دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

تعریف و معیارهای نظریه علمی


تعریف و معیارهای نظریه علمی
تعریف، به معنای مورد نظر منطقیون، با دشواری‏های بسیاری روبرو است. همانطور كه ویتگنشتاین مطرح ساخته است، ارایه یك تعریف دقیق ممكن نیست و معنای یك واژه تنها از طریق كاربرد آن در یك چارچوب بیان می‏شود، اما به هر حال مطابق رسم همیشه قبل از آغاز هر مبحثی تعریفی از آن ارائه می دهند تا دیدی عمومی نسبت به آن ایجاد شود و برای انجام این كار، توضیحاتی چند در ارتباط با موضوع، روش، هدف، و مسایلی كه در آن علم مورد بررسی قرار می‏گیرد، ارایه می‏شود.
در ارتباط با نظریه و نظریه پردازی که مطمح بحث حاضر است، کماکان با چنین وضعیتی روبرو هستیم. اما به نظر می رسد از آنجا که در اینجا خود رسیدن به تعریف موضوع بحث است، لازم می آید که ابتدا لوازم ارائه تعریف از نظریه و مباحث مقدماتی آن طرح گردد و در نهایت بر اساس جمع بندی های ارائه شده، تعریف مورد نظر بر مبنای استنتاج از این مباحث استخراج شود- کماآنکه مطابق ادعا، فرایند خود نظریه پردازی نیز چنین است.
در این راستا پیش از هر چیز باید بستر کلی عرصه ای که نظریه پردازی در چارچوب آن قرار است رخ دهد تبیین گردد و آن همانا علم و روش علمی است. از این رو بایسته است پیش از هرچیز گفته شود روش علمی چیست.
● علم یا معرفت چیست:
«فیلسوفان، معرفت را «باور صادق موجه» (true j</span>justified belief) تعریف می‌كنند . از آنجا که این تعریف شامل سه جزء است به تعریف (تحلیلِ) سه جزئی معرفت (tripartite definition analysis) مشهور است. تعریف سه جزئی اولین بار به وسیلهٔ افلاطون مطرح شد. افلاطون گفت‌وگوی سقراط و تئوتتوس را چنین نقل می‌كند:
«سقراط: اگر پندارِ درست [= باور صادق] شناسایی [= معرفت] باشد، ممكن نیست كه بهترین داوران در مورد واقعه‌ای پندارِ درست [= باورِ صادق] پیدا كند بی‌آنكه شناسایی [= معرفت] به‌دست آورد، پس معلوم می‌شود شناسایی [= معرفت] غیر از پندارِ درست [= باورِ صادق] است.
تئوتتوس: اكنون به یادم آمد كه در این باره از كسی نكته‌ای شنیده‌ام. آن كس می‌گفت: شناسایی [معرفت] پنداری درست [باوری صادق] است كه بتوان توضیحی [توجیهی] دربارهٔ آن داد. و آنچه با تعریف و توضیح [توجیه] همراه نباشد شناسایی [معرفت] نیست.» (۱: ص ۱۴۵۲).
در توضیح این تعریف باید گفت:
فاعل شناسای (S) به گزارهٔ (P) وقتی معرفت دارد که:
۱) S به P باور داشته باشد
۲) B<sub>SP)) P صادق باشد (P)
۳) باور S به P موجّه باشد (J<sub>SP).
نمی‌توان مدعی معرفت به گزاره‌ای بود و به آن باور یا عقیده نداشت: فهم عرفی (common sense) ادّعای معرفت به یک گزاره و باور نداشتن آن‌را متناقض می‌یابد و نیز وقتی می‌توان مدّعی معرفت به یک گزاره بود که آن گزاره صادق باشد: باور کاذب، معرفت نیست. از سوی دیگر باور صادق به تنهایی معرفت نیست. باور صادق وقتی معرفت است که موجّه یعنی مدلَّل (دارای دلیل) باشد: فهم عرفی باور صادق بدون دلیل را معرفت نمی‌داند، به بیان دیگر: حدس صائب معرفت نیست. مثلاً اگر به سبب کوتاهی خطوط كف دست کسی پیش‌بینی کنیم که عمر او کوتاه است و اتفاقاً کوتاه هم باشد، این باور اگر چه صادق است، معرفت نیست زیرا ربطی منطقی میان خطوط دست و طول عمر وجود ندارد، از این‌رو، این باور موجّه (مدلَّل) نیست. اما اگر به جای خطوط کف دست، به بیماری کشنده‌ای استناد کنیم که او به آن مبتلاست، آنگاه می‌توان گفت باور ما موجّه است و به کوتاهی عمر او معرفت داریم.» (عبدالرسول كشفی، «فروكاهش (تحویل) نظریهٔ معرفت‌شناختی مبناگروی به تلائم»، مجله علمی پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، شماره ۳۹، زمستان ۱۳۸۳، صص ۱۳۱- ۱۴۸)
● روش علمی:
روش علمی، فرایندی است که طی آن دانشمندان، به طور جمعی یا طی زمان تلاش می کنند یک معرفی واقعی (قابل اعتماد، سازگار، منطقی، و غیر دلبخواهی) از جهان ارائه دهند.
با توجه به تأثیرگذاری باورهای شخصی و فرهنگی بر ادراکات و تفاسیر ما از پدیده های طبیعی، محققان تلاش می کنند با استفاده از رویه های استاندارد تأثیر این مسائل را بر تلاششان برای دستیابی به نظریه و ایجاد آن به حداقل برسانند. چنانکه یکی از دانشمندان مشهور گفته است: «افراد زیرک، می توانند همچون وکلای زیرک برای دیدگاههای غلط توجیهات بسیار خوب و زیبا ارائه دهند.» بنابر این روش علمی تلاش می کند تأثیر گرایشات یا پیش قضاوتهای تجربه گر را به هنگام سنجش فرضیه ها به حداقل برساند.(Introduction to the Scientific Method, in: http://teacher.pas.rochester.edu/phy_labs/AppendixE/AppendixE.html )
▪ مراحل چهارگانه روش علمی:
۱) مشاهده و تبیین یک یا چند پدیده؛
۲) ارائه یک فرضیه برای تبیین پدیده(در فیزیک فرضیه ها اغلب شکل یک مکانیسم علی یا یک رابطه ریاضی به خود می گیرند)؛
۳) استفاده از یک یا چند فرضیه برای پیشگویی در خصوص وجود پدیده ای دیگر یا به منظور پیشگویی کمی نتایج مشاهدات جدید؛
۴) به عمل آوردن آزمایشات یا سنجش های تجربی از پیشگویی ها به واسطه چند آزمایش مستقل که به گونه ای مناسب اجرا شوند.
اگر آزمایشات فرضیه را تأیید کنند، آن فرضیه ممکن است یک نظریه یا قانون طبیعی تلقی شود- که بیشتر با مفاهیمی از قبیل فرضیه، مدل، نظریه و قانون همراه می شود. اگر آزمایشگر از عهده فرضیه برنیامد، آن فرضیه باید رد شده تلقی گردد یا تغییر و اصلاح بپذیرد.Ibid) )
آنچه در توصیف روش علمی ارائه شده مهم و کلیدی است، قدرت پیشگویی فرضیه یا نظریه است؛ یعنی باید بتواند فضایی بیش از آنچه توسط ما در فرضیه گنجانده شده، را در اختیار بگذارد.(barrow, Theories of everything, ۱۹۹۱ )
در علم گفته می شود که نظریه ها هیچگاه به اثبات نمی رسند بلکه آنها صرفا ابطال می شوند یا عدم امکان اثبات آنها معلوم می گردد؛ چراکه همیشه این امکان وجود دارد که یک مشاهده یا یک آزمایش جدید با نظریه ای که مدتهای طولانی در عرصه حضور داشته، تعارض و ناهمخوانی داشته باشد.(Introduction to the Scientific Method, in: ibid)
● ارزیابی فرضیه:
چنانکه گفته شد، آزمایشات تجربی ممکن است به تأیید فرضیه و یا رد آن بینجامد. روش علمی نیازمند این است که اگر پیشگویی های آن آشکارا و مکرر در آزمایشات تجربی ناسازگار از آب درآمد، فرضیه ارائه شده رد یا تغییر داده شود؛ به علاوه زیبا یا ظریف و خوش سلیقه بودن در نظریه هیچ اهمیتی ندارد، بلکه مهم آن است که اگر باید اعتقاد داشته باشیم تبیین ارائه شده، یک تبیین معتبر از طبیعت و جهان است، پیشگویی های نظریه باید با نتایج آزمایشها همخوانی داشته باشد.
در تمامی علوم، «آزمایش یا سنجش در صدر امور قرار دارد» و تأیید تجربی پیشگویی های فرضیه کاملا ضروری است. آزمایشات یا سنجش ها ممکن است نظریه را (به عنوان مثال با مشاهده یک جزء یا ذره جدید) مستقیما آزمایش کنند یا ممکن است نتایج به دست آمده از نظریه را با توجه به استفاده آن از ریاضیات و منطق، با همین مؤلفه ها(یعنی با استفاده از ریاضیات و منطق) مورد سنجش قرار دهند. لازم به ذکر است که ضرورت آزمایش یا سنجش نظریه درواقع تلویحا به معنای ضرورت قابلیت آزمایش یا سنجش داشتن نظریه است؛ چون نظریه هایی که غیرقابل آزمایش یا سنجش هستند، نمی توانند «نظریه علمی» (scientific theory) تلقی شوند. قابلیت آزمایش یا سنجش داشتن نیز به نوبه خود، قابلیت ابطال پذیری نظریه را می رساند.
اگر معلوم شود پیشگویی های یک نظریه پرسابقه با آزمایشات جدید ناهمخوانی دارند و یا سنجش ها تکرار نتایج آن را تأیید نمی کنند، ممکن است نظریه از مقام تبیین کننده واقعیت کنار گذاشته شود اما همچنان در یک اندازه محدود از پارامترهای قابل اندازه گیری برخوردار بوده، همچنان به کارایی خود- ولو در یک سطح محدود – ادامه دهد. به عنوان مثال نظریه مکانیک قدیم نیوتن(اصول نیوتن) با نظریه نسبیت انشتین جایگزین شد اما هنوز قوانین نیوتن در سطحی که سرعت اجسام از سرعت نور پایین تر باشد، جواب می دهد و چنانکه می دانیم این حوزه اجسام، سطح عمده ای از حوزه تجارب و فعالیتهای انسانی را پوشش می دهد و درواقع نشان از کارایی قابل توجه نظریه پس از ناهمخوانی آن با برخی مشاهدات جدید دارد. با این همه نظریه نسبیت از یک بعد دیگر چون قابلیت آن را دارد که حتی در سطح ذرات ریز و سرعت های پایین نیز جوابگو باشد، معتقدیم که علیرغم جوابدهی نظریه نیوتن، نظریه نسبیت در این سطح نیز بهتر از مکانیک کلاسیک جوابگو است و این نشان از عام بودن نظریه و گستره حوزه عمومیت و شمول آن دارد.
علاوه بر این، نظریه ها باید قابلیت تغییر، اصلاح و تکمیل داشته باشند. نظریه خورشید محور در تبیین گردش سیارات منظومه شمسی جای خود را به نظریه کوپرنیک داد که زمین را در مرکز می نشاند اما همین نظریه که قائل به حرکت دایره ای سیارات بود، بعدا با نظریه حرکت بیضوی اصلاح شد و همگی اینها نهایتا در نظریه نیوتن قابلیت توجیه یافتند و حرکت دیگر سیارات خارج از منظومه شمسی نیز توجیه گردید.
در آزمایشات، در مجموع دو نوع خطا مشاهده می شود: خطای نوع اول به ابزار اندازه گیری بازمی گردد و چون می تواند مقیاس ها را به طور یکسان در جهت زیاد یا کم، غلط نشان دهد، به آن خطای رندمی گفته می شود اما خطای نوع دوم که مربوط به آزمایشگر است، خطای سیستمی نامیده میشود. در خطای نوع اول حقیقت بیرونی وجود دارد اما فاعل شناسا در اندازه گیری آن اشتباه می کند اما در خطای نوع دوم در جهان بیرون ما با حقیقتی که ادعا شده، مواجه نیستیم اما فاعل شناسا یا آزمایشگر سعی می کند آن را حقیقی جلوه دهد و خطا از مشاهده گر است. از این رو لازم است در هر آزمایشی و نظریه ای که نتایج را به صورت آماری ارائه می دهد، درصد خطا تخمین زده شود؛ وگرنه نظریه مبتنی بر آن آمار ارزشی نخواهد داشت(در موارد توصیفی، مؤلفه های کیفی به آمار تبدیل می شوند). تطبیق میان تجربه و نظریه از رهگذر احتساب خطاهای آزمایشی امکان پذیر است. دانشمندان می پرسند چه میزان از خطاها و انحرافات استاندارد حاصل نتایج پیشگویی نظری هستند؟ به عبارتی آیا تمام منابع خطاهای سیستماتیک به گونه ای مناسب اندازه گیری شده اند؟ (Ibid)
▪ اشتباهات رایج در به کارگیری روش علمی:
۱) فراموش کردن یا صرف نظر کردن از آزمایش یک فرضیه به خاطر توجیه کلی یا منطقی داشتن آن فرضیه در ذهن آزمایشگر؛
۲) کنارگذاشتن داده هایی که از فرضیه حمایت نمی کنند؛
۳) ناتوانی در برآورد دقیق خطاهای سیستماتیک(و تمامی خطاها)؛
۴) در جاهایی که دانشمندان زیادی کار می کنند و این دانشمندان با یکدیگر مراوده و ارتباط علمی دارند، انتظار می رود که تنوع گرایشات باعث رفع امکان دخالت یک جهت گیری فردی در نتایج آزمایشات شود اما بعد از مدتی حدود چند سال یک نوع یکسانی در نگرش آنان ایجاد می شود که مجددا جا را برای خطای سیستماتیک باز می گذارد. (Ibid)
● تعاریف:
▪ فرضیه:
فرضیه بیان محدودی است که در وضعیت های خاص، علت و معلول را در مشاهده روابط میان پدیده ها اظهار می دارد. فرضیه اغلب حالت دانش ما، قبل از زمانی است که به آزمایش تجربی گذاشته شود و احتمالا قبل از آنکه به پیشگویی یک پدیده بینجامد.
▪ مدل: کلمه مدل زمانی به کار می رود که می دانیم فرضیه ما از یک اعتبار حداقلی برخوردار است. مدل بوهلر:
وی بر اساس حرکت و مدار سیارات منظومه شمسی مدلی برای حرکت اتمها ارائه داد، قبل از آنکه انواع اتمهای الکترون و پروتون و نحوه حرکت آنها معلوم گردد و بر این اساس ساده شده از فرضیه، توانست انرژی را تبیین کند.
▪ نظریه:
یک نظریه یا قانون علمی، نماینده یک یا گروهی از فرضیه های مرتبط است که از طریق آزمایشات و سنجش ها تأیید شده اند. نظریه ها به راحتی کنار گذاشته نمی شوند بلکه هرگاه به نظر رسد که مشاهدات جدیدی رخ داده اند که در قالب نظریه موجود نمی گنجند، دانشمندان نظریه موجود را مورد سؤال و بازسنجی بر اساس این مشاهدات قرار می دهند و تلاش می کنند آن را با تغییراتی اصلاح کنند.
در افواه عمومی تلقی ای از نظریه وجود دارد که نسبت به آن نوعی سهل گیری را به نمایش می گذارد؛ چنانکه گفته می شود«این که فقط یک نظریه است»؛ اما دانشمندان برای نظریه اعتبار واقع نمایی در ارتباط با وقایع و حقایق جهانی قائلند و هیچ کس به خاطر آنکه نظریه جاذبه صرفا یک نظریه است، پای خود را از لبه یک ساختمان بلند بیرون نمی گذارد.(Ibid)
تغییراتی که در اندیشه و نظریه های علمی رخ می دهند، دید و نگرش ما به جهان را منقلب می سازند(Kuhn, Thomas. The Structure of Scientific Revolutions, Univ. of Chicago Press, ۱۹۶۲). ) و نیروی اصلی برای این تغییر، همانا روش علمی و تأکید آن بر آزمایش و تجربه است.
روش علمی شدیدا با خود علم تنیده است. از این رو علم فرایندی از پژوهش بشری است که حوزه دانش جدید را به سطوح زیادی تسری می دهد. با اینکه روش علمی ساده و به لحاظ توصیف دارای وجه منطقی است، اما می توان گفت هیچ سؤالی دشوارتر از این نیست که دانایی چگونه رخ می دهد. آنچه تاکنون در این راستا دستگیر بشر شده، این است که می تواند بنا به ضرورت آزمایش تجربی در روش علمی، با بهره گیری از این روش، تبیین علمی پدیده ها را از تبیین های دیگر جدا کند. در این راستا دانشمندان توانسته اند به روشها و پیشرفتهایی دست یابند تا امکان دخالت جهت گیری های فردی و جمعی را در این آزمایشات و یافته های علمی کاهش دهند. (Introduction to the Scientific Method, in: ibid)
● ویژگیهای یک نظریه علمی:
همین که دریافتیم روش علمی چگونه عمل می کند، قدم بعدی در عرصه علم این است که ماهیت نظریه های علمی را دریابیم. اگر مشاهدات علمی به مثابه سوخت برای قدرت بخشیدن به کشفیات علمی باشند، نظریه های علمی به مثابه موتور این کشفیات هستند. نظریه ها به ما اجازه می دهند تا مشاهدات اولیه را سازمان دهیم و بفهمیم، سپس مشاهدات آینده را پیشگویی نماییم و ایجاد کنیم.
نظریات علمی را می توان بر اساس مختصات مشترک آنها و نیز مختصاتی که آنها را از نظریات غیر علمی منفک می کنند، توضیح داد. به گونه ای غیر رسمی می توان گفت نظریات علمی باید دارای چند اصل پایه زیر باشند: سازگاری، امساک، اصلاح پذیری، قابلیت آزمایش یا تأیید تجربی، مفید بودن یا کارآمدی، پیشرو بودن.
از نظر دانشمندان، نظریه یک چارچوب مفهومی است که برای تبیین حقایق موجود و برای پیشگویی حقایق جدید به کار می رود.
همان طور که روبرت روت برنشتین در مقاله اش(On defining a scientific theory: creationism considered) گفته است: نظریه باید دربردارنده بیشترین – اگر نه همه- معیارهای منطقی، تجربی، اجتماعی و تاریخی باشد. این گروه معیارها مهم هستند؛ چون بیشتر مردم صرفا به معیارهای منطقی توجه می کنند و به راحتی فراموش می کنند که علم علاوه بر اینها حاوی جاذبه های مهم اجتماعی و تاریخی نیز هست- و این معیارها و جاذبه های اجتماعی در نحوه ارزیابی نظریه ها ایفای نقش میکنند.
▪ معیارهای منطقی:
۱) نظریه یک ایده واحد و ساده است که هیچ چیز را بدون ضرورت مسلم فرض نمی کند؛ چراکه در آن صورت دشوار خواهد بود که بدانیم نظریه چگونه واقعا هر چیزی را تبیین می کند؛
۲) سازگاری منطقی؛
۳) ابطال پذیری منطقی(یعنی باید مواردی وجود داشته باشند که بتوان در صورت جواب ندادن نظریه در آن شرایط، آن را غیر معتبر تلقی نمود؛ و گرنه نخواهیم توانست بگوییم آیا نظریه به ما حقیقت را می گوید یا نه؛ و از این رو ممکن نخواهد بود که بتوانبم نظریه را از طریق آزمایش و تجربه اصلاح کنیم)؛
۴) نظریه باید به گونه ای صریح و روشن از حدود و یا مرزهای مشخصی برخوردار باشد؛ دال بر این که آیا داده های مشخصی ما را به تأیید و یا ابطال آن رهنمون می سازند یا نه؛ و گرنه هیچگاه نخواهیم دانست که آیا مشاهدات خاصی را می توان تصور کرد که له یا علیه آن باشند). (Ibid)
▪ معیارهای تجربی:
۱) به گونه ای تجربی قابل آزمایش باشد و یا به پیشگویی یا پسگویی هایی منجر شود که قابل آزمایش باشند. در صورت آزمایش پذیر نبودن، نظریه برای دانشمندان حائز استفاده نخواهد بود(منظور از پسگویی یعنی استفاده از اطلاعات و ایده های فعلی برای تبیین یا اطلاع دهی در خصوص یک رویداد یا حالتی از وقایع گذشته است؛ مثلا گزارش دادن کسوف های گذشته در نقطه مقابل کسوفهایی که در آینده رخ خواهند داد) .؛
۲) واقعا پیشگویی ها و یا پسگویی هایی تأیید شده در اختیار ما بگذارد؛ وگرنه حتی اگر در آینده با تأیید شدن این پیشگویی ها و پسگویی ها از فایده برخوردار شود، در شرایط فعلی مفید بودن آن را نمی توان اثبات نمود؛
۳) نظریه باید به گونه ای باشد که بتوان نتایج مورد ادعای آن را بازتولید یا تکرار کرد؛ و گرنه نخواهیم توانست معلوم کنیم آیا این نتایج واقعا اعتبار دارند یا نه؛
۴) نهایتا این که یک نظریه علمی باید ملاکهایی را در اختیار ما قرار دهد تا بتوانیم واقعی، غیرواقعی، غیرعادی و یا نامربوط بودن داده های موجود را تفسیر کنیم. در واقع نظریه باید به ما کمک کند و اجازه دهد ماهیت داده هایی را که در اختیار داریم، بهتر بشناسیم؛ چراکه تمامی داده های مرتبط با یک نظریه لزوما معتبر نیستند بلکه برخی واقعی هستند(یعنی در مرزهای نظریه می گنجند و پیشگویی ها و پسگویی های آن را تأیید می کنند)؛ برخی داده ها ساختگی و غیرواقعی هستند(در این موارد از نتایج برخی تأثیرات ثانوی یا تصادفی نظریه که بیرون از مرزهای آن قرار می گیرند، برای تأیید نظریه استفاده شده است)؛ برخی داده ها غیر عادی هستند(یعنی داده ها به لحاظ استدلال معتبر جلوه می کنند و در مرزهای نظریه قرار می گیرند اما در همان حال با پیشگویی ها یا پسگویی های نظریه اختلاف دارند)؛ همچنین برخی داده ها ممکن است غیرقابل بازتولید و درنتیجه نامعتبر باشند؛ برخی نیز غیر مرتبط با نظریه هستند؛ چون اصلا نسبتی با نظریه پیش روی ندارند. (Ibid)
▪ معیارهای اجتماعی:
۱) مسائل، تضادها و یا امور خلاف قاعده و غیر قابل تحلیل را که بر اساس نظریه از پیش موجود شناسایی شده اند، حل کند؛
۲) مجموعه مسائل علمی جدیدی را مطرح کند که لازم باشد دانشمندان روی آنها کار کنند؛
۳) یک «پارادایم» یا شیوه حل مسأله در اختیار بگذارد که به حل مسائل مذکور یاری رساند؛
۴) تعاریفی از مفاهیم یا عملکردها در اختیار گذارد که به دیگر دانشمندان در حل مسائل کمک کند.
البته این معیارها اغلب از سوی منتقدان نظریه علمی به عنوان مشکلات مبتلابه نظریه های علمی ارائه شده اند و نه از سوی حامیان آن به عنوان شاخص های نظریه علمی- و این چندان قابل قبول نیست؛ چراکه این مؤلفه ها نه تنها مشکل نیستند بلکه بر این حقیقت تأکید می کنند که علم در کل چیزی است که نهایتا توسط گروهی یا اجتماعی از محققان تحقق می یابد و مشکلات و نواقص علمی نیز باز توسط فعالیت گروهی از خود دانشمندان و محققان علمی کشف و آشکار می شوند.
بنابراین نظریه علمی باید حل مسائل و مشکلاتی را مطمح نظر قرار دهد که حل آنها مورد نیاز جامعه علمی است. نیازی نیست که این مسائل یا مشکلات حتما کهنه و قدیم باشند. درواقع درافکندن نظریه به خودی خود وسیله ای است تا مردم درباره وجود مسأله یا مشکل آگاه شوند. اما اگر مشکل یا مسأله ای در واقع امر وجودنداشته باشد و ما ناظر به مبحثی نباشیم که هم اکنون از سوی نظریات موجود دیگر پوشش داده می شود، آنگاه ما چگونه می توانیم نظریه جدید را در قامت یک نظریه علمی تعریف کنیم؟ به علاوه این نظریه جدید باید وسیله ای برای حل مسأله یا مشکل در اختیار بگذارد و صرف اشاره کردن به مسأله یا مشکل کافی نیست. (Ibid)
▪ معیارهای تاریخی:
۱) نظریه باید تمامی ملاکهایی را که پیشینیان جمع بندی کرده اند، پاسخگو باشد و اگر معیاری را رد می کند و کنار می گذارد، حتما غیرواقعی بودن آن را ثابت کند ؛
۲) قادر باشد تمامی داده هایی را که توسط نظریه های مرتبط قبلی جمع و دسته بندی شده اند، تفسیر و تبیین کند؛ مبنی بر آنکه آیا این داده ها واقعی هستند یا غیر واقعی(هیچ داده ای نباید غیر عادی باشد)؛
۳) با تمامی نظریه هایی که از زمان قدیم وجود داشته اند و تاکنون به عنوان نظریه های معتبر شناخته می شوند، سازگار باشد.
با توجه به معیارهای فوق باید گفت: برای یک نظریه کافی نیست که صرفا مسأله ای را حل کند بلکه باید تفوق خود بر نظریه های موجود را به اثبات برساند و با نظریه های رقیبی که در گذشته ارائه شده اند، به رقابت و چالش بپردازد؛ به علاوه یک نظریه خوب نظریه ای است که داده های بیشتری را در مقایسه با نظریه های موجود در اختیار بگذارد و بیشتر از آنها قدرت تبیین و تفسیر پدیده ها را داشته باشد. دانشمندان نظریه های کم اما با توانایی تبیین گری بیشتر را بر نظریه های زیاد اما با تبیین گری کم ترجیح می دهند؛ و همه این مسائل نشان می دهد که نظریه های علمی به واسطه قدرت توضیح و تبیین گری شان افزایش می یابند(Ibid)
● جمع بندی:
با توجه به معیارهای چهارگانه منطقی، تجربی، اجتماعی و تاریخی که برشمردیم، معیارهای نظریه بودن یک نظریه را چنین می توان جمع بندی نمود:
۱) سازگاری(درونی و بیرونی)؛
۲) امساک(صرفه جویی در ماهیت ها یا تبیینات پیشنهاد شده)؛
۳) مفید بودن یا کارایی (پدیده های قابل مشاهده را شرح و تبیین می کند)؛
۴) قابلیت رد و تأیید تجربی دارد؛
۵) بر اساس آزمایشات یا تجربیات کنترل شده و قابل تکرار استوار است؛
۶) قابلیت تصحیح دارد و از دینامیسم درونی برخوردار است(همپای پوشش دادن داده های جدید، خود نظریه نیز تغییر و اصلاح می پذیرد)؛
۷) پیشرو است(تمام آنچه را که نظریه های پیشین در اختیار می گذارند، و نیز بیشتر از آن را در اختیار می گذارد)؛
۸) آزمایشی است(روا می دارد که عدم صحت آن آشکار شود اما ادعای قطعیت نکند؛ به عبارتی نظریه تن به ابطال می دهد اما ادعای قطعیت نمی کند). (Ibid)
این یک حقیقت است که علم واقعی ماهیتا به گونه ای است که باب آن همواره به روی مذاکره و گفتگو باز است. از این رو درباره فقدان برخی – و نه همه- این معیارهایی که ارائه شدند، همچنان می توان بحث کرد. با این همه جمع معیارهای فوق توصیف زیبا و خوبی را از مختصاتی به دست می دهد که انتظار می رود یک نظریه برای آنکه علمی تلقی شود، باید از آنها برخوردار باشد. فقدان یک یا دو مورد از این معیارها ممکن است به معنای خروج نظریه از علمیت آن نباشد اما صرفا به شرطی که دلایل بسیار بسیار خوبی ارائه شود. با این همه فقدان بیشتر یا همه معیارهای فوق در یک ادعا قطعا آن ادعا را از اصالت علمی خواهد انداخت.(ibid)
▪ نظریه در علوم انسانی:
البته شاید احساس شود که معیارها و روش علمی که اینجا توضیح داده شد، بیشتر با نظریه علمی در علوم غیر انسانی یا علوم تجربی تطابق دارد و به ویژه با نظر به اصطلاحاتی چون تجربه، آزمایش و مشاهده این احساس پررنگ تر خواهد بود. از این رو اگر با توجه به ویژگی علوم انسانی که برخی از آنها چندان با بحث تجربه از نوع آزمایشگاهی آن سرو کار ندارند، بخواهیم درباره نظریه سخن بگوییم، به نظر بهتر می رسد که علاوه بر آنچه گفته شد، از یک رویکرد دیگر که همخوان با علوم انسانی باشد، معیارهایی را برای نظریه برشماریم که بی آنکه منافی معیارهای کلی نظریه در تمامی علوم باشند، قدری ما را به راحتی در فضای تعامل قرار دهند.
اما دستیابی به این معیارها به این صورت شاید از رهگذر تبیین روش علمی به خوبی میسر نباشد و ما اگر از رهگذر مقایسه نظریات وارد شویم، بهتر خواهد بود؛ یعنی اگر دو نظریه شناخته شده در یک موضوع و ادعا را با هم مقایسه کنیم، نهایتا با توجه به چه مؤلفه هایی یکی را بر دیگری مرجح خواهیم دانست؟ همین مؤلفه ها می توانند تاحدودی ارضا کننده خواسته کسانی باشند که می خواهند نظریه در علوم انسانی را از معیارهای نظریه در علوم غیر انسانی جدا کنند.
در این راستا دبلیو. اچ. مور، تلاش شایان توجهی انجام داده است که ماحصل جمع بندی آن به عنوان معیارهای حداقلی یک نظریه ذکر خواهد شد و در صورت داشتن هر کدام از این معیارها دیگر نمی توان عنوان نظریه اطلاق نمود و باید آن را بحث، نظر و چارچوب یا دیدگاه و ... نامید.
مطابق تعریف مور باید گفت: نظریه به مجموعه ای از گزاره ها اطلاق می شود که تبیین علی از پدیده ها(یعنی توجیه عقلانی روابط بین مفاهیم موجود در مجموعه این گزاره ها) را در اختیار می گذارد و دارای سه ویژگی زیر است:
۱) سازگاری درونی(یعنی گزاره ها نباید با یکدیگر تعارض یا تناقض داشته باشند؛
۲) کامل بودن منطقی؛ یعنی فرضیه ها(hypothesis) یی که از نظریه استنتاج می شوند، باید منطقا از دل پیشفرض ها(assumptions) ی نظریه استخراج شوند؛
۳) مجموعه گزاره ها باید از قابلیت ابطال پذیری) falsifiable) برخوردار باشند؛ یعنی باید دید آیا فرضیه ها و آنچه تکاپو و کاوش بر اساس آنها در اختیار می گذارد، ما را به جایی می رسانند که درباره جهان تجربی(empirical) ادعاهایی خاصی داشته باشیم و این ادعا ها را بتوانیم با پدیده ها و رویدادهای جهان بیرون تطبیق دهیم. (Will H. Moore, Evaluating Theory in Political Science, ۲۰۰۱, in: http://garnet.acns.fsu.edu/~whmoore/theoryeval.pdf )
لازم به ذکر است: فرق بین تبیین توصیفی و تبیین علی در آن است که تبیین توصیفی به توصیف جهان می پردازد اما تبیین علی به تشریح و آشکارسازی روابط بین پدیده های این جهان توجه دارد.
دکتر محمد هاتفی
منابع:
۱- عبدالرسول كشفی، «فروكاهش (تحویل) نظریهٔ معرفت‌شناختی مبناگروی به تلائم»، مجله علمی پژوهشی دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه اصفهان، شماره ۳۹، زمستان ۱۳۸۳، صص ۱۳۱- ۱۴۸
منبع : سایر منابع


همچنین مشاهده کنید