پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

مه


مهتاب که نور پاک دارد از بانگ سگى چه باک دارد!
رک: ابر را بانگ سگ زيان نکند
مهتاب نرخ کرباس را مى‌شکند
نظير: سگ سفيد ضرر پنبه‌فروش است
مَه چو لاغر شود انگشت نما مى‌گردد٭
٭ بى‌رياضت نتوان شهرهٔ آفاق شدن ............................... (صائب)
مَه در شب تيره آفتاب است٭
نظير: چراغ موشى بِهْ از خاموشى است (عا).
٭ چون عشق بوَد به دل صواب است  ................. (اميرخسرو دهلوى)
مِهر ابله مِهر خرس آمد يقين٭
رک: دوستى جاهل به دوستى خرس مانَد
٭ ............................... کين او مِهر است و مِهر اوست کين (مولوى)
مهربانان زخم‌ها خوردند و نخروشيده‌اند٭
نظير:
حاشا که من از جور و جفاى تو بنالم (سعدى)
ـ بلائى کز حبيب آيد هزارش مرحبا گويم
٭ اوحدى از جور آن نامهربانت ناله چيست ......................... (اوحدى)
مِهرش چيست که هشت يکش باشد
نظير: اصلش چيست که فرعش باشد
مِهرم حلال، جانم آزاد!
مِهرم را به تو بخشيدم، مرا طلاق بده
مُهرهٔ خر، ارزانى افسار خر! (امير عليشير نوائى)
رک: سر خر و دندان سگ
مُهرهٔ خر در خور تزئين افسار خر است
رک: سرِ خر و دندان سگ!
مُهرهٔ سوراخ‌دار به زمين نمى‌ماند
نظير:
کاه زرد به کاهدان نمى‌ماند و مهرهٔ سوراخ‌دار به زمين 
ـ سنگ قيمتى به زمين نمى‌ماند
مَه فشانَد نور و سگ عوعو کند٭ (مولوى)
 
رک: ابر را بانگ سگ زيان نکند
٭ .........................  هر کسى بر طينت خود مى‌تند (مولوى)
مهمانِ بى‌وقت از پهلوى خود مى‌خورد (از جامع‌التمثيل)
نظير: مهمان دير وقت خرجش با خودش است
مهمان تا سه روز عزيز است
نظير:
    ميهمان‌ گرچه عزيز است ولى همچو نفس خفقان آرد اگر آيد و بيرون نرود!
 ـ روز اول ناز و نياز، روز دوم نان و پنير، روز سوم چوب دراز!
ـ شب اول طلا، شب دوم نقره، شب سوم مس، شب چهارم چُس و فِس!
    ـ من اينجا دير ماندم خوار گشتم عزيز از ماندنِ دائم شود خوار (دقيقى)
مهمان تحفه‌اى است از تحفه‌هاى بهشت
نظير: مهمان هديهٔ خداست
مهمان چشم ندارد مهمان را ببيند صاحب‌خانه هر دو را
نظير: مهمان مهمان را نمى‌تواند ببيند صاحب‌خانه هر دو را
مهمان حبيب خداست، شب ماندنش بلاست
رک: مهمان هديهٔ خداست، اما اگر نخواست برود بلاست
مهمان خرِ صاحب خانه است (عا).
مهمان خنده‌رو باشد صاحب خانه خون بگريد؟
اشاره است به مشکلات مالى صاحب خانه در پذيرائى از مهمان.
    نظير: کودکان ناشتا، پدر مديون  مخور اين نان و آش، خون خور خون (اوحدى)
مهمان خوب است اگر سينى‌اش از خانهٔ خان‌داداش باشد
مهمان ديروقت خرجش با خودش است
نظير: مهمان بى‌وقت از پهلوى خود مى‌خورد
مهمان روزى خودش را با خودش مى‌آورد
رک: مهمان روزى خودش را با خودش مى‌آورد و بلاهاى صاحب خانه را با خودش مى‌بَرَد
مهمان روزى خودش را با خودش مى‌آورد و بلاهاى صاحب خانه را با خودش مى‌برد٭
      ٭ خراسانى‌ها در اين باب افسانه‌اى دارند و حکايت مى‌کنند که روزى ميهمانى به کلبهٔ محقر مرد روشن‌دلى وارد شد. آن مرد مقدم او را گرامى داشت و با وجود تنگ‌دستى صميمانه از وى پذيرائى کرد و آنچه داشت در طبق اخلاص نهاد و براى او آورد. ميهمان با دلى شاد و خرسند از او خداحافظى کرد و رفت ولى همين که قدم از خانه بيرون گذاشت صاحبخانه از پشت مشاهده کرد که مشتى مار و عقرب و رتيل به تن او چسبيده‌اند. وحشت‌زده به دنبال او روان شد. چون اندکى راه پيمودند و به بيابان رسيدند. ديد که جانوران گزنده همه از بدن او به زمين ريختند و هر يک به گوشه‌اى گريختند و در لابه‌لاى سنگ‌ها و بوته‌هاى صحرائى پنهان شدند. دانست که آنچه ميهمان با خود برده و در بيابان ريخته درد و بلاهاى خانهٔ او بوده است. پس خدا را شکر کرد و به خانه بازگشت. (عقايد و رسوم مردم خراسان، تأليف نگارنده چاپ دوم، انتشارات سروش، تهران، ۱۳۶۳، حاشيهٔ صفحات ۶۳۸ و ۶۳۹)
مهمانِ سر زده خرجش با خودش است
نظير: مهمان ناخوانده از کيسهٔ خود مى‌خورد
مهمانِ سير را همه کس طالب است
نظير: مهمان سير سرقفلى دارد
مهمانِ سير سرقفلى دارد
نظير: مهمان سير را همه‌کس طالب است
مهمان که يکى باشد صاحب خانه گاو مى‌کشد
مهمان منى به آب آن هم لب جوى! (به مزاج به‌کار برند)
رک: با آب حمام دوست مى‌گيرد
مهمان مهمان را نتواند ديد و صاحب خانه هر دو را
صورت ديگرى است از: مهمان چشم ندارد مهمان را ببيند، صاحب خانه هر دو را
مهمان ميارى بيار اما امام اعظم نباشد! ٭
      ٭ براى اطلاع از ريشه و مأخذ اين مَثَل رجوع شود به کتاب کوچه، تأليف احمد شاملو، حرف الف، دفتر سوم، صص ۸۰۷ ـ ۸۰۹
مهمانِ ناخوانده خرجش با خودش است
صورت ديگرى است از: مهمان سرزده خرجش با خودش است
مهمان نمى‌خواهى زير پايش را جارو کن!
مهمان هديهٔ خداست
نظير: مهمان تخته‌اى است از تخته‌هاى بهشت
مهمان هديهٔ خداست، اما اگر نخواست برود بلاست
نظير:
مهمان حبيب خداست، شب ماندش بلاست
    ـ ميهمان اگرچه عزيز است ولى همچو نفس خفقان آرد اگر آيد و بيرون نرود!
مهمان ناخوانده از کيسهٔ خود مى‌خورَد
نظير: مهمان سرزده خرجش با خودش است
مهمان هر که در خانه هر چه
رک: مهمان هر که باشد، در خانه هر چه باشد
مهمان هر که باشد، در خانه هر چه باشد
نظير:
مهمان هر که در خانه هر چه
ـ رسيده رسيده خورد


همچنین مشاهده کنید