برای شناخت انسانها از غیب . بنابراین نمی توان به بهانه عدم امکان شناخت خداوند، هر عقیده ای را به صرف اینکه مربوط به یک دین و آیین است پذیرفت در آن صورت چـرا نـگـویـیـم کـه بـت پـرسـتـان هـم مـی‌خـواسـتـنـد خداوند را توصیف کنند، ولی به دلیل شرایط فرهنگی خود، خداوند را در قالب سنگ و .... متجسد می یافتند!؟ جان کلا‌م آنکه عنصر حقانیت در اعتقادات دینی بسیار مهم است و چنانکه گفتیم فقط اعتقاد حق است که می تواند گذرگاه رهایی از خودپرستی شود و هر گاه برمبنای اعتقاد باطلی بخواهیم از خود محوری درآییم در واقع گرفتار تدلیس نفس شده و از جلوه ای از خود محوری رها می شویم اما در دام جلوه‌ای دیگر از نفس گرفتار می شویم. این سخن که اعتقادات نقش مقدمی دارند نباید به معنای آن تلقی شود که آنها جزء سعادت آدمی نیستند. زیرا رکن اصلی سعادت آدمـی تـوحید است و انسان، حتی اگر برفرض می توانست بدون اعتقاد توحیدی متحول شود، این تحول، سعادت بخش نبود.
‌بابک اوجاقی
منبع : روزنامه آفتاب یزد


همچنین مشاهده کنید