دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

بررسی مثلث دانش از دیدگاه فیزیکی


بررسی مثلث دانش از دیدگاه فیزیکی
در مورد علم مطالب زیادی گفته شده است که نه تنها موجب شناخته شدن علم نشده، بلکه موجب مبهم شدن موضوع نیز گردیده است. در این مقاله به بررسی تعریف هر کدام از آن ها بصورت ملموس و عینی تر پرداخته شده است و مرزهای بین آن ها مشخص شده است.
● داده
داده ها اطلاعات خام و بدون معنی هستند. فرض دانشمندان علوم تجربی بر این است که داده ها درست هستند، هر چند هیچ دلیلی برای درست بودن کامل آن ها در دست نیست، اما پذیرفتن آن ها موجب پیشرفت علم می شود. همه چیز را می توان به عنوان داده در نظر گرفت. داده ها موجودیتی فیزیکی دارند و هر چیزی که وجود دارد می تواند بصورت داده باشد. در مورد وجود داشتن چیزی از این تعریف استفاده می کنیم:" هر چیزی که وجود دارد می تواند در ثایر موجودات تاثیر داشته باشد". طبق این تعریف چیزی که هیچ تاثیری نداشته باشد، وجود ندارد. بنابراین هر چیزی که توانایی تاثیر گذاشتن داشته باشد وجود دارد و بعنوان داده پذیرفته می شود. از بین تمام داده ها تعدا کمی از آن ها می توانند تاثیر مستقیم روی انسان بگذارند. بنابر این تعداد بسیاری از داده ها تاثیر غیر مستقیم دارند. آن ها از طریق داده هایی که برای ما تعریف شده تاثیر خود را می گذارند. آن ها داده هایی هستند که ما وجود آن ها را از روی آثارشان می پذیریم. کانت، فیلسوف آلمانی از دو واژه "فنومن" (phenomen) یعنی آنچه که از راه تجربه و حس قابل درک است و "نومن" (noumen) یعنی آنچه که از راه تجربه قابل درک نیست برای این منظور استفاده می کند. مثلا فتون های نور با طول موج ۴۰۰ تا ۷۰۰ نانو متر برای سلول های چشم انسان ها "فنومن" هستند، چون می توانند تاثیر بگذارند و طول موج های بالا تر و یا پایین تر که نمی توانند تاثیر داشته باشند "نومن ها" هستند. بنابراین ما نومن ها را بصورت غیر مستقیم و از روی آثارشان شناسایی می کنیم.
● اطلاعات
اطلاعات در واقع داده هایی هستند که توانسته اند در گیرنده های حسی تاثیر بگذارند. اطلاعات پیام های عصبی موجود در دستگاه عصبی موجودات زنده است. اطلاعات نسبی است، به این صورت که آنچه برای یک موجود زنده اطلاعات محسوب می شود برای ما "داده" است. بنابراین داده ها در بیرون از بدن قرار دارند و آنچه بصورت پیام عصبی و یا تغییرات شیمیایی در دستگاه عصبی یک موجود زنده قرار دارد جزء اطلاعات محسوب می شود. همانطور که در تعریف "داده" گفته شد داده ها تمام آن چیزهایی هستند که وجود دارند، بنابراین اطلاعات هم شکلی از داده هاست و ممکن است بعنوان "داده" موجب تولید "اطلاعات" دیگری شود. بنابراین اطلاعات هم جنبه فیزیکی و محسوس دارند و همانطور که وایلدر پنفیلد، جراح مغز دانشگاه مک گیل در موترآل کانادا، در سال ۱۹۵۱ تحقیقات خود را شروع کرد و نشان داد که تمام اطلاعات در مغز زخیره می شود و با تحریک الکتریکی می توان آن ها را باز گرداند. بنابراین مغر اطلاعات جدید را جایگزین اطلاعات قبلی نمی کند، بلکه هر کدام بصورت جداگانه ثبت می شود.
● دانش
همانطور که در بحث قبلی در مورد اطلاعات گفته شد، اطلاعات چینش منظم داده در مغز موجودات زنده هستند و گفته شد که تمام اطلاعات بدون تغییر در مغز زخیره می شوند و اطلاعات جدید جایگزین اطلاعات قبلی نمی شوند. دانش افکار غالب ذهن ماست، به این صورت که ما هر تفکری را که راجع به موضوعی داریم دامش ما را نسبت به آن موضوع تشکیل می دهد. در واقع دانش نتایج حاصل از اطلاعات است که آن هم به صورت پیام های عصبی و تغییرات شیمیایی در مغز زخیره می شود. در واقع اطلاعاتی که ما بدست می آوریم کامل نیست و دانش توضیحی است که با در دست داشتن این اطلاعات به یک پدیده می دهیم. دانش همان طور که پوپر در کتاب حدس ها و ابطال ها می گوید، حدس هایی است که برای کامل کردن اطلاعات ناقص می زنیم. ما در مورد تمام پدیده ها و اجسام اطلاعات اندکی داریم، به این خاطر که فقط درصد اندکی از داده ها توانایی تاثیر گذاشتن روی اندام های حسی ما را دارند. مثلا ما هیچ گاه نتوانسته ایم الکترون ها و ... را ببینیم، ولی اطلاعاتی از آن ها بصورت غیر مستقیم بدست می آوریم. مثلا می دانیم که الکترون هم خاصیت ذره ای و هم خاصیت موجی دارد. بنابراین با همین اطلاعات کم دست به ارائه مدل می زنیم. بعدها اطلاعاتی بدست می آوریم که با مدل ارائه داده شده ناسازگار است و به این صورت مدل را رد کرده و مدل جدیدی ارائه می دهیم. بنابراین علم رو به تکامل پیش می رود و اطلاعات ما از محیط پیرامون همواره در حال افزایش است و تا زمانی که این اطلاعات افزایش می یابد علم هم بسوی تکامل می رود ولی هیچ گاه کامل نمی شود، چون هیچ گاه نمی توانیم به تمام اطلاعات دسترسی داشته باشیم. ابطال یک نظریه به معنی پیشرفت علم است، هر چند نظریه جدیدی جایگزین آن نشود. و این جاست که فرق علم با فلسفه آشکار می شود.
در واقع علم به مسائلی می پردازد که اطلاعات بدست آمده در مورد آن زیاد است، هر چند مقدار مجهولات مشخص نیست، بنابراین هر دانشمندی با داشتن این اطلاعات ساده ترین حدس را در مورد آن پدیده می زند و نظریه خود را ارائه می دهد. و به این ترتیب اگر دانشمند دیگری دارای همان اطلاعات باشد به احتمال زیاد به همان نتیجه می رسد. بنابراین دانشمندان می توانند در مورد یک نظریه با هم توافق کنند و یا به اصطلاح بپذیرند ولی در مورد فلسفه وضعیت فرق می کند. در فلسفه مقدار اطلاعات بدست آمده برای مساله ای خاص بسیار کم است و فیلسوف هم مثل دانشمند به حدس زدن می پردازد و چون مقدار اطلاعات برای ارائه یک نظریه کم است هر کدام از فیلسوف ها به نتایج جداگانه و منحصر به فردی می رسند. بنابراین در فلسفه فرایند تفکر هم مهم است به این صورت که برای پی بردن به فلسفه یک فیلسوف باید سیر افکار او را از ابتدا دنبال کرد.
بنابراین علم جریان های عصبی ثبت شده ای است که در دستگاه عصبی انسان و سایر موجودات قرار دارد. علم حاصل تفکر است. تفکر جریان عصبی است و فقط در لحظه حال امکان پذیر است. تفکر یک جریان فیزیکی است که نیاز به زمان دارد، بنابراین تفکر کاملا فیزیکی و مادی است. ما همیشه در حال تفکر هستیم ولی فقط یک بعد از تفکرمان را می شناسیم. همان تفکری که بصورت:" من فکر می کنم" احساس می کنیم. در واقع در تمام نقاط ذهن ما تفکر جریان دارد و همان طور که فروید گفت:" گاهی ما به موضوعی فکر می کنیم که خودمان هم نمی دانیم". و این هم از نظر روانشناسی ثابت شده است که وقتی ما به موضوعی فکر می کنیم و بعد از مدتی به چیز دیگری فکر می کنیم، ذهن ما در ناخودآگاه خود به دنبال جواب برای مساله طرح شده می گردد، در حالی که خودمان از این فرایند مطلع نیستیم و وقتی دوباره به این موضوع برمی گردیم خیلی سریع می توانیم به جواب می رسیم.
● هوش
هوش در سطحی بالاتر از داده ها، اطلاعات، و دانش قرار دارد. هوش فرایند تصمیم گیری است. در سراسر تاریخ شاهد تکرار نظریه ای هستیم که بصورت های گوناگون ابراز شده است و آن اینکه انسان دارای طبیعت چندگانه است، همان چیزی که دین آن را "خوب" و "بد" میداند و فروید از"نهاد"، "من" و "فرامن" سخن می گوید و اریک برن از آن به عنوان "کودک"، "والد" و "بالغ" یاد می کند و والت ویتمن شاعر امریکایی در این باره می گوید:" من با خودم در تعارضم، من عظیمم، من شامل چندینم". و کوتاه می توانیم بگوییم که "من یک چیز نیستم". در واقع در هر گوشه از مغز من جریان های فکری برقرارند. و هوش جریان فکری است که می تواند رفتار را کنترول کند. در واقع می توان گفت هوش دانشی است که می تواند رفتار را کنترول کند. بنابراین ما شامل چندین فکر هستیم که فقط از چند تا که دانش ما را تشیل می دهد، آگاهی داریم و از این چند تا فقط یکی از آن ها می تواند منجر به رفتار شود که آن را هوش یا خرد می نامیم. بنابراین طبق این تعریف رفتار هر کسی مشخص کننده هوش و خرد اوست.
● نتیجه
بنابراین همان طور که گفته شد داده ها اجسام بیرونی هستند که برخی قادر به تاثیر گذاری در اندام های حسی هستند. داده ها جریان عصبی ایجاد می کنند که ما آن ها را اطلاعات می نامیم. اطلاعات در مغز زخیره می شود و مغز ما با توجه به اطلاعات موجود و مشاهدات جدید حدس هایی می زند که آن ها نیز به شکل اطلاعات ذخیره می شود. بنابراین دانش، اطلاعات پذیرفته شده است. یعنی آنچه که ما به آن باور داریم یا می توان گفت اطلاعاتی که فکر می کنیم درست ترند. و از میان این دانش ها دانشی که منجر به رفتار شود هوش یا خرد نامیده می شود.
حسین کلاته


همچنین مشاهده کنید