دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

معنویت و هویت در قرن ۲۱


معنویت و هویت در قرن ۲۱
از روزگار گذشته بدون شک نیاز به معنویت همواره نیاز فوری، فوتی وعمیقی بوده است. اما امروزه به نظر می‌رسد که لااقل به سه لحاظ نیاز به معنویت از هر زمان دیگری بیشتر است.
این سه عامل سبب شده است که کسانی پیش گویی کنند که قرن آینده، قرن معنویت است، عامل اول این است که امروزه ما در جهانی به سر می‌بریم که جهانی مدرنیته است و آخرین فرآوردهٔ آن، جهانی شدن است که ظاهرا اجتناب ناپذیر است حتی اگر بپذیریم که امر مطلوبی نیست. ولی ما به سوی جهانی شدن و جهانی‌تر شدن پیش می‌رویم. مراد من از جهانی شدن وصف جهانی است که در آن دو پدیدهٔ کاملا جدا از هم تحقق می‌یابند، نخست اینکه هر حادثه‌ای، هر چند خرد و کوچک در هر گوشه از جهان می‌تواند تأثیرات کلانی بر رویدادهای سایر نقاط جهان داشته باشد که در گذشته جهان ما چنین جهانی نبود، یعنی کاملا متصور بود و امکان پذیر و محقق بود و هر حادثه‌ای در گوشه‌ی از جهان رخ می‌داد این حادثه تقریبا هیچ تاثیری بر هیچ گوشه و منطقه دیگر از جهان نداشت.
و پدیدهٔ دوم اینکه، هر کس در هر گوشه‌ای از جهان زندگی می‌کند می‌تواند از هر موضوعی در نقاط دیگر جهان باخبر شود. این امکان باخبر شدن بیشتر، مؤلفه دوم جهانی شدن است. جهانی شدن یعنی بزرگتر شدن هر چه بیشتر جهانی انفسی یا (Subjective) و کوچکتر شدن جهانی آفاقی یا (Objective)، در واقع این جهان آفاقی است که همواره کوچکتر می‌شود؛ و مراد از اینکه هر حادثه‌ای در هر گوشه‌ای از جهان تاثیر می‌گذارد؛ این است که جهان به قدری کوچک شده است که اجزایش می‌توانند با هم کنش و واکنش و ترابط علی – معلولی داشته باشند و جهان ما امروزه نسبت به هر زمان دیگر، جهان آفاقی کوچکتری شده ولی جهان انفسی ما، نسبت به قبل بزرگتر شده است. ما امروزه از بسیاری از مسائل اطلاع داریم که گذشتگان ما امکان اطلاع از آن را نداشته‌اند. این موضوع، نشان دهندهٔ بزرگتر شدن جهان انفسی و کوچکتر شدن جهان آفاقی است که باعث شده موقعیت فعلی ما با گذشته، غیر قابل قیاس باشد. امروزه به جهت اینکه ما در جهان مدرنیته هستیم دو عامل مدرنیته و فرآورده‌های آن باعث شده‌اند که ما سه تفاوت عمده با قبل داشته باشیم که این سه تفاوت نیاز ما را به معنویت تشدید میکند:
نخست اینکه، امروزه وسایلی که در اختیار بشر قرار گرفته است به هیچ وجه قابل قیاس با وسایل حقیر و کوچکی که در اختیار بشر قدیم بوده است، نیست. لازمهٔ این سخن این است که اگر امروزه انسان قصد تخریب و آزار رساندن به ساحت اجتماعی و قصد ضرر رساندن به همنوعان خود را داشته باشد، امکانات و وسایل این ضرر رساندن بیش از هر زمان دیگری میسر است و ناگفته پیداست که هر چه این وسایل و امکانات ضرر رساندن، بیشتر در اختیار انسان قرار بگیرد، نیاز به نیروی مهار کنندهٔ انسان که از این وسایل و امکانات سوء استفاده ننماید، بیشتر است. یعنی اگر من شخصی بودم با سوء سلیقه، با سوء نیست و ظالم پیشه، اگر در گذشته می‌خواستم به ساحت اجتماعی ضرر برسانم؛ ضرر رسانی من به لحاظ (Objective) خیلی کمتر می‌شد. چون امکانات ضرر رساندن من کم بود. ولی امروزه با فشار دادن یک دکمه من می‌توانم ضرری برسانم که در قدیم برای همین ضرر آفاقی باید سال‌ها تلاش می‌شد. ما امروزه مسلح‌تر از گذشته هستیم و طبعا به ضبط و مهار بیشتری نیاز است و این ضبط و مهار نمی‌تواند بیرونی باشد، بنابراین ما حاجت داریم که ضبط مهار درونی داشته باشیم، تا بتوانیم از این امکانات گسترده حسن استفاده را بنماییم.
فرق دومی که امروزه ما نسبت به گذشته پیدا کرده‌ایم این است که ما امروزه باز به همین دلیل، یعنی به دلیل امکانات و وسایل بیشتری که در اختیار داریم نارضایتی ما نیز بیشتر شده است،‌در واقع هر چه بیشتر امکان بهره‌برداری از لذات و خوشایندهای جهانی را پیدا می‌کنیم نارضایتی ما نیز بیشتر می‌شود. برای نمونه امتانیس لاولم، در مقدمهٔ کتاب سولاریس یک مثال بسیار گویا از این نکته ارائه می‌کند. می‌گوید: زمانی را در نظر بگیرید، تلویزیونها یک کاناله بودند، درآن زمان وقتی انسان تلویزیون را روشن میکرد، اگر فیلم سینمایی، طبیعت یا فیلم مستند و هر چه نشان می‌داد، ‌اگر لذت می‌بردیم تلویزیون را روشن نگه می‌داشتیم، و اگر لذت نمی‌بردیم تلویزیون را خاموش می‌کردیم. اما امروزه با دستگاه گیرندهٔ تلویزیون چهل شبکه را می‌توان گرفت. یک کانال را روشن می‌کنیم و از برنامه آن خوشمان آمد لذت هم می‌بریم ولی در هر آن به خودمان می‌گوییم که لذت بردن من از این کانال به قیمت لذت نبردنم از ۳۹ کانال دیگر است. یعنی توجه دارید که این لذت به قیمت فدا کردن ۳۹ لذت دیگر، به دست آمده است. اگر کانال بعدی را نیز روشن کنیم وضع به همین شکل است.
وقتی انسان می‌بیند که تا چه اندازه لذات دیگر را برای یک لذت از دست می‌دهد، التزامش از این لذت کم خواهد شد یعنی میزان لذتمان از یک امر لذت‌بخش ،‌کاملا متناسب با این مهم است که این امر لذت‌بخش، جزء معدود امور لذت بخشی است که در اختیار ماست.حتی یگانه امر لذت‌بخشی است که در اختیار ماست. اما اگر معلوم شد که من در آن واحد در یک مختصهٔ‌ زمانی و مکانی خاص امکان لذت بردن از صد تا چیز را دارم و طبعا در مقام عمل نمی‌توانم به بیش از یک لذت مشتغل باشم. وقتی به این یک چیز واحد مشتعل هستم، به یاد آوردن و استذکار، ارتکازی اینکه این چیز در واقع مرا از صد چیز دیگر محروم می‌کند لذت من از آن چیز هم کم می‌شود. این باعث بروز نوعی نارضایتی می‌شود. وقتی امکانات و وسایل استذکار فراهم شده است همهٔ وقت خودمان را در فداکاری می‌بینیم. فروید درکتاب تمدن و نارضایتی‌های آن نزدیک شده به این مرز که تمدن برای رضایت بیشتر ایجاد شده است ولی بصورت ناآگاهانه و ناخواسته ما را به سوی نارضاییهای بیشتر خواهد برد. امروزه ما این ادعا را بهتر می‌فهمیم که هر چه امکانات کمتر می‌بود ازآن امکانات کمتر، لذت بیشتری می‌‌بردیم، در این حالت شکی نیست که انسان دیر یا زود به نوعی نارضایی و دل زدگی و حتی نوعی نفرت از بسیاری چیزها که برای نیاکان ما اسباب خوشدلی بود می‌رسد. این نارضایی را چگونه باید جبران کرد، این موضوع نشان می‌دهد که انسان با گسترش امکانات به نوعی دل زدگی رسید است،‌بنابراین برای جبران این دل زدگی، انسان امروز، چاره‌ای جز عطف توجه به درون و یا عالم انفسی و مؤلفه‌های امیدوار کنندهٔ درونی وجود ندارد.
تفاوت سوم اینکه در گذشته دین و مذهب، بسیاری از کارکردهایی را که ما امروزه بیشتر از گذشته به آن احتیاج داریم، برآورده می‌ساخت.
امروزه دین و مذهب به عنوان دین و مذهب تاریخی، نهادینه و رسمی، کم‌کم، سیطره و نفوذ خود را در اذهان و نفوذ مردم از دست داده است. عوامل مختلفی باعث شده که ادیان تاریخی امروزه کمتر از گذشته بر اذهان و نفوس سطوت و سیطره داشته باشند، در این میان می‌توان به دو عامل مهم آن اشاره کرد: عامل اول این است که قوام ادیان به تعبد است و امروزه عقلانیت مدرن تعبد گریز است. برای عقلانیت مدرن این فرم استدلالی خیلی آزار دهنده است که کسی بگوید الف، ب است، چون ج می‌گوید. این به نظر انسان مدرن آزاردهنده و این یعنی تعبد. همهٔ ادیان نهادینه چنین هستند حتی دین بودا که بنیان گذارش به کرات و مرات می‌گفت من انسانی خطاپذیرم و بنابراین همه سخنان مرا بر اساس تجارب خودم تلقی کنید و باز اینها را به محک و آزمون بزنید و اگر از محک و آزمون شخصی‌تان بیرون آمد بپذیرید والا وا بزنید، حتی این دین امروزه قوامش بر اساس تعبد است و اگر شما تعبد کامل به «ذمه پده» نداشته باشید، شما را بودایی و ارتدکس به حساب نمی‌آورند، امروزه این تعبد با عقلانیت مدرن ناسازگار است و به این جهت افراد مدرن اندکی هستند، که به معنای قبلی می‌توانند متعبد و متدین باشند. نکتهٔ بعدی اینکه متافیزیک و مابعدالطبیعه ادیان نهادینه و تاریخی، تکیه بر فرهنگ عمومی دوران پیشامدرن دارد. این متافیزیک امروزه چه به حق و نه چه ناحق در اذهان ما فرو ریخته است. امروزه دیگر نمی‌توانیم بسیاری از این مؤلفه‌های مابعدالطبیعی را بپذیریم. وقتی که تامل می‌کنیم در متافیزیک می‌بینیم که واقعا قابل دفاع نیست، لااقل قابل دفاع برای این ذهن مدرن نیست.
حق و باطل داستان دیگری است؛ اگر بشود سخن از حق و باطل فارغ از ذهنیت‌ها گفت که الان برای ما قابل پذیرش نیست. بسیاری از مشکلاتی که امروزه طرفداران حقوق بشر با بنیادگرایان دینی دارند، دراین است که، کسی که طرفدار حقوق بشر است می‌گوید ذهنیت ما با نگاه نامتساوی داشتن به زن و مرد ناسازگار است و نگاه نامساوی به هم کیش را نیز ناسازگار می‌دانند. از طرفی ادیان و مذاهب تاریخی ، چه به حق و چه به ناحق می‌گویند. این سخن برای ما قابل فهم نیست و به طریقی اولی قبول هم نمی‌کنیم که کسی به صرف جنسیت و یا هم کیش و یا ناهم کیش بودن با ما دارای حقوق مساوی باشد و حتی من موظف باشم نسبت به او عاطفه مساوی داشته باشم.
بسیار از عناصر مابعدالطبیعی ادیان گذشته ابهت خود را از دست داده‌اند، چه بسا برای رد آنها دلیل قانع‌کننده‌‌ای هم نداشته باشیم. این موضوع سبب از بین رفتن احتشام دین و مذهب شده است و بعضی از کارکردهای خود را از دست داده است. ما برای آن خلاء ناشی از کنار رفتن دین نیاز بسیاری از ادیان و مذاهب برای پیروان خودشان، بازدارندگی جدی داشته‌اند و وادارندگی جدی که باعث می‌شد که انسجام اجتماعی و نظم امنیت عمومی تضمین گردد و حال که امروزه نیروی بازدارندهٔ مذاهب تصعیف شده است،‌طبیعتا باید نیروی بازدارندهٔ و وادارندهٔ دیگری وجود داشته باشد که از آن می‌توان به معنویت تعبیر نمود که در اینجا مراد من از معنویت، دین و مذهب نیست،‌چون اگر مراد من دین و مذهب بود نمی‌توانستم بگویم که دین و مذهب ضعیف شده و نیاز امروز، معنویت است که در این صورت سخن پارادوکسیکال می‌شد. البته این امر باعث عدول ما از دین و مذهب نیست.
بلکه به این معنی است که ما باید به گوهر ادیان و مذاهب، به جنبهٔ یونیورسال و جهانی ادیان و مذاهب توجه کنیم و همهٔ‌ ظهور ادیان و مذاهب در مقطع‌های خاص بوده است و امروزه به همان جهت لوکالیته‌شان برای ما قابل قبول نیستند و در واقع باید به آنها بی‌التفاتی بکنیم، برای اینکه اگر بخواهیم آنها را هم داشته باشیم – جنبه‌های یونیورسال را قرین و همراه با جنبه‌های لوکال داشته باشیم – با همین وضع به وجود آمده روبرو می‌شویم که نوعی بی‌اعتنایی نسبت به ادیان است. به عبارت دیگر اگر گوهر ادیان و مذاهب را که همان معنویت است حفظ کنیم چاره‌ای جز این نیست که از بسیاری از این صدف‌ها دست برداریم. وگرنه اگر بگوئیم که صدف و گوهر را با هم می‌فروشیم، خیلی‌ها از خرید هردوشان با هم صرف‌نظر می‌کنند. این معنویت محل حاجت است. البته مؤلفه‌هایی دارد و می‌شود گفت که معنویت به لحاظ عنایتی که دارد غایتش این است که فرد زندگی‌ای داشته باشد که
▪ اولا معنادار،
▪ ثانیا اصیل یعنی عاریتی یا (Vicarious) نباشد بلکه زندگی (Othenric) اصیل،
▪ ثالثا قرین آرامش، شادی، امید و رضایت باطن، یعنی تعطیل شدن جنگ انسان با خودش، تعطیل شدن کشاکش‌هایی که انسان با درون خودش دارد؛ یک همچنین چیزی غایت معنویت است. اما از چه راهی می‌شود به این غایت رسید بحث دیگری است. نتیجهٔ عرض بنده این است که ما امروز به صورت مضاعفی نیاز به معنویت داریم. به جهت اینکه مدرنیته و جهانی شدن سه وجه حاجت شدیدتری برای ما ایجاد کرده است. تا اینجا بنده از این سخن می‌گفتم که نیاز ما به معنویت امروزه بیشتر از هر زمان دیگری است ولی به یک معنا هم باید گفت که امکان معنوی‌شدن هم از هر زمان دیگری کمتر است. ما امروزه درست وضع کسی را داریم که در نیمه‌های شب نیاز به پزشک دارد. در آن شرایط نیاز به پزشک از سایر اوقات شدیدتر است اما در عین حال پزشک هم کمتر از سایر ساعات شبانه روز است.
یک سلسله از امور سبب شده است که معنوی‌شدن انسان دشوارتر از گذشته شود و توجه به این موانع معنوی‌شدن هم، توجه به مطلب مهمی است. نکته‌ای که من عرض کردم ممکن است به نظر بیاید که نکته‌ای در سطح جهانی است و ما در ایران شاهد این وضع نیستیم و در ایران هنوز دین سنتی و تاریخی ماهیت خود را داراست، ولی با این وضع در حال حاضر، دین تاریخی و سنتی ما ابهت خود را از دست داده است که نمونهٔ آن را می‌توانیم در واکنش‌های جوانان و نوجوانان نسبت به تعالیم دینی و مذهبی بسنجیم. البته اینها معلول سوء مدیریت‌ها یا معلول بدبینی به نظام هم نیست.
البته سوء مدیریت‌های نظام و بد فعلی‌هایی که نظام جمهوری اسلامی در این سال‌ها شاهد آن بوده‌ایم اصلا محل افکار بنده نیست و خود بنده هم از کسانی هستم که شدیدا بر این سوء نیت‌ها، جهل و خطاهایی که در این سال‌ها صورت گرفته تاکید می‌ورزم ولی این همهٔ داستان نیست؛ نمی‌توان همه‌اش گفت که در واقع جوانان ما واکنش‌ منفی به نظام سیاسی نشان می‌دهند، یک بخش از این واکنش منفی که نسبت به تعالیم سنتی و مذهبی نشان می‌دهند متاثر از وضع کلی جهان است و وضع کلی این است که عقلانیت مدرن از تعبد گریزان است و علاوه بر این، بخش زیادی از متافیزیک ادیان و مذاهب در ذهن ما فرو ریخته است و نمی‌شود چندان بر آن تاکید و اصرار ورزید. خوب اگر بخواهیم، همهٔ جوانب بحث را بررسی کنیم باید چهار نکته را در نظر بگیریم: نخست نیاز امروز ما هر چه بیشتر به معنویت است؛ نکتهٔ دوم امکان کمتر ما نسبت به گذشته برای معنوی شدن است؛ نکتهٔ سوم غایت قصوای معنویت و زندگی معنوی چی‌ها هستند و اینها باید تحدید حدود بشود و مخصوصا به لحاظ روان شناختی باید مورد بحث قرار بگیرد؛ و چهارم اینکه چه مؤلفه‌هایی ما را به غایت قصوا می‌رساند. یعنی ما اولا در ساحت باور، دوما در ساحت احساسات و عواطف و سوما در ساحت اراده‌هایمان باید چگونه باشیم تا به آن غایت برسیم. که هیچ کدام از موضوع‌های یاد شده در وسع من نیست که در اینجا توضیح بدهم.
نوشتار حاضر متن سخنرانی دکتر مصطفی ملکیان در همایش ایران در قرن ۲۱ می باشد که در کتاب ایران در قرن ۲۱ نوشته حمید هاشمی ، اکبر عباس زاده انتشارات دانشگاه تهران به چاپ رسیده است.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید