دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

مشکل خود باوری اروپاییان


مشکل خود باوری اروپاییان
امسال در اجلاس جهانی اقتصاد در داووس همه زمزمه ها پیرامون قدرت رو به رشد آسیا بود. یک تحلیلگر آسیایی در داووس گفت تا سال ۲۰۵۰ دو قدرت جدید آسیایی در مدار سیاست بین الملل عرض اندام خواهند کرد: چین و هند. او اسمی از اروپا به میان نیاورد، اما آیا این فرضیه درست است و به راستی قدرت اروپا را در جهان جدید باید نادیده گرفت این یک واقعیت است که، در حال حاضر اروپا کمی ضعیف شده است.
با این حال این قاره فاقد عنصر قدرت نظامی است. لذا اروپا دراین دوره سعی کرد بر ابزارهای غیر از نیروی نظامی در مواجهه با مسائل جهانی تکیه کند در ظاهر اعمال زور در میان دموکراسی های صنعتی پیشرفته غیرقابل تصور است. به قول رابرت کاگان چنین کشورهایی در روابط شان با یکدیگر ونوسی هستند. بر همین اساس برخی معتقد بودند که در مواجهه با مناقشات توجه اروپا باید به معیارهای حقوقی و قانون باشد که این خود یک سرمایه است.
نظرسنجی اخیر مؤسسه «پیو» نشان داده است که بسیاری از اروپایی ها خواهان نقش محوری تر و گسترده تر اروپا هستند، اما برای همتراز شدن با قدرت نظامی آمریکا اروپا نیاز به دو و یا سه برابر کردن هزینه های دفاعی خود دارد که غالب کشورهای اروپایی با چنین افزایشی مخالف هستند. با این وجود، اروپا برای یک استراتژی زیرکانه نیاز به سرمایه گذاری های بیشتر در حوزه «قدرت سخت» خواهد داشت.
تصویر اروپا به اندازه ای که منفی نگران می پندارند مأیوس کننده نیست. قدرت همان توانایی به دست آوردن بازده و نتیجه موردنظر است و منابع تولید کننده چنین حرکتی وابسته به خاستگاه آن هستند. از لحاظ کارکردی، قدرت همانند یک بازی شطرنج سه بعدی توزیع می شود. آنچه باعث ناامیدی درباره قدرت اروپا می شود تصویری است که برخی تحلیلگران از نظام تقسیم قدرت در صحنه جهانی دارند. در این تصویر ذهنی، روابط نظامی میان کشورها در بعد فوقانی آن حاکم است، یعنی جایی که به زعم آنان آمریکا، تنها ابرقدرت، قرار دارد. این تلقی خود به خود همچنان جهان را تک قطبی می بیند که در آن جایی برای عرض اندام اروپا باقی نمی ماند.
جایی که جهان تقریباً چندقطبی است روابط اقتصادی با آن که بعد میانی هرم قدرت را تشکیل می دهد یک عنصر تعیین کننده است. اینجا اروپا همچون مهره اصلی عمل می کند و سایر کشورها چون چین و ژاپن نقش های بزرگ را ایفا می کنند. آمریکا بدون موافقت اتحادیه اروپا نمی تواند به توافقی تجاری برسد و یا در موارد ضد تراست توافق ایجاد کند. در طول تحولات سال گذشته ما نمودهایی از نقش آفرینی عنصر اقتصاد را در چرخش سیاست بین الملل شاهد بودیم یکی از مثال های روشن این ماجرا آن بود که اروپا توانست مسیر را به سمتی سوق دهد که پل ولفوویتز از بانک جهانی برکنار شود.
بعد تحتانی شطرنج قدرت دربرگیرنده روابط فراملیتی خارج از کنترل حکومت ها است که شامل هر چیزی از مواد مخدر گرفته تا بیماری های مسری، تغییرات جوی جهان و تروریسم می شود. در این صفحه قدرت به طرز نامنظمی میان بازیگران غیردولتی تقسیم شده است و نام تک قطبی و یا چند قطبی بر آنها نهادن کاری بی معنی است.
علاوه برگروه کشورهای دارای اقتصاد برتر در اروپا که به عنوان بازوهای این اتحادیه در عرصه روابط بین الملل ایفای نقش می کنند جمع دیگری از کشورهای این منطقه امروز به اجزای دیگری از قدرت هم دست پیدا کرده اند که لازم است در رقابت های جدید مورد توجه قرار گیرد.
در عصر امروز روابط بین الملل عنصر «همکاری مدنی نزدیک» فاکتور مهمی است که اروپا از آن برخوردار است. موفقیت کشورهای اروپایی در غلبه بر دوران های طولانی دشمنی و توسعه بازار بزرگ داخلی به این کشورها قدرت نرم بسیاری داده است. در پایان جنگ سرد، کشورهای اروپای شرقی در جهت اتحاد خود آنگونه که در دهه ۱۹۲۰ مطرح بود تلاشی نکردند، اما برای تأمین آینده خود به بروکسل روی آوردند. کشورهایی چون ترکیه و اوکراین نیز به همین شکل سیاست خود را شکل دادند تا تمایل خود را نسبت به اروپایی تر شدن نشان دهند.
به نظر می آید این بخش از معادله قدرت اروپا اکنون بیش از همه مورد توجه ناظران آمریکایی واقع شده است کما این که شورای اطلاعات ملی آمریکا اخیراً چهار سناریوی کاملاً متفاوت از وضعیت جهان در ۲۰۲۰ منتشر کرده است که در آن سهمی هم به چالش های اقتصادی اختصاص پیدا کرده است. چالش های چهارگانه دراین تقسیم بندی شورای اطلاعات ملی آمریکا از این قرار است: «جهان داووس»، که در آن جهانی شدن اقتصاد با حضور پررنگ تر آسیایی ها همچنان ادامه می یابد؛ «پکس آمریکانا» جایی که آمریکا همچنان بر جهان حکم فرمایی می کند؛ «مرکزیت اسلامی»، که نیروهای جدید اسلامگرا هنجارهای غرب را به چالش می کشانند و «چرخه ترس» که در آن نیروهای غیردولتی به امنیت صدماتی وارد می کنند و در نهایت منجر به ایجاد جوامع جورج اورولی می شوند.
البته بر این نوع تقسیم بندی و تحلیل در روابط بین الملل اشکالات زیادی وارد است اما گزارش برآوردهای شورای اطلاعات ملی آمریکا با همه محدودیت ها و نقص هایی که مانند هر تحقیق دیگری درباره آینده شناسی، دارند، اما می توانند به ما کمک کنند تا لااقل روی نقش سه یا چهار عامل اصلی سیاسی در شکل دهی چالش های جهانی تأمل کنیم. ابتدا خیزش آسیا است. سؤال بزرگ در خصوص چین و تکامل داخلی اش مطرح است.
در این مدت هرگاه سخن از ظهور قدرت جدید در محافل بین المللی به میان آمده است نگاه ها ناخواسته به سمت خاور دور دوخته شده است. بیدار شدن غول خفته آسیا در حال حاضر یکی از دغدغه های جدی بازیگران غرب بویژه ایالات متحده آمریکا است. از سال ۱۹۹۰ چین ۴۰۰ میلیون نفر را از فقر نجات داده است اما ۴۰۰ میلیون نفر دیگر همچنان با کمتر از ۲ دلار در روز زندگی می کنند. البته پکن هنوز شماری از مسائل مبتلا به اصلاحات سیاسی خویش را برطرف نکرده است به طور مثال هنوز بر خلاف برخی قدرت های آسیایی مانند هند، چین مشکل مشارکت سیاسی را حل نکرده است. اگر چین ناسیونالسیم را جایگزین نظام کمونیستی فرسوده کند یا همبستگی اجتماعی را تضمین کند این امر منجر به سیاست خارجی هجومی و عدم تمایل به پرداختن به مسائلی همچون تغییرات جوی خواهد شد و یا شاید باعث شود به مشکلاتش بپردازد و در دنیای سیاست «سهامدار مسئولیت پذیری» بود.
اروپا می تواند کمک شایانی به چین در پیوستن به هنجارها و نظام جهانی کند. برخی براین باورند که در مجموع، اروپا و آمریکا از چین ضعیف بیش از چین قدرتمند بیم دارند. این ناظران بیشتر به عواقب تضعیف پایه های حاکمیت مرکزی چین استناد می کنند که ممکن است برای کل جامعه جهانی بویژه برای آمریکا و غرب که اکنون دارای روابط تجاری خیلی گسترده با این کشور هستند آسیب بزند. اما صرفنظر از این تحلیل ها و پیشگویی ها به نظر می آید که اروپا باید دور تازه ای از همکاری ها را با این قدرت بزرگ آسیا آغاز کند.
در عرصه کشورهای اسلامی که تحولات آنها چالش جدی برای غرب شده است اروپا به شدت نیازمند سیاست جدید است. در ورود به این تحولات اروپا باید قبل از هرچیز با شناخت دقیق، میان گروه های اسلامی که پرچم مبارزه در دست گرفته اند تفکیک قائل شود. در این راستا اروپا نباید یک اقلیت سلفی که خشونت را ترویج می کند به حساب جهان اسلام بگذارد و جنگ تروریسم سلفی به معنای «برخورد تمدن ها» نیست. بدین ترتیب که یک اقلیت رادیکال برای تحمیل تفسیری ساده شده و ایدئولوژیک از جریان اصلی با دیدگاه های متفاوت اعمال زور می کنند.
از آنجا که اکثر مسلمانان در آسیا زندگی می کنند، قلب این درگیری در خاورمیانه است. منطقه ای که در زمینه مسائلی مانند جهانی شدن، قانون مداری و برقراری دموکراسی دچار چالش است . حال اروپا با توان اقتصادی و قدرت نرم خود با یک تغییر نگاه در برابر تحولات سرزمین های اسلامی می تواند مشارکت قابل توجه در فضای سیاسی این منطقه داشته باشد. تجارت آزادتر، کمک به رشد اقتصادی، و افزایش تدریجی مشارکت در معضلاتی که دامنگیر کشورهای اسلامی است شاید بتواند به مرور زمان نحوه برخورد با مسلمانان در اروپا را تغییر دهد. برداشتن این گام ها در وضعیت کنونی از آن جهت امری مبرم و لازم است که سؤال بسیاری از نخبگان غرب این است که آیا رهبران آینده آمریکا و اروپا در سیاست جدید خویش در خاورمیانه خواهند توانست مسلمانان را راضی سازند یا آن که آنها همچنان مانند چند سال اخیر ادعای افراطیون در باره جنگ غرب و اسلام را تقویت خواهند کرد.
سومین عامل تعیین کننده در این که کدام سناریو غالب خواهد آمد، روابط آینده اروپا وآمریکا است. به نظر می آید بسیاری از مسائل آینده به نحوه تلقی ما از قدرت آمریکا و چگونگی استفاده از آن بستگی دارد. واقعیت این است که در اروپای امروز برخی هنوز معتقدند که آمریکا همچنان قدرتمند ترین کشور در ۲۰۲۰ خواهد بود اما عجیب این است که این عده بر واقعیتی مهم تر چشم می بندند که می گوید این کشوری که مدت ها قدرتمند ترین بازیگر بوده است قادر نیست به تنهایی حتی از آزادی عمل شهروندانش دفاع کند.
قدرت نظامی آمریکا نه تنها برای گشودن گره مناقشات مهم جهانی که حتی برای مبارزه با بیماری های عالم گیر، تغییرات جوی، تروریسم و جرایم بین المللی کافی نیست. بنابراین حل این مسائل نیازمند همکاری هایی در سطح جهانی و قدرت های نرم در جهت جلب حمایت سایرین است. هیچ بخشی از جهان اعتبار و یا ظرفیت بیشتری از اروپا برای تأثیر گذاری بر مواضع و قدرت آمریکا ندارد. این بدان معنی است که عامل سیاسی تعیین کننده چهارم تحول سیاست ها و قدرت اروپا در برابر آمریکا است.
ترجمه: مهردخت مهاجرانی‎/منبع: دیلی تایمز
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید