شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

خاستگاه‌ فلسفه اسلامی


خاستگاه‌ فلسفه اسلامی
● ابن رشد و نسبت جهان و خدا
موضعی كه اشاعره به خصوص غزالی در باب نسبت خدا و جهان اتخاذ می‌كردند بسیاری از فلاسفه را واداشت كه در این باب نظراتی ابراز كنند. در این مقال موضع ابن‌رشد در این زمینه بسط می‌یابد.یكی از بحث‌های مهم در فلسفه اسلامی نسبت میان خدا و جهان است. ابن‌رشد هم به این بحث مهم وارد شده است. او در كتاب تهافت التهافت كه جوابی است به كتاب تهافت الفلاسفه غزالی به این موضوع می‌پردازد. غزالی در كتاب خود دو مشكل مهم را در باب فیلسوفان اسلامی پررنگ می‌كند. مشكل اول كاربرد اشتباه ابزارهای فلسفی است. یعنی استدلال‌های این فیلسوفان از معیارهای معتبر فلسفی كه خود فلسفه مشخص می‌كند تبعیت نمی‌كنند. مشكل دیگر نیز این است كه نتایج حاصل از كار فلسفی آنان با آموزه‌های اسلامی در تعارض قرار گرفته است. این در حالی است كه فیلسوفان می‌خواهند اینگونه وانمود كنند كه فلسفه موید آموزه‌های اسلامی است. غزالی تقریرهای درست استدلال‌های فلسفی را ارائه كرد و سعی نمود آنها را ابطال نماید. او در این راستا از همان اصول فلسفی‌ای استفاده كرد كه مخالفانش به كار می‌گرفتند. او استدلال كرد كه هرچند فیلسوفان می‌خواهند اثبات كنند كه فلسفه صرفاً یك ابزار تحلیل پیشرفته از طبیعت واقعیت است كه این ابزار در دسترس مسلمانان عادی نیست آنها تصوری از خدا، زندگی بعد از مرگ و خلقت را زیر نقاب این ایده فلسفی ارائه كرده‌اند و ترویج نموده‌اند.
غزالی در این راستا بسی به آرای فارابی و ابن‌سینا و بخصوص آثار ابن‌سینا توجه داشت. ابن‌رشد اما تصور می‌كرد هرچند سمت و سوی مخالفت غزالی این دو نفر هستند اما او با كل فلسفه به مخالفت پرداخته است. به این جهت در صدد دفاع از فلسفه برآمد. یكی از نكات محوری حمله غزالی این بود كه فیلسوفان تفسیر اشتباهی از نسبت میان خدا و جهان ارائه داده‌اند. همانطور كه می‌دانیم خداوند در قرآن بر خلق جهان اشاره می‌كند این در حالی است كه فیلسوفان می‌خواهند نشان دهند جهان ازلی است. اگر خدا علت جهان است چرا او نباید بتواند آن را از نیستی به وجود آورد. اما به نظر ابن‌رشد میان عامل ازلی و عامل زمانی تفاوت وجود دارد. ما می‌توانیم قبل از انجام كاری منتظر بمانیم، ما می‌توانیم در باب اعمال آینده‌مان تردید داشته باشیم، اما این امور برای خدا معنا ندارد. به نظر ابن‌رشد برای خداوند شكافی میان خواستن و انجام دادن موجود نیست.
غزالی این جواب را ناشی از تنبلی ذهنی می‌داند. او به گونه‌ای به خدا نگاه می‌كند گویی او عامل واقعی است و نه یك راز و رمز. به نظر ابن‌رشد مشكل غزالی این است كه میان علم و اراده خدا تمایزی ایجاد نكرده است. از آنجا كه خدا دانای كل است میان تصور وی و ساختن جهان شكافی نیست. او نیاز ندارد زمانی را داشته باشد تا جهان را خلق نماید. از سوی دیگر غزالی به عنوان یك اشعری نمی‌تواند ضرورت طبیعی را بپذیرد چون به نظر وی این امر با اراده و قدرت خداوند در تعارض قرار می‌گیرد. ابن‌رشد اما تاكید می‌كند كه این نظریه هرگونه معرفت از جهان را منكر می‌شود. بحث‌های ابن‌رشد با غزالی بدان جا ختم می‌شوند كه وی ناگزیر می‌شود گونه‌ای معناشناسی را نیز ارائه كند تا علیه مثال‌های غزالی قد علم نماید. همانطور كه مشخص است این بحث‌ها همه در ذیل موضوع مهم علم الهی مطرح می‌شوند. غزالی تاكید می‌كرد كه خدا از هر حادثه و پدیده‌ای كه خلق كرده علم جزئی دارد. این در حالی است كه ابن‌سینا علم خدا را به كلیات محدود كرده بود چرا كه به نظر وی علم خدا به جزئیات تجرد و ازلیت خداوند را دچار خدشه می‌كند. اما به نظر ابن‌رشد علم خدا به جزئیات او را در حد یك موجود مادی پایین می‌آورد. بدین جهت موضع وی در این زمینه به موضع ابن‌سینا نزدیك است. ابن‌رشد تاكید می‌كند كه بهترین و مهم ترین علم، علم به كلیات است و با اتخاذ این مشی ما مقام ذات اقدس الهی را تنزل نداده‌ایم.
منبع : روزنامه تهران امروز