دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

مسئولیت فیلسوف


مسئولیت فیلسوف
«جغد مینروا: فلسفه به روایت فیلسوفان» عنوان كتابی است كه انتشارات ققنوس به زودی آن را با ترجمه مسعود علیا روانه بازار كتاب می كند .این كتاب، چنان كه از نامش برمی آید، دیدگاه های شماری از فلاسفه برجسته معاصر را درباره چیستی فلسفه و كار فیلسوف عیان می دارد. نوشته هایی كه در این اثر گرد آمده اند به قلم فلاسفه ای متعلق به رویكردها و سنت های فلسفی گوناگون تحریر شده اند كه از آن جمله می توان به نام هایی چون كارل پوپر، هربرت ماركوزه، دبلیو.وی.كواین، فردریك كاپلستون، گابریل مارسل، استوارت همشر، اسمارت، آدام شاف، الن واتس، پل فیرابند، ای.جی.ایر و برند بلنشارد اشاره كرد. تنوع آرای این فلاسفه درباره موضوعی كه گردآورندگان این كتاب به اقتراح نهاده اند خواننده را كم و بیش با تنوع موجود در گستره فلسفه و كار فلسفی آشنا می كند و چه بسا افق های تازه ای فراروی او بگشاید.آنچه می خوانید فصلی از این كتاب است كه به قلم دبلیو.وی.كواین، فیلسوف برجسته ای كه در ایران نیز ناشناخته نیست، به نگارش درآمده است.
آقای آسترمان عزیز:
از من درباره مسئولیت فیلسوف سؤال كرده اید. شاید بهترین كار این باشد كه از مقایسه مسئولیت فیلسوف با مسئولیت پزشك آغاز كنم. پزشكی كه پروانه كار دارد، تخصصش هر چه باشد، آموزشی پایه دیده است كه او را در فوریت های پزشكی به طور كلی، در مقایسه با غالب آدم های غیرمتخصص، قابل تر می گرداند. بنابر این، اگر در صحنه تصادفی حضور داشته باشد، مسئولیت اوست كه قدم پیش گذارد و به یاری بشتابد. حرفه پزشكی به این مسئولیت وقوف و اذعان دارد و این بسیار مایه سرافرازی آن می شود.
آیا مسئولیتی به نحوی مشابه [با مسئولیت پزشك] برای فلاسفه وجود دارد؟ نه، حكایت آنها به كلی فرق می كند. فلسفه، برخلاف پزشكی، حرفه ای یكپارچه و واحد با هسته بزرگی از صلاحیت شكل گرفته نیست. «فلسفه» یكی از چند اصطلاح فراگیری است كه رؤسای دانشگاه ها و دانشكده ها و كتابداران در كار ضروری جای دادن انبوهی موضوع و مسئله علم و دانش ذیل تعداد قابل كنترل و مناسبی از عناوین مورد استفاده قرار می دهند. این كه موضوع مورد نظر یك شخص و موضوع مورد نظر شخصی دیگر را در ذیل «فلسفه» گرد می آورند هیچ كدام از این دو نفر را مسئول موضوع یكدیگر نمی گرداند. در مورد هر موضوع بنیادینی هم كه در بین آنها قرار دارد همین مطلب صادق است. من به مجزا شدن تخصص ها اشاره نمی كنم؛ از اهمیت نداشتن گروه بندی زبانی حرف می زنم. افرادی كه سر در مشغله های ناهمگونی دارند كه فلسفه نامیده می شود ممكن است علایقشان هر قدر كه بخواهید گسترده باشد، اما دامنه علایق ایشان لزوماً نه منطبق با دامنه اصطلاح اداری و كتابخانه ای «فلسفه» است نه هم مركز با آن.
مورد شخص خودم را در نظر می گیرم. بخشی از آنچه من در كتاب ها و كلاس هایم به آن می پردازم فلسفه محسوب می شود و بخشی از آن ریاضیات به حساب می آید. در واقع من درسی در مقطع تحصیلات تكمیلی در گروه آموزشی ریاضیات تدریس می كنم. ولی در مورد نه دهم چیزهای دیگری كه رؤسای دانشگاه ها و دانشكده ها و كتابداران ممكن است ذیل عنوان «ریاضیات» - یا «فلسفه» - گرد آورند مسئولیتی نمی شناسم. مسئولیت استادی مربوط می شود به موضوعاتی كه او تدریس می كند: چیزهایی كه درباره آنها می نویسد، درس می دهد یا راهنمایی می كند. این كه این موضوعات ذیل عنوان فراگیر فلسفه درج شوند یا ذیل عنوان فراگیر ریاضیات، ربطی به این ندارد كه آیا او در مورد موضوعات دیگری هم كه ذیل عنوان فلسفه یا ریاضیات درج می شوند مسئولیت دارد یا ندارد.اصطلاحات «ریاضیات» و «فلسفه» چیزی مثل «اطلس میانه» و «منطقه مركزی شمال غربی» هستند، حال آن كه «پزشكی» بیش تر دلالت ضمنی نظام یافته تر و منسجم تر «تگزاس» را دارد.این كه پزشكی حول هسته مشتركی از صلاحیت سازمان یافته است تا حدودی باید با این امر واقع تبیین شود كه چنین صلاحیتی می تواند به شكل بارزی در بهروزی آدمی مؤثر و حیاتی باشد. اگر بنا بود فیلسوفی به نتایجی برسد كه از حیث سرنوشت ساز بودن [با نتایج پزشكی] قابل قیاس باشد در باب «سؤال هایی نظیر این كه آدمی چگونه موقعیت خود را در عالم تجربه اش تشخیص می دهد، چه معانی ای در رخدادها می بیند، سودای چه ارزش هایی را در سر دارد، چه موازینی انتخاب های او را در هر كارش هدایت می كنند.» (از شما نقل قول می كنم)، و اگر كاشف به عمل می آمد كه این یافته ها به اندازه پزشكی در بهروزی آدمی حیاتی هستند، آن گاه چه بسا فلسفه مثل پزشكی در واقع خودش را حول هسته ای مشترك سازمان می بخشید. اما حتی این پیشامد لزوماً هیچ فیلسوفی را كه تاكنون بدین نام خوانده شده است ملزم به پرورش این هسته نمی كند؛ این امر همچنین ممكن بود باعث شود كه موضوعات ایشان ذیل نام دیگری غیر از «فلسفه» از نو درج شوند. در واقع بهتر بود روان شناسی را حیطه ای همان قدر مناسب برای موضوعاتی كه شما از آنها سخن به میان آورده اید می پنداشتم كه فلسفه را می پندارم؛ اما این اهمیتی ندارد.البته ممكن بود هر كدام از ما به موضوعاتی بپردازیم كه در قیاس با موضوعاتی كه عملاً به آنها پرداخته ایم به حال انسان ها مفیدتر باشند. ممكن بود من و شما در مقام پزشك یا رهبر معنوی مفیدتر باشیم تا در مقام ویراستار[یا گردآورنده] و منطقدان. اگر مقدر بود من و شما امروز راهی برای تخفیف شر سیاسی یا اجتماع عظیمی پیدا كنیم- راهی همان قدر واقعی كه اندرز(باكتری شناس آمریكایی(۱۸۹۷-۱۹۸۵).- م) و سلك(پزشك و باكتری شناس آمریكایی(۱۹۱۴-۱۹۹۵).- م) در مورد فلج اطفال پیدا كردند- آن گاه تصور می كنم كه مكلف بودیم حتی همین حالا مقام و منصب خاص خود را رها كنیم و به این آرمان تازه نیك ملحق شویم. اما این مسئولیت همان قدر كه ربطی به ماهیت كار فعلی من نداشت به ماهیت كار فعلی شما هم مربوط نمی شد و نیز، جرأت می كنم و می گویم كه ماهیت كار فعلی من در مقایسه با ماهیت كار فعلی شما به هیچ وجه مرا برای كشف آن راه علاج اجتماعی مناسب تر از شما نمی گرداند. این كه من تا حدی ذیل گوشه ای از كلمه عام و فراگیر «فلسفه» گنجانده شده ربطی ندارد.در برهه ای از بحران ملی این فكر از خاطرم گذشت كه می توانم با كنار گذاشتن علایق نظری ام و خدمت در نیروی دریایی مفیدتر باشم. من این كار را كردم، ولی این به وجدان شخصی ام مربوط می شد و ربطی به هیچ گونه تكلیف و تعهد خاص در مقام فیلسوف نداشت.می پرسید: چرا فلسفه را به عنوان پیشه خود برگزیدم؟ این موضوع برمی گردد به كنجكاوی فكری ام درباره مبنای ریاضیات و علم طبیعی. من در رشته ریاضیات درس خواندم و تحصیلات تكمیلی ام را در یك گروه آموزشی فلسفه به انجام رساندم؛ اما آنچه در كانون توجهم قرار داشت چندان فرق نكرد و مصائب اجتماعی و ارزش ها در این مقام قرار نگرفت. آن هم علاقه خوبی می بود، ولی این همنشینی تصادفی ذیل كلمه «فلسفه» اهمیتی ندارد.می پرسید از كجا تشخیص می دهم مسائلی كه به آنها روی می كنم به معنی واقعی مسائل خودم هستند. هر متفكر انتقادی آن قدر شم یا قریحه درك روش، و دلیل و قرینه را دارد كه اجمالاً بداند در كجا صلاحیتش باز می ایستد. من صلاحیت خود را در بخش هایی از منطق و فقدان صلاحیتم را در شیمی و جامعه شناسی تشخیص می دهم. اگر به مسئله ای بپردازم و معلوم شود كه [ حل آن ]در گرو حل مسئله دیگری است، آن گاه ممكن است، اگر صلاحیتش را داشته باشم، به سر وقت مسئله اخیر بروم و در غیر این صورت، ممكن است بكوشم در مورد آن صلاحیت پیدا كنم یا آن را به كس دیگری واگذارم. این كه مسئله مور نظر را فلسفی بخوانند یا نه باز هم بی ربط است.حال از مسیر اصلی بحث به ملاحظه ای پایانی روی می آورم؛ مایلم بر مبنای اصول كلی از احترام به خلاقیت نظری دفاع كنم. نوشته های فلسفی و علمی به وفور یافت می شود: [ اما]مساعی و افادات نظری پر مایه و اساسی قلیل است. هر سعی و افاده نظری پر مایه و اساسی نزدیك به معجزه است. كسی ملزم نیست كاری از این جنس را به انجام رساند. هر كس كه به نحوی از انحا تمهید چنین كاری می كند كاملاً در خور تحسین است و از این رهگذر تعهدی اضافی برای خود نمی خرد.
ارادتمند شما - دبلیو.وی.كواین
استاد كرسی ادگار پیرس در فلسفه
پانوشتها
* سخنان پروفسور كواین در باب فلسفه جواب های اوست به سؤال های زیروبرت آسترمان در ضمن تدارك مقاله اش درباره فلاسفه آمریكایی برای نشریه The National Observer با ایشان در میان گذاشت (بنگریدبه How Todayشs « Thinkers Serve Society» TheNational Observer, july ۲۰, ۱۹۶۴, P۱۸).
آن سؤالات بدین قرارند:
۱- از نظر شما، كار فلسفه و مسئولیت فیلسوف چیست؟
۲- چه موضوعاتی، چه نوع سؤال هایی، بیش از همه توجه شما را به خود جلب می كنند؟ و چرا؟
۳- درباره سؤال هایی نظیر این كه آدمی چگونه موقعیت خود را در عالم تجربه اش تشخیص می دهد، چه معانی ای در رخدادها می بیند، سودای چه ارزش هایی را در سر دارد، و چه موازینی انتخاب های او را در هر كارش هدایت می كنند چه نظری دارید؟ اگر فیلسوف این سؤال ها، و نیز سؤال های دیگر را كه به طور كلی به آدمی مربوط می شوند، بررسی نكند، پس این كار چه كسی است؟ با این كه نظر ورزی درباره آنها بی ارزش است؟
۴- چطور تشخیص می دهید مسائلی كه به آنها روی می كنید به معنی واقعی مسائل خودتان هستند؟
۵- نقشی كه بررسی و نقد كار و روش های دیگران در كار شما دارد تا چه اندازه مهم است؟
۶- چرا فلسفه را به عنوان پیشنها خود برگزیدید؟
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید