دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

چرا انسان موظف به انجام تکلیف است؟


چرا انسان موظف به انجام تکلیف است؟
● معنای تكلیف‏
تكلیف، آن است كه كسی را آگاه سازند كه باید كاری انجام دهد یا كاری را ترك كند. تكلیف در اصطلاح فقه، الزام بندگان برای انجام دادن و یا ترك عملی، توسط خداوند است. این بعث و الزام را تكلیف می‏گویند و شخص را مكلَّف و آن‏چه را كه مورد امر و یا نهی قرار گرفته، مكلّف به می‏نامند.
تكالیف الهی، بر پنج نوعند: وجوب، حرمت، استحباب، كراهت و اباحه كه آنها را احكام تكلیفیه می‏نامند.۱
● تكلیف‏مداری یا حق‏محوری
چرا به جای تكلیف‏مداری، از حق‏خواهی سخن گفته نمی‏شود و ادیان، حق‏محور تلقی نمی‏شوند و چرا در دین، به جای حق، از تكلیف سخن گفته می‏شود؟ آیا بهتر نیست بگوییم كه تكلیف‏مداری، مناسب انسان‏های قرون گذشته است و نه متناسب با انسان معاصر؟ در پاسخ به این محور از مسئله تكلیف، باید دانست كه حق و تكلیف، از یكدیگر قابل تفكیك نیستند؛ بلكه از مقوله تضایفند؛ یعنی تحقق یكی بدون دیگری، امكان‏پذیر نیست. كسی كه از یك جهت نسبت به دیگران حق دارد، از جهت دیگر، تكلیف و وظیفه دارد. اگر حكومت نسبت به مردم وظایفی دارد، حقوقی نیز بر آنان خواهد داشت و اگر مردم بر حكومت حقوقی دارند، وظایفی نیز نسبت به آن خواهند داشت.
امام علی علیه‏السلام نیز درباره تلازم حق و تكلیف می‏فرماید:
«حق به سود كسی جاری نمی‏شود؛ مگر این‏كه علیه او نیز جاری خواهد شد و علیه كسی جاری نمی‏شود؛ مگر این كه به نفع او او هم جاری خواهد شد و تنها خداوند است كه حق در مورد او یك‏جانبه است؛ یعنی همواره به سود او و در طرف اوست و نه علیه او. با این حال، خداوند نیز از باب تفضل در برابر حق عبادت خود بر بندگان، پاداش مضاعف اعمال نیك آنان را بر خود لازم نموده است»۲ و بعد، حقوق متقابل حكومت و مردم را بیان می‏كند.۳ از این‏رو، نمی‏توان گفت كه حق‏محوری یا تكلیف‏مداری؛ یعنی نمی‏توان تكلیف را مخالف حق و ناسازگار با آن تلقی كرد و خواهان حذف آن بود؛ زیرا همان‏گونه كه گفتیم، حق و تكلیف، متضایف و متلازمند و وجود یكی، مستلزم دیگری است؛ یعنی هر جا حقی باشد. تكلیفی آن‏جا وجود دارد و هر جا تكلیفی باشد، در آن‏جا حقی هم وجود دارد.
● فلسفه تأكید دین بر اصل تكلیف
از مطالعه آیات قرآنی و احادیث اسلامی و كتاب‏هایی كه در زمینه حقوق و اخلاق اسلامی، نگارش یافته است، این حقیقت را می‏توان به روشنی یافت كه در اسلام، بر عنصر مسئولیت و تكلیف، تأكید خاصی شده است و اسلام، پیش از آن كه از حق و طلب افراد بر دیگران سخن بگوید، وظیفه و مسؤلیت آنان را در برابر خدا، خود، جامعه و جهان یادآور می‏شود. اكنون ببینیم كه چرا زبان دین، زبان تكلیف است؟ بدون شك در هدایت‏گری، باید ماهیت انسان و ویژگی‏های او را در نظر داشت و چون خداوند، كاملاً به ابعاد وجودی انسان و نحوه تعامل آنها آگاه است، در برنامه هدایت‏گرایانه خودش، ویژگی‏های آدمی و حقیقت انسان را در نظر داشته است. اكنون باید دید كه چه ویژگی‏ای در انسان موجب گردید تا خداوند، زبان هدایت‏گر دین را زبان تكلیف قرار دهد و بیش از آن‏كه بر حق‏خواهی تأكید كند، به تكالیف و مسئولیت‏ها اهمیت داده است؟ یكی از غرایز نیرومند در وجود انسان، غریزه خودخواهی و نفع‏طلبی است. این غریزه، سبب می‏شود كه انسان پیش از آن كه به حقوق دیگران بیندیشد و خیر و صلاح دیگران را مورد توجه قرار دهد و به مسئولیت خود در مقابل افراد دیگر توجه كند، حقوق خود را مطرح سازد و به دنبال استیفای آن باشد و تا جایی كه ممكن است، از تمكین در برابر حقوق دیگران، امتناع ورزد.۴ بدون شك این تمایل غریزی، یعنی خودخواهی و نفع‏طلبی، اگر تربیت و اصلاح نشود، از موانع بزرگ اجرای حقوق در جوامع بشری است. البته این مطلب، یعنی تأكید دین بر مسئولیت‏پذیری و تكلیف‏پذیری، بدین معنا نیست كه دین الهی برای حق و حقوق آدمیان، اهمیت و ارزشی قائل نیست؛ بلكه تكلیف دیگران به رعایت حقوق انسان‏ها، بیان دیگری از احیای حقوق آدمیان است كه در این شیوه و روش، هم عنصر مسؤلیت داشتن و تكلیف‏پذیری پرورش می‏یابد كه مانع بزرگی برای حس خودخواهی آدمیان است و هم حقوق آدمیان أدا می‏شود و از ضایع شدن آن حقوق، جلوگیری می‏شود. در زمینه اهمیت رعایت حقوق انسان‏ها، می‏توان سخن امام علی علیه‏السلام را ذكر كرد كه می فرماید: «به راستی بدترین مردم نزد خداوند، پیشوای ستم‏گری است كه گمراه است و مایه گمراهی دیگران می‏گردد».۵
نتیجه آن‏كه دین در عین احترام به حقوق آدمیان، به علت وجود غرایز منفعت‏جویانه و خودخواهانه انسان‏ها، از زبان تكلیف، برای هدایت‏گری انسان‏ها استفاده كرده است؛ تا هم آن غرایز كنترل و جهت داده شوند و هم حقوق انسان‏ها رعایت گردد. درباره تناسب تكلیف‏مداری دین با انسان در جهان معاصر، باید گفت كه غرایز منفعت‏جویانه و خودخواهانه، جزء طبیعت آدمیان است و چه بسا امروزه كنترل این غرایز، دشوارتر و ضروری‏تر هم به نظر برسد. از این‏رو، این شیوه دین، یعنی تاكید بر تكلیف‏پذیری و مسئولیت‏پذیری، بهترین شیوه احقاق حقوق است. علاوه بر این، تكلیف، مسئولیت‏پذیری و قانون‏گرایی، نشانه بلوغ شخصیت و رشد عقلانی انسان است. رودلف پان ویتش، یكی از نویسندگان آلمانی، چنین گفته است: «مهم‏ترین حقی كه برای بشر می‏خواهید قائل شوید، تكلیف اوست».۶ از این رو، در فلسفه سیاست و حقوق هم مسئله قانون مداری (یعنی تكلیف‏پذیری)، مورد تأكید و اهتمام قرار گرفته است؛ تا جایی كه گاهی حقوق بشر را به رعایت قوانین عادلانه اجتماعی (یعنی مسئولیت‏پذیری در برابر تكالیف و وظایف)، تفسیر كرده‏اند؛ زیرا قانون، هم حقوق افراد را تعیین می‏كند و هم وظایف و مسئولیت آنان را و تأكید بر قانون مداری، تأكید بر مسئولیت‏پذیری (و تكلیف‏پذیری) است.۷
● جایگاه تكلیف در نگاهی والاتر
گاهی گفته می‏شود كه اگر خداوند مهربان و رحیم است، چرا بر بندگانش تكالیفی را قرار داده است؟ گذشته از مطالبی كه ذكر شد، در رویكرد دیگری، می‏توان چنین گفت: سه تصویر از خداوند در اندیشه‏های اصیل وجود دارد كه مطابق آن سه نوع، دینداری‏های عامیانه، عاقلانه و عاشقانه، پدید می‏آیند.
در تصویر نخست كه مربوط به اذهان ساده و بسیط است، خداوند موجودی قاهر و جبار است كه دستوراتی دارد و در صورت تخلف از دستورات، خشمگین شده، عذاب می‏كند. در تصویر دوم كه مربوط به اذهان فلسفی و كلامی است، رابطه انسان و خدا، رابطه‏ای تكوینی و بر اساس قوانین حاكم بر هستی است و ثواب و عقاب هم امری تكوینی و حقیقی است و تكلیف هم راهنمای خدا نسبت به همین قوانین است. در تصویر سوم، رابطه میان خدا و مخلوق، رابطه عاشق و معشوق است. خدای مهربان، انسان را به سوی خود دعوت می‏كند و این دعوت، سراسر وجود انسان عاشق را شور و نشاط می‏بخشد. تكلیف در این تصویر، دعوت‏نامه معشوق به عاشق است كه او را لایق خطاب یافته و با او به گفت‏وگو نشسته است. بنابراین، نه تنها تكلیف، زحمت نیست، بلكه عین رحمت و شفقت است و عذاب هم در این‏جا، حرمانی است كه بر اثر دوری از معشوق پیدا می‏شود. بنابراین، انجام تكلیف در اولی، از سر ترس و در دومی، از سر سنجش عقلانی و در سومی، از سر شوق است. اولی، تكلیف گریز، دومی، تكلیف‏پذیر و سومی، تكلیف‏طلب است؛ زیرا تكالیف و شریعت را چیزی جز راه‏های وصول به معشوق نمی‏بیند و كتاب آسمانی و دستورات در آن را جز دعوت‏نامه معشوق برای عاشق نمی‏بیند.۸
۱. دایره المعارف تشیع، ذیل واژه تكلیف.
۲. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۲۱۶.
۳. همان، خطبه ۱۳۱.
۴. علی ربانی گلپایگانی، نقد مبانی سكولاریزم، انتشارات مركز مدیریت حوزه علمیه، ص ۱۴۶.
۵. نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه ۱۶۴.
۶. خلیل خلیلیان، نگرشی بر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، انتشارات برهان.
۷. نقد مبانی سكولاریزم، همان، ص ۱۴۷.
۸. هادی صادقی، درآمدی بر كلام جدید، مؤسسه فرهنگی طه، ص ۱۱۴.
منبع : نشریه الکترونیکی پرسمان


همچنین مشاهده کنید