دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

آدم شویم


آدم شویم
در زیر ، نخستین نامه از سری نامه های اخلاقی مرحوم استاد علامه کرباسچیان به یکی از شاگردانش که برای ادامه ی تحصیلات عالیه به اروپا رفته بود را می خوانیم.
حاج شیخ علی اصغر کرباسچیان (معروف به علامه ) فرزند میرزا محمد باقر کرباسچی بود . او به سال ۱۲۹۳خورشیدی در تهران به دنیا آمد . تحصیلات ابتدایی خود را در مکتب خانه گذراند . در همان سنین نوجوانی ، برخی کودکان را در مسجد کوچک محل (بازار آهنگرها) جمع می کرد وبه آن ها حمد و سوره و نماز می آموخت. سال ۱۳۱۱ شمسی برای تحصیل علوم دینی پا به مدارس صدر و مروی تهران گذاشت . فعالیت خطابه و منبر خود را نیز آغاز کرد و در اندک زمانی منبرهای او معروف شد .
در ۱۳۱۵ آشنایی او با دو استاد ربانی ، تأثیری بسیار در نگرش و اندیشه ی او داشت . مرحوم آیت الله سید رضا دربندی از روحانیانی بود که اهتمام بسیار به تربیت جوانان داشت . مردی اهل معنا و معرفت بود . جمعه ها جوانان را به دولت آباد می برد و با آن ها به تفریح و بازی می پرداخت . به طور فردی آن ها را راهنمایی می کرد و به آن ها آموزش های دینی می داد . شیخ علی اصغر کرباسچیان آن چنان با این استاد انس یافت که بعدها وصی او شد .
استاد دیگر، شیخ آقا بزرگ ساوجی بود . عالمی بزرگ ، مجتهد و زاهد که گاه پول خرید روغن چراغ برای مطالعه نداشت . احترام او به کوچکتر ها تا آن جا بود که حتی با کودکان خردسال نیز با احترام رفتار می کرد و سخن آن ها را می شنید . می گفت : « باید از بچه ها چیز یاد بگیریم . احتمال نمی دهید که یک کودک چیزی بداند که ما نمی دانیم ؟! » ادب او نسبت به شاگردان زبان زد بود . زمانی یکی از شاگردان از روی طعنه به شاگرد دیگر گفته بود : « تا کجای کتاب را خوانده ایم ؟ » از آن جا که مطمئن بود شاگرد درس را حاضر ندارد . شیخ آقا بزرگ به او تذکر داده بود که نباید آبروی دیگران را ببرد . رفتار او با زن و فرزند نیز به گونه ای بود که با همه ی مشکلات مادی ، همسرش گفته بود که : « او فرشته بود .»
شیخ آقا بزرگ ساوجی از نظر حافظه نیز اعجوبه ای بود . همه ی علوم اسلامی را درس می گفت . در سن ۸۰ سالگی ، مقامات حریری را از حفظ می خواند و متن کتاب های درس فقه ، اصول و فلسفه را در حافظه داشت و ... .
ویژگی های تربیتی این دو عالم بزرگ ، یکی از شاخصه های تربیتی مرحوم علامه کرباسچیان در سال های بعد شد .
با این که شیخ علی اصغر کرباسچیان دروس دینی را در حوزه ی تهران آموخته و حتی دروس فلسفه و قانون ( در طب ) را نزد علامه شعرانی فرا گرفته بود ، سال ۱۳۱۹ راهی قم شد . سال ۱۳۲۲ در تهران ازدواج و دو سال بعد به قم بازگشت .
این بازگشت ۱۰ سال به طول انجامید . علت آن جاذبه ی درس فقه و اصول مرجع بزرگ آیت الله العظمی بروجردی و نیز شرکت در نخستین درس های فلسفی علامه طباطبایی بود که در آن زمان تازه به قم آمده بود . او و آقا شیخ جواد خندق آبادی درس خصوصی فلسفه با علامه طباطبایی داشتند و دستورهایی اخلاقی نیز از او می گرفتند .
● ساده سازی رساله ی عملیه
از ویژگی های علامه کرباسچیان یکی این بود که اگر تشخیص می داد کاری ضرورت است ، دیگر کارهای خود را زمین می گذاشت و به آن می پرداخت .
پیش از این رساله های عملیه به صورت فعلی وجود نداشت . آیت الله بروجردی نیز که در آن زمان مرجع تقلید بود ، رساله ای داشت به نام جامع الفروع که به کار مردم عادی نمی آمد . مرحوم علامه کرباسچیان، ضرورت بازنویسی رساله های عملیه را به صورتی امروزین و نثری روان ، سلیس و قابل فهم همگان ، دریافت . از این رو کار تدریس درس خارج خود را رها کرد وبه نگارش رساله ی عملیه مطابق با فتوای آیت الله العظمی بروجردی پرداخت .
هنوزهم بسیاری نمی دانند که نام توضیح المسائل و نثر و شیوه ی تدوین مرسوم رساله های عملیه کنونی اثر علامه کرباسچیان است . مراجع بعد ، همین توضیح المسائل را مبنا قرار داده و برخی واژه های آن را مطابق با فتوای خود تغییر داده اند .
نگارش توضیح المسائل ، دقت و وسواس بسیاری را از علامه کرباسچیان گرفت . او حتی سر سفره غذا به یادداشت جرقه هایی می پرداخت که برای بهتر شدن واژه ها و تعابیر این کتاب به ذهنش می رسید . نوشته های خود را نیز نزد دوستان و صاحب نظرانی می برد که تشخیص داده بود می توانند در بهبود آن موثر باشند و همه ی آن دیدگاه ها را مورد توجه قرار می داد . چنین شد که توضیح المسائل نوشته شد و آیت الله العظمی بروجردی آن را تأیید کرد .
چاپ این رساله ، خود ، جریان دیگری است . علامه کرباسچیان معتقد بود که کتاب نباید حتی یک غلط داشته باشد و باید با بهترین حروف چینی ، بهترین کاغذ و بهترین چاپ و به صورت امروزی پسند در اختیار مردم قرار گیرد . چاپ خانه مجلس شورای ملی آن زمان بهترین چاپ خانه بود که چاپ توضیح المسائل را به آن ها سپرد . از مسئول چاپ خانه ی مجلس پرسید آیا می شود کتاب بدون غلط چاپ شود ؟ پس از پاسخ منفی پرسید : « آیا می شود یک صفحه کتاب بی غلط باشد ؟ » پس از پاسخ مثبت گفت : « پس می شود کل کتاب را یک صفحه یک صفحه بدون غلط تحویل داد !! »
به خاطر همین دقت و وسواس بود که نمونه خوانی کتاب را خود بر عهده گرفت . هر روز قبل از ساعت ۸ صبح – که زمان گشایش چاپ خانه بود – پشت در چاپ خانه آماده بود تا نمونه های غلط گیری شده را تحویل بدهد و نمونه های جدید را تحویل بگیرد .
سرانجام توضیح المسائل چاپ شد و مورد استقبال قرار گرفت. از اخلاص علامه کرباسچیان همین بس که نام خود را به عنوان مؤلف این کتاب نیاورد . حتی زمانی آیت الله بروجردی به او گفت که : « از ما می پرسند چرا مؤلف اسم خود را بر روی اثر ننوشته است ؟! » اما او در پی نام و نان نبود . حتی زمانی دریافت که شخصی ، توضیح المسائل را به طور مخفیانه چاپ می کند و می فروشد ، پرسید : « آیا مردم می خرند ؟ » وقتی شنید: « بله » گفت : « معلوم می شود مردم دین دارند . بگویید علنی بفروشد تا مردم بخرند . » این در حالی بود که نه از سهم امام بهره می گرفت، نه کمک مالی پدر را می پذیرفت و نه از کسی قرض می کرد . گفته بود که برخی شب ها گرسنه خوابیده ولی پول قرض نکرده است . در زمان طلبگی ، گاهی نان خشک می خرید تا ارزان تر باشد .
گفتنی است که چاپ رساله ی توضیح از اخلاص علامه کرباسچیان همین بس که نام خود را به عنوان مؤلف این کتاب نیاورد . حتی زمانی آیت الله بروجردی به او گفت که : « از ما می پرسند چرا مؤلف اسم خود را بر روی اثر ننوشته است ؟! » اما او در پی نام و نان نبود . حتی زمانی دریافت که شخصی ، توضیح المسائل را به طور مخفیانه چاپ می کند و می فروشد ، پرسید : « آیا مردم می خرند ؟ » وقتی شنید: « بله » گفت : « معلوم می شود مردم دین دارند . بگویید علنی بفروشد تا مردم بخرند . المسائل با دو گونه بازتاب متفاوت روبرو شد . مردم عادی از این که می توانستند به راحتی به احکام دین دسترسی داشته باشند خشنود بودند و اما برخی مسأله گوها از این ناراحت بودند که دیگر کسی از آن ها مسأله نمی پرسد !
● تأسیس مدارس علوی
اندیشه های مرحوم سید رضا دربندی و شیخ آقا بزرگ ساوجی در ذهن علامه کرباسچیان موج می زد . او دریافته بود که تأثیر تبلیغات روحانیت بر جوانان اندک است . روحانیت ، تنها مسجد را دارد که اغلب محل حضور سال خوردگانی است که شخصیت آن ها کمتر تغییر پذیر است . تا آن که پس از برخورد با روایتی مصمم به کاری شد که آینده ی زندگی او و بسیاری از جوانان این کشور را رقم زد. روایت این بود : رسول اکرم (ص) هنگام اعزام حضرت علی (ع) به یمن برای دعوت اهل آن جا به دین اسلام به آن حضرت فرمودند : « ای علی ! ... به خدا قسم اگر خدا یک نفر را به وسیله ی تو هدایت کند ، برای تو بهتر است از آن چه خورشید بر آن می تابد . » پیش از این نیز از آیت الله العظمی بروجردی شنیده بود که : « آقا دکتر است . می گوید : هزار نفر را از مرگ نجات داده ام . این ها بعد از چند سال می میرند . اگر کسی بتواند یک روح را نجات دهد مهم است . »
این بود که با تمام ارج و احترامی که در حوزه یافته و به علامه مشهور شده بود ، بی اعتنا به سوابق علمی و سخن وری ، در سال ۱۳۳۴ به تهران بازگشت تا مدرسه ای دایر کند که در آن جا به فرزندان این کشور علاوه برعلوم روز، درس دین بیاموزد .
حاج شیخ هادی تهرانی معروف به حاج مقدس را پیرمردان تهرانی می شناسند . فردی صاحب تقوای بسیار و کرامات و مقامات که از او خاطراتی ماندنی در ذهن هاست از جمله این که در مکان هایی منبر می رفت که روحانی دیگری حاضر نبود به آن جا برود . پول منبر هم نمی گرفت یا اگر می گرفت به فقرای همان محل می بخشید .
علامه کرباسچیان تصمیم خود را با حاج مقدس در میان گذاشت و پاسخ شنید که : « این آرزوی سی ساله ی من است.» اما پیشنهاد حاج مقدس این بود که این مدرسه همانند مدارس دیگر مجوز داشته باشد و مدرک رسمی بدهد .
یکصد هزار تومان پول خرید خانه ای برای مدرسه از چهار تن از بازاریان گرفته شد . هر کدام می گفتند که پول ندارند ، به آن ها می گفت : « اگر فرزندت سرطان داشت ، چه می کردی ؟ » و او پاسخ می داد : « قرض می کردم.» به او می گفت : « حالا هم قرض کن . »
مرحوم استاد رضا روزبه (۱۳۰۰- ۱۳۵۲هـ.ش ) چهره ای آشنا برای اهل فرهنگ و کتاب و تدریس است . وی زمانی که مدیر مدرسه ی توفیق زنجان بود با علامه کرباسچیان آشنا شد . مردی بود پژوهشگر و جامع بسیاری از علوم معقول و منقول که فوق لیسانس فیزیک نیز خوانده بود . دیدار وی در تهران با علامه کرباسچیان و دعوت وی برای مدیریت دبیرستان علوی ، در تاریخ این مدرسه نقش مهمی داشت .
سرانجام مدرسه آماده شد . سال های اول ، مستخدم نداشتند . کار شستن دستشویی ها و سرویس های بهداشتی را علامه خود به عهده می گرفت و با دیگران، نظافت حیاط و کلاس ها را انجام می داد .
علوی ، مدرسه ای شده بود با مجهزترین آزمایش گاه ها و امکانات علمی ، آموزشی و کمک آموزشی همراه با پیشرفته ترین روش های تدریس و آموزش که مشارکت دانش آموز را با خود داشت ، در کنار ۲۰ دقیقه برنامه ی قرآن در ساعت اولیه مدرسه و با آموزش های هفتگی اخلاق که توسط آقای علامه اداره می شد . دانش آموزان ، تمام هفته را منتظر ساعت درس اخلاق بودند . کلاس اخلاق او آمیزه ای بود از آیه ، روایت ، شعر، داستان ، شوخی و خنده ، مشارکت بچه ها و شیوه های فعال ، بدیع و زنده ی آموزش .
اخلاص علامه اجازه ی نسبت دادن هیچ ویژگی مثبتی را درباره ی مدرسه ی این در حالی بود که نه از سهم امام بهره می گرفت، نه کمک مالی پدر را می پذیرفت و نه از کسی قرض می کرد . گفته بود که برخی شب ها گرسنه خوابیده ولی پول قرض نکرده است . در زمان طلبگی ، گاهی نان خشک می خرید تا ارزان تر باشد . علوی به وی نمی داد و او این همه را به مرحوم آقای روزبه منسوب می کرد . حتی تآسیس آن را می گفت که از سوی بعضی افراد متدین بوده است .
در تابستان سال های ۱۳۳۵ و ۱۳۳۶ ، علامه کرباسچیان از برخی طلاب با استعداد و فاضل قم – که امروز از صاحبان نام ومقام اند – دعوت کرد تا به تهران و مدرسه ی علوی بیایند و دروس فیزیک ، زیست شناسی ، شیمی ، زبان و اقتصاد بخوانند . خود نیز زودتر از همه به این کلاس ها می آمد و گوش می سپرد .
● پیامد های نگاه نو
مدرسه ی علوی در مدتی اندک ، تبدیل به محیطی آموزشی شد که پدرها و مادرهایی که دغدغه ی دین و دانش برای فرزندان خود داشتند برای آن سرو دست می شکستند . امروزه حدود یکصد مدرسه ی پسرانه و دخترانه در تهران و شهرهای مختلف ایران وجود دارند که اداره کنندگان آن از شاگردان یا همکاران علامه کرباسچیان بوده یا با بهره گیری از رهنمودهای وی تآسیس شده اند .
ثمره ی نگاه نو به تعلیم و تربیت کم کم خود را در آثار مکتوب نشان داد . پنج جلد کتاب تعلیمات دینی تألیف علامه طباطبایی ، کتاب های روش آسان در تدریس قرآن ، دو جلد عربی آسان و سه جلد عربی دوره ی راهنمایی تألیف استاد رضا روزبه و شهید سید کاظم موسوی ، تدوین کتاب هایی در آموزش عربی – که پیش از آن کمترین علاقه ی دانش آموزان به آن بود – به صورت جذاب و فعال و با توجه به آخرین روش های زبان شناسی جهان ، پیدایش روش هایی متحول برای آموزش این زبان و از این دست نوآوری ها در آموزش های دینی بخشی از میوه های ابتکار و خلاقیتی بود که با پشتیبانی علامه کرباسچیان به وجود آمد . برخی از این کتاب ها به گونه ای هستند که مثلا دانش آموز سال دوم راهنمایی را قادر به نگارش انشا به زبان عربی می کنند .
● سال های هدایت از دور
درگذشت زود هنگام استاد رضا روزبه (۱۳۵۲) خاطره ای تلخ برای شاگردان و همکاران علوی بود اما این نهال، درختی تنومند شده بود که می توانست بر پای خود بایستد و از زحمت باغبان بکاهد . بسیاری از چهره های شاخص و جوان نسل اول انقلاب همان شاگردان علوی هستند که از میان آن ها ده ها تن وزیر و معاون وزیر و مسئول رده های گوناگون را می توان دید .
دو- سه دهه ی اخیر را علامه کرباسچیان از حضور اجتماعی و آموزشی خود در محیط های فرهنگی کاست . در این سال ها خانه ی او محل دیدار با فرهنگیان و شاگردان و راهنمایی آن ها و گفتارهای معنوی و گره گشایی از مشکلات مادی مردم بود . از ۶۴ سالگی به بعد نیز به خواندن کتاب هایی پرداخت که آرزوی مطالعه ی کامل آن ها را داشت : ۲۰ جلد تفسیرالمیزان علامه طباطبایی ، ۲۷ جلد شرح نهج البلاغه و ۱۴ جلد شرح مثنوی استاد محمد تقی جعفری ، ۵ جلد محجة البیضاء فیض کاشانی و... . او هیچ گاه از فراگیری غافل نمی شد . آن چه نمی دانست از شاگردان تحصیل کرده ی خود یا متخصصان می پرسید و حتی اگر شاگردی به نقل حدیث یا سخنی ارزشمند می پرداخت که او نشنیده بود ، یادداشت می کرد . پرونده ی علمی او همواره باز بود همانند دوران تحصیل در مدرسه ی صدر که نان خشک می خورد و نهج البلاغه حفظ می کرد .
● کتاب و کتاب نامه
شیفته ی مطالعه بود . گنجینه ای از شعروداستان و خاطره و آیات و روایات در سینه داشت . به نهج چاپ رساله ی توضیح المسائل با دو گونه بازتاب متفاوت روبرو شد . مردم عادی از این که می توانستند به راحتی به احکام دین دسترسی داشته باشند خشنود بودند و اما برخی مسأله گوها از این ناراحت بودند که دیگر کسی از آن ها مسأله نمی پرسد ! البلاغه عشق می ورزید و برآن تاکید بسیار می کرد و در دروس اخلاق از آن بسیار بهره می گرفت . متون ادبی بسیاری را به خاطر سپرده بود و از آن در درس ها و سخن رانی استفاده می برد . با این حال اظهار فضل نمی کرد . اعتقاد داشت که نوشته ی مردمی باید از اصطلاحات علمی و فنی به دور باشد تا همه بتوانند از آن بهره ببرند . نباید تکلف در نوشته باشد . ترجمه ی تحت الفظی را نمی پسندید و نقل به معنی را برآن ترجیح می داد تا مخاطب مفهوم را بهتر درک کند . می گفت مردم باید ترجمه ی آیات و روایات را بفهمند . بر ترجمه های دشوار متون دینی انتقاد داشت . مطالعه ی بسیار و متنوع ، جامعیتی علمی به او بخشیده بود . دقت می کرد که کتاب او بدون غلط باشد و این تاکید را برای دیگران هم داشت . همان گونه که بر امانت داری و رعایت حق الناس تاکید می ورزید در حفظ و نگهداری کتاب کوشا بود . شاگردان وی آموخته اند که اگر کتابی را به امانت گرفتند ، آن را کاملا سالم برگردانند یا اگر احیانا گوشه ی ورقی از آن تا شد ، از صاحب کتاب عذر بخواهند و حلالیت بطلبند .
از آثار چاپ شده ی وی پس از توضیح المسائل ، کتابی است به نام راه خداشناسی یا خلاصه ی توحید مفضّل که بازنوشت و تلخیص ترجمه ای است که ملا محمد باقر مجلسی از حدیث امام صادق (ع) داشته و راوی آن مفضّل بن عمر- از اصحاب آن حضرت - است . اما در همین کتاب هم نام او را به عنوان مؤلف نمی بینیم .
سال های بودن در خانه فرصت ویرایش برخی درس های اخلاق وسخن رانی ها را که از نوار پیاده شده بودند به وی داد . نثر وی در این آثار ، پخته ، روان و شیرین است . آثار مکتوبی نیز ، از او به جا مانده اند که شامل نامه های اخلاقی ، وصیت نامه فرهنگی- تربیتی و یادداشت های پراکنده می شوند .
● پروازی دیگر
سال ۱۳۷۸ زمان ابتلای استاد علامه کرباسچیان به بیماری سرطان بود؛ بیماریی که ۸ مرداد ۱۳۸۲ او را از این جهان برد . یکی از شاگردانش نوشته بود : به دنیا و مافیهایش چشمی ندوخته بود تا بگویند : چشم از جهان فروبست. و آخرت و جهان دیگر آن چنان آمیخته ی لحظه لحظه ی زندگیش بود که نتوان گفت : به دار باقی شتافت .
او نمونه ی زهد ، ساده زیستی ، پشتکار ، بلند همتی ، تواضع ، گذشت ، پاکیزگی ، خوش بویی ، نظم ، سرزندگی و بسیاری از ویژگی های والای انسانی بود . کفش شاگردان اش را جفت می کرد . اهل مشورت و شورا بود . برعیادت از بیماران و حضور در مجالس ترحیم افراد تقید داشت . به ورزش و پیاده روی ، سلامت جسم ، مراعات بهداشت و مسائل تغذیه ، حفظ نشاط و شادابی و عمل به دانسته ها اهمیت می داد .
با این که از تاثیر گذاران فرهنگی این کشور بود ، هرگز خود را مطرح نمی ساخت . به بصیرت و تفقه در دین اهمیت بسیار می داد. نیم قرن در همان خانه ی پدری زیست که به ارث یافته بود و چیزی از دنیا برای فرزندان باقی ننهاد : دو دختر و سه پسر که اهل فرهنگ و آموزش و پرورش اند . او فرزندانی بیشمار در این کشور دارد و خواهد داشت که یادش را زنده نگه می دارند .
مزار این راد مرد در قم ، جوار حرم حضرت معصومه (س) ، در قبرستان نو ، جنب آرامگاه شادروان رضا روزبه است.
● نامه ی اول:
بسم الله الرحمن الرحیم
فرزند عزیزم، سلام علیکم، نامه ات رسید. از خبر سلامتی ات خوش حال شدم. امیدوارم که در همه حال خوش و خرم باشی.
ای نسخه ی اسرار الاهی که تویی
وی آینه ی جمال شاهی که تویی
بیرون ز تونیست آن چه در عالم هست
از خود بطلب هر آن چه خواهی که تویی
آری:
دوائک فیک وما تشعر
و دائک منک و ما تنظر
(دوای تو در وجود توست و نمی دانی و درد تو از خود توست
نمی بینی.)
اگر خداوند عالم لطف بفرماید و معنای این شعر مولا علی علیه السلام را درک کنیم، اولین قدم برای حل همه ی مشکلات است؛ زیرا اگر به دانسته های خودمان عمل کنیم- با هر قدمی که برداریم-پیش پای ما روشن می شود و می توانیم قدم بعدی را هم برداریم و اگر فهمیدیم و عمل نکردیم ، مثل آن است که فانوسی در دست داشته باشیم و حرکت نکنیم؛ در این صورت ، امکان ندارد به مقصد برسیم.
(( من عمل بما علم ورثه الله علم ما لم یعلم))
( هر کس به آن چه می داند عمل کند، خدای متعال او را به آن چه نمی داند هم آگاه می سازد.)
گر مرد ره ای ، میان خون باید رفت
از پای فتاده سرنگون باید رفت
تو پای به راه در نه و هیچ مگو
خود راه بگویدت که چون باید رفت
در این راه، کلی گویی فایده ندارد؛ همان طور که اگر هزار سال به خود می گفتی: باید لیسانس داشته باشم، بدون سال ها زحمت و مطالعه فایده نداشت. در معنویات هم همین طور است.
دستوری را که از امروز باید شروع کنی تا بعد از یک ماه آثار معنویش را مشاهده نمایی، خواب اول شب است. فعلا قبول کن تا به نتیجه برسی.
راهش این است که ظهر غذا را سبک بخوری تا پیش از غروب آفتاب گرسنه شوی و بعد از نما عشا بخوابی و اگر به واسطه ی خلاف عادت خوابت نبرد، به حالت استراحت در بستر با آرامش بمان تا خوابت ببرد.
مرحوم آقای دکتر کوثری می گفت: (( الدراز نصف الخواب! )) این جمله شوخی است؛ ولی حقیقتی را در بردارد. پس از مدتی از لذت سحرخیزی بهره مند خواهی شد.
مرا در این ظلمات آن که رهنمایی کرد
دعای نیمه شبی بود و گریه ی سحری
چنین شنیدم که هر که شب ها نظر ز فیض سحر نبندد
ملک زکارش گره گشاید فلک به کینش کمر نبندد
بدون خواب اول شب، نمی توان سحر خیزی داشت.
متن زیر ، سخنرانی الگوی زهد و تقوا و هوشیاری ، مرحوم علامه کرباسچیان است که در دهه ی هفتاد شمسی برای گروهی از معلمان ایراد شده است
شاید تا کنون در برابر این پرسش قرار گرفته باشید که: بهترین کار برای آدمی چیست؟ اگر خوب دقّت کنیم، این سؤال برای یک انسان هشیار و دارای هدف، از مهم ‏ترین پرسش‏های زندگی است. پیشوایان دین، با آگاهی کامل از انسان و هستی، چنین پاسخ داده ‏اند:
« بهترینِ مردم کسی است که به دیگران بیشتر سود برساند.»
اکنون ببینیم بیشترین سود در چیست؟ می‏دانیم آدمی از دو بُعدِ تن و روح ترکیب یافته است. تن، مرکبی است که تنها در دوران حیات او در این جهان مورد استفاده قرار می‏گیرد و با مرگ رها می‏شود. سودرسانی به تن آدمیان (مانند درمان بیماران، ایجاد رفاه و...) در مقایسه با تربیت روح (که حیات جاودان دارد)، داستان قطره و دریاست. این تربیت، در زبان دین، امر به معروف و نهی از منکر نامیده می‏شود که قرآن کریم انجام آن را ویژگی بهترین امّت دانسته است:
« کُنْتُمْ خَیرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَت لِلنّاس؛ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر»
برای رسیدن به این هدف، سخنرانی‏ها و کتاب ‏نوشتن‏ها یک کار است و اقدام بنیادین تربیت نونهالان و خردسالان کاری دیگر. در این زمینه، امام ششم‏ علیه السلام‏ می‏فرمایند: «عَلَیکُمْ بِالْأحداثِ و به راستی، این کجا و آن کجا!بر این اساس، تربیت کودکان آینده از ارشاد بزرگسالان کنونی مفیدتر و مؤثرتر است و مدرسه بهترین جایگاه این کار؛ امّا آیا صرف تأسیس یک مدرسه به نام دین کافی است یا باید در آن، فرزندان جامعه را دینی پروراند؟ روشن است که دل‏ خوش ‏کردن به نام و ظواهر، خودفریبی است و هیچ کس نیز کار خویش را ظاهری و نمایشی نمی‏داند.
حال باید دید راه درستِ رسیدن به این هدف چیست؟ به مقتضای النّاسُ عَلی‏ دینِ مُلوکِهِمْ (= مردمان به راه و روش حاکمان خود عمل می‏کنند)، در یک مدرسه، شاگردان به معلمان و معلمان به مدیر نگاه می‏کنند. پس باید که مدیر مدرسه، مرد دین باشد. مقصود این نیست که او بالاترین عالم دینی یا همواره در حال نماز و عبادت باشد؛ نمونه‏ی مرد دین، مرحوم آقای روزبه بود. او توانست با تربیت خویشتن، شاگردانی تربیت کند که خود را به پول و مقام نفروشند.
پس کسی که می‏خواهد مدرسه‏ ای تأسیس کند که در آن مسلمان تربیت و آدم تحویل داده شود، نخست باید مدیری مثل روزبه، مرد دین داشته باشد و گرنه کارش آب در هاون کوبیدن است!
کمی فکر کنیم. آن مرحوم چه داشت که منشأ این برکات شد؟ اگر چیزی نداشت، چیزی نمی‏داد؛ چرا که مُعطی الشَّی‏ءِ لایَکونُ فاقداً لَهُ.
ذات نایافته از هستی ‏بخش‏ ،کی تواند که شود هستی‏ بخش؟
کسانی که آن انسان بزرگ را زیارت کرده بودند، می‏دانند که این برکات از فیزیک و ریاضی و شیمی و عربی و فقه ‏دانستن او نبود! از دین ‏داری او بود! ممکن است تصور کنیم که: خیلی‏ها دین دارند؛ پس چرا آن ‏ها این‏ گونه آثار وجودی ندارند؟! باید دانست دین‏ داری دانستن اصطلاحات و توانایی غلبه بر حریف در مناظرات علمی نیست؛ به عمل است. کسی که ده‏ ها جلد کتاب فقه و تفسیر نوشته باشد و برای بالا و پایین نشستن در مجلس یا پیش و پَس‏ شدن نامش، شاد و غمگین می‏شود، دین‏ دار نیست. دین ‏داری به عمل وابسته است؛ نه به تسلط علمی!
سعدیا! گرچه سخن ‏دان و مصالح ‏گویی‏
به عمل کار برآید؛ به سخن ‏دانی نیست‏
این بود که کار روزبه به کار دیگران معنا و اثر داد. اگر او نبود، تلاش‏ های دیگر معلمان و مربّیان چنین نتیجه‏ی درخشانی نداشت. آری، روزبه با عمل خود، مصداق «کونوا لَنا زَیْناً وَ لاتَکونوا عَلَیْنا شَیْناً»
بود.
لکه‏های چربی و سیاهی روی لباس کارگر ساختمانی یا مکانیک آشکارتر است یا خال کوچکی روی روپوش سفید پزشک یا مسئول آزمایشگاه؟! یک معلم که می‏خواهد کار پیامبران را دنبال کند روپوش بسیار سفیدی بر تن کرده است که کوچک ‏ترین نقطه‏ ضعف اخلاقی و شخصیتی او را به سرعت نمایان می‏سازد.
مرحوم آقای بروجردی رضوان ‏الله ‏علیه می‏فرمود: طلبه‏ ها...! خلاف نکنید! خلاف شما را پای من می‏نویسند و خلاف مرا پای حضرت صادق‏ علیه السلام! آری، باید به خدا پناه بریم تا ما را از چنگال شیطان، این دشمن مکار، نجات دهد.
صدهزاران دام و دانه‏ست، ای خدا
ما چو مرغان حریص بی‏نوا
هر دمی پابسته‏ی دام نو ایم‏
هر یکی گر باز و سیمرغی شویم‏
می‏رهانی هر دمی ما را و باز
سوی دامی می‏رویم، ای بی‏نیاز
ما در این انبار، گندم می‏کنیم‏
گندم جمع آمده گم می‏کنیم‏
می‏نیندیشیم ما آخر به هوش‏
کاین خلل در گندم است از مکر موش‏
موش تا انبان ما حفره زده‏ ست‏
از فنش انبار ما ویران شده ‏ست‏
اوّل ای جان!- دفع شرّ موش کن‏
بعد از آن، در جمع گندم کوش کن‏
گرنه موش دزد در انبان ماست
گندم اعمال چل ‏ساله کجاست؟!
بشنو از اخبار آن صدر صُدور:
«لا صَلاةَ تَمَّ إلّا بِالحُضور»
آری، شیطان دشمن دیرین ماست و خداوند عالَم می‏فرماید: «إنَّ الشَّیطانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذوهُ عَدُوّاً»
آیا هرگز اندیشیده ‏اید که او ما را رها نمی‏کند؟ باید از خودمان شروع کنیم تا هر کداممان، به عنایت حضرت ولیّ‏عصرعلیه السلام، یک روزبه بشویم. ممکن است بگوییم: مگر می‏شود ما به او برسیم؟! پاسخ، این‏ که: اگر نمی‏شود او شد، باری شبیه او که می‏توان گردید!
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم به قدر تشنگی باید چشید
باید دانست که:
همّت اگر سلسله‏جنبان شود
مور تواند که سلیمان شود
ما از مرگ می‏ترسیم؛ امّا روزبه نمی‏ترسید. مرحوم آقای بروجردی می‏فرمود: شماره‏ ی نَفَس‏ها محدود است! آیا ما به راستی این سخن را باور داریم؟ باید بدانیم که همه ‏چیز از ازل معین و مقدر است و هیچ پس و پیش نمی‏شود که: «فَإذا جاءَ أجَلُهُمْ لایَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لایَسْتَقْدِمُونَ»
در برنامه ‏های تربیتی، باید از تجربه ‏های دیگران استفاده کرد. همه ‏جا نمی‏توان تجربه‏ی جدید آورد. این نوآوری ممکن است به بهای نابودی جوان ‏ها تمام شود. آیا می‏توان برای آزمایش، مقداری تریاک خورد؟! اگر چنین کنیم، زنده نمی‏مانیم تا نتیجه‏ی آزمایش خود را ببینیم!
روز پنج‏شنبه، موی بلند سر دانش‏آموزی در مدرسه از دیگران جلب توجّه می‏کرد و وسوسه‏ی گناه می‏آفرید. صبح شنبه به علت آن ‏که دانش‏آموزان معمولاً جمعه ‏ها موی سرشان را کوتاه می‏کنند کسی به او اعتنا نمی‏کرد! این یک نمونه تجربه است. باید آن را تحلیل کرد و مورد استفاده قرار داد.
به ‏طور کلی برای جلوگیری از انحراف و آلودگی در دانش‏آموزان مدرسه، از این راه ‏ها باید وارد شد:
الف) کار و سرگرمی. که فرموده ‏اند: إنَّ اللَّهَ یُبْغضُ الشّابَّ الْفارغَ‏
ب) غذا. پرهیز از سرخ‏ کرده ‏ها، ادویه، زعفران و محرکات‏
ج) ورزش. با ورزش، انرژی جوان در راه سالم و مفید مصرف می‏شود
د) اشتغال علمی. مرحوم آقای مزینی می‏گفت: چرا برای پیش ‏گیری از آلودگی جوانان، آن ‏ها را به علم مشغول نکنیم؟ در قدیم که امکانات ورزشی امروز نبود بزرگانی تربیت می‏شدند که اکنون مانندشان یافت نمی‏شود.
بنابراین، کار و ورزش و علم، اشتغالات مفیدی است که در کنار توجّه به نوع غذا، مانع ابتلای جوانان به انحراف می‏شود. اگر پیرمردی بی ‏کار ماند، به دعا و قرآن و مطالعه و گل ‏کاری و... سرگرم می‏شود؛ امّا یک جوان بی‏ کار چه؟!
در تربیت دینی، همراه با پرورش عواطف و تقویت احساس، تربیت آگاهی و خرد ورزی بسیار مهم است. کسی که تنها هیجان عاطفی دینی داشته باشد چون تکیه ‏گاه استوار اعتقادی ندارد گاه با یک جلسه‏ی تبلیغ انحرافی مخالفان، گمراه می‏شود. برای کسانی که در مجالس دینی جمع می‏شوند، توحید و معاد و اخلاق و احکام دین نیز باید گفت وگرنه، به دام می‏افتند.
مرحوم حاج مقدّس در یک دهه سخنرانی در کنار ذکر مصائب حضرت سیّد الشّهداعلیه السلام درباره‌ی نبوّت بحث می‏کرد و به زبان ساده برای حاضران توضیح می‏داد تا پایه ‏های اعتقادیشان را محکم کند. یکی از جمله ‏های ایشان این بود: ۱۴۰۰ سال است که قرآن فریاد می‏زند: یک سوره مثل من بیاورید! اگر می‏توانستند، هر چند سوره ‏ای به کوتاهی کوثر، می‏آوردند؛ زیرا در عرب سخنوران توانایی بود. همین بیان ساده‏ی حاج مقدّس عقیده‏ی مخاطبان را استوار می‏کرد.
سالی، مرحوم آقای راشد شب یازدهم محرّم در مسجد آذربایجانی ‏ها برای تذکر هدف عزاداری چنین گفت: اگر کسی امشب با هواپیما روی این شهر پرواز کند، همه ‏جا را سیاه‏پوش و همگان را در حال عزاداری می‏بیند؛ ولی اگر فردا شب بیاید، سینماها و مجالس گناه را خواهد دید. او خواهد گفت: اگر چنین‏ اند، پس چرا چنان ‏اند و اگر چنان ‏اند، پس چرا چنین‏ اند؟! دقّت کنید! این جمله ‏ی زیبای ساده چه تأثیر عمیقی می‏توانست داشته باشد!
چراغ مدرسه‏ی نیکان را مرحوم شالچیان روشن کرد. او با همه‏ی ثروت، در یک خانه‏ی ساده زندگی می‏کرد. ماشین سواری هم نخرید! بعد از خرید زمین و ساخت مدرسه، هنوز نگران بود و با گریه می‏گفت: می‏ترسم بمیرم و سند به نام مدرسه منتقل نشده باشد!! ما که زن و بچّه‏ی خودمان را هدف خویش قرار داده ‏ایم کار او را نمی‏توانیم بکنیم!
روزبه یک عالِم دین بود؛ فقیه، مجتهد، فیلسوف، عارف. حدود نیم قرن قبل، او از راه صحیح وارد شد و به تعلیم و تربیت پرداخت. اوایل فعالیت مدرسه گاهی که فراش نبود خودش کار مستخدم را انجام می‏داد. او می‏فرمود: این که می‏گویند وجود ناقص از عدم صِرف بهتر است، درباره‏ی مدرسه درست نیست. آری، نان خالی خوردن از گرسنگی بهتر است؛ امّا مدرسه‏ ای که به نام دین تأسیس شده است یا باید خوب باشد یا نباشد!
چنین بینشی بود که این برکات را به ‏وجود آورد و این است که یک تربیت ‏شده‏ی او را که به بقای روح معتقد است با میلیون‏ ها نمی‏شود خرید.
آقای شیخ محمدتقی شریعتمداری می‏فرمود: به ‏جای تدریس تعلیمات دینی، معلم دین‏ دار بیاورید! سخن ایشان برپایه‏ی فرموده‏ی حضرت امام صادق‏ علیه السلام ‏است که: «کونوا دُعاة لِلنّاس بِأعْمالِکُمْ». آری، یک معلم باایمان که منظم و مؤدّب و متواضع است انسان‏ های برجسته تربیت می‏کند؛ اما معلم دینی اگر سخت ‏گیر و بی ‏نظم باشد نه تنها تأثیر مثبت ندارد که به دلیل ایجاد نفرت، دانش‏آموزانی لا مذهب تحویل می‏دهد!
یکی از شاگردان موفق مرحوم روزبه این خاطره را از ایشان می‏گفت: بعضی‏ ها کم ‏بضاعت بودند؛ به آشپزخانه‏ی مدرسه نمی‏رفتند و از خانه غذا می‏آوردند. این عدّه سفره ‏ای در سالن می‏گستردند و غذای ساده‏ی خود را صرف می‏کردند. مرحوم روزبه غذای ساده‏ی خود را با این جمع می‏خورد!
غذای روزبه با خوراک پایین‏ ترین شاگرد یکی بود و مهم این بود که روح عاطفی او عامل این کار می‏شد؛ تصنّعی در کار نبود. باید از خدا بخواهیم تا این روحیّه در ما پیدا شود. آری، نباید دست خالی رفت! آیا نادانی نیست که سرمایه‏ای را که می‏شود ۵۰% افزود، تنها ۵% افزایش دهیم؟!
عزیزترین نزدیکان آدمی پس از مرگ او، حد اکثر چند ساعت کنار گورش گریه می‏کنند و به خانه ‏های خود برمی‏گردند. پس چرا برای این مردم، سرمایه‏ های معنوی خود را از دست دهیم؟!
مال ناید با تو بیرون از قصور
یار آید؛ لیک تا بالین گور
چون تو را روز اجل آید به پیش ‏
یار گوید با زبان حال خویش:
تا بدین‏جا بیش، همره نیستیم‏
بر لب گورت زمانی بیستیم!
فعل تو وافی ‏ست؛ زان کن ملتحد
کاندر آید با تو در قعر لحد
مصطفی فرمود: بهر این طریق‏
باوفاتر از عمل نبود رفیق‏
گر بُوَد نیکو، ابد یارت شود
ور بُوَد بد، در لحد مارت شود
ما چه بدبخت‏ایم که کور آمده‏ ایم و کور هم می‏رویم! زندگی جاوید را با چند تکه فرش و طلا که در خانه‏ی هر کس و ناکس هست! - معاوضه کرده‏ ایم! با این که روزبه را زیارت کردیم، از او درس نگرفتیم!
آن مرد خراسانی از خراسان تا مدینه آمد و یک سال رنج سفر برد تا سخنی یاد بگیرد. او شیعه بود. آیا ما هم که حاضر نیستیم در راه دین یک ساعت زحمت و سختی تحمل کنیم شیعه‏ ایم؟!
یکی از بزرگان گفته است: اگر کسی بگوید: من می‏دانم که سعادت باقی هست، نشانش آن بود که عشری از این سعی که در طلب "سعادت فانی" می‏کند، در طلب "سعادت باقی" کند.
یک تناسب ریاضی برقرار کنیم؛ با این‏که یقین نداریم بعد از تحصیلات، زنده می‏مانیم تا نتیجه‏ی زحمات خود را ببینیم، ۲۰ سال زحمت می‏کشیم! برای زندگی ابد چه؟ آیا برای آن زندگی جاویدان، ۰۱/۰ یا ۰۰۱/۰ هم کار می‏کنیم؟
ما تنها هنگام شمارش اصول دین می‏گوییم: پنجم، معاد روز قیامت! اگر به قیامت یقین نداریم، آیا احتمال هم نمی‏دهیم که ۱۲۴۰۰۰ پیغمبر راست گفته باشند؟! توحید و نبوّت و معاد پایه‏ های دین است و بدون باور این ‏ها، اعمال باطل است. روایت شده است که: «چه‏ بسا مؤمنی از دنیا می‏رود و یک رکعت نماز در نامه‏ی عملش نیست!»
آقای نادر دبیر هندسه‏ی دبیرستان علوی بود. ایشان می‏گفت: یک روز خودکار طلای خود را روی میز معلم جا گذاشتم. با خود گفتم: خودکار از دستم رفت! هفته‏ی بعد که به مدرسه آمدم با تعجّب دیدم روی میز است! از بچّه‏ها پرسیدم: چه ‏طور این را کسی برنداشت؟ گفتند: مال ما نبود. گفتم: خوب؛ برمی‏داشتید تا به صاحبش برسانید. گفتند: اگر دست می‏زدیم، ضامن می‏شدیم تا به صاحبش برسانیم. آقای نادر می‏افزود: به شاگردان یکی از مدارس معروف تهران گفتم: دانش‏آموزان علوی این ‏طورند؛ ولی در این‏ جا تا من رو برمی‏گردانم خودکار یک ریالی را می‏دزدید!
آری، این نتیجه‏ی ایمان به معاد و بقای روح است؛ ولی کسی که این ایمان را ندارد، نمی‏تواند این ‏طور باشد. وقتی پزشک بیماری سرطان مرحوم روزبه را به آن مرد بزرگ اطّلاع داد، هیچ تغییری در چهره‏ی ایشان ندید. با تعجّب پرسید: چه ‏طور ناراحت نشدید؟! فرمودند: من کار خود را کرده ‏ام و از گذشته پشیمان نیستم. باید مرد!!
کسی که به بقای روح ایمان ندارد، با شنیدن نام مرگ، رنگش می‏پرد؛ حال آن‏ که مرگ فقط بدن ما را می‏گیرد و روح برای همیشه باقی است. مؤمن به زبان حال می‏گوید:
مرگ اگر مرد است، گو: نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ ‏تنگ‏
من از او عمری ستانم جاودان
او ز من دلقی ستاند رنگ ‏رنگ‏
مرحوم آقای بروجردی شب مرگ، با کمال آرامش فرمود: کفنم را حاضر کنید تا فردا صبح دست و پای خود را گم نکنید!
فارغ‏ التحصیل یکی از دبیرستان ‌های معروف تهران که به مدارج بالای علمی هم رسیده بود سال‏ ها بعد از پایان تحصیل برای مدیر سابق دبیرستان خود نوشت: شما به ما دانش دادید؛ امّا بینش ندادید و اکنون هیچ‏ یک از شاگردان سابق شما، معلمی در مدرسه‏ی شما را نپذیرفته است.
آری، شاگردان تربیت‏ شده‏ی مرحوم روزبه افتخار می‏کنند که به مدرسه‏ی علوی خدمت کنند.
گاهی ما برای آن‏ که خود را راحت کنیم می‏گوییم: تلویزیون و ماهواره آمده است و نمی‏شود کسی را تربیت کرد! باید دانست که این عذر بدتر از گناه است. وقتی فرزند ما سرما می‏خورد، جوشانده‏ی چهارگل به او می‏دهیم؛ امّا اگر تب داشت، به پزشک محل مراجعه می‏کنیم. اگر ریه ‏اش عفونی شد، به نزد متخصّص امراض ریوی می‏رویم و اگر تشخیص تیفوس داده شد، شورای پزشکان تشکیل می‏دهیم؛ یعنی این ‏طور نیست که با شدّت بیماری، وظیفه‏ی ما کمتر شود!! بنابراین، هر چه دشمن قوی‏ تر شد، تلاش و فعالیت بیشتری لازم است و امروز که وضع اجتماع چنین است باید بیش از گذشته کار کرد.
روزی مرحوم روزبه به بنده فرمود: من و تو یک هفته در کلاس زحمت می‏کشیم؛ امّا دشمن با یک ساعت به سینما بردن بچّه ‏ها، تمام زحمت ‏های یک‏ هفته‏ی ما را از بین می‏برد! وقتی آن ‏مرحوم این را گفت، من لبخندی زدم و او منظور مرا فهمید: باید راه را ادامه داد.
روزبه وظیفه‏ی خودش را انجام داد. حالا نوبت شماست. آیا صدای: «هَلْ مِنْ ناصِر؟» امام حسین‏ علیه السلام ‏را نمی‏شنوید؟!
دورِ مجنون گذشت و نوبت ماست
هر کسی پنج‏ روزه نوبت اوست‏
عزاداری برای سالار شهیدان‏علیه السلام‏ وظیفه است؛ امّا سیاه ‏پوشیدن و غذا دادن در روز عاشورا، بدون آشنا کردن مردم با مرام آن ‏حضرت، چه ‏قدر نتیجه دارد؟ آیا این کار با کار کسی که با نیم ‏ساعت صحبت‏ کردن، یک جوان را عاشق سید الشهداعلیه السلام ‏و راه آن ‏حضرت می‏کند، قابل مقایسه است؟! خود آن ‏حضرت کدام کار را می‏پذیرند؟
روزبه مصداق «خَیْرُ النّاسِ أنْفَعُهُمْ لِلنّاس» بود؛ نه آن ‏کس که به فقرا برنج و روغن می‏دهد و عمره‏ی مفرده می‏رود و... مرحوم آقای بروجردی می‏فرمود: آقا دکتر است! می‏گوید: هزار نفر را نجات دادم. این ‏ها ده سال دیگر می‏میرند. اگر کسی توانست یک روح را زنده کند، کاری انجام داده است.
یکی از فارغ‏ التحصیلان علوی می‏گفت: یک بار به اتاق فرّاش ‏ها رفتم. گلیم ‏پاره ‏ای افتاده بود. آقای روزبه نشسته بود و لقمه ‏لقمه نان همراه با لیموی پرپرشده می‏خورد. این ناهار ایشان بود. عرض کردم: در سالن غذای مدرسه ۴۰۰ نفر ناهار می‏خورند؛ چرا شما تشریف نمی‏برید؟ فرمود: یا باید فکر این بود یا این! (و به سر و شکم اشاره کرد) اگر روزبه اقدام نکرده بود، آیا بچّه‏های علوی، همین‏ طور که هستند می‏شدند؟
آری، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم‏ فرموده‏اند:
«مَنْ کانَتْ هِمَّتُهُ ما یَأْکُلُ کانَتْ قیمَتُهُ ما یَخرُجُ مِنْ بَطنِه!»
کسی که همت اش خوردن باشد، ارزش اش چیزی است که از شکم اش خارج می شود !
ببینید؛ دستورهای پیشوایان ما چگونه ما را آزاده تربیت می‏کند و ما در چه لجنزاری گرفتاریم! دعوا بر سر غذا؟!!
نکته‏ی دیگر این است که قوای انسان متناهی است و تنها خدا لایتناهی است. پس چاره ‏ای جز تمرکز قوا نیست. همه‏ی کارها با هم جمع نمی‏شود. هم تشییع جنازه، هم فاتحه، هم عقد، هم پاگشاو... نمی‏شود!
چرا ضعف نفس داریم؟ حدّ اکثر این است که اگر به تشییع جنازه نرویم، مردم از ما بدشان می‏آید. خوب، اگر تمرکز نداشته باشیم، به ‏طور غیرمستقیم، میلیون‏ ها نفر را نابود کرده‏ ایم و خدا ما را دوست نخواهد داشت!
«وَ اعْلَمْ بِأ نَّکَ لاتَکونُ لَنا وَلِیًّا حَتّی‏ لُوِ اجْتَمَعَ أهلُ مِصرِکَ وَ قالوا: إنَّکَ رَجُلٌ سوء، لَمْ یَحْزُنْکَ ذلِکَ.»
روزی مرحوم آقای روزبه در مسجد مخروبه ‏ای در گرمای آفتاب مشغول نوشتن کتاب «عربی آسان» بود. به ایشان گفتند: فلانی مرده است. فرمود: او را دفن می‏کنند. این کار زمین مانده است!
اگر شما در طبقه‏ی پنجم ساختمانی باشید و کودکی خود را پرتاب کند و تلف شود، همه می‏گویند: تو او را کشتی؛ زیرا می‏توانستی او را بگیری و نگرفتی! اگر روزبه اقدام نکرده بود،: از این مدارس خبری نبود. آیا در این صورت ایشان مسئول نبود؟
روزبه در انجام کارهای مدرسه متمرکز بود. می‏فرمود: یک نفر، یک کار. این روش، این برکات را هم داشت. آیا با پخش قوا می‏توان به این نتیجه رسید؟ او پیش از آفتاب به مدرسه می‏آمد و تا نیمه‏ شب کار می‏کرد. آیا ضرر کرد؟! نه. آن ‏کس ضرر کرد که تنها به فکر خود بود. همسر ایشان می‏گفت: یک بار در چای فوت می‏کرد. گفتم: صبر کنید تا خنک شود. گفت: ممکن است یک نفر در مدرسه غرق شود! گفتم: مدرسه که حوض ندارد! گفت: منظورم این است که چند دقیقه زودتر به مدرسه بروم؛ شاید شاگردی را از غرق‏شدن در طوفان فساد و انحراف نجات دهم! از خدا بخواهیم تا بینش روزبه را به ما بدهد!
بعضی ‏ها فکر می‏کنند به همه‏ی کارهای خوب باید رسید؛ مثلاً انرژی خود را صرف نجات یک زندانی می‏کنند و دیگر کارها... باید دانست انجام همه‏ی کارهای خوب با هم شدنی نیست. یکی از علما می‏فرمود: هوی‏ که در قرآن نکوهیده است همان است که امروزه به آن احساس می‏گویند. کسی که می‏گوید: احساسی شدم، گرفتار هوای نفس است. از عاطفه نباید پیروی کرد. خداوند می‏فرماید: «وَ أمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی‏ فَإنَّ الجَنَّةَ هِیَ الْمأْوی‏» مفهومش آن است که هر کس دنبال هوای نفس برود جهنّمی است.
اگر مرحوم روزبه این رنج و زحمت و پشت‏ کار را نمی‏داشت، می‏شد با تردید پرسید: چه ‏طور یک نفر می‏تواند منشأ نجات میلیون ‏ها انسان شود؟! امّا حالا حجّت تمام است. او که خود فیزیک‏ دانی فقیه و زاهد و عارف بود می‏گفت: شما نمی‏دانید یک مدرسه یعنی چه؟ داشتن یک مدرسه‏ی خوب از اوجب واجبات است.
وَالسَّلام علیکم و رحمةُاللَّه و برکاته
بسم الله الرحمن الرحیم
● نامه ی دوم:
فرزند عزیزم، سلام علیکم، امیدوارم که خوش و خرم باشی
نامه ات رسید. بسیار خوشحال شدم .از درگاه ایزد متعال سلامت و توفیق تو را خواستارم. گفته بودی چیزی بنویسم؛ حقیر قابل نیستم؛ ولی برای خالی نبودن عریضه، توجه ات را به این شعر جلب می کنم؛
لیس من مات فاستراح بمیت انما المیت میت الاحیاء
انما المیت من یعیش کئیبا کاسفا باله قلیل الرجاء
(هر که از رفت و راحت شد مرده نیست؛ بلکه مرده، مرده ی زنده هاست- یعنی کسی که در بین زندگان باشد ولی در واقع روحش مرده است- مرده آن است که با حزن و اندوه زندگی می کند و دل گرفته و ناامید است.)
آری، کسی که افسرده است و نشاط روح ندارد، مرده است. زندگی یعنی شادی و زنده دلی . راه به دست آوردن نشاط چیست؟
دل هایی که سامان گرفته اند، دیگر بازیچه حادثه ها نمی شوند و بحران نمی بینند.
عزیزم، خیلی در این جمله فکر کن و سعی کن تا دلت سامان بگیرد. ممکن است بگویی: چه کنم؟ پاسخ این است که :
(( باید از گم شدن)) و ((کم شدن )) نترسی. گم شدن برای تو معنی ندارد( چون به بقای روح عقیده داری و می دانی که مرگ برای انسان نیست) ؛ اما شاید از کم شدن بترسی که در این صورت باید این ترس را از وجودت برطرف کنی. اگر موفق شدی ، تمرکز می آید و مثل ذره بین- که اشعه خورشید را جمع می کند- منشا اثر خواهی شد.ممکن است بگویی: حالا هم وجودم منشا اثر است. آری ،همین طور است؛ ولی بعد از تمرکز خواهی دید که اثر بخشی ات چندین برابر شده است.
راستی، چه باید کرد که از کم شدن نترسیم؟ به این شعر توجه کن:
از ننگ چه گویی؟ که مرا نام ز ننگ است
وز نام چه پرسی؟ که مرا ننگ ز نام است
فهمیدن این شکر مشکل و پیاده کردنش بسیار مشکل تر خواهد بود. اگر بشر به جایی برسد که به نام و ننگ توجه نداشته باشد و از کم شدن نترسید، محل تجلی انوار الاهی می شود. آری دیو چو بیرون رود، فرشته در آید و غیر از این هم راهی ندارد.
مدح و ذم ات گر تفاوت می کند
بتگری باشی که او بت می کند
سعی کن که از این مرحله هم بگذری و به صورت مدح کنندگانت خاک بپاشی. مولا علیه السلام می فرماید: (( احثوا فی وجوه المداحین التراب)) ( به صورت آن ها که بی جهت اشخاص را ستایش می کنند ، خاک بپاشید.)
و در دعای کمیل عرض می کند: ((... ان تجعل اوقاتی من اللیل و النهار بذکرک معموره)) ( و تمامی اوقات شب و روز مرا به یادت آبادگردان.)
آیا کسی که مدح و ذم مردم در نظرش فرق می کند و از نام و اسم و رسم و این مزخرفات ننگ ندارد، ممکن است به این مقام برسد؟!
این یک دو دم که دولت دیدار ممکن است
دریاب کام دل که نه پیداست کار عمر
خدا نگهدارت باد
منبع : پایگاه خبری ـ تحلیلی فرارو


همچنین مشاهده کنید