پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ما (۳)


ماست ترش از تغارش پيداست
رک: ماستى که ترش است از تغارش پيداست
ماست را که خوردى کاسه‌اش را زير سر بگذار
عوام ماست را جزء غذاهاى سرد و مرطوب به‌شمار مى‌آورند و لذا معتقد هستند که خوردن آن سستى و خواب مى‌آورد
ماست را ميمون مى‌خورد، تهِ کاسه‌اش را به ريش بُز مى‌مالد
آدم متقلب مرتکب دغلکارى و شيّادى مى‌شود و مسئوليت و بدنامى آن را به گردن ديگرى مى‌اندازد
نظير:
گرگ گوشت را مى‌خورد و استخوانش را به گردن سگ مى‌بندد
ـ کلّه را مى‌خورد استخوانش را در خانهٔ همسايه مى‌اندازد
ماست و دروازه هر دو را مى‌بندند
رک: خانه نتوان کرد در کوى قياس
ماستى که ترش است از تغارش پيداست٭
رک: سالى که نکوست از بهارش پيداست
٭ ...........................   سالى که نکوست از بهارش پيداست (...؟)
ماس٭ رفت، تاس هم رفت
رک: سيل آمد و رخت و پخت را برد
      ٭ ماس: مخفف 'ماست'
ما سيِ خودمان، شما سى خودتان (عا).
رک: ما اين برِ جو، شما آن برِ جو
ما شاهد آورديم که خر ما از کُرّگى دم نداشت!
نظير: ما دستخط گرفته‌ايم که از آلِ‌برامک نيستيم!
نيزرک: خر ما از کرّگى دم نداشت
ما کجائيم در اين بحر تفکّر تو کجائى؟٭(سعدى)
٭ اى که گفتى مرو اندر پى خوبان زمانه .......................... (سعدى)
ما کجائيم و ملامتگر پيکار کجاست؟٭
٭ هر سرِ موى مرا با تو هزاران کار است  ............................. (حافظ)
ما که پلو نمى‌دهيم حالا بگذار چرب‌تر باشد!
معروف است که روزى جمعى از دوستان ملاّ نصرالدين از وى خواستند که سور بدهد. ملاّ پذيرفت و وعده‌اى خام و پا در هوا به آنان داد سپس به خانه آمد و به زنش گفت: فرداشب مهمان داريم يک من برنج و دو من روغن آماده کن که پلو بپزي. زنش با تعجّب پرسيد: 'دو من روغن براى يک من برنج؟ ملاّ گفت: ما که پلو نمى‌دهيم حالا بگذار چرب‌تر باشد!
نيزرک: ما که نمى‌پزيم، چرب‌تر!
ما که در جهنّم هستيم يک پلّه پائين‌تر!
نيزرک: آب که از سر گذشت چه يک نيزه چه صد نيزه
ما که دزد شديم مهتاب برآمد!
نظير: ي
ک شب هم که خواستيم دزدى بکنيم مهتاب شد!
ـ بعد از چهل روز آمديم و رخت بشوئيم باران آمد!
نيزرک: نوبت به اولياء که رسيد آسمان تپيد
ما که رسواى جهانيم غم عالم پشم است!
رک: 'طبل پنهان چه زنم طشت من از بام افتاده است' و 'شدنى شد، دگر چه خواهد شد'
ما که رنديم و گدا نمرهٔ ده ما را بس!
عبارتى است که شاگردان تنبل و 'درس نخواندن' با تحريف مصراع دوم اين بيت حافظ ساخته و شعار خود قرار داده‌اند:
    قصر فردوس به پاداش مى‌بخشند ما که رنديم و گدا دير مغان ما را بس
ما که غرقيم چه يک کلّه چه صد کلّه
رک: آب که از سر گذشت چه يک نيزه چه صد نيزه
ما که کافريم کافرتر!
نظير: ما که در جهنّم هستيم يک پلّه پائين‌تر!
ما که غرقيم ده گز هم بالاش! (عا).
رک: آب که از سر گذشت چه يک نيزه چه صد نيزه
ما که نمى‌پزيم، چرب‌تر!
زن و شوهرى در نهايت فقر و تنگدستى زندگى مى‌کردند. يک روز صبح زن به شوهرش گفت: سرشب وقتى به خانه برمى‌گردى سر راهت يک من برنج و دو من روغن بخر و با خودت به خانه بياور، مى‌خواهم براى بچّه‌ها يک پلو حسابى بپزم. طفلکى‌ها مدت‌هاست پلو نخورده و در حسرت آن به‌سر برده‌اند. شوهر گفت: زن، من آدم يک لاقبا پولم کجا بود که يک من برنج و دو من روغن بخرم؟ گيرم که از عهدهٔ چنين خرج سنگينى هم برآيم مگر براى يک من برنج دو من روغن مصرف مى‌کنند. زن گفت: ما که نمى‌پزيم حالا بگذار چرب‌تر باشد!
نيزرک: ما که پلو نمى‌پزيم، حالا بگذار چرب‌تر‌ باشد!
مال آدم ممسک براى درد دل خوب است
مال آدمِ نخور براى بخور!
رک: براى هر نخورى يک بخور پيدا مى‌شود
مال است نه جان است که آسان بتوان داد
نظير: بايد ز جان گذشت و پناباد خُرده کرد
مال بد بيخ ريش صاحبش!
رک: پول قلب هر جا برود برمى‌گردد
مال براى جان، جان براى گور
مال تا لب گور است و بعد از آن اعمال٭
٭ توانگرى نه به مال است پيش اهل کمال که............................ (سعدى)
مالت به شبى رود، حُسنت به تبى
رک: به حُسنت مناز به يک تب بند است، به مالت مناز به يک شب بند است
مالت را خوار کن تا خودت عزيز بشوى
نظير:
زر را دشمن گير تا مردمان تو را دوست گيرند
ـ هر که درم از خويشتن عزيزتر دارد زود از عزيزى به ذليلى اوفتد (قابوس‌نامه)
ـ بزرگى بايدت بخشندگى کن (سعدى)
مال حرام برکت ندارد
نظير:
حرام از همان راهى که آمده است مى‌رود
ـ مال حرام بود به راه حرام رفت
ـ پول حرام يا خرج شراب شور مى‌شود يا شاهد کور!
ـ پول واويلا خرج وامصيبتا مى‌شود!
ـ حلالش چه وفا دارد که حرامش داشته باشد
نيزرک: بادآورده را باد مى‌بَرَد
مال حرام بود به راه حرام رفت!
رک: مال حرام برکت ندارد
مال خانه به صاحب خانه مى‌رود
رک: اسباب خانه به صاحب خانه مى‌رود
مال خودت را محکم نگهدار همسايه را دزد مگير
رک: درِ خانه‌ات را ببند همسايه را دزد مخوان
مال خودش مال است: مال ديگران بيت‌المال!
مال خودم مال خودم، مال مردم هم مال خودم!
نظير:
هر چه در بغداد است مال خليفه است
ـ يا مفت، يا مفت، يا مفت!
ـ اين مال من، اين مال منبر، اين هم مال ننهٔ قنبر (عا).
مال داروغه کيسه را پاره مى‌کند
رک: نان خانهٔ رئيس سگش هم همراهش هست
مال دنيا به دنيا مى‌مانَد
نظير:
مال دنيا وفا ندارد
    ـ سکندر که بر عالَمى حکم داشت در آن دم که بگذشت عالم گذاشت (سعدى)
مال دنيا چرک دست است (يا: مال دنيا به چرک دست مى‌ماند)
رک: مال دنيا وبال آخرت است
مال دنيا را به دُم سگ ببندند سگ متشخص مى‌شود
نظير: جهود هم پول دارد
مال دنيا وبال آخرت است
نظير:
مال دنيا چرک دست است 
ـ بسا که بر مردم وبال است (سعدى)
مال را عوض بوَد، جان را عوض نبوَد (از قابوس‌نامه)
  مال را هر کسى به‌دست آرد  رنجش اندر نگاهداشتن است (کليله و دمنه)
نظير: پول پيدا کردن آسان است، نگهداشتن مشکل است
مال روى مال مى‌رود مگس روى چشم کور
رک: روغن روى روغن مى‌رود بلغور خشک مى‌ماند
مالِ زن، خارِ تن
نظير:
با آفتابهٔ زن طهارت نمى‌توان گرفت (عا).
ـ آفتابهٔ زن نشيمنگاه مرد را پاک نمى‌ند
مالِ على و اصلِ على
نظير:
حق به حق‌دار مى‌رسد
 ـ چيز کسان، آنِ کسان
مال ما گَلِ مناره، مال مردم زير تغاره! (عا).
رک: هميشه ما مى‌ديديم يک بار هم تو ببين
مال مردم، گوشت کژدم
مال مردم مال مردم است
مال مرده عقب مرده مى‌رود (يا: مال مرده دنبال مرده مى‌رود)
نظير:
مال مرده وفا ندارد 
ـ مال ميراثى ندارد خود وفا (مولوى)
ـ به صاحبش چه وفا کرد که به ما بکند
ـ مال دنيا به دنيا مى‌ماند
مال مرده وفا ندارد
رک: مال مرده عقب مرده مى‌رود
مال مفت از عسل هم شيرين‌تر است!
نظير:
سرکهٔ مفت از عسل هم شيرين‌تر است
ـ از قند شيرين‌تر، ترياک مفت!
مال مفت صرّافى ندارد
نظير: مال مفت و صرّافى؟
مال مفت و دلِ بى‌رحم! (عا).
نظير:
حلواى شيرين و دل کافر
ـ سنگ مفت و ميوهٔ مفت
نيزرک: به مال مفت رسيدى هلاک کن خود را
مال مفت و صرّافى؟
نظير: مال مفت صرّافى ندارد


همچنین مشاهده کنید