دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

مختصری درباره محمد بن عبدالوهاب


مختصری درباره محمد بن عبدالوهاب
محمد بن عبدالوهاب در حدود سال ۱۱۱۱/۱۷۰۰ در بطن صحرای عربستان در منطقه ای که به نجد موسوم است ، زاده شد . این مصلح پیرایشگر آتشی برافروخت که شعله های آن در مدتی اندک تا اقصی نقاط جهان اسلام را به کام خود گرفت و با ستردن زنگار عطلت و کاهلی از ان شوق بازگشت به روزگار سلف را در ان برانگیخت .وی به عنوان مصلح دینی پرچمدار آزادی و خطیب نه تنها پیروز برآمد و مقام و رفعتی بلامنازع یافت بلکه در تمام این زمینه ها نیز اثری عمیق و ماندگار از شخصیت پیشتاز خود بر جای گذاشت .در میان معاصران او در عربستان هیچ کس نبود که بر منبر و برسکوی وعظ با همان شور و فصاحتی که همواره از آن برخوردار بود بنکوهد و آرام کند اقامه دعوا کند و بر انگیزد و موعظه کند وبه حرکت در آورد.
این شیخ در مدینه تحصیل کرد، سپس راه سفر در پیش گرفت وتا ایران آمد و سرانجام در موطن خود در نجد ماندگار شد. از جمله اساتید او شیخ عبدالله ابن ابراهیم نجدی، شیخ محمد حیات سندی و شیخ محمد مجموعی شهرت بیشتری دارند، علاقه به مطالعه و تمایلات دینی شدید از ایام کودکی در وی مشهود بود و از همین رو حتی از همان ابتدای زندگیش به علم وتقوی شهره گردید. در دوران تحصیلش عمیقا به قرآن وسنت علاقه یافت و از همان ایام مصمم شد تا از هیچ تلاشی برای بازبردن مردمش به مجد و عظمت نخستین اسلام فروگذار نکند . برای وصول به این هدف شمال و جنوب عربستان را زیر پا گذاشت و شعار بازگشت به اسلام را تبلیغ کرد. خطابه های او که به صراحت وصدق و صفا ممتاز بود در هر جا که او پا می گذاشت روح و عزمی تازه می دمید و از همین رو در میان مردمی که فریب و ریا به جان آمده بودند چونان پیامی حیات بخش به گوش جان نیوشیده می شد. وی ایشان را دعوت می کرد تا از هر کاری که با روح اسلام مخلفت دارد اجتناب کنند.
پس از چندی برای وی مسلم شد که صرف اقناع بدون استمداد از قدرت سیاسی ممکن است در فرد موثر واقع شود اما مشکل بتوان بدون برخورداری از حمایت یک نیروی سیاسی صرفا از این طریق تحولی اساسی در میان ملت پدید آورد و لذا بر آن شد تا طوایف و قبایل مختلف عرب را تحت لوای واحدی متحد سازد و برای نیل به این مقصود از طریق عثمان بن حمد بن معمر امیر عیینه دست به کار شد . امیر در آغاز دعوت شیخ را پذیرفت اما بعدا بر این قرار نماند. شیخ به ناچار عیینه را ترک کرد و به درعیه رفت و در آنجا علی رغم مخالفتهای علمای جاهل ،دعوت خویش را ادامه داد و عاقبت نه تنها توانست مردم را به حرکت خویش بگرواند بلکه همراهی و همدلی محمد بن مسعود ، رئیس طایفه بزرگ و قدرتمند سعود و قدرتمندترین روسای قبایل سراسر نجد را نیز جلب کرد. و این امر به میزان قابل ملاحظه ای بر حیثیت معنوی و قدرت مادی شیخ افزود.
به تدریج عربهای سراسر عربستان طعم اتحاد سیاسی - مذهبی مشابه آنچه پیغمبر بدیشان ارزانی داشته بود ، می چشیدند.بعد از وفات وی در سال ۱۲۰۱/۱۷۸۷ شاگردش مسعود بن عبدالعزیز نشان داد که خلف صالح اوست . دولت وهابی جدید سواد عین خلافت مکه در صدر اسلام بود. با اقتدار این دولت جدید تحولی عظیم در ترکیب و ترتیب سیاسی و اداری این کشور به بار آمد. مسعود بن عبدالعزیز با آنکه قدرت نظامی فراوانی داشت ، همواره خود را در مقابل مردم مسئول می دانست و هیچ گاه به آزادی های مشروع اتباع خود تجاوز نکرد. حکومت او علی رغم سخت گیری اش ، کارامد و عادلانه بود . قضات وهابی صالح وراست کردار بودند. در سایه این حکومت راهزنی و غارت از یادها رفت و صلح و آرامشی همه گیر برقرار شد.مسعود بن عبدالعزیز که نجد را از نظر سیاسی یکپارچه کرده بود ، اکنون بر این امر خطیر کمر همت بسته بود که دین اسلام را از تمامی انچه غیر اسلامی است و طی قرون اخیر به تدریج به درون آن خلیده و ساخت آنرا آلوده است بپیراید . از این رو مبارزهایی برای ستردن همه امور خرافی و موهوم پرستانه ای که ضروریات دین را در خود پیچیده و از یادها برده بود آغاز گردید. همه تلاشهای خالصانه برای بازگشتن به اسلام ناب و نیالوده بود . همه افزوده ها بعدی از برساخته های عظیم و چند پهلوی تعبیر و تفسیرهای مدرسی متکلمان قرون اولیه هجری گرفته تا بدعتها و تشریفات عرفانی همچون تقدیس اولیاء و به عبارت مختصر همه آن اعمال و افعالی که جواز صریح ومنصوص اسلامی ندارد ، تقبیح وتخطئه گردیدند و عامه مردم به ترک این گونه اعمال و افعال ترغیب شدند. یکتاپرستی قاطعانه پیامبر اسلام با همان صلابت و سادگی سازش ناپذیر تبلیغ شد و قرآن وسنت به عنوان تنها هادی عمل انسان پذیرفته شدند....
بسیاری از منتقدان محمد بن عبدالوهاب جنبشی را که او پدید اورد به عنوان حرکتی واپسگرایانه محکوم می کنند. اما این تهمتی مطلقآ بی اساس است . محمد بن عبدالوهاب عزم خود را بر این جزم کرده بود که مردمش را به اسلام واقعی باز گرداند . و از همین رو کوشید تا زندگی مسلمانان را از همه بدعتها پاک کند و برای این پیرایش ، جهادی بر ضد این بدعتها اعلام کرد. احساسی که او بیان کننده آن بود٬ در پی تخریب هر آنچه پیش روی او بود نبود ؛بلکه احساس نارضایتی معقولی نسبت به آیینها و اموری بود که چهره واقعی دین را مشوه کرده بودند. او می خواست دانه را از پوشال و گندم را از کاه جدا کند و این کار با هوشیاری و شهامتی قابل تحسین به انجام رساند .....
این جنبش به مصلحان بعد از محمد بن عبدالوهاب آموخت که برای احیاء اسلام نباید صرفا بر راه حلهای دست دوم و قرارداهای بی اثر تکیه کرد ... تلاش در جهت طفره رفتن از قبول اهداف و اشکال مرتبط با اسلام و پذیرفتن اهداف سازمانهای اجتمایی غیر اسلامی (و اغلب ضد اسلامی ) نه احیاء بلکه افساد فرهنگی اسلام است.....
واقع مطلب این است که مبادی پیرایشگرانه این جریان احیای اسلامی با برنامه سنجیده ای برای آموزش عمومی و واکنش بر ضد تقلید (یا متابعت علی العمیاء) همراه گردیدو بر توسعه دامنه جواز استنباط فردی راه برد.....بدین ترتیب به برکت مساعی محمد بن عبدالوهاب ، نگاه و نگرش منتقدانه ای در میان علماء و محققان مسلمان رواج یافت ، از آن پس ایشان هیچ چیزی را که از گذشته بدیشان رسیده بود، بدون آزمون صدق و اعتبار آن بر اساس قرآن و سنت ، نمی پذیرفتند....
از خداوند می خواهیم که ایشان و هر آنکه را که در دین الله مجاهدت می کند رضوان و رضایت خود نسیب بدارد ، باشد که دامان اسلام هماره مصلح خیز و مصلح پرور باشد.
منبع : سلف صالح
منبع : نوگرا


همچنین مشاهده کنید