دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

راه بی پایان حقیقت


راه بی پایان حقیقت
فلسفه در محیط فلسفی ای كه صدرالدین محمد شیرازی، معروف به ملاصدرا، در آن به بار آمد، بیش از هر چیز به معنای سنت مشایی نوافلاطونی ابن سینا و پیروان او بود. در طی قرن ششم هجری (دوازدهم میلادی)، سهروردی پاره ای از آرای اساسی فلسفه مشاء را مورد انتقاد قرار داده و خود شالوده فلسفه ای عرفانی معروف به «حكمه الاشراق» را بنا ریخت و البته پیروانی چند نیز یافت. حتی در سنت مشائی نیز پاره ای از آرای شیخ اشراق، بر تفكر فیلسوف، دانشمند و متكلم شیعی برجسته سده سیزدهم میلادی، خواجه نصیر الدین طوسی، تأثیراتی برجای نهاد. هرچند در ابتدا عمده این تأثیرات به نقدهای شیخ اشراق بر برداشت ابن سینایی از علم خداوند نسبت به جهان به عنوان ماهیات و صور مرتسمه در علم الهی (آن هم به عنوان امری زاید بر ذات واجب) محدود می شد، اما بعدها این تأثیرات به دیگر جنبه های فكری شیخ اشراق نیز تسری یافت و برای نمونه، حكیم استرآبادی، میرداماد، این نظر خاص و متمایز اشراقیان را پذیرفت كه وجود صرف، یك مفهومِ ذهنی است و هیچ مطابقی در عالم خارج ندارد.
اما جدا از این تأثیرات، نمی توان هیچ شاهدی دال بر وجود مكتب فكری در اساس اشراقی در زمان ملاصدرا یافت. حتی در این روزگار نمی توان از هیچ سنت متصوفانه و برجسته ای نام برد، هرچند برخی از ادعاهای كلیشه ای صوفیه از سر درهم آمیختگی اندیشه های صوفیانه با فلسفه و به ویژه به جهت نفوذ و رخنه این اندیشه ها در شعر و ادبیات، از رواج و مقبولیتی همگانی برخوردار بودند. در واقع، مكتب شیعه سنتی همدلی و همراهی چندانی با تصوف نداشت.
ملاصدرا در چنین محیط فكری و روحانی ای تعلیم و تربیت یافت و در چنین محیطی سعی كرد تا فلسفه خاص و متمایز خود را بنا ریزد. خوشبختانه، اگرچه ما درباره زندگی بیرونی ملاصدرا چندان چیزی نمی دانیم، اما نسبت به زندگی درونی او، آن هم به موهبت آنچه خود او در این باره نگاشته است (به ویژه گفتار او در مقدمه اسفار)، آشنایی قابل توجهی داریم. صدرا در این مقدمه می نویسد كه او از همان آغاز دوران طلبگی و تحصیل علم، عمیقاً علاقه مند به حكمت الهی بوده است. به همین دلیل نیز سعی كرده تا بر خلاف سایر طالب علمانی كه در پی رسیدن به شهرت متفرعنانه، وقت خود را با مطالعه آثار فضل فروشانه متأخران یكسره صرف جزئیات و مته به خشخاش گذاشتن های بیهوده كرده اند، او با شور و اشتیاق هم و غم خود را در مطالعه مسایل اساسی و بنیادی فلسفی آن گونه كه در آثار حكمای سابق بدان پرداخته شده صرف می كند. فیلسوف ما پس از مطالعه و غور در حكمت سنت های فلسفی قدیم، اعم از مشاء و اشراق، همچنین این آرزو را در دل می پروراند تا كتابی جامع فراهم آورد كه در آن حكمت قدما را با آراء و بینش های جدیدی كه خود تحصیل كرده است، درهم آمیزد.
اما صدرا در این میان و در راه رسیدن به این هدف والا با مخالفت سرسخت حتی ایذا و آزار عالمان متعصب و خشك مواجه می شود كه هرگونه انحراف از عقاید و باورهای سنتی را بدعتی خطرناك و گمراه كننده می دانستند. صدرا خود در اسفار توضیح نمی دهد كه این مخالفت ها عمدتاً بر سر چه مسأله یا مسأله هایی بوده است، اما، آن گونه كه علامه مظفر، در مقدمه خود بر اسفار می نویسد، ملاصدرا در رساله «طرح الكونین» روشن ساخته كه عالمان سنتی شیعه به طور خاص با برداشت او از وحدت وجود سر مخالفت داشته اند. صدرا خود هم در اسفار و هم در مشاعر متذكر می شود كه او در ابتدای تأمل فلسفی خویش و به دنبال سهروردی و استادش میرداماد، پیرو اصالت ماهیت و اعتباریت وجود بوده، تا آن كه بعدها خداوند او را هدایت می كند و بر اثر انكشافی الهی، حقیقت اصالت وجود را بر او آشكار می سازد.
به هر روی، این مخالفت بر سر هرچه كه باشد، صدرا را، به گفته خود او، بر سر یك دوراهی قرار می دهد: این كه او نیز متقابلاً رو در روی آن عالمان بایستد و با آنها درافتد و یا این كه صحنه را ترك كند و گوشه عزلت و انزوا اختیار كند. فیلسوف ما، به پیروی از مولایش امام علی(ع)، تصمیم می گیرد تا راه دوم را اختیار كند و در جایی از این دیار، آن هم با حالت اعتزال از مخالطت و هم صحبتی با ابنای روزگار و امور جهان و بی توجه به جاه و مقام دنیوی، به گوشه عزلت پناه برد. افزون بر این، ملاصدرا در این هنگام به این نكته وقوف می یابد كه خود او نیز تاكنون بر خطا بوده و در راه كشف حقیقت به جای سرسپاری و تسلیم محض در برابر ذات الهی، تنها به عقل خویش اكتفا و اعتماد كرده است.
در این مرحله از زندگی بود كه ملاصدرا به جای دل خوش كردن به منطق و استدلال عقلانی، قلب خود را تسلیم انوار ملكوت الهی ساخت تا در این حال اسرار و رموز الهی بر او كشف شوند و او بتواند حقیقت امر درباره جهان و مسایل اساسی مربوط به خداوند، هستی و جهان را از ژرفنای درون دریابد. در این حالت كه حاصل مجاهدات و ریاضات سخت دینی بود، او نه تنها آنچه را سابقاً با برهان عقلی و استدلال دریافته بود، از نو و به شیوه ای شهودی و عرفانی كشف می كند و بالعیان درمی یابد، بلكه حتی به دریافت بسیاری از حقایق جدید نایل می شود. در این جا بود كه به گفته خود ملاصدرا، عقلش به استراحت و آرامش رسید و روح سرخورده و مأیوسش جانی سراسر تازه یافت و از این رو جسارت آن را نیز پیدا كرد تا از انزوا و عزلت به در آید و این حقایقی را كه در كتمان و پرده بودنشان نسزد، در «الحكمه المتعالیه فی الاسفارالعقلیه الاربعه» جمع آورد.
گزارش ملاصدرا از آنچه او را به انزوا و گوشه نشینی مجبور ساخت، نیازمند آن است كه مورد بررسی و تفسیر دقیق تری قرار گیرد تا بتوانیم ماهیت دقیق آنچه را برای او در گوشه عزلت واقع شد و اسباب دگرگونی روحی او را فراهم آورد به روشنی درك كنیم. چنان كه می دانیم ملاصدرا پیش از آن كه از دنیا و مافیها كناره گیرد، بیش از هر چیز تعلیم و تربیت خاص یك فیلسوف را دیده بود (این مطلب به معنای انكار این واقعیت نیست كه او با تعالیم سنتی نظیر حدیث، تفسیر و كلام آشنایی كافی داشته است). بنابراین اگرچه می توان ایذا و آزار متعصبان را تا اندازه ای دلیل انزواجویی ملاصدرا دانست، اما دلیل اصلی و عمده او در این كار را باید در عدم اطمینان و تردید درونی او نسبت به حقایق فلسفی ای دانست كه صرفاً بر اساس روش استدلال عقلانی به دست آمده بودند و اكنون دیگر برای او از آن یقین و قطعیت سابق برخوردار نبودند. به همین دلیل ملاصدرا در جست وجوی روشی بود كه بتواند به او یقین عرضه دارد و قضایای صرفاً عقلانی را به صورت حقایق تجربه شده دگرگرداند، نكته ای كه خود او در مقدمه اعتراف گونه اش در اسفار نیز بدان اشاره می كند.
ملاصدرا برای اثبات همین مطلب نیز از براهین عقلانی متعدد و مبسوطی استفاده كرده است. این امر حاكی از آن است كه در نظر وی، حقیقت عرفانی در ذات خود، حقیقتی عقلانی و تجربه عرفانی، تجربه ای معرفتی است؛ اما نكته در این جاست كه این حقیقت عقلانی و این محتوای معرفتی باید از طریق تجربه و شهود نیز تأیید شود تا بتوان آن را به معنای واقعی حقیقت خواند. اگر این حقایق صرفاً از طریق عقل انسانی و به عنوان قضایای عقلانی به دست آمده باشند، آنها سرشت اصلی خود را از دست می دهند. به عبارت دیگر، قضایای عقلانی و برهانی، مادامی كه به شهود نرسیده باشند، اگرچه معرفت هستند اما نمی توان آنها را حقایق دانست.
بنابراین الگو و سرمشق واقعی ملاصدرا از زمانی كه در عزلتش به تجارب روحانی دست یافت ابن عربی است. ابن عربی، اگرچه از اصطلاحات اصحاب تصوف استفاده می كند، اما در واقع او اهل حكمت الهی و در پی محتوای معرفتی تجارب شهودی اش است. در زیر سایه فراگیر این شخصیت و سرمشق شگفت، كه عمیقاً در هستی شناسی، علم النفس و معادشناسی صدرا تأثیر نهاده است، تمامی جریان های فكری اسلامی _ كلام، فلسفه و حكمت اشراقی- در كنار یكدیگر جمع شدند و با هم درآمیختند.
راهی كه ملاصدرا خود در تأمل فلسفی اش در پیش گرفت و بر آن تأكید بسیار نیز می كند، خلوص، توجه غریزی و نور ایمان در فعالیت عقلانی فلسفی است. فلسفه در این صورت می تواند به یقین شهودی و مستقیم حقایق فلسفی دست یابد. منظور ملاصدرا از «حكمت» نیز دقیقاً همین است. تفكری كه انگیزه های خارجی، همچون شهرت و مقام دنیوی، را پشتوانه خود دارد، چیزی جز فلسفه ای عقیم و بی ثمر و طلب گمراهانه حقیقت نیست. صدرا بر ابن سینا خرده می گیرد كه چرا در حالی كه خداوند توانایی والاترین فن ها یعنی فلسفه را به او اعطا كرده است، وقت و اندیشه خود را با طبابت و اشتغال به امعا و احشا مشغول داشته است و از این رو حاصل تفكر او نیز فلسفه ای شده است بی سر و ته و پر از شك و تردید. اما این مطلب در مورد هرگونه پژوهش علمی صادق است: دانشمندی كه وقت خود را در مسابقه های اسب دوانی و دیگر سرگرمی ها تلف می كند و كمتر به كار علمی خود می پردازد نیز دانش خود را به فرجام نخواهد رساند. اما در نظر ملاصدرا این امر به طور خاص در مورد فلسفه به عنوان برترین علوم، صادق است. به هر روی، این مطلب بسیار تفاوت دارد با گفتن این كه برای تفلسف حقیقی، فیلسوف باید حتماً اهل تصوف باشد. صدرا هیچ كجا چنین سخنی درباره تصوف خودش نمی گوید، مگر آن كه تصوف را به معنای حكمت الهی بگیریم، یعنی همان چیزی كه صدرا به دنبال ابن عربی معرفت یا عرفان می نامد. اما در حالی كه روش نگاشتن ابن عربی، روشی غیرفلسفی است، روش ملاصدرا تماماً فلسفی و عقلانی است. در واقع، ملاصدرا همزمانی كه فلسفه بدون تجربه شهودی را تقبیح می كند، بر تصوف محض بدون تعلیم طلب فلسفی نیز خرده می گیرد.
هنگامی كه صدرا سخن از تجربه می گوید، منظور او هرگز همان چیزی كه به تجربه صوفیانه یا عرفانی معروف است، نیست بلكه او از ادراك شهودی حقیقت یا تجربه عقلانی (مشاهده عقلیه) سخن می گوید. این تجربه بسیار متفاوت از عقل ورزی صرف و به ویژه متفاوت از استدلال منطقی سطحی و بحث نظری یا جدل علمی است. ملاصدرا بر این نكته پای می فشرد كه وقتی چیزی به كرات از طریق دریافت مستقیم یا تجربه شهودی شناخته شده باشد، آن را نمی توان با استدلال منطقی صرف و یا مجادلات عقلی زیر سؤال برد. برای نمونه صدرا در خصوص مسأله واقعیت مثُل افلاطونی، این گونه اظهار می دارد كه تجربه های مكرری كه برای افراد مختلفی رخ داده وجود آن را اثبات می كند. از این رو و حتی اگرچه ممكن است كه درباره ماهیت دقیق این صور آرا و تفاسیر گوناگونی در میان باشد، اما در مورد اصل وجود آنها نمی توان تردید كرد.
بدین ترتیب، تجربه شهودی در نظر صدرا، نه تنها به معنای انكار عقل نیست، بلكه خود صورت والاتری از عقل است كه از عقل ورزی و استدلال صوری محض، راهگشاتر و سازنده تر است. با این همه صدرا صریحاً اذعان می كند كه حتی حقیقت تجربی یا شهودی را نیز نمی توان «حقیقت یگانه و محض» دانست. تمام تجربه های ما از واقعیت، حتی اگر متصف به وصف یقینی نیز باشند، تجربه های ناقص و محدودند. به عبارت دیگر، طلب حقیقت طلبی بی پایان است ؛چرا كه خود واقعیت بی پایان و نامتناهی است. به تعبیر ملاصدرا در مقدمه اسفار «فان الحق لاینحصر بحسب فهم كل ذی فهم و لایتقدر بقدر كل عقل و وهم؛ یعنی: حقیقت در تیول فهم هیچ اندیشمندی نیست و به سنجه هیچ عقل و وهمی تمام و كمال ارزیابی نمی شود» ، و نیز: «من همچنین ادعا نمی كنم كه در آنچه گفته ام، حرف نهایی را زده باشم ؛ هرگز! چرا كه راه ها [و وجوه] فهمیدن محدود به آنچه كه من فهمیده ام نیست.... چرا كه حقیقت بسیار فراخ تر و وسیع تر از آن است كه عقل و یا حدی بدان احاطه پیدا كند.»
به همین جهت صدرا تأیید می كند كه او در «اسفار» تنها بدان راضی نشده كه آرای فلسفی خودش را بیان كند، بلكه او به طور مفصل آرای فیلسوفان سابق را نیز بیان داشته و پس از تحلیل و نقد آنها به نتایج خودش رسیده است. همین روش خاص صدرا، كه به گفته او به كار «تشحیذ خواطر و تقویت اذهان» طالب علمان نیز می آید، به این كتاب فلسفی عمق و غنای بسیاری بخشیده و آن را در زمره برجسته ترین كتب فلسفی اسلامی قرار داده است. همچنین این امر خود دلیلی روشن و كافی است بر این كه صدرا نمی توانسته آرای خود را، هر اندازه هم اصیل و نوآورانه، حقیقت نهایی و مطلق تلقی كند. نبوغ فلسفی صدرا، اساساً در پی هم حقیقت و هم اصالت و نوآوری است، یعنی همان چیزی كه از او یك «فیلسوف اصیل» می سازد.
* این مقاله برگرفته از مقدمه كتاب The Philosophy of Mulla Sadra نوشته دكتر فضل الرحمان است.
دكتر فضل الرحمان ، ترجمه : حمیدرضا محبوبی آرانی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید