دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

ولادیسلاف تاتارکیویچ دوگانه های زیبا شناسی


ولادیسلاف تاتارکیویچ دوگانه های زیبا شناسی
ولادیسلاف تاتاركیویچ wladyslaw) (Tatarkiewiczیكی از بزرگترین فیلسوفان لهستان در قرن بیستم به شمار می آید. مشهورترین اثر او كتاب بزرگ تاریخ زیبایی شناسی است كه در سه مجلد به چاپ رسیده و مراكز معتبر زیبایی شناسی و فلسفه هنر در جهان از جمله انجمن زیبایی شناسی آمریكا آن را بحق، بزرگترین و معتبرترین تاریخ زیبایی شناسی شمرده اند. تاتاركیویچ در سال ۱۸۸۶ در ورشو به دنیا آمد. او دوره علمی اش را به عنوان مدرس فلسفه در یك مدرسه دخترانه شروع كرد. وقتی دانشگاه ورشو لهستان تحت حمایت نیروهای اشغالگر آلمانی - كه می كوشیدند بدین ترتیب از پشتیبانی لهستان برای فعالیت های جنگی شان استفاده كنند - باز شد تاتاركیویچ ریاست گروه فلسفه آن را مابین سال های ۱۹۱۵ و ۱۹۱۹ برعهده داشت. او در سال ۱۹۳۰ به عضویت آكادمی علوم لهستان در آمد.تاتاركیویچ به طور كلی در حوزه هایی چون تاریخ فلسفه، تاریخ هنر و زیبایی شناسی و نیز اخلاق، صاحب تخصص و تألیف بوده است. آثار مهم ولادیسلاف تاتاركیویچ عبارتند از: تاریخ فلسفه در ۳ جلد ، تحلیل سعادت ، تاریخ شش مفهوم زیبایی شناختی، درباره كمال و تاریخ زیبایی شناسی كه متن انگلیسی آن طی سالهای ۱۹۷۰ تا ۱۹۷۴ در سه مجلد چاپ و منتشر شد. آخرین اثر تاتاركیویچ خاطرات نام دارد كه كمی قبل از مرگش به چاپ رسید. تاتاركیویچ در سال ۱۹۸۰ درگذشت.
تجربه هنری و زیبایی شناختی بشر:
هنر یكی از دستاوردهای مهم بشر به شمار می رود و تجربه و درك زیبایی شناسانه نیز از تجربه های مهم و دیرپای تاریخ بشر محسوب می شود. یكی از حوزه های مهمی كه تاتاركیویچ به شكلی گسترده و روشمند در آن تحقیق كرده، اندیشیده و صاحب تألیف است زیبایی شناسی و تاریخ آن است. گفتار حاضر روزنه ای است به اندیشه های تاتاركیویچ در این حوزه كه بر پایه مجموعه سه جلدی كتاب تاریخ زیبایی شناسی وی (ترجمه انگلیسی به قلم آدام و آن چرنیفسكی) كه در سال ۱۹۹۹ توسط انتشارات THOEMMES تجدید چاپ شد نوشته شده است: تاتاركیویچ درباره مقوله های مهم مربوط به بحث زیبایی شناسی سخن می گوید و دسته بندی روشمندی از آنها به دست می دهد. یكی از این موارد مقوله منشأ تاریخ زیبایی شناختی است: تاتاركیویچ در مقابل این پرسش كه تاریخ زیبایی شناسی از چه وقت آغاز شد چنین می نویسد: «اگر بخواهیم این اصطلاح را در عامترین معنای آن بفهمیم كه در آن صورت شامل زیبایی در معنای ضمنی و غیرصریح (implicit) زیبایی شناسی نیز می شود آنگاه باید گفت منشأهای آن در غبارهای كهن زمان گم شده است و فقط به صورت عامدانه و خود خواسته می توان درباره این منشأها تصمیم گرفت.» تاتاركیویچ اضافه می كند كه هم در سنت غربی و هم در سنت شرقی رگه های تاریخ زیبایی شناسی را می توان پی گرفت. اما او خود دامنه تحقیق اش را به تاریخ زیبایی شناسی در اروپا كه از یونان آغاز می شود معطوف كرد.
تاریخ زیبایی شناسی صریح و غیرصریح:
به نظر تاتاركیویچ اگر مورخ زیبایی شناسی بخواهد اطلاعاتش را صرفاً از زیبایی شناسی های مشخص و خبره اخذ كند قادر نخواهد بود شرح كاملی از آنچه در گذشته راجع به زیبایی و هنر فكر می شده به دست دهد. او همچنین باید بكوشد كه در میان هنرمندان نیز اطلاعاتی كسب كند و نیز باید اندیشه هایی را كه نه در كتاب های فاضلانه بلكه در نظرات رایج و در نزد عامه مردم مطرح بوده است مطمح نظر قرار دهد. تاتاركیویچ تصریح می كند كه «بسیاری از مفاهیم و تصورات زیبایی شناختی بلافاصله جلوه و بیان لفظی پیدا نكردند بلكه ابتدا در آثار هنری تجسم یافتند. آنها ابتدا نه در كلمات بلكه در شكل ها و رنگ ها و صداها جلوه گر شدند. پاره ای آثار هنری این امكان را برایمان فراهم می كنند كه نظرات زیبایی شناسانه ای از آنها استنتاج كنیم نظراتی كه صریحاً بیان نشده اند اما به واسطه آثار هنری و به عنوان اصل و مبنای آن آثار جلوه بیرونی یافته اند.» تاتاركیویچ می افزاید كه مورخ زیبایی شناسی باید به هر دو مقوله توجه كند. او نباید تنها به مطالعه و تحقیق در مفاهیم زیبایی شناختی بسنده كند كه در گذشته در نسخه های خطی و كتاب ها بیان شده است بلكه باید به مفاهیم زیبایی شناختی ای كه به شكل غیرصریح در میان عامه مردم متداول است یا در خود آثار هنری به نوعی حضور دارد توجه كند.
مطالعه زیبایی و مطالعه هنر:
تاتاركیویچ در تحلیلش از رویكردهای مختلف در مطالعه زیبایی و هنرپژوهی چنین می نویسد: «زیبایی شناسی سنتاً به صورت مطالعه و پژوهش در زیبایی تعریف شده است. اما برخی از زیبایی شناسان عقیده داشتند كه زیبایی، مفهومی نسبتاً مبهم و نامتعین است و لذا آن را مناسب تحقیق نمی دیدند و به تحقیق و كند و كاو در هنر روی می آوردند. آنان بر این اساس زیبایی شناسی را چنین تعریف می كردند: مطالعه و پژوهش در هنر.» نظر خود تاتاركیویچ آن است كه یك زیبایی شناس چه بسا به یكی از دو مقوله زیبایی و هنر علاقه و توجه بیشتر داشته باشد اما زیبایی شناسی یك پژوهش و تحقیق دو بعدی است یعنی هم پژوهش در زیبایی را در بر می گیرد و هم پژوهش در هنر را.
زیبایی شناسی عینی و ذهنی (انفسی):
« زیبایی شناسی عبارت است از پژوهش درباره اشیا و امور (یا اعیان و متعلقات: objects) زیبایی شناسانه. اما شامل مطالعه راجع به تجربیات زیبایی شناختی انفسی و درونی (subjective) نیز می گردد.» تاتاركیویچ در ادامه می گوید: «تحلیل و بررسی زیبایی عینی و آثار هنری تدریجاً به مسائل ذهنی و انفسی منتهی شد. احتمالاً هیچ شیء واحدی نبوده كه كسی در جایی آن را زیبا نشمرده باشد یا چیزی نبوده كه زیبایی اش در جایی انكار نشده باشد. هر چیزی ممكن است زیبا باشد یا نباشد بستگی به این دارد كه فرد ناظر چه نگرش و طرز تلقی ای دارد. از این رو بسیاری از زیبایی شناسان به این نتیجه رسیدند كه مبنای پژوهش شان نه زیبایی و نه هنر بلكه تجربه های زیبایی شناختی است. بعضی حتی تا آنجا پیش رفتند كه گفتند زیبایی شناسی منحصراً به پژوهش در تجربه های زیبایی شناسانه می پردازد و تنها در صورتی یك علم خواهد بود كه رهیافتی روانشناسانه (psychological) داشته باشد. به عقیده تاتاركیویچ این نوع طرز تلقی یكسویه و تندروانه است.به دید او زیبایی شناسی هر دو خط تحقیق را در برمی گیرد یعنی هم به تحقیق در زیبایی و هنر به شكل عینی می پردازد و هم شامل تجربه های زیبایی شناختی انفسی و ذهنی می شود.تاتاركیویچ در تحلیل های خود می كوشد به همه جوانب نظر افكند و برداشت های یكسویه و سهل گیرانه و ذوقی به دست ندهد. او به طور كلی بر آن است كه زیبایی شناسی اساساً خصلتی دوگانه یا دووجهی دارد كه تا اینجا دو مورد از آن ها مطرح شد. تاتاركیویچ در این باب چنین می نویسد: «این كیفیت دووجهی زیبایی شناسی را به واسطه تقابل میان زیبایی جاری در طبیعت و زیبایی پدید آمده توسط انسان هم می توان بیان كرد. انسان به راه ها و انحای مختلف با زیبایی شناسی ارتباط و پیوند برقرار می كند: او زیبایی و هنر می آفریند، آنها را ارزیابی می كند، به عنوان یك هنرمند در آن شركت می جوید و همین طور به عنوان یك مشاهده كننده یا در مقام یك منتقد درگیر آن می شود.»
زیبایی شناسی روانشناختی و جامعه شناختی:
سومین دوگانگی مورد بحث تاتاركیویچ در این عنوان پیدا است. او تصریح می كندكه پیوند و ارتباط انسان با هنر، هم ارتباط یك فرد با هنر است و هم ارتباط یك جمع یا گروه اجتماعی با آن. بنابراین زیبایی شناسی تا حدودی مطالعه ای روانشناختی راجع به زیبایی و هنر است و تا حدودی نیز به جامعه شناسی زیبایی و هنر می پردازد.
زیبایی شناسی توصیفی و توصیه ای (یا تجویزی):
تاتاركیویچ در این باره می گوید بسیاری از كتاب های مربوط به حوزه زیبایی شناسی فراتر از شرح و توصیف امور واقع (facts) نمی روند. آنها خصوصیات اشیا و اموری را كه ما زیبا می دانیمشان توصیف می كنند و به بررسی تجربه هایی كه آن اشیای زیبا در ما برمی انگیزند می پردازند. اما كتاب هایی هم هستند كه فراتر از شرح و توصیف می روند آنها شامل توصیه هایی در این باره اند كه فی المثل چگونه می توان آثار هنری خوب و زیبایی واقعی پدید آورد. زیبایی شناسی نوع اخیر در نظر تاتاركیویچ منحصراً یك علم تجربی، توصیفی، روانشناسانه، اجتماعی یا تاریخی نیست بلكه از بعضی جهات خصلت دستوری و ناظر به عمل (normative) دارد. مثال او در اینجا این است كه زیبایی شناسی فرانسوی در سده هفدهم عمدتاً دستوری بود و زیبایی شناسی انگلیسی سده هجدهم عمدتاً توصیفی.
نظریه زیبایی شناختی خاص و سیاست در زیبایی شناسی:
پنجمین دوگانگی یا دووجهی بودن زیبایی شناسی، میان نظریه و سیاست است. فی المثل موقعی كه دموكریتوس نشان داد كه پرسپكتیو شكل ها و رنگ های اشیا را تغییر می دهد و از همین رو ما شكل ها و رنگ ها را كاملاً آن گونه كه هست نمی بینیم، سخنی در نظریه هنر گفته است اما مثلاً وقتی افلاطون هنرمندان را محكوم می كرد با این دلیل كه آن ها واقعیت را همان گونه كه هست نشان نمی دهند حكمی كرده كه مربوط به سیاست هنر است.
واقعیت زیبایی شناختی و تبیین (explanation) زیبایی شناختی:
زیبایی شناسی مثل هر رشته علمی دیگر می كوشد قبل از هر چیز خصوصیات اشیا و امور مورد مطالعه اش را معلوم سازد. می كوشد ویژگی های زیبایی و هنر را مشخص كند. اما زیبایی شناسی علاوه بر این كار تلاش می كند كه دریابد چرا زیبایی چنین تأثیر و سازوكاری دارد و چرا هنر صور مشخصی را اخذ كرده و نه صور دیگر را. در اینجا می توان تبیین های مختلف كرد: زیبایی شناسی تأثیر و اثرگذاری زیبایی را گاه از لحاظ روانشناختی و گاه از لحاظ زیستی و جسمانی مورد تبیین و تشریح قرار می دهد. افزون بر این صور و آثار هنری را از حیث تاریخی و گاه از دید جامعه شناختی تبیین می كند.
زیبایی شناسی فلسفی و عملی (یا كاربردی):
تاتاركیویچ درباره این نوع دوگانگی یا خصلت دو وجهی زیبایی شناسی چنین نظر می دهد: «اكثر نظریه های معروف زیبایی شناسی، ابداعات فیلسوفان بوده است. از جمله نظریه های افلاطون، ارسطو، هیوم، برك، كانت، هگل، كروچه و دیویی. اما نظریه های دیگر حاصل كار هنرمندان است مثل لئوناردو (داوینچی) یا كار دانشمندان مثل كارهای ویتوویوس یا ویتلو. رنسانس ایتالیا صاحب دو زیبایی شناس بزرگ بود: فیچیو فیلسوف و آلبرتی كه یك هنرمند و محقق بود.» تاتاركیویچ در ادامه می گوید: «همه انواع زیبایی شناسی چه بسا تجربی (empirical) یا پیشین و ماقبل تجربی (aprioristic) باشند. هر چند در فلسفه گرایش به تحلیل ماقبل تجربی است.» او تصریح می كند كه مورخ زیبایی شناسی باید هر دو گرایش را در نظر داشته باشد.
زیبایی شناسی هنرها و زیبایی شناسی ادبیات:
این هشتمین دوگانگی و خصلت دو وجهی زیبایی شناسی است كه تاتاركیویچ درباره اش چنین می نویسد: «زیبایی شناسی مواد و مصالح خود را از هنرهای گوناگون می گیرد: از شعر، از نقاشی، از موسیقی و جز اینها. این هنرها با یكدیگر فرق دارند و نظریه های زیبایی شناختی ناظر به آنها نیز در مسیرهای مختلف سیر می كنند. تقابل بالفعل، هنرهای زیبا (fine art) را كه مستقیماً به حواس متوسل می شوند از شعر كه مبتنی بر نشانه های زبانی است جدا می كند و طبیعی است كه تصورات و نظریه های زیبایی شناختی با یكدیگر تفاوت داشته باشند چون بعضی از آنها ناظر به ادبیات اند و بعضی هم به هنرهای زیبا. بعضی بر تصاویر و انگاره های (images) محسوس و حسی تأكید می كنند و بعضی دیگر بر نهادهای عقلی و فكری.» به عقیده تاتاركیویچ یك نظریه زیبایی شناختی كامل باید این هر دو را در بر گیرد: «هم زیبایی حسی و هم زیبایی عقلی و فكری را، هم هنر مستقیم و صریح و هم هنر رمزی و نمادین را. باید به زیبایی شناسی هنرهای زیبا و زیبایی شناسی ادبیات - هر دو - بپردازد.»
تاتاركیویچ درباره روش شناسی كار مورخ زیبایی شناسی نیز به تفصیل سخن می گوید كه در ابتدای این نوشته به گوشه ای از آن اشاره شد. او در بخشی دیگر می نویسد: مورخ هنر و زیبایی شناسی درمی یابد كه علایق و اندیشه های زیبایی شناسانه در طول قرون و اعصار دستخوش تغییرات و دگرگونی های مختلفی شده است. تغییراتی كه مثلاً مربوط می شده به ارتباط و همپوشانی تدریجی مفاهیم زیبایی و هنر، دگرگونی تدریجی پژوهش راجع به زیبایی عینی به پژوهش درباره تجربه انفسی یا ذهنی و درونی از آن، یا رها ساختن توصیه و تجویز و روی آوردن به توصیف. اینها از پدیده های مهم و شایان توجه تاریخ زیبایی شناسی اند كه در كار مورخ زیبایی شناسی باید در نظر داشته باشد. بنا بر روش شناسی موشكافانه و معتدل تاتاركیویچ مورخ باید به همه منابع مستقیم و غیرمستقیم در باب هنر و مفهوم زیبایی تا حد امكان نظر داشته باشد و تنها به آنچه به صورت صریح و مشخص راجع به آنها گفته و نوشته شده است اكتفا نكند چون در این صورت باید كارش را صرفاً از قرن هجدهم كه الكساندر بومگارتن اصطلاح زیبایی شناسی را در معنای جدیدش به كار برد شروع كند در حالی كه تحلیل های زیبایی شناسی از همان آغاز فی المثل در نزد افلاطون و ارسطو و نیز در میان هنرمندان و محققان وجود داشته است. پس مورخ باید دیدی ژرف داشته باشد و حتی به عنوان های صریح زیبایی نیز اكتفا نكند زیرا در گذشته واژه هایی چون هماهنگی و توازن و به اصطلاح نرمش موزون، ، (harmony، symmetria ،eurhythmy ) به جای زیبایی (beauty) یا بیشتر از آن مورد استفاده قرار می گرفت. تاتاركیویچ بر پایه همین روش كه در این گفتار به گوشه كوچكی از آن اشاره شد تاریخ عظیم خود را راجع به تجربه هنری و زیبایی شناختی نوع بشر به رشته تحریر درآورده است.

حمیدرضا فرزاد
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید