دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

مطهری پرسش‌های جدیدی در فلسفه اسلامی مطرح کرد


مطهری پرسش‌های جدیدی در فلسفه اسلامی مطرح کرد
اهمیت اندیشه استاد مطهری در طرح پرسش‌های نوین از فلسفه اسلامی و گفت‌وگوی مستمری است که او بر مبنای فلسفه اسلامی با مسائل روز صورت می‌داد.
شهید مرتضی مطهری در طول حیات کوتاه و پر ثمرش امکانات نوین فلسفه اسلامی به مثابه دانشی کهن و استوار را به کسانی که همچنان بر متصلب شدن آن تاکید داشتند، نشان داد. نثر و بیان شیوا، دانش به گسترده از علوم قدیمه و آگاهی ولو اجمالی از مسائل فلسفه جدید نزد او با دلمشغولی‌اش به مسائل سیاسی و اجتماعی توام شده بود و فضایی مخاطب‌پسند برای همگان ایجاد می‌کرد.
▪ جایگاه فلسفه اسلامی در جهان کنونی با توجه به آرای شهید مرتضی مطهری کجاست؟
ـ فلسفه اسلامی یک ماهیت فکری و معرفتی مستقلی نزد مسلمانان دارد؛ و این ماهیت فکری که کاملا عقلی است، نتیجه ادراک آنها از هستی است. یعنی مجموعه ادراکی که نزد فرد مسلمان از هستی صورت گرفته را می‌توان فلسفه اسلامی خواند که نزد متفکران و متکلمان و عرفای بزرگی چون فارابی، ابن سینا، ملاصدرا، غزالی و ابن عربی به نحو دقیق تدوین و نگارش می‌یابد.
▪ پس شما به ماهیت مستقل نظام معرفتی فلسفه اسلامی نزد مسلمانان قائل هستید، آیا امروز نیز چنین است؟
ـ بله، این ماهیت از گذشته تا به حال بوده است و زمان در حد و شناسایی این نوع تفکر دخالتی ندارد. مگر این که مسائل این فلسفه را تغییر دهد. فلسفه اسلامی به معنای اسلامی کردن فلسفه یا اینکه فیلسوفان مسلمان براساس مبانی مفروضی اندیشیده‌اند، نیست. بلکه ایشان به منابع نقلی تنها به عنوان یک منبع در کنار سایر منابع استفاده می‌کنند.
لذا این مجموعه ماهیتی مستقل دارد که البته متباین با وحدت تاریخ فلسفه که از یونان تا کنون ادامه داشته، نیست. زیرا تاریخ فلسفه امری پیوسته است که قطعه‌ای از آن فلسفه اسلامی با منابع خاص خودش است، که یکی از منابع آن فلسفه یونانی و یکی دیگر منابع و نصوص دینی است. با این منابع تفکری مستقل شکل گرفته است که امروزه فلسفه اسلامی خوانده می‌شود. شهید مطهری نیز یکی از مفسران و کسانی بودند که در گسترش این نوع تفکر نقش داشتند.
استاد شهید مرتضی مطهری با آثاری که بیش از سه دهه پیش خلق کرده است، می‌کوشید تا جایگاه فلسفه اسلامی را برای جوانان روشن کند، امروز با توجه به گسترش توجه به آثار فلسفه غربی، جایگاه این فلسفه کجاست؟ بخصوص که شهید مطهری به اندیشه‌های جدید توجه جدی داشت و همواره می‌کوشید نوع نگاه فلسفه اسلامی را به این اندیشه‌ها نشان دهد.
فلسفه اسلامی دارای مسائل خاص خودش در حوزه وجودشناسی و معرفت‌شناسی است. اما این فلسفه متعلق به محدود‌ه‌ای از انسان‌هاست که در جامعه خاصی زندگی می‌کنند و دارای مشکلات و مسائل مربوط به خودشان در مواجهه با فرهنگ‌های دیگر هستند. شاخصه اصلی استاد مطهری در مقایسه با سایر هم عصران و محققان فلسفه اسلامی آن است که ایشان به درک مسائل مربوط به جامعه و زمان خودش نائل آمده بود. یعنی ایشان تنها مسائل را نمی‌دانست و از آنها آگاه نبود، بلکه او به درک مسائلی چون حجاب، طرح اندیشه مارکسیسم در زمان خودش، مسائل اقتصاد اسلامی، مسائل اخلاق، عدل الهی و ... نائل آمده بود و متوجه بود که انسان‌ها در زندگی اجتماعی خود با آنها مواجه هستند. مبنایی که او در تحلیل این مسائل انتخاب کرد، فلسفه اسلامی بود.
▪ منظور شما این است که فلسفه اسلامی یک مبنای معرفتی برای شهید مطهری برای پاسخ دادن به این مسائل بود؟
ـ البته اگر نگوییم پاسخ بهتر است. زیرا استاد مطهری برای پاسخ و تحلیل این مسائل از مبانی عقلی فلسفه اسلامی بحث می‌کرد. این مسائل که به صورت گسترده در آثار او مطرح است، در آثار مرحوم سبزواری و ملاصدرا وجود ندارد. استاد مطهری با مبنای عقلی فیلسوفان با این مسائل مواجه می‌شد. به تعبیر دیگر استاد مطهری با یک عقل فلسفی که دارای مبانی خاص خودش در حوزه فلسفه اسلامی است، به تحلیل عقلی این مسائل می‌پرداخت.
آیا می‌شود که فلسفه اسلامی برای شهید مطهری یک افق دید، برای نگریستن به این مسائل بود؟
باید یک افق دید را معنا کرد. استاد مطهری از فلسفه اسلامی به معنای مبنای عقلی فلسفه اسلامی برای حل مسائل جامعه خودش استفاده می‌کرد و محصور در مسائلی که حکمای سده‌های قبل می‌گفتند، نبود.
امروز خیلی گفته می‌شود که مطهری جای خالی در جامعه ما دارد. به نظر من این حرف درست است، اما اگر اندکی از احساس و عاطفه خارج شویم امروزه آنچه مهم‌تر از مطهری در جامعه فعلی است و جای خالی آن محسوس است، پرسش‌هایی است که مطهری داشت. تشخص مطهری به پرسش‌هایی بود که داشت و در واقع نیازشناسی که او در جامعه خودش می‌کرد و بر اساس مبانی که همان مبانی فلسفه اسلامی بود، توانست به آن نیازها پاسخ دهد و آن پرسش‌ها را بسط و گسترش دهد. استاد مطهری در دو حوزه فعالیتش یعنی دانشگاه و مدارس علمیه درخشش قابل توجهی داشت.
این درخشش قابل توجه به گمان بنده مسبوق به درکی است که از مسائل فرهنگی این دو حوزه داشت. ایشان وقتی به دانشگاه می‌آمدند، می‌دانستند که این دانشجویی که الان روبروی او نشسته، با چه مسائلی روبروست. در مقدمه ایشان بر کتاب «حجاب»، مخاطب‌شناسی قابل توجهی مشهود است. همینطور آن عنصر جامعه‌نگری برای درک مسائل و تحلیل آنها بر اساس مبانی فلسفه اسلامی قابل توجه است. در واقع استاد مطهری توانست به این پرسش پاسخ دهد که اگر مسائل امروز در فلسفه اسلامی مطرح نشده است، اما فلسفه اسلامی دارای یک مبانی تحلیلی عقلی است که قادر است به عنوان یک منبع عقلی به تحلیل مسائل جدید بپردازد.
شخصیت فکری استاد مطهری را می‌توان به صورت دو وجهی در نظر گرفت، از یکسو با محققی در فلسفه اسلامی مواجهیم که آثاری کاملا تخصصی در این زمینه می‌نویسد، آثاری چون «شرح منظومه»، «شرح شفا»، «حرکت و زمان» و «مقالات فلسفی» در این دسته قرار می‌گیرند. اما از سوی دیگر فیلسوفی را داریم که به زمانه خودش می‌پردازد و درک مسائل می‌کند و از این مسائل می‌پرسد. او در پاسخگویی به این مسائل از مبنای فلسفه اسلامی بهره می‌جست.
همین طور است که گفتید. منتها بسیاری از کتاب‌هایی که اشاره کردید،مثل شرح منظومه، درسگفتارها و سخنرانی‌های استاد مطهری برای مخاطبان و دانشجویان بوده است. جوهره اصلی همه کتاب‌هایی که ایشان به دست خودش نوشته است و یا حاصل گردآوری مجموعه سخنرانی‌های ایشان است، از «داستان راستان» تا حاشیه‌ها و مقدمه «اصول فلسفه و روش رئالیسم» را می‌توان نگاه ایشان پاسخ به مسائل جامعه خواند. اینها از استاد مطهری یک متکلم نساخته است، برخی به غلط استاد مطهری را در پاسخ به مسائل جامعه یک متکلم می‌خوانند. دقیقا استاد مطهری در تحلیل و برخورد با مسائلی که در جامعه رخ می‌داد، یک فیلسوف متکلم است، یعنی دقیقا همان نقشی را داشت که شخصیت برجسته‌ای چون خواجه نصیرالدین طوسی ایفا می‌کرد. استاد مطهری در زمانه خودش این نقش را بازی کرد. او نشان داد که فلسفه اسلامی به رغم انتقادهایی که از آن می‌شود، می‌تواند به تحلیل مسائلی که در یک جامعه با فرهنگ اسلامی رخ می‌دهد، بپردازد.
▪ امروز چگونه می‌توان از این توان فلسفه اسلامی سخن گفت؟
ـ این پرسش بسیار مهم و در عین حال پرداختن به آن دشوار است. این توانستن در جوهره فلسفه اسلامی هست، اگرچه می‌دانیم که عقلی که در حوزه معرفتی فلسفه اسلامی قرار دارد، عقل دکارتی نیست. عقلی که کاملا نظر به آسمان دارد و متاله است، یعنی عقل اشراقی در فلسفه اسلامی مدنظر است. طبعا این عقل نمی‌تواند به عنوان یک عقل مدرن به مسائل امروز جامعه به عنوان یک منبع معرفتی که مستقیما با این مسائل مرتبط است، بپردازد.
اما اگر پرسشمان را تغییر دهیم و فکرمان واداریم که پرسش طرح کند، بی گمان مبنای عقلی و روش عقلی فلسفه اسلامی و چه بسا پاسخ‌هایی در میان آثار فیلسوفان اسلامی قادر خواهند بود، به این مسائل پاسخ دهند. مثلا کتاب اسفار اربعه صدرالمتالهین، کتاب پاسخ مسائل امروزه ما نیست، بلکه این کتاب درک ملاصدرا از مساله هستی است لذا نباید انتظار داشته باشیم که این کتاب مسئله مدرنیته را پاسخ دهد. اما می‌توانیم همچون متفکرانی چون استاد مطهری بر اساس روش عقلی که ملاصدرا یا دیگر فیلسوفان اسلامی داشتند، تا اندازه‌ای در گفت‌وگوی با مسائل امروز و نه پاسخ به آنها و رد آنها به گفت‌وگو وارد شویم. یعنی فلسفه اسلامی قادر به گفت‌وگو با مسائل عصر خودش هست، منتها نیاز به یک روش ابداعی جدید و سلوک جدیدی که ابداعا نزد استاد مطهری به عنوان یک امر بدیع وجود دارد، هست.
▪ اگر پیش از آن نبود، یعنی تا پیش از آن، فیلسوفان اسلامی به این معنا با مسائل جامعه درگیر نمی‌شدند.
ـ بله، درگیر نمی‌شدند. در جوانی ما استاد بزرگوار علامه طباطبایی با نگارش «اصول فلسفه و روش رئالیسم» که استاد مطهری را نیز به خود جذب کرد، وارد یک نوع جریان فکری شد و پاورقی‌های ایشان سبب شد که ایشان به یک نوع تفکر غیر دینی پاسخ دهند. بنابراین منطقی و منصفانه نیست که بگوییم که فلسفه اسلامی، در مواجهه، بررسی و پاسخ به مسائل امروز عقیم است. این سخن غیر قابل بررسی و غیرقابل قبولی است.
▪ به تعبیر دکتر نصر آنچه موجب رکود در فلسفه اسلامی شد، ضعف نظام فکری صدرایی نبود، بلکه از درون جامعه ضعیف شد و مقهور فلسفه غرب شد.
ـ البته این مقهور فلسفه غرب شدن نزد ایشان معنای خاصی دارد. فلسفه غرب را می‌توان ذات و جوهره غرب تلقی کرد و ما اگر این ذات و جوهره را نشناسیم، نمی‌توانیم غرب را بشناسیم. اگر در حوزه سیاست، فرهنگ و جامعه‌شناسی نتوانیم این جوهره را از غرب درک کنیم، در نتیجه در گفت‌وگوی با غرب دچار مشکل خواهیم بود. غرب امروز چیزی جز فلسفه غرب نیست.
▪ نیچه می‌گوید که فیلسوف کسی نیست که حرف جدیدی زده باشد، بلکه کسی است که حقیقت را از دیدگاه فلسفی بیان کند. آیا کسانی که اکنون تعلق خاطری به فلسفه اسلامی دارند، می‌توانند حقیقتی را که امروزه در محافل معرفتی ما وجود دارد، بیان کنند؟
ـ توصیف و اثبات این حقیقت که در حقیقت محافل فکری است، بحث جداگانه‌ای است. اما می‌توان این‌گونه هم سوال شما را طرح کرد که آیا فلسفه اسلامی قادر است که برای انسان امروز، حقیقتی را که خودش به آن قائل است، در قالب نتیجه‌ای بیان کند یا خیر؟ آن حقیقتی که خود فلسفه اسلامی به آن قادر است و اساس آن چیزی جز حقیقت توحید و خدا به عنوان یک غایتی که این نوع تفکر برای نیل به درک آن مقام در تلاش است، نیست. یکی از مسائل مهم انسان امروز خداست. همه گروه‌ها، فرق و سازمان‌ها و جوامع به نحوی بحث از خدا می‌کنند، اما اگر این مطلب از حرف به عمل بیاید، نشان‌دهنده آن است که این نسبت اگر حقیقی باشد، باید در وضعیت کنونی تفکر و زندگی معیشتی انسان امروز خود را نشان دهد، اما در واقع چنین نیست. در هیچ برهه‌ای از حیات بشری این اندازه افسردگی، تشنج‌های روحی و روانی و ناآرامی درونی انسان را نمی‌بینیم.
این امر نشان‌دهنده حقیقی نبودن نسبت انسان امروز با معبود است. نسبت انسان با خدا اگر تحقق یابد، به واقع زندگی بشر را دچار دگرگونی می‌کند. به گمان بنده، در وضعیت کنونی به دلیل اصالتی که انسان برای خودش قائل است، باعث مخدوش شدن این رابطه شده است. فلسفه اسلامی امروز می‌تواند در نشان دادن این رابطه انسان جدید را یاری رساند.
▪ جایگاه استاد مطهری را در این میان چگونه ارزیابی می‌کنید؟
ـ آنچه اندیشمندی را ارزشمند می‌سازد، تفسیرهای او نیست، بلکه پرسش‌هایی است که او طرح می‌کند یا پاسخ‌هایی است که به مسائل روزمره ارائه می‌کند. مطهری پرسش جدید داشت یا می‌توانست به پرسش‌های دیگر پاسخ گوید و با آنها گفت‌وگو کند.‌‌‌‌ گفت‌وگوی استاد مطهری با نویسندگان مارکسیست مثال خوبی از این گفت‌وگوست. استاد مطهری در تعیین نسبت خودش با این گفت‌وگو بود که توان پاسخ دادن به مشکلات مارکسیست‌ها را داشت و در این کار نیز موفق بود.
منوچهر دین‌پرست
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید