یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

به انگیزه سالمرگ آرتور شوپنهاور


به انگیزه سالمرگ آرتور شوپنهاور
آرتور پس از مرگ پدر به دنبال تمایلات شخصی خویش رفت و پس از دریافت درجه مقدماتی ضروری در گوتاو وایمار به سال ۱۸۰۹ م به دانشگاه گوتینگن رفت و بعنوان دانشجوی پزشكی ثبت نام كرد. اما با مشاركت در مباحث فلسفی و استفاده از محضر استادان و آموزش های خاص سرانجام به سال ۱۸۱۳م موفق به اخذ درجه دكترای فلسفه با موضوع «مبنای چهاروجهی اصل جهت كافی» شد.
او پس از اقامت چند ساله در درسدن اثر اصلی اش را نوشت (جهان همچون اراده و تصور). سرانجام به تاریخ ۲۱ سپتامبر ۱۸۶۰ م درگذشت. مطلبی كه از پی می آید بررسی اجمالی برخی از مهمترین اندیشه های اوست.
اندیشه شوپنهاور و خاستگاه آن
آرتور شوپنهاور از میان متفكران پیشین بیش از همه به افلاطون و كانت وابسته و علاقمند است و از رهبران عملی زندگی و اخلاق به بودا. آنچه در افلاطون برای او جذاب بود بخصوص ایده عالمی ایده آل و غایی و مغایرت آن با عالم غیرواقعی پدیدار محسوس بوده است.
فی الواقع شوپنهاور نیز همچون افلاطون به چیزی با اهمیت صور یا مثل افلاطون قایل می شود یعنی آن عیون غایی بی زمان كه فلسفه غرب را تسخیر كرده است كه بعداً مفصلاً به آن پرداخته می شود. نیز شوپنهاور خود را وارث حقیقی كانت می داند.
آرتور با گذر از محدوده هایی كه تفكر نقادی كانت در برابر هر گونه متافیزیك آینده می نهد، به جستجوی راه تازه ای برای شناخت متافیزیكی دنیا بر می آید. این متافیزیك، دانشی است درباره جوهر درونی جهان كه همانا خواست و اراده می باشد.
فلسفه شوپنهاور باور كانت مبنی بر ناتوانی عقل در برابر چیز فی نفسه را رد می كند و راه متافیزیك را به سوی نظریه شناخت نوینی می گشاید كه در عمق فعالیت های زندگی، نیروی حیاتی را مشاهده می كند كه همچون گرایشی نامعقول در اعماق تصور شده است و زوایای پنهانی را می گشاید. اگر نزد كانت خواست، خواست عقل بود در فلسفه شوپنهاور، خواست تجلی چیزی نیست، چرا كه خود خاستگاه تمامی تجلیات فیزیكی و متافیزیكی جهان است. خواست، جوهر واحد عالم و جوهر تمامی قوانین طبیعی حاكم بر جهان زندگانی است كه همگی از خواست واحدی ناشی می شوند كه از تمامی صورت های خویش مستقل است.از میان صورت های عینیت یافته خواست (اراده)، كامل ترین و آشكارترین آنها است. در اندیشه شوپنهاور انسان بر تارك هرم اشكال تجلی خواست زندگی، جای دارد. زیرا او تنها هستنده عالم است كه نزد وی خواست می تواند از مایل خود، آگاهی یابد. به بیان دیگر خواست در هر جای دیگری از خواستن خود ناآگاه است. زیرا خواست آنچه در كل می خواهد هرگز نمی شناسد. فاعل انسانی تنها به واسطه كشش اخلاقی خود است كه به شناخت محض خواست دست می یابد و این امر در عین حال به وی امكان می دهد تا از سیطره این خواست كه صحنه تجلیات رنج و زمان بندی است رهایی یابد. به نظر شوپنهاور همه آدمیان توانایی آن را ندارند كه خود را از قلمرو خواست برهانند، زیرا اكثر آنها مقهور میل به زندگی اند. میلی كه هم به سان غریزه محافظت از خویشتن متجلی می شود و هم به سان غریزه جنسی.شوپنهاور اراده را در تمامی معانی و مفاهیمش بیشتر شبیه به جسم و اندام در نظر گرفته تا به روح و ذهن. طبق نظر او اراده متافیزیكی خودش را در ماده متجلی می كند (كه اراده پدیداری است) و سپس در جهان اشیای مادی و تعداد كمی از آن اشیا ذهن ها را تكامل و توسعه داده اند. از اینرو اراده متافیزیكی حتی بر ماده نزدیكتر است تا به ذهن ما.اراده متافیزیكی اولین مرتبه است و ماده در دومین مرحله جای دارد و ذهن سومین طبقه را شكل می دهد. همچنان او می گوید: اراده جوهر انسان و عقل عرض است. اراده، ماده و عقل، صورت است. شوپنهاور در كتاب دیگرش ذكر می كند كه «من اولین كسی هستم كه اصرار كرده است كه اراده بایستی به همه آن چیزهایی كه بی جان و غیرزنده و غیرارگانیك است نسبت داده شود زیرا زندگی خودش، تظاهر و تجلی اراده است.» به نظر شوپنهاور، شعور و درك فقط در ظاهر و سطح ذهن ما قرار دارد و ما از درون و باطن ذهن خود خبر نداریم. در زیر پرده هوش و درك، اراده معقول و یا غیرمعقول قرار دارد، یعنی یك نیروی حیاتی مبرم و كوشا و یك فعالیت غریزی و ارادی كه با میل آمرانه همراه است. از این رو هوش همیشه تابع و آلت دست میل و اراده است.
ذهن خسته می شود ولی اراده خستگی بردار نیست. اراده در اشخاص حتی جاودانگی و میل به بقا را از طریق زاد و ولد نشان می دهد و فقط از این راه اراده می تواند بر مرگ پیروز شود.
جهان به خودی خود اراده است و مشابه وجود فردی، اما طبیعت و ذات نهایی اش اراده كور و كشش ناآگاهانه به سمت وجود است.
گوهره و ذات هر چیز در اراده اش فهمیده می شود. به عقیده برخی، این نظر كه «ذات و جوهره همه اشیاء، اراده است» اساس بدبینی شوپنهاور را تشكیل می دهد. به نظر شوپنهاور اراده، ضرورتاً و اساساً نامعقول است. او تحت مفهوم اراده، تمام تمایلات، كشش ها و انگیزه ها را بر می شمرد كه همه به تغییر و دگرگونی تمایل دارند. شوپنهاور اظهار می كند كه اینها همه تجلیات ناخشنودی و درد هستند و خود زندگی بالضروره دردناك است. لذت صرفاً منفی است و چیزی جز ایجاد مختصر و جزئی درد و لذت نیست. از آنجا كه اراده هم در انسان و هم در طبیعت در ذات درونی اش نامعقول است امیدی به بهتر شدن اشیاء وجود ندارد. بدبینی ضرورتاً از بینش و نگرش نسبت به طبیعت نهایی اشیاء ناشی می شود. آسودگی و راحتی راستین تنها وقتی ممكن است كه اراده آرام شده و تمایلات و شهوات سكون یابند. به نظر آرتور، هر كه دانش بیشتری دارد رنج و اندوهش بیشتر است. زندگی مبارزه و جنگ است هر جای طبیعت را بنگریم مبارزه و رقابت و پیكار می بینیم و همه جا تناوب مرگبار پیروزی و شكست به چشم می خورد.
ایده ها و آرزوهای به تحقق پیوسته، اشتباهات فاسد كل زندگی، با افزایش رنج و در پایان مرگ، همواره تراژدی ایجاد می كند. حیات ما باید شامل كل اندوه های تراژدی باشد. اینجاست كه شوپنهاور خوش بینی مسخره برخی خوش بینان در خصوص عالم و سیر منظم آن را به باد تمسخر می گیرند. به عقیده او، سه انگیزه بنیادی برای جنب وجوش نوع بشر وجود دارد:
۱- نفس پرستی ، ۲- بدخواهی، ۳- همدردی
به نظر او این سه انگیزه اجزای بنیادین سرشت بشر هستند. در مورد نفس پرستی، دلبستگی به رفاه خود، لزومی به آوردن دلیل و مدرك نیست. بدخواهی به معنی در پی آزار كسی بودن بی آنكه حب و بغضی در كار باشد و بی آنكه سود یا پاداشی عاید كند.
از سوی دیگر خصیصه همدردی آشكارا از طبایع اصلی بشر است، هر چند اغلب تحت الشعاع نفس پرستی قرار می گیرد.به هر تقدیر در نظر شوپنهاور نفس پرستی معیار ارزش اخلاقی اعمال است. هر چند شوپنهاور این جهان را بدترین جهان ممكن می دانست، اما مانند همه رهبران مذهبی و فلاسفه راه نجات را نیز نشان داد كه عبارت بود از:
۱- راه هنری، ۲- راه اخلاقی، ۳- راه متافیزیكی
۱- راه هنری: شخص می تواند به آسودگی نائل شود با اندیشه و تعمق در آثار هنری و یا گوش دادن به موسیقی. در این لذت هنری خواسته های شخص از به وجود آمدن باز می مانند و گرایش اراده منتفی می شود. البته این آسودگی از طبیعت فقط گذرا و موقت می تواند باشد.موسیقی مثبت همه جا فقط جانمایه زندگی است و وقایع اش را بیان می كند. می توانیم جهان طبیعت یا پدیداری و موسیقی را دو جلوه مختلف یك چیز بدانیم، عمق بیان نشدنی كل موسیقی، كه به یمن آن موسیقی همچون بهشتی آشنا اما برای ابد دور از دسترس ما می گذرد و دركش بسیار آسان اما توضیحش محال است، ناشی از این واقعیت است كه موسیقی خوب تمام عواطف وجود درونی ما را باز می آفریند اما كاملاً فارغ از واقعیت به دور از درد و رنجش.
۲- راه اخلاقی: فرار از شر پایدارتر از راه هنری است. رستگاری و نجات واقعی از دست خواست اراده، باید از طریق اخلاق حاصل شود. شخص باید درك كند كه كل اراده بیهوده است و لذت غیرقابل حصول است و از آنجا كه وجود فردی غیرواقعی و فقط پدیداری است همه افراد در اساس و واقعیت برابرند یعنی تجلیات یك اراده جهانی اند.
۳- راه متافیزیكی: نجات متافیزیكی، از رنج و ستمگری یك قدم بالاتر است و آن اینكه، با اطمینان به پوچ و سراپا دردآلود بودن زندگی، از تلاش های بیهوده و عبث و خودپرستی دست كشیده و مهر و شفقت را پیشه خود سازیم. البته هوش كه در خدمت اراده طبیعت است به كمك ما می آید. هوش كه برخلاف عادت، از خدمت اراده سرباز زده و سعی می كند ارباب خویش شود. در این مرحله، صاحب آن جزء اولیا بوده و دیگر اعتنایی به افلاك نیز ندارد.راه مفید و حلال مشكل گویی طریق انكار مطلق خواست زندگی است. آنچه خصیصه این نحوه زندگی را مشخص می كند زندگی قدیس یا عارفی است كه همچون بودا،به یكباره از زندگی در جهان پدیداری روی گرداند، زندگی بیرون از اجتماع را در پیش می گیرند. شوپنهاور این آموزه روی گردانی را از اندیشه عارفان شرقی، اندیشه اسكندریان و تأملات عارفان بزرگ آلمانی در سده سیزدهم میلادی همچون مایستر اكهارت اخذ كرد. نیز آموزه اخلاقی وی، وام بسیاری به بودائیان و هندوان دارد.بنابراین اخلاق شوپنهاور منابع الهام عرفانی- دینی دارد. این امر در برخورد مثبت شوپنهاور با مذاهب مسیحی و بودایی نمودار می شود.
با اندك تأمل روشن می شود كه سه شیوه یاد شده در رهایی از خواست كور و قدرتمند حیات، همگی ماهیتی سنتی دارند و این سه شیوه راه هایی هستند كه قدیسان، فرزانگان و هنرمندان در پیش می گیرند كه به ترتیب نمایندگان قدیمی ترین تثلیث های مقدس یعنی نیك، حقیقت و زیبا هستند. قدیس در واقع نمونه كامل موجود همدرد است كه هم زندگی اش را وقف تسكین آلام دیگران می كند و تنها آن اندازه به فكر خویش است كه برای تأثیر و كارآمدی در نیكی به همنوعان زجر كشیده اش ضروری است. شاید یكی از بدیهی ترین شیوه های افكار خواهش زیستن و اراده حیات كه به عقل آدمی برسد خودكشی باشد. شوپنهاور در محكوم كردن خودكشی آن اندازه مبتذل و ساده نگر نیست كه در محكوم كردن دیگر اعمال غیرطبیعی . او تلاش می كند به نحوی طبیعی و عقلانی پاسخ آن را بیابد.به عقیده شوپنهاور، ایراد اصلی در خودكشی این است كه شخص در تلاش برای گریز از درد زندگی از طریق ارتكاب قتل نفس، بیش از آنكه به انكار خواهش زیستن برخاسته باشد در واقع به نحو حیرت انگیزی قدرت خواهش و اراده را به نمایش می گذارد حتی اگر حاصل كار قطع حیات باشد.
شوپنهاور در اینجا بیش از هر جای دیگر تحت تأثیر مذاهب شرقی است از این آموزه خیلی و به نحو جدی حمایت می كند. اینگونه آشكار می شود كه بدبینی نظری شوپنهاور به نوعی خوش بینی عملی می انجامد كه به تمام بشریت، كه وجود خود را در هراس، ملال و رنج می گذراند مربوط نمی شود. بلكه فقط با آن بخش از انسان ها ارتباط می یابد كه معمای پنهان جهان را آشكار می سازند، معمایی كه موجب نوسان آهنگین زندگی میان ملال و رنج می شود و به این ویرانی حزن انگیز پایان می بخشد.
از این رو شوپنهاور میان دو نوع اخلاق تمایز می نهد:
۱- اخلاق خوش بینانه، كه گرایش به تأیید زندگی دارد.
۲- اخلاق بدبینانه، كه غایت آن نفی خواست زندگی از طریق پارسامنشی است كه این خود حركتی است در جهت جاودانگی غرایز گوناگون بشری. اینگونه با فرض وجود دو نوع اخلاق، به فرض وجود دو نوع انسان می رسد.
۱- انسان طبیعی كه وجه مشخصه اش زندگی خاص اوست. انسانی كه در تمام لحظات زندگی مقهور خواست زندگی بوده و این از وی موجودی دستخوش خودخواهی، رنج، رشك، امید و رنج می سازد.
۲- انسان نو، نزد این انسان شناخت تحت سیطره اصل تفرد نبوده چرا كه این انسان توانسته با تأمل درخواست و اراده، آن گونه كه هست، یعنی با تأمل در جوهر درونی آن و نه با تأمل در آن همچون پدیده، به فهم معمای عالم راه برد.
از نگاه شوپنهاور، اخلاق یك كاركرد دارد: باید برخلاف جریان زندگی گام بردارد یعنی باید فرد را برانگیزد تا خواست زندگی خود را انكار كند و فقط بر مبنای همین است كه تمام كنش های انسانی ارزش پیدا می كنند. به نظر شوپنهاور زندگی دارای هیچ ویژگی اخلاقی ای نیست، زیرا صحنه نبرد بیرحمانه است.
شوپنهاور سعادت و فضیلت را مفاهیمی كاملاً جدا و متمایز می داند، از نظر او فضیلت با آماده سازی راه برای پارسامنشی رویارویی خواست زندگی قرار می گیرد.
منابع:
۱- مك گیل- و.ج، زندگی و فلسفه شوپنهاور، مهرین مهرداد، شهریار.
۲- تنز، مایكل _ شوپنهاور، آرتور- دیهیمی، خشایار، انتشارات كهكشان _ نسل قلم
۳- جهانبگلو، رامین- شوپنهاور و نقد عقل كانتی- نبوی، محمد- نشر نی _ تهران
۴- فروغی، محمدعلی- سیر حكمت در اروپا
۵- دورانت، ویل- تاریخ فلسفه- زریاب خویی ،عباس

میرابوطالبی
منبع : روزنامه همشهری