پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مو


مواجبِ من و يوز باشى صد و يک تومان است!
به طنز و شوخى: حقوق و مستمرى ماهيانهٔ من در مقايسه با حقوق مافوق من بسيار ناچيز و اندک است
موجود را به مفقود و يافته را به نايافته مفروش
نظير:
نقدِ موجود بِهْ که نسيهٔ موعود
ـ سرکهٔ نقد بِهْ از حلواى نسيه است
مودّت اهل صفا چه در ورى چه در قفا
مو در رسن مددِ رسن است
مورچه‌اى که با حضرت سليمان حرف زد نر بود يا ماده؟
نظير: قابيل هابيل را با بيل کشت يا با ميل؟
مورچه توى آب افتاد فرياد کشيد: آى دنيا را آب برد!
نظير: مورچه را آب برد خيال کرد دنيا را آب برده است
مورچه چيست که کلّه‌پاچه‌اش باشد!
نظير:
سگ چيست که پشمش باشد!
ـ گنجشک چيست که آبگوشتش باشد
مورچه چيه که دم‌پائى دوانگشتى بپوشه! (عا).
مورچه در خانهٔ خود پادشاست (پروين اعتصامى)
رک: به شهر خويش هر کس شهريار است
مورچه دور استخوان چرب مى‌گردد
نظير: مگس جائى نخواهد رفت جز دکّان حلوائى (سعدى)
مورچه را آب برد خيال کرد دنيا را آب برده است
نظير: مورچه توى آب افتاد فرياد کشيد: آى دنيا را آب برد!
مور در خانهٔ خود حکم سليمان دارد
رک: به شهر خويش هر کس شهريار است
مور را چون اجل رسد پَر برآرد
رک: هلاک مور از پرِ اوست
مور همان بِهْ که نباشد پرش٭
رک: هلاک مور از پرِ اوست
  ٭ آن نشنيدى که حکيمى چه گفت ........................... (سعدى)
موريانه همه چيز را مى‌خورد جز غم صاحبخانه را
مورى که پَر برارد عمرش رسد به آخر
رک: هلاک مور از پر اوست
موش با انبان کار ندارد، انبان با موش کار دارد
نظير:
ما با ابول کار نداريم، ابول با ما دعوا دارد
ـ شکارچى با خرس کار ندارد، خرس با شکارچى کار دارد
موش به سوراخ نمى‌رفت جارو به دُمش بست٭
نظير: روباه به سوراخ نمى‌رفت جارو به دمش مى‌بست
      ٭ تمثّل:
تنگ بُد جاى موش در سوراخ  بست جاروب نيز بر دنبال (کمال اسمعيل)
موش به همبون کار ندارد همبون به موش کار دارد!
رک: موش با انبان کار ندارد...
موش توى خمرهٔ آدم وسواسى مى‌افتد
نظير: توى ديگ آدم وسواسى موش مى‌افتد
موش را جان کندن، گريه را بازى!
موش زنده بِهْ از گربهٔ مرده
نظير:
سگ زنده بِهْ که شير مرده 
ـ يار زنده بِهْ که شُويِ مُرده
ـ پهلوان زنده را عشق است
موش کور نخواهد که آفتاب برآيد٭ (سعدى)
    نظير: نور گيتى فروز چشمهٔ هور زشت باشد به چشم موشک کور (سعدى)
نيزرک: آقاى کجل نوکر زلف‌دار نمى‌خواهد
٭ به رغم دشمنم اى دوست سايه‌اى به سر افکن که....................... (سعدى)
موش که اجلش برسد سرِ گريه را مى‌خاراند
رک: اجل سگ که برسد به مسجد خرابى مى‌کند
موش موشک آهسته برو آهسته بيا که گربه شاخت نزنه، انگشت بلور به چشم زاغت نزنه! (عا).
نظير:
به پسر خان بى‌احترامى نبايد کرد
ـ سگ اصحاب کهف را چخ نبايد گفت و گربهٔ ابوهُريره را پيشت نبايد کرد
موش و گربه که با هم بسازند دکّان بقّالى خراب مى‌شود
    نظير: از صلح ميان موش و گربه بر باد روَد دکان بقّال (ايرج‌ميرزا)
موش همسايه دُمش درازتر است
رک: مرغ همسايه غاز مى‌نمايد
مونس فرداى تو امروز تُست٭
رک: برگ عيشى به گور خويش فرست (سعدى)
٭ عدل تو قنديل شب افروز تُست   ............................ (نظامى)
موى آبجى خاک‌انداز را آتش زدند! (عا).
رک: زمين ترکيد و پيدا شد سرِ خر
موى بلند دُمّ خره، سرخ و سفيد چغندره (عا).
رک: نه همين لباس زيباست نشان آدميّت
موى خود را همى خضاب کنى خويشتن را همى عذاب کنى
رک: نتوان يافت جوانى به خضاب
موى را در چشم ديگران مى‌بيند و شاه تير را در چشم خود نمى‌بيند
رک: کاه را در چشم ديگران مى‌بيند و ...
موى سر از دل آب مى‌خورد
  موى گيرم سيه کنى به خضاب نارى ديده را چه خواهى کرد؟٭
رک: نتوان يافت جوانى به خضاب
      ٭ شعر از شوريدهٔ شيرازى است که در قطعهٔ کوتاهى در شکايت از پيرى سروده است. اينک چند بيت از آن قطعه:
موى گيرم سيه کنى به خضاب  تارى ديده را چه خواهى کرد؟
تارى ديده بِهْ شود به دوا قدّ خم گشته را چه خواهى کرد؟
قدّ خم گشته راست شد به عصا   عضو خوابيده را چه خواهى کرد؟
موئى به ريسمان کمک است


همچنین مشاهده کنید