شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

در باب امکان «فلسفه اسلامی»


در باب امکان «فلسفه اسلامی»
غالباً امكان فلسفه اسلامی را قابل چون و چرا دانسته اند و گاهی نیز آن را عبارتی تناقض آمیز پنداشته اند. زیرا تفكر را غیرمقید فرض كرده اند و مدعی شده اند افزودن قید اسلامی، امكان فلسفه بودن این نوع اندیشه را نفی می كند.
به عنوان مثال تحلیل تند، افراطی و در عین حال نه چندان عمیق سعید عدالت نژاد از فلسفه اسلامی كه آن را كلامی می داند كه صرفاً با بازخوانی فلسفه ارسطو و افلوطین به توجیه عقاید دینی مسلمانان پرداخته است نمونه ای از چنین رأیی است. (فصلنامه اشراق دوره جدید، سال اول، بهار و تابستان ۸۴ صفحه ۳۰)
خصوصیت مشترك چنین اندیشه هایی، بی توجهی آنها به تاریخی بودن تفكر است. در واقع آنها این واقعیت را (كه روز به روز بیش از پیش مورد توجه فیلسوفان و معرفت شناسان قرار می گیرد) نادیده می انگارند كه سخن گفتن از عقل و اندیشه بی وطن كاری بس دشوار است. چنین موجودی هیچ تحققی در تاریخ تفكر بشری نداشته و تحقق آن در ذهن نیز با موانعی جدی روبه رو است.
هر چند این نوع نگرش به اندیشه و تفكر سالیان درازی (به طول تاریخ خود متافیزیك) امتداد داشته است، اما دوران ما دوران تردید در چنین حرفی است. با این همه این گونه نگاه ها به فلسفه اسلامی می تواند حاوی حقیقت در خور توجهی باشد؛ حقیقتی كه عدم سنخیت متافیزیك، با عالم دینی و بویژه اسلامی را تذكر می دهد.
تفكر منطقی به اقتضای ذات خود مستلزم عالمی اومانیستی است. عالمی كه در آن تفكر انسانی توانایی احاطه به حقیقت را دارد. در حالی كه در عالم دینی انسان مقهور حق و مغلوب حق و فقیر در مواجهه با حق و متحیر از حق و پرستنده حق و حقیقت است. حقیقتی كه در راز فرورفته و دسترسی به ذات اقدسش از برای هیچ كس امكان پذیر نیست، زیرا مخفی و محجوب است.
چنین عالمی در مواجهه با متافیزیك یونانی چه واكنشی از خود نشان داده است؟ تاریخ تفكر فلسفی اسلامی می تواند پاسخ این پرسش را دارا باشد. چرا فلسفه در عالم اسلامی حركت و تاریخ دارد و چرا این حركت با ملاصدرای شیرازی متوقف شده است؟
چرا اروپائیان در میان فلاسفه اسلامی تا این اندازه ابن رشد را مورد توجه قرار داده اند، درحالی كه در عالم اسلامی و در ایران كه مهد فلسفه اسلامی است، به قول غلامحسین ابراهیمی دینانی هشتصد سال است كسی یك ورق ابن رشد نخوانده است؟ (روزنامه ایران سه شنبه ۸ اسفند ۸۵ صفحه ۱۰) ابن رشد متعلق به پروژه فكری فیلسوفان مسلمان نبود، درحالی كه دقیقاً در پروژه فكری اروپائیانی قرار می گرفت كه به دنبال جایگزینی برای اندیشه مسیحی غالب بر قرون وسطی بودند و این دلیل شنیده شدن یا نشدن صدای اوست. ابن رشد شعار بازگشت به ارسطو می داد. درحالی كه پروژه تاریخی فلسفه اسلامی تبدیل متافیزیك یونانی به موجودی بود كه بتواند با عالم اسلامی سازگار باشد؛ عالمی كه تاریخ خود را داشت و هر جزئی كه وارد این عالم می شد، باید می توانست هماهنگ با این عالم باشد.
فلسفه اسلامی با ملاصدرا متوقف شد (یا حداقل حركتش كند شد)، زیرا با ملاصدرا پروژه به اتمام رسیده بود و فلسفه او همان چیزی شده بود كه فیلسوفان مسلمان در طول تاریخ فلسفه اسلامی در پی آن بودند. فلسفه به جزء هماهنگی با عالم اسلامی بدل شده بود و این كار با به وجود آمدن اندیشه فلسفی خاصی انجام پذیرفته بود كه اشراق، خیال و عرفان را نه تنها به رسمیت شناخته بود، بلكه آن را تئوریزه می كرد.
فارابی، ابن سینا، غزالی، سهروردی، میرداماد و ملاصدرا همگی بی شك بازیگرانی برای این تاریخ بودند و شاید تنها ابن رشد ضد قهرمان این نمایش بود، زیرا او متافیزیك را یونانی می خواست.
علی عبدحق
منبع : روزنامه ایران