دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

ناسیونالیسم عربی جزایر ایرانی


ناسیونالیسم عربی جزایر ایرانی
تکرار ادعای امارات متحده عربی بر مالکیت جزایر ایرانی تنب و ابوموسی هرازچندگاهی موجبات آزردگی خاطر ایرانیان حساس به میراث ملی و تمامیت سرزمینی خود را فراهم می آورد. به نظر می رسد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نتوانسته است حساسیت و خواست جامعه ایرانی در این موضوع را نمایندگی کند، چرا که شواهدی مبنی بر اولویت یافتن آن در محورهای اساسی سیاست خارجی و امنیت ملی دیده نمی شود. آنچه تاکنون مشهود بوده در حد موضع گیری های صرفاً واکنشی و عمدتاً شفاهی به ادعاهای طرف مقابل و اعلام پیش بینی وضع هوای جزایر در اخبار شبکه های تلویزیون دولتی است، در حالی که طرف مقابل ضمن اصرار بر ادعاها، در تلاش برای جلب حمایت طرف های سوم به نفع خود است. بنابراین به نظر می رسد نادیده گرفتن و عبور از کنار مساله راه حل مناسبی برای آن نیست، بلکه باید با واقعیت آن روبه رو شد و به اقدامات مقتضی جهت حل آن مبادرت کرد.
در خلال سال های گذشته، کارشناسان ایرانی تلاش خود را در گردآوری و ارائه مستندات حقوقی برای اثبات مالکیت ایران بر جزایر و روشن ساختن بی پایگی ادعای طرف اماراتی صرف کرده اند، که بخش عمده مکتوبات در این حوزه را شامل می شود. گردآوری اسناد و شواهد حقوقی اگرچه اقدامی مفید و لازم بوده است، اما کافی به نظر نمی رسد چرا که اختلاف میان ایران و شیخ نشین های امارات، حداقل در مرحله کنونی بیشتر سیاسی است تا حقوقی. و اساساً در یک رویکرد فرانظری، می توان مدعی بود حقوق بین الملل به واسطه تاخر وجودی در ذیل سیاست بین الملل قابل تعریف است. در هر اجتماعی ابتدا روابط شکل می گیرند و سپس برای ساماندهی آن روابط، حقوق تعیین می شود و به همین سبب بنیان های مختلف در روابط، حقوق متفاوتی را برمی تابند. از طرف دیگر مستندات حقوقی در ذات خود فاقد ظرفیت ارائه راهکار سیاسی هستند و نمی توان براساس آنها الگوی عملی برای حل مساله طراحی کرد. در حل یک اختلاف سیاسی آنچه ضروری است شناخت متغیرهای موثر بر ایستار و رفتار طرف مقابل است. در مساله جزایر نیز، چرایی و چگونگی رفتار طرف اماراتی اهمیت می یابد و نه صرفاً مستندات حقوقی که بر آن تکیه می کند و متاسفانه این مساله کمتر مورد توجه کارشناسان ایرانی قرار گرفته است. در این مجال بررسی می شود که چرا ادعای طرف اماراتی فراتر از یک اختلاف ارضی و بیشتر مساله یی هویتی برای جهان عرب بوده و چگونه طرف اماراتی توانسته است در سال های اخیر حمایت طرف های سوم بیشتری را به خود جلب کند.
در قالب چارچوب مطالعه مقایسه یی سیاست بین الملل، تفاوت های ماهوی بازیگران علت رفتارها و ایستارهای متفاوت میان آنان است. از یک منظر می توان دولت ها را در انواع پیشامدرن، مدرن و پسامدرن طبقه بندی کرد. این تنوع محصول گسترش جغرافیایی نظام بین الملل اروپایی مدرن به سراسر جهان به ویژه در خلال سده بیستم است، در حالی که این گسترش جغرافیایی با توسعه متوازن فرهنگ مدرن همراه نبوده است. دولت های پیشامدرن، موجودیت های سیاسی نوظهوری هستند که در روند بسط جهانی نظام بین الملل توسط جامعه بین المللی به عنوان بازیگری مسوول مورد شناسایی قرار گرفته اند، در حالی که فاقد ویژگی های ذاتی یک دولت مسوول هستند. شاید بتوان مجموع این ویژگی های ذاتی را در عبارت «بلوغ سیاسی» خلاصه کرد. دولت های پیشامدرن نوظهور هنوز به بلوغ سیاسی لازم جهت پذیرش نقش مسوولیت ملی و بین المللی خود دست نیافته اند. یکی از شاخص های مهم بلوغ سیاسی شکل گیری مفهوم «ملت» است. در دولت های پیشامدرن، جمعیت هنوز در قالب یک پیوند همگرایانه عقلانی به ملت تبدیل نشده است. می توان عمده کشورهای عرب خاورمیانه از جمله امارات متحده عربی را در دسته پیشامدرن طبقه بندی کرد. کشورهای عربی خاورمیانه عمدتاً در خلال سده بیستم به موجودیت های سیاسی به ظاهر مستقل تبدیل شده اند.
از پیوند هفت شیخ نشین تحت الحمایه بریتانیا، امارات متحده عربی در سال ۱۹۷۱ به وجود آمد، در حالی که نظام اجتماعی آن در شکل بدوی خود هنوز جاری بود. اقتدار سیاسی شیوخ تا قبل از نیمه دوم قرن بیستم عمدتاً فاقد بعد سرزمینی بوده و صرفاً بر افراد قبیله قابل اعمال بود. به عنوان مثال بعد سرزمینی حکومت شیخ شارجه به عنوان رئیس قبیله برای اولین بار در دهه ۶۰ میلادی توسط بریتانیا - قیم شیخ شارجه - رسمیت یافت. از طرف دیگر اقتدار سیاسی شیوخ فاقد بعد و شخصیت بین المللی بوده و شخصیت بین المللی آنان را دولت بریتانیا نمایندگی می کرد. در خلال سال های پس از جنگ دوم تا زمان شکل گیری امارات متحده عربی، بریتانیا در یک سلسله اقدامات نظیر ایجاد سیستم پست، پلیس و ارتش مستقل، تامین آب و برق، تاسیس مریضخانه و مدارس حرفه یی تلاش کرد با بنیاد نهادن زیرساخت های شهرنشینی شرایط گذار از نظام اجتماعی - سیاسی مبتنی بر وفاداری به قبیله، به نظام اجتماعی - سیاسی ملی را فراهم آورد. لازم به ذکر است اغلب کشورهای عربی خاورمیانه به ویژه کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس وضعیتی کمابیش مشابه داشته اند.سطح نظام اجتماعی - سیاسی تاثیر مستقیمی بر ایستارهای جمعی دارد. می توان این تاثیرگذاری را با تکیه بر مفهوم «انگاره ملی» بررسی کرد. «کنث بولدینگ» معتقد است انگاره ملی، تصویری است که یک ملت از خود در کنار سایر ملت ها متصور است. این تصویر در ذات خود، توده یی و بومی (folk) است و از طریق برخوردهای عمیق چهره به چهره خانوادگی و گروهی انتقال می یابد. بنابراین انگاره ملی در مورد ملل کهن و دارای سابقه استقرار طولانی به عنوان یک میراث فرهنگی موجود است. در حالی که در سرزمین های تازه استقلال یافته و دولت های نوظهور انگاره ملی یک انگاره توده یی و بومی نیست، بلکه دولتمردان ناگزیر به برسازی و تحمیل آن هستند. به عبارت دیگر انگاره ملی یک انگاره تاریخی است و هرچه یک ملت از تاریخ مشترک خود آگاه تر باشد، احتمالاً انگاره قوی تری دارا است.
به دلایل گوناگون فرهنگی، اجتماعی و سیاسی عمده کشورهای عرب خاورمیانه، دچار ضعف در انگاره ملی بوده اند. تقسیم تحمیلی مرزهای سیاسی میان توده های عرب که هنوز به تعریفی از «خود» منطبق بر این تقسیم بندی ها دست نیافته بودند حاکمان منطقه را با چالش جدی مواجه می کرد. چالش در سطح داخلی، حفظ یکپارچگی با مقاومت در برابر نیروهای گریز از مرکز و واگرایانه یی بود که ناشی از عدم درک مفهوم وفاداری ملی و فقدان بلوغ سیاسی نزد توده های عرب بودند، و در سطح خارجی حفظ تمامیت ارضی در بستر پتانسیل بالای اختلافات مرزی.
این شرایط زمینه بروز و پذیرش ناسیونالیسم عربی به رهبری کاریزماتیک جمال عبدالناصر را پدید آورد. براساس ناسیونالیسم عربی، هویت اعراب منطقه شکل گرفت و توده های خاورمیانه عربی به تعریفی از «خود» دست یافتند. برسازی «خود» عربی چالش های داخلی و خارجی میان دولت های عربی را کنترل کرد. انگاره ملی خلق شده در بستر ناسیونالیسم عربی ورای مرزهای دولتی و منطبق بر مرزهای سرزمینی میان عرب ها و غیرعرب ها بود. به عبارت دیگر جوامع منطقه در سطحی از فرهنگ سیاسی قرار داشتند که هویت سازی از خود را در قالب فرهنگ تعارض سامان دادند و نه فرهنگ رقابت یا همکاری. در قالب فرهنگ تعارض- که فرهنگ غالب در روابط دولت های پیشامدرن است- خود در مقابل «دگر» تعریف شده و بنیان روابط بر دشمنی استوار است. بنابراین بقای «خود» هویتی در گرو وجود «دگر» هویتی است. ناسیونالیسم عربی ناصری، با تاثیر از ریشه های تاریخی «خود» هویتی اعراب را مبتنی بر «دگر» هویتی ایران و اسرائیل بنا کرد. ناصر با تحقیر ایران و تهدید اسرائیل در قالب عبارات و شعارهای تند و آتشین، توده های عرب را تهییج کرده و با برسازی دشمن، ناسیونالیسم عربی را تعمیق داد. از آنجا که انگاره ملی در جوامع کهن انگاره یی تاریخی است، ناسیونالیسم در این جوامع بیشتر تدافعی است تا تهاجمی چرا که این جوامع هویت خود را بیشتر با تکیه بر گذشته تاریخی خود تعریف می کنند و نه با تکیه بر وجود دشمن؛ مصداق ناسیونالیسم تدافعی می تواند سیاست موازنه منفی دکتر مصدق باشد. در مقابل، انگاره های ملی تحمیلی حامی ناسیونالیسم تهاجمی هستند، مانند ناسیونالیسم در اروپای قرون هجده و نوزده که ایدئولوژی مولد نظامی گرایی برای گسترش سرمایه داری در شکل استعماری بود و نیز ناسیونالیسم عربی ناصری. جمال عبدالناصر اولین دولتمردی بود که خلیج فارس را خلیج عربی خواند و نیز فتح تهران را پس از فتح تل آویو به توده های عرب وعده داد. دولت های اقتدارگرای عرب نیز در سایه ناسیونالیسم عربی توانستند در سطح داخلی با برسازی دشمن خارجی ضمن فرافکنی ناکارآمدی خود، نیروهای اپوزیسیون را سرکوب و در سطح خارجی اختلافات میان خود را کنترل کنند. به هر روی، انگاره ملی اعراب خاورمیانه براساس ناسیونالیسم عربی شکل گرفت و برای نسل های بعدی و نیز دولت های عرب متولد شده در دهه های ۶۰ و ۷۰ به میراث گذاشته شد. امروز نیز جمال عبدالناصر همچنان محبوب ترین چهره سیاسی میان اعراب است.
از مهم ترین ابعاد روابط بین دولت ها، بعد (فضای جغرافیایی مجرد) یعنی دارا بودن قلمرو سرزمینی غیرمتداخل است. بعد سرزمینی دولت به واسطه پتانسیل بالای تعارض، در پویش های سیاست بین الملل از اهمیت ویژه یی برخوردار است چرا که براساس این بعد، افزایش یک دولت لاجرم به کاهش دیگری می انجامد. بنابراین انگاره ملی به واسطه اثری که چارچوب ذهنی یک ملت از تصویر نقشه یی شکل هویت به خود می گیرد، عامل تولید حساسیت یک ملت به قلمرو سرزمینی خود است. از آنجایی که انگاره ملی اعراب منطبق بر هویت مبتنی بر ناسیونالیسم عربی است و همواره مشاهده شده است به رغم اختلافات سیاسی و مرزی شدید میان دولت های عرب خاورمیانه، اختلاف مرزی هر یک از آنها با یک دولت غیرعربی به ویژه با «دگر» هویتی آنان- ایران- حساسیت همه اعراب را برانگیخته و مساله کل اعراب تلقی شده است. پس از اینکه دولت ایران در تلاشی همه جانبه قبل از خروج بریتانیا از منطقه توانست جزایر ایرانی تنب و ابوموسی که توسط آن به مدت چند دهه تحت اشغال بود را باز پس گیرد، امارات عربی متحده که تنها یک روز از تولدش گذشته بود و تعدادی از کشورهای عربی به صورت گروهی شکایتی را به شورای امنیت سازمان ملل ارائه کردند که البته به واسطه فقدان مستندات حقوقی و بی اساس بودن استدلال ها نتیجه یی برای آنان دربر نداشت. تکرار مجدد ادعای امارات از دهه ۹۰ تاکنون نیز با حمایت و همراهی سایر دولت های عربی همراه بوده است. در تمامی بیانیه های پایانی جلسات شورای همکاری خلیج فارس بر حق حاکمیت امارات بر جزایر و اشغالگری ایران تاکید شده است و همچنین در اکثریت بیانیه های اتحادیه عرب نیز حداقل یک بند به این مساله اختصاص یافته است. گویا اختلاف مرزی شیخ نشین اماراتی با ایران حساسیت تمامی اعراب را برمی انگیزد و مساله جامعه عرب تلقی می شود و در حوزه صلاحیت کل دولت های عربی قرار می گیرد. فی الواقع مساله جزایر سه گانه برای دولت های عرب خاورمیانه چیزی فراتر از مالکیت بر چند کیلومتر خاک بوده و بر بنیان های هویتی آنان استوار است. حتی در سطح خود امارات متحده عربی نیز اختلاف با ایران بیشتر ابعاد هویتی دارد. شیخ نشین های امارات با برجسته سازی تهدید ایران سعی در فرافکنی اختلافات میان خود و تقویت پیوند سست میان هفت امارت می کنند. به همین سبب زمانی که شیخ شارجه تصمیم به حل و فصل مساله با ایران گرفت با مخالفت سایر شیخ نشین ها روبه رو شد. شاهد دیگر بر هویتی بودن تعارض دولت های عرب با ایران تجربه جنگ هشت ساله با عراق است که در آن اکثریت دولت های عربی به حمایت عملی از تجاوز عراق پرداختند.
از ابعاد دیگر انگاره ملی وجود حجمی از دشمنی ها و دوستی ها است. انگاره ملی می تواند دربردارنده دشمنی های باثبات، دوستی های باثبات و نیز حجمی از روابط متغیر میان این دو باشد. شواهد حاکی از آن است که دوستی های باثبات نیز بر قاعده دشمنی های باثبات استوار بوده و میان دولت هایی به وجود می آید که دشمنان مشترک دارند. این بعد از انگاره ملی در ارتباط مستقیم با عناصر مادی قرار دارد. عناصر مادی نسبتاً باثباتی در حوزه سیاست بین الملل وجود دارند که قطع نظر از تمایلات سیاستگذاران به آنان تحمیل می شوند. این عناصر باثبات را می توان «ویژگی های مادی ملی» نامید. بخش عمده یی از جهت گیری های سیاست خارجی دولت ها متاثر از این ویژگی های مادی ملی است. به عنوان مثال حقارت ژئوپولتیک در مقابل ایران از ویژگی های مادی ملی کشور عراق است. طول ساحل عراق در دریا تنها ۵۸ کیلومتر است در حالی که ایران ساحلی به طول بیش از دو هزار کیلومتر در خلیج فارس و دریای عمان دارد.ابعاد معنایی و هویتی انگاره ملی می تواند به واسطه عناصر مادی تقویت شود. به عنوان مثال در مورد عراق، حقارت ژئوپولتیک گرایشات هویتی عربی و ضدایرانی را تقویت کرده است. از زمان اعلام جمهوری در عراق (۱۹۵۸) تا قرارداد الجزایر (۱۹۷۵) تمامی روسای جمهوری عراق مدعی حاکمیت کامل بر اروندرود بوده و حتی حاشیه پنج کیلومتری خرمشهر و آبادان که در قرارداد تحمیلی بریتانیا به ایران در سال ۱۹۳۷ برای ایران در نظر گرفته شده بود را تضییع حقوق عراق می دانستند. صدام حسین نیز در سال ۱۹۸۰ ضمن پاره کردن پیمان الجزایر در مقابل دوربین های تلویزیونی، ادعای حاکمیت مطلق بر اروندرود را مجدداً تکرار کرد. قابل پیش بینی است که در صورت تثبیت و تقویت قدرت سیاسی در عراق، ادعاهای مرزی این کشور نسبت به ایران دوباره بروز خواهد کرد و در آن صورت حمایت سایر دول عربی از آن ادعاها نیز قابل پیش بینی است.
برتری ایران در عناصر مادی ملی نسبت به کشورهای عرب خاورمیانه و به ویژه کشورهای نحیف حاشیه خلیج فارس عناصر هویتی انگاره ملی آنان در تقابل با ایران را تقویت می کند. در کل می توان گفت هستی شناسی روابط بین الملل، هم در بعد مادی و هم در بعد معنایی بیشتر موضوع ثبات و تداوم است تا تغییر، به عبارت دیگر سیاستگذاران در عرصه سیاست بین الملل، خود بیشتر موضوع سیاست ها هستند تا واضع آنها. اینکه یک روشنفکر از برساختگی و جعلی بودن هویت ملی بگوید و از نوع دوستی فراملی دفاع کند یا یک مصلح مذهبی از برادری و وحدت هم کیشان ورای مرزهای سیاسی سخن بگوید طبیعی و مطلوب است، اما یک دولتمرد به واسطه مسوولیت نقشی که بر عهده دارد باید بر اساس واقعیات و در قالب ساختارهای موجود عمل کند. شواهد دال بر این است که ایران «دگر» هویتی خاورمیانه عربی است و «دگر» هویتی یک موجود نمی تواند عضوی از آن موجود باشد. «مایکل برچر» استاد برجسته مطالعه نظام های تبعی، ایران را جزیی از نظام تبعی خاورمیانه نمی داند، اما چین را به رغم اینکه از نظر جغرافیایی در آسیای جنوب شرقی قرار ندارد، عضوی از این نظام تبعی بر می شمارد چرا که به واسطه خلاء قدرت در این منطقه اکثریت اعضای آن پذیرای چین به عنوان قدرت متوازن کننده در مقابل هند هستند. خاورمیانه عربی پذیرای نقشی برای ایران نیست.
اما چرا امارات پس از دو دهه پیگیری ادعای خود را به طور جدی از سر گرفته است و چرا به طور نسبی در جلب حمایت طرف های سوم به موفقیت هایی دست یافته است؟ هیچ یک از دولت های منطقه قدرتی متناسب با اهمیت بین المللی خلیج فارس جهت حفظ ثبات و برقراری امنیت در آن ندارد و این خلاء قدرت، شکل گیری ائتلاف های فرامنطقه یی را اجتناب ناپذیر کرده است. در خلال دهه ۷۰ ظرفیت های ایران به واسطه پیوندهای فرامنطقه یی تقویت شده و این کشور به عنوان قدرت منطقه مورد شناسایی نظام بین الملل قرار گرفت و سایرین به ویژه شیخ نشین های حاشیه جنوبی خلیج فارس در حاشیه قرار داشتند. ایران به اقتضای ویژگی های ملی و منطقه یی، منفعت و امکانی در ائتلاف با هیچ یک از همسایگان خود دارا نیست و بهره وری مناسب از ظرفیت های ملی آن در گرو پیوند و ائتلاف با قدرت های فرامنطقه یی است.
در خلال دهه های اخیر که این پیوند های فرامنطقه یی با شتابی فزاینده تضعیف شده اند، دولت های حاشیه خلیج فارس پیوندهای بین المللی خود را هر چه بیشتر تقویت کرده اند. در آستانه سده بیست و یکم به واسطه جهانی شدن اقتصاد و بین المللی شدن مشروعیت دولت ها و قدرت یافتن سرمایه های متحرک جهانی، امنیت ملی دولت ها با میزان پیوند آنها با اقتصاد جهانی ارتباط مستقیم یافته است و اعراب حاشیه خلیج فارس این منطق را به خوبی دریافته اند. طبق آمار آنکتاد، حجم سرمایه گذاری خارجی در کشورهای شورای همکاری خلیج فارس از ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ حدود ۶۱ درصد افزایش یافته است و در سال ۲۰۰۸ رقمی بالغ بر ۷۶ میلیارد دلار بوده است و امارات در این سال با جذب
۵/۳۳ میلیارد دلار ۵۰ درصد این سرمایه ها را به خود اختصاص داده است. در روندی مشابه حجم سرمایه گذاری کشورهای فوق در خارج از منطقه نیز روندی صعودی داشته است. به گزارش الشرق الاوسط کشورهای شورای همکاری از ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷ بیش از ۱۴۰ میلیارد دلار در خارج از منطقه سرمایه گذاری کرده اند. به عبارت دیگر این کشورها با پیوند زدن خود به اقتصاد جهانی توانسته اند از مزایای امنیتی وابستگی متقابل بهره مند باشند.
در حالی که ایران به رغم پتانسیل بالا در جذب سرمایه گذاری های خارجی رتبه ۱۳۳ را در جهان دارد و از شانزده کشور منطقه در رتبه پانزدهم قرار دارد. بر اساس گزارش آنکتاد حجم سرمایه گذاری در ایران طی سال ۲۰۰۷ با افزایش ۲۳۷ درصد تنها به رقم ۷۴۵ میلیون دلار رسید. منطق سیاست بین الملل منفعت- معیار است و نه حقیقت- معیار و اعتبار آنچه در محیط خارجی دولت ها می گذرد بسته به مشروعیت و شناسایی بین المللی است و نه تمایلات داخلی. موضع گیری طرف های سوم در قبال مالکیت جزایر سه گانه کمتر بر پایه حقایق تاریخی و مستندات حقوقی و بیشتر مبتنی بر منافع آنهاست که البته در شرایط کنونی در پیوند بیشتر با طرف اماراتی تعریف شده است. کسانی که متون سیاسی را به زبان های بین المللی مطالعه می کنند تایید می کنند در خلال دهه های اخیر در ادبیات سیاست بین الملل عبارت بی معنی خلیج (THE GULF ) جایگزین «خلیج فارس» شده است. فارسی ماندن خلیج فارس برای ما ایرانیان مساله حیثیت و هویت ملی است اما برای طرف های سوم چه اهمیتی دارد که به آن فارسی یا عربی اطلاق کنند یا حتی به شکل مضحکی از آن به عنوان «خلیج» نام ببرند. مناسب ترین نام از نظر آنان، نامی است که منافع آنان را بهتر و بیشتر تامین کند.
دکتر رضا حداد
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید