پنجشنبه, ۲۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 16 May, 2024
مجله ویستا

معقول میان محسوس


معقول میان محسوس
این موضوع مسأله ای است كه در نخستین مقاله از مجموعه مقالات انتقادی توسط دكتر سعید رحیمیان استاد و عضو هیأت علمی دانشگاه شیراز، به بحث و نظر گذاشته شده.این كتاب با عنوان «هویت فلسفه اسلامی» به همت انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم به چاپ رسید.از جمله مباحث مطرح در كتاب« هویت فلسفه اسلامی » می توان به امام علی(ع) پایه گذار حكمت الهی در اسلام، مقایسه تطبیقی برخی مبانی نظام های فلسفی سینوی و رشدی و صدرایی، بررسی و نقد گرایش های غیراصالت وجودی پس از صدر المتألهین، مدخلی به بحث وحدت وجود، بررسی و نقد مكتب تفكیك اشاره كرد.
دومین مقاله به یكی از ریشه های اسلامی تفكر فلسفی اسلام، به خصوص شیعه، یعنی سخنان و احادیث امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب(ع) در نهج البلاغه و غیر آن پرداخته است. نقش امام از جهات متعددی در تكوین و پیدایش آنچه فلسفه اسلامی یا حكمت الهی اسلام یا حكمت شیعی نامیده می شود منحصر به فرد تلقی می شود.
در واقع شخصیت امام بود كه زمینه چنین تأثیری را بیش از هر چیز فراهم كرد، شخصی كه به تعبیر ابن سینا در بین صحابه همانند معقول میان محسوس جلوه می كرد. اساساً رویكرد عقلانی و استدلالی امام به عقاید، شیوه صحیح تقرب منطقی و عقلی به معارف و تعالیم دینی را به مسلمانان و شیعیان ایشان آموخت. چنانچه گفته احمد امین مصری مبنی بر این كه فلسفه بیشتر با شیعه سازگار است تا مذهب اهل سنت چندان غریب نیست.امام علی(ع) علاوه بر طرح معارف الهی به مبادی شناخت شناسی و خداشناسی و تعیین حیطه ادراكات انسان در شناخت صفات خداوند و نقد روشهای افراطی یا تفریطی در این بعد پرداخته اند كه در این زمینه به چند نكته باید اشاره كرد: الف- محدودیت دستگاه های ادراكی بشر در باب خداشناسی. ب- طرح شیوه های گوناگون معرفت پروردگار، از جمله: روش صدیقین و روش معرفت نفس و روش معرفت آفاقی. ج- نقد روشهای نادرست در این باب از جمله تشبیه و تجسیم و تعطیل و نفی صفات زاید بر ذات و نیابت ذات از صفات.یكی از مهمترین جریانات تكاپوی اندیشه ها در طول تفكر اسلامی نهضت فكری ابن رشد، در برابر احیاء مجدد و تا حدی متفاوت فلسفه مشاء می باشد. بررسی آراء ابن رشد و ابن سینا موضوع مقاله سوم كتاب مذكور می باشد كه این نقد و بررسی با توجه به انتقادهای ابن رشد به بوعلی می باشد. اما ابن رشد را چنان كه اروپائیان نامیده اند بیشتر باید «شارح» دانست تا فیلسوف. اهمیت كار او در این بود: ۱- احیاء آثار ارسطو ۲- دفاع از فلسفه كه اكثراً در برابر متكلمان و اهل شریعت بوده و سعی در ایجاد الفت میان شریعت و حكمت.صرف نظر از آنچه می توان تفاوت های روش و تفاوت های فرعی دانست، از جمله تفاوت اصولی كه میان ابن سینا و ابن رشد مطرح است می توان به موارد زیر اشاره كرد:
الف- قول ابن رشد مبنی بر اصالت جوهر به تبع ارسطو در برابر قول به اصالت وجود در ابن سینا.
ب- قول به فاعلیت تحریكی در ابن رشد برخلاف قول به فاعلیت وجودی ابن سینا.
ج- برهان محرك اول و عنایت و نظم برای اثبات واجب الوجود در ابن رشد بر خلاف برهان وجوب و امكان در ابن سینا.
د- عدم پذیرش قاعده الواحد از سوی ابن رشد.
و- رد امكان اجتماع امكان بالذات با وجوب بالغیر در موجودات ممكن توسط ابن رشد برخلاف ابن سینا.
در كل ابن رشد به آن اندازه كه در فهم مكتب ارسطو زحمت كشیده و به تأمل و تحقیق پرداخته در مكتب بوعلی تلاش چندانی به عمل نیاورده است. در بعضی مباحث از اصل با سوء فهم و تعبیری ناروا مرام ابن سینا را درك و دنبال كرده و به نقد آن پرداخته است.
یكی از مباحثی كه ابن رشد شدیداً به نقد ابن سینا و فارابی پرداخته قاعده الواحد است. هرچند خود او برخوردی دوگانه با این مسأله دارد. گاه قاعده را ظرفی و مهمل معرفی می كند و گاهی آن را علی الاصول می پذیرد، اما در نحوه تطبیق آن با خارج روش متفاوتی را اختیار می كند. به نظر او علت اصلی طرح این قاعده نوعی تلاش جدلی قدما پس از پذیرش و مدنیت مبدأ عالم برای توحید منشأ كثرت می باشد.
به نظر ابن رشد فلاسفه متأخر برداشتی نادرست از این قاعده و كاربرد آن داشته اند. ایشان در فاعل های محسوس یعنی فاعل های طبیعی و مقید و محدود، مشاهده كردند كه از فاعل واحد جز اثر واحد نمی توان انتظار داشت. منشأ مغالطه تعمیمی است كه از این قسم درباره محسوسات به فاعل مطلق و نامحدود اعمال كردند.از دیگر نقدهای او به قاعده الواحد این است كه، این كه منشأ كثرت را در عقل قرار دهیم مشكلی را حل نخواهد كرد، چرا كه می توان از منشأ صدور این جهات در عقل نیز سؤال كرد.نظر او درباب ربط عالم كثرت به واجب الوجود را می توان چنین بیان كرد:
۱- در موجودات مجرد آن مجردی كه اعطای غایت می نماید همان است كه وجود و صورت اعلا می نماید، زیرا این هر دو در مجردات برابرند.
۲- در مورد نحوه ارتباط كثرات عالم ماده به واجب، ابن رشد سعی دارد در ضمن تحلیل تمام كثرات عالم ماده را به امر واحدی بازگرداند و این امر واحد را معلول واجب می داند. او ظاهراً نظریه افاضه موجودات را كنار می نهد و عالم ازلی را در جانب وجود ممكن نمی بیند تا آن را محتاج خالق بداند، اما همین عالم مادی ازلی را از وجهی دیگر محتاج می بیند و آن ربط و پیوند بین ماده و صورت در عالم مادی است كه ضامن موجودیت و تشخص آنهاست؛ «معطی الرباط معطی للوجود» . این ربط را قوه ای برقرار می كند كه پیوند دهنده صدر به هیولاهای اشیاست، امری است واحد و وحدانی كه جامع كثرات است، یعنی جامع كثرات عالم و ضامن ارتباط آنها با واجب.در مقاله چهارم به نقد و بررسی یكی از جریان های فلسفی اسلامی پرداخته می شود كه شامل تحلیل مختصر در باب گرایش های غیراصالت وجودی پس از صدر المتألهین می باشد. بحث مختص به تجزیه و تحلیل آراء و عقاید و جریان های مربوط به ناقدان حكمت متعالیه و مخالفان اندیشه صدرایی در حیطه اصل اساسی این مكتب یعنی اصالت وجود می باشد. به طور خلاصه رأی نمایندگان این مكاتب را در۳ گروه می توان تقسیم كرد. الف- قول به اصالت ماهیت و وجود (در طول یكدیگر)، مكتب ملا رجبعلی تبریزی و تابعان. ب- قول به اصالت ماهیت و وجود (در عرض یكدیگر)؛ مكتب شیخ احمد احسایی و ج- قول به اصالت ماهیت و اعتبارات وجود: مكتب قاضی سعید قمی و حائری مازندرانی.
- ملا رجبعلی تبریزی (م ۱۰۸۰ ه .ق): از اولین پیشگامان قول به اصالت ماهیت پس از ملاصدرا می باشد كه از اتباع مشاعیان و شاگرد میرفندرسكی محسوب می گردد. وی علاوه بر اختلاف در مبانی فلسفی ملاصدرا (در مباحث اصالت وجود و اشتراك معنوی وجود و ...) در نفی وجود ذهنی و حركت جوهری و دیگر فروع فلسفی نیز با او اختلاف دارد.
قاضی سعید قمی (۱۱۰۷ ه . ق): از شاگردان ملارجبعلی تبریزی و ملامحسن فیض كاشانی، در آثار او تأثیرات این ۲ استاد از منهج اصالت ماهوی او و نیز شیوه عرفانی حل و بحث مسائل كه گاه چندان با هم سازگاری نداشته، هویداست. او در بعد اصالت ماهیت و ارائه ادله و شواهد به آن بیشتر تابع ملارجبعلی است.
- شیخ احمد احسایی: (۱۲۴۱ه .ق) از قول به اصلین یعنی اصالت وجود و اصالت ماهیت دو تقریر می توان ارائه داد كه یكی مربوط به شیخ می باشد. به این تقریر كه: اعتقاد به دو اصل مستقل از یكدیگر است، به نحوی كه به صورت تركیب انضمامی در كنار یكدیگر قرار داشته و از هر كدام مفهومی به ذهن انسان منتقل می گردد، همان طور كه در یك شیء مركب از جوهر و عرض یا ماده و صورت (به فرض تركیب انضمامی آنها) می توان به امر واقعی نایل شد و دو مفهوم را انتزاع كرد. در تحلیل واقعیت خارجی می توان دو مفهوم ماهیت و وجود را انتزاع كرد.
- محمد صالح حائری مازندرانی (سمنانی): او از جمله حكمای معتقد به اصالت ماهیت است و در آثار خود از جمله «حكمت بوعلی» به دفاع از این نظریه پرداخته- به نظر ایشان مذاق ابن سینا مطابق دیدگاه اصالت ماهوی می باشد و در جای جای اثر خود به نقد مبانی و دلایل اصالت وجود و نیز تفسیر وجودی از مبانی و مباحث فلسفی پرداخته اند. وی به پیشنهاد برخی رساله ای در جواب كتاب «بدایع الحكم» آقا علی حكیم كه در آن فصولی به اصالت وجود و توالی آن اختصاص یافته، پرداخته، هرچند نامی نه چندان محترمانه به آنها داده است.تقریر دوم از قول به اصلین: وجود و ماهیت دو مفهوم متساوقند كه به نحو یكسان بر واقعیت خارجی قابل تطبیق اند و حیث صدق هر ماهیت با وجود آن یكی است، همان طور كه وحدت و وجود یا فعلیت و وجود هر دو با چند مفهوم مساوق بر مصداقی واحد از جهت واحد منطبق می شوند. لذا می توان به نحوی به اصالت هر دو قایل شد واقعیت را مصداق بالذات هر دو دانست. قائلین به این قول معتقد ند كه مقصود ملاصدرا نیز از اصالت وجود همین تعبیر بود و نه تفسیر رایج از اصالت وجود، زیرا عبارت صریح او در كتاب المشاعر این است كه: وجود و ماهیت در عالم خارج عین یكدیگرند ولی مفهوماً به اعتبار ذهن متمایز ند و نیز بالعرض بودن ماهیت كه در كلمات ملاصدرا یافت می شود به این معنی نیست كه ماهیت در خارج حقیقت موجود نیست بلكه به این معنی است كه وقتی ذهن آن را تحلیل كرد و از وجود جدا كرد، در ظرف این تحلیل آن را از وجود و عدم می بیند و موجودیت اگر بخواهد بر آن حمل شود به عرض وجود است و موجودیت وصف وجود است بالذات و وصف ماهیت است بالعرض. (نظیر رابطه بین جسم طبیعی و جسم تعلیمی.)بررسی اجمالی مسأله وحدت وجود موضوع پنجمین مقاله از این كتاب است. شكی نیست كه محور اساسی اندیشه اسلام اصل توحید و اعتقاد به كلمه طیبه «لااله الا الله» است. اما در باب تفسیر این حقیقت سخن ها گفته شده. تعبیر غالب متكلمان از توحید به عنوان «نفی شریك از ذات واجب» است و سپس در مراحل دیگر به انضمام توحید افعالی در نزد اشاعره. (همراه با نظریاتی مثل كسب وعاده الله) و نیز توحید صفاتی در نظر معتزله (همراه با نظریه نیابت) و توحید ذاتی و صفاتی و افعالی هر یك یا تفسیری خاص نزد متكلمان امامیه در تاریخ تفكر اسلامی مطرح شده است.اما در این میان تفسیر عرفا از «توحید» حائز ویژگی خاص و جالب توجهی است؛ چرا كه توحید نزد اینان نه تنها نفی هرگونه شریك در ذات خداوند و نفی هرگونه معادل و مشارك در صفات و نفی هرگونه مددكار در افعال وجودی است، بلكه اساساً آنها توحید را مستلزم نفی هرگونه وجودی غیر از وجود حق تعالی می داند. هرچند عرفا «وحدت وجود» را نشأت گرفته از معارف قرآن كریم و ظهور آیات و احادیثی از پیامبر و امامان می دانند اما به دلایلی تاریخ این بحث در تفكر اسلامی همراه با فراز و نشیب های بسیاری بوده است. این مقاله بررسی و پژوهشی است حول این مسأله كه در طول تاریخ تفكر اسلامی چرا فرق گوناگون فقهی و كلامی به موضع گیری های متفاوتی در برابر نظر عرفا پرداخته اند.برای هر فرد دین دار كه مذهب و مكتب خود را محققانه بررسی كند دغدغه «روش شناخت» وجود دارد و نحوه رویكرد به دین و مذهب نزد او از اهمیت خاصی برخوردار است. این مسأله در دین اسلام كه وحی را از جمله منابع شناخت معرفی كرده، خود را در دو زمینه اساسی نشان می دهد: ۱- روش استنباط و بهره وری از وحی. ۲- ارتباط شناخت های حاصل از وحی با شناخت هایی كه از طرق دیگر به دست آمده اند. چگونگی پاسخ و موضع گیری ما در برابر این دو زمینه، مكاتب گوناگونی را در شناخت اسلام در طول تاریخ تفكر اسلامی به وجود آورده است كه از دو مكتب اتحادی و مكتب تفكیك به عنوان دو نحله فكری متمایز در این باب می توان نام برد. وجه اصلی مقاله هفتم كتاب یعنی «بررسی و نقد مكتب تفكیك» توضیح و بررسی مبانی این دو مكتب می باشد.
الف- نگرش اتحادی
این دیدگاه قائل به اتحاد دستاوردهای عقل، قلب، وحی و سازگاری آنهاست؛ یعنی هر سه منبع شناخت و به عبارتی سه ابزار شناخت اند كه گرچه هر كدام حیطه ای خاص و مرزی لازم الرعایه است، اما استنتاجات و استنباطات این سه راه در موارد انطباق حوزه های معرفتی مثل مسایل هستی شناسی، نه تنها با یكدیگر سازگاری دارند، بلكه مؤید یكدیگر نیز می باشند. این یكی از اصول بسیار مهم این دیدگاه می باشد كه در فلسفه و حكمت و كلام و تفسیر و مباحث روایی كاربرد فراوان دارد. از جمله اصول این نگرش یعنی اتحاد قرآن، برهان و عرفان می توان به موارد زیر اشاره كرد: الف- نقش اساسی عقل در هر سه زمینه. ب- تقدم نتایج براهین قطعی عقلی بر ظواهر وحیانی و نه نصوص قطعی وحیانی (در موارد تعارض ظاهری). ج- عدم حجیت آحاد در غیر فقه و احكام عملی. د- مطابق این بینش در تفسیر قرآن ضمن تأیید فهم ظواهر آیات، با اعتقاد به ذو ذوات بودن قرآن از نتایج دو حوزه قبل نیز برای تفسیر و فهم استفاده می شود. ه - در احكام شرعی و فروع عملی شریعت، این نگرش مكتب اصولیان را تأكید كرده كه نمایانگر اعتقاد ایشان به نقش علوم قطعی در استنباط از منابع احكام است.
ب- نگرش تفكیكی
به باور معتقدان به این نظر تا هنگامی كه به اسلام به نحو «خالص» و فارغ از دستاوردهای علوم بشری ننگریم و آنها را جدا لحاظ نكنیم به جوهر دین دستیابی نخواهیم داشت. به عبارت دیگر رهایی از مدركات ذهنی و پیش فرضهای ناشی از معارف بشری، در جریان شناخت اسلام نه تنها ممكن است، بلكه لازم و ضروری است. در اینجا به نحو اختصار به برخی از اصول این دیدگاه اشاره می كنیم:
۱- تفكیك سه جریان وحی و عقل و كشف به عنوان سه راه و روش معرفت و مكتب شناسی مباین و بیان جدایی در مدلولات این سه طریق؛ و هدف نگرش خالصانه به هر كدام از این سه برای پی بردن به ابعاد و اعماق شان.
۲- طرد تأویل به معنای كوشش برای سازگار نمودن دین با نتایج علوم و آراء و عقاید مردمان و عاملی جهت از میان بردن خلوص مكتب و پوشاندن اهداف و مفاهیم اصیل آن و خلط آن با معارف دیگر.
۳- التزام به آیات و روایات در اصول دین و تعبد در معارف اگرچه به حدود و ثغور این التزام اشاره نشده و مسأله ای مبهم است.
۴- توجه رهبران این نگرش به سیر تاریخ تمدن اسلامی و تلاش در معرفی تفكرهای مختلف فرق گوناگون كه در بستر این فرهنگ رشد یافته اند.
از جمله ایراداتی كه به نحو بارزی در باب این دیدگاه و رویكرد چه به نحو نظری و چه عملی، وارد می باشد؛ می توان به موارد ذیل اشاره كرد: الف- خلط دو مقام ثبوت و اثبات در جریان های سه گانه معرفتی. ب- استحاله تكلیف به حذف جمیع معلومات و اصول پیشین (هرچند قطعی و عقلی) در جهت فهم آیات و احادیث. ج- غیرممكن و غیرعملی بودن طرد یكباره تأویل. د- ابهام و عدم توضیح كافی درباره موارد تعارض عقل و نقل. ه- عدم ضمانت این مكتب برای رفع جمیع اختلافات. و- عدم توفیق عملی این مكتب در آثار رهبران و رهروان این مكتب.

علی ملك محمدی
منبع : روزنامه همشهری