یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

جان استوارت میل


جان استوارت میل
بیستم ماه مه دویستمین سالگرد تولد جان استوارت میل است، یعنی بزرگترین نماینده لیبرالیسم قرن نوزدهم و كسی كه نظریه هایش هنوز هم بر فلسفه حقوق در جهان انگلیسی زبان حكومت می كند. میل روشنفكری است با چهره های متعدد كه درباره موضوعات فلسفی گوناگون از فلسفه حقوق و اخلاق گرفته تا اقتصاد سیاسی و حتی فن شعر و هنرها مطالب بسیاری نوشته است. وی دوره مدرسه را در خانه گذراند و معلم سرخانه اش كسی نبود جز پدرش جیمز میل، اقتصاددان و تاریخ نگاری كه شخصیتی سختگیر و جدی داشت و فرزند خردسال خود را در سن شش سالگی به خواندن و نوشتن زبان یونانی وادار كرد. میل در ۹سالگی بر زبان لاتین مسلط شد و در ۱۰سالگی بر تاریخ و ریاضیات مقدماتی و این هنگامی بود كه پدرش بر روی تاریخ امپراتوری روم كار می كرد. میل سال ها بعد ذائقه های خود را در فن شعر به شكوفایی رساند، به زبان فرانسه كاملاً مسلط شد و به رغم تربیت لاادری اش انجیل را عمیقاً مطالعه می كرد و عقیده داشت كه باید این كتاب را در كنار كتابی از هومر به عنوان دو تا از مهمترین كتاب های تاریخ بشری محسوب كرد.
میل هرگز در تمام عمرش عضوی از هیچ دانشگاهی نبود، اما تمامی عمر خود را وقف خودآموزی كرد و آن هم در حالی كه پیوسته در كمپانی هند بریتانیایی سمت های پردرآمدی داشت. او در ۱۸۳۶ دچار یك درهم ریختگی عصبی شدید شد. این اختلال عصبی كه در زندگینامه خودنوشتش به طرز قابل توجهی شرح داده شده است تا حدی در اثر واكنش به فلسفه اصالت فایده واقع بینانه پدرش و محفل «بنیادستیزان فلسفی» بود. اصول اخلاقی هزینه فایده را جیمز میل از جرمی بنتام به ارث برده بود و او آن را به پسرش منتقل كرد و در نتیجه باعث شد كه میل از تمامی مساعدت های عاطفی محروم بماند.
اصالت فایده (یعنی «عملی درست است كه بالاترین سعادت را برای بیشترین تعداد افراد فراهم كند») فلسفه ای بود مربوط به عقل كه به نظر می رسید برای قلب دیگر جایی خالی ندارد. میل كه در این میان با خواندن آثار وورد زورث سلامتی خود را دوباره به دست آورده بود، نزد بانو هریت تایلور نیز تسلایی یافت، یعنی همسر جنتلمنی اهل مدارا كه یقیناً دلایل خوبی برای اطمینان به پاكدامنی همسرش داشت و میل سال ها بعد با وی كه حالا دیگر بیوه شده بود ازدواج كرد تا به وصلتی كه ظاهراً بدون رابطه جنسی پیش می رفت ادامه دهد.
اما شورش میل بر علیه اصالت فایده مانع وی از نوشتن دفاعیه ای اصولی برای آن نشد و امروزه «اصالت فایده» ی او به عنوان یكی از اندك روایت های قابل قبول از شورشی اخلاقی شناخته می شود كه ممكن بود دو قرن پیش از این به كلی از میان برود آن هم چنانچه دیگر كسی نمی توانست به چنین كشفی نائل گردد كه طرفدار اصالت فایده (برای رسیدن به اهداف خود) می تواند هر جنایتی را توجیه كند.
لنین و هیتلر هر دو از مومنین به فلسفه اصالت فایده بودند و همین طور استالین و مائو و البته بیشتر اعضای مافیا. همان گونه كه میل اذعان می كند، اصل بالاترین سعادت اگر قرار نیست كه صرفاً توجیهی برای فرمانروایی مستبد باشد باید واجد بعضی ضمانت ها برای حقوق فردی هم باشد، از این رو او در واكنش به بعضی از پیروان خود كه دچار تردید شده بودند اثر مشهورش «درباره آزادی» را نوشت كه گرچه بانفوذترین اثر او محسوب می شود اما به هیچ وجه بهترین آنها نیست. در آن زمان شیوه اندیشیدن بنتامی (در بریتانیا) فلسفه حقوق را تحت تاثیر خود قرار داده و زیر نفوذ خود داشت و استدلال هایی مبتنی بر «خیر عامه» و «صلاح جامعه» در تصور محافظه كاران طبقه متوسط در جامعه ویكتوریایی آن زمان كشش و جاذبه زیادی داشت. زیر نظارت گرفتن شكل های علایق عمومی، ممنوع ساختن ابراز عقاید بدعت آمیز و نو، یا غیرقانونی اعلام كردن روابط جنسی خارج از ازدواج و آن هم به خاطر یك «اخلاقیات عمومی» كه به خاطر خیر عمومی مطرح بود، همگی به نظر كارهای درستی می آمدند. اگر در اثر چنین اقداماتی آزادی فردی صدمه می دید، مطابق با نظر طرفداران اصالت فایده این بهایی بود كه در هر حال باید پرداخت می شد.
مطابق با استدلال میل در این شیوه تفكر همه چیز برعكس شده است. قانون برای این به وجود نیامده كه اصول اخلاقی اكثریت را در برابر فرد مورد پشتیبانی قرار دهد، بلكه باید از فرد در برابر استبداد- و از جمله «استبداد اكثریت» - محافظت كند. البته اگر اعمال آزادی فردی باعث ایجاد صدمه به دیگران شود، محدودتر كردن آن عمل مشروع است زیرا در چنین شرایطی آنچه یك شخص در آزادی و با آن به دست می آورد معادل است با آنچه شخص دیگری آن را از دست می دهد. اما چنانچه هیچ گونه امكان اثباتی برای موضوع صدمه به دیگران مطرح نباشد قانون باید حقوق فردی را در آزادی انتخاب و بیان مورد محافظت قرار دهد.
این اصل دارای اهمیتی عظیم و معنادار است: این اصل بر این نظر است كه هدف از قانون حمایت از اراده و خواست اكثریت نیست، یا حتی تحمیل اراده و خواست فرمانروای مستقل، بلكه حفاظت از اراده و خواست فرد است و بیان مشروع «فرمانروایی مستقل فرد». مشكلی كه ما در اینجا با آن مواجه هستیم در مفهوم صدمه قرار دارد.
چگونه می توانم ثابت كنم كه عمل یك فرد به فرد دیگر صدمه نمی رساند؟ برای مثال چگونه می توانم ثابت كنم انتقادی كه من به باورهای دیگر انسان ها مطرح می سازم احساسات دینی آنها را جریحه دار نمی كند- یعنی عقاید و باورهایی كه آنها برای آرامش ذهنی خود و ثبات عاطفی به آنها وابسته هستند؟ چگونه می توانم ثابت كنم هنگامی كه به نظر می رسد معنای زندگی به مقدار بسیاری بر پیش فرض هایی از هنجارهای مشترك جنسی متكی است، رابطه جنسی میان دو فرد بالغ تاثیری بر بقیه نمی گذارد؟ این پرسش ها همان قدر برای ما مهم هستند كه برای میل. تفاوت فقط در اینجا است كه اكنون اسلام افراطی جای پاك دینی (پیوریتانیسم) اسكاتلندی را به مثابه دشمن ارزش های لیبرالی اشغال كرده است.
اما دفاع میل از آزادی كه با قدرت زیاد و شفافیت آشكاری اعلام شد به زودی راهی را دنبال كرد كه با دفاع او از اصالت فایده پی گرفته شده و فاتحه تمامی جرح و تعدیل ها را خواند. «درباره آزادی» آزادی فردی را به عنوان هدف حكومت می نگرد، حكومتی كه وظیفه اش آشتی دادن آزادی یك انسان با آزادی انسان دیگری است كه در كنار او زندگی می كند. بر خلاف آن «اصول اقتصاد سیاسی» در حالی كه ادعا دارد بیان شرح و تفسیری عامیانه از عقاید آدام اسمیت است، اما قدرت گسترده مهندسی اجتماعی را با حكومت سازگار می كند و تصوری سوسیالیستی از اقتصاد و البته همراه با آن نقش قانونمند اتحادیه های كارگری و اقدامات وسیع برای امنیت و رفاه اجتماعی را شكل می دهد. این اثر در واقع رساله ای سوسیالیستی است كه ماهیت آن در پرده نگه داشته شده است، در حالی كه «درباره آزادی» به آن سنت قرن هجدهمی كه ما اصطلاحاً آن را لیبرالیسم كلاسیك می خوانیم متعلق است، اما «اصول اقتصاد سیاسی» نمونه ای است از لیبرالیسم در مفهومی مدرن تر.
خصومت میل با ثروتمندان، با مالكیت خصوصی بر زمین های زراعی و با انتقال دارایی و ثروت به طریق ارث معانی ای ضمنی بودند كه نظر می رسید او در حل و بحث نهایی آنها یا بی علاقه بود و یا ناتوان. این استدلال او كه تمامی دارایی ها به هنگام مرگ انسان باید توسط دولت مصادره شود و مطابق با خردمندی و قدرت تمیز حكومت میان دیگران مجدداً تقسیم شود دارای این دلالت ضمنی بود كه باید حكومت را بر خلاف خانواده به عنوان واحد مبنایی جامعه مطرح كرد- یعنی داور حقیقی سرنوشت ما و آن چیزی كه همه چیز رهین منت اوست. این استدلال هر نوع دارایی را به موردی اجاره ای و موقتی از دارایی دولت تبدیل می كند و همچنین تضمین می كند كه حكومت بزرگترین خرج كننده است و آن چیزی است كه كمترین تعهد را به مفهوم مسئولیت نسبت به دیگران دارد. یعنی به طور خلاصه این نسخه ای است از آن فاجعه ای كه ما در نظام های كمونیستی و سوسیالیستی مشاهده كرده ایم و نشانه ای است از ناكامی میل در قدرت تخیلش از این جهت كه او بر خلاف اسمیت نتایج احتمالی سیاست های مورد علاقه اش را پیش بینی نكرد.
با در كنار هم قرار دادن «درباره آزادی» و «اصول اقتصاد سیاسی» به این نتیجه می رسیم كه در واقع آنها پیش آگاهی هایی هستند از بیشتر آنچه كه محافظه كاران در جهان بینی مدرن لیبرالی با آنها مخالف هستند. آموزه «صدمه» در «درباره آزادی» بارها و بارها برای واژگون كردن آن جنبه هایی از قانون كه به نظر می رسید مبنایشان نه در سیاست، بلكه در احساسی كه از امر مقدس و ممنوع شده به ارث برده ایم قرار دارد، مورد استفاده قرار گرفت. از این رو برای قانون غیرممكن بود كه بتواند با توجه به این آموزه محافظت از نهادهای اصلی جامعه- یعنی ازدواج و خانواده- را به درستی انجام دهد. در این میان اخلاقیات حكومت محور در «اصول اقتصاد سیاسی» به خلاء اخلاقی سرازیر شد به طوری كه همان قانونی كه نیازی برای دخالت در جلوگیری از هرزه نگاری كودكان نمی بیند، اصرار می ورزد كه هر جنبه ای از زندگی های ما توسط تنظیماتی اداره شوند كه مسئولیت آنها با حكومت است.
مشهور است كه میل كه خودش از ۱۸۶۵ عضوی از مجلس عوام از طرف حزب لیبرال بود در اشاره به حزب محافظه كار اصطلاح حزب ابلهان را به كار می برد.
البته هیچ تردیدی وجود ندارد كه هیچ كدام از اعضای حزب محافظه كار حریف آن مغزی نمی شدند كه كتاب «نظام منطق» را نوشت، یعنی بزرگترین دستاورد میل و كتابی ممتاز و ماندگار. با این حال میل گرفتار همان كاستی ای بود كه پدرش از آن رنج می برد. او هرگز درك نكرد كه خرد به مراتب از فكر منطقی عمیق تر است. او هرگز پی نبرد كه هوش كه به سهولت به نتیجه گیری هایش می گریزد برای مقدمه چینی های خود بر چیز دیگری متكی است. آن محافظه كارانی كه بر آن چیزی صحه می گذاردند كه میل آن را « خودكامگی سنت » در برابر « تجربه های زندگی » می نامید و آنچه البته در « درباره آزادی » نیز از آن جانبداری شده بود، ابله نبودند، آن هم به این دلیل ساده كه حد و مرز های هوش انسانی را تشخیص می دادند. برعكس، آنها به خوبی آگاه بودند كه آزادی و سنت به طور متقابل به یكدیگر وابسته اند و این كه آزادسازی فرد از هنجارهای اخلاقی به معنای تسلیم شدن به حكومت است، زیرا اختیار فاجعه بعدی فقط در دستان حكومت قرار دارد.
راجر اسكروتن
ترجمه: علی محمد طباطبایی
منبع: ایران امروز
منبع : روزنامه شرق