دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

کوهن؟ نه!ساختارگرایی؟ آری!


کوهن؟ نه!ساختارگرایی؟ آری!
فیلسوفی نقل می کند که روزی در کنگره انجمن فلسفی آمریکا، سخنرانی درباره امکان تحویل حالات ذهنی به هویات عصب - روانشناختی سخن می گفته است. پاتریک سوپیز، یکی از پیشروان ساختارگرایی در فلسفه علم، برمی خیزد و از سخنران می پرسد ممکن است به حضار بگویید کدام نظریه روانشناختی در باب حالات ذهنی و کدام نظریه عصب- روانشناختی منظور نظرتان است؟سخنران در جواب به سکوتی بسنده می کند.
هرچند این روایت در مورد فلسفه ذهن است ولی در فلسفه فیزیک هم مصداق دارد. هنگامی که از یک نظریه صحبت می شود، شکل منطقی- ریاضی نظریه از قبل مشخص شده است. منظور از شکل منطقی- ریاضی یک نظریه دستگاه صوری است که نظریه در درون آن تعریف می شود. به عنوان مثال مکانیک نیوتنی در ساده ترین شکل خود، در چارچوب حساب دیفرانسیل و انتگرال تعریف می شود. در واقع این میراث سنت پوزیتیویستی است که امروزه در فلسفه علم و عموماً فلسفه تحلیلی در جریان است و ما را به سمت شفاف گویی هدایت می کند.
سنتی که انتظار می رفت با انتقادات کوهن از یاد برود ولی اکنون با شدت مضاعفی دنبال می شود. در این مقاله از این صحبت می شود که شکل صوری یک نظریه از نظر تجربه گرایان منطقی، مثل کارنپ، رایشنباخ، پاپر و. . . . چگونه بوده است و امروزه گفتمان غالب در فلسفه علم و خصوصاً فلسفه فیزیک بر چه مبنایی به پیش می رود. گقتمانی که امروزه آنرا با عناوین، ساختارگرایی، دیدگاه معنایی، غیرگزاره ای و. . . می شناسیم. اما قبل از این که وارد این نظریه های فلسفی بشویم از یک نظریه مکانیک مثالی ساده می آوریم تا بحث ملموس تر بشود. تقریباً همگی مان با نظریه دینامیکی نیوتن آشنایی داریم. نظریه ای که بر ۳ اصل استوار است:
(۱)اگر به ذره ای نیرویی وارد نشود، ذره به حرکت مستقیم الخط یا سکون خود ادامه می دهد. (۲) نیروی وارد بر یک ذره برابر است با حاصلضرب شتاب وارد بر آن درجرمش. (۳) اگر به ذره اول از طرف ذره دوم نیرویی وارد شود، از طرف ذره اول به جسم دوم نیز نیرویی برابر با آن و در خلاف جهت وارد می آید. اما ببینیم که آیا لزومی دارد که این ۳ اصل به شکل منطقی درآیند. به نظر می رسد که اصل دوم در واقع تعریف «نیرو»باشد، چرا که ما از پیش با مفهوم نیرو آشنایی نداریم. اصل اول نیز به ظاهر از اصل دوم نتیجه می شود. هنگامی که شتاب وارد بر ذره ای صفر باشد، ذره یا به حرکت ثابت خود ادامه می دهد و یا اگر ساکن باشد در حالت سکون خود باقی می ماند.
پس به نظر می رسد که تنها قانون سوم یک قانون فیزیکی باشدو در مورد جهان خارج به ما آگاهی دهد. اما آیا این نتایج با شهود فیزیکی ما در تضاد نیست؟ از نظر یک فیزیکدان قوانین اول و دوم به همان اندازه دارای محتوای تجربی هستند که قانون سوم. یک فیلسوف فیزیک نیز باید مشخص کند که آیا این اصول از یکدیگر مستقل هستند یا نه و اصلاً دارای محتوای تجربی هستند یا این که صرفاً تعریف هستند. تجربه گرایان منطقی برای پاسخ دادن به این پرسش ها چارچوب مشخصی انتخاب کردند.
به نظر آنها می بایست نظریه بصورت اصل موضوعی درآید. همانطور که هندسه اقلیدسی بر اساس مفاهیم تعریف نشده ای مثل «نقطه»، «خط» و. . . و نیز چند اصل موضوع ساخته می شود، یک نظریه فیزیک نیز باید بر اساس یک سلسله مفاهیم و چند اصل موضوع ساخته شود. از طرفی در یک نظریه واژگان متفاوتی وارد می شود. به عنوان مثال در مورد نظریه منقول، کلماتی مثل «نیرو»، «حرکت»، «جرم» وغیره وجود دارد. به نظر آنها بعضی از این واژگان بصورت مستقیم به جهان خارج مرتبط می شود و بعضی دیگر خیر. به عنوان مثال واژه سرعت بصورت مستقیم مرتبط نمی شود. چراکه ما آن را بر اساس نسبت تغییرات مکان به تغییرات زمان تعریف می کنیم. اما مفاهیم «مکان» و «زمان» بصورت مستقیم به جهان خارج مرتبط می شوند و قابل اندازه گیری هستند.
به همین دلیل آنها واژگان وارد در یک نظریه را به ۲ دسته تفکیک کردند: واژگان مشاهدتی و واژگان نظری. «سرعت» یک واژه نظری است در حالی که «زمان» یک واژه مشاهدتی. در ضمن برای این که یک واژه نظری دارای معنای تجربی باشد ضرورتاً باید براساس واژگان مشاهدتی قابل تعریف باشد. بعد از این که این دو دستگی در زبان اتفاق افتاد، باید اصول موضوع نظریه را ترتیب داد و قضایای حاصل از این اصول را استنتاج کرد. همانطور که یک هندسه دان از ۵ اصل هندسه اقلیدسی ثابت می کند که «مجموع زوایای داخلی مثلث ۱۸۰ درجه است»، یک فیزیکدان نیز با استفاده از اصول موضوع مکانیک نیوتنی ثابت می کند که «حرکت سیارات منطومه شمسی بیضوی است».
به همین دلیل است که دیدگاه تجربه گرایان منطقی با نام «دیدگاه گزاره ای» شناخته می شود، چرا که در این منظر یک نظریه عبارتست از مجموعه ای از گزاره ها. بدین ترتیب کوچکترین واحد شناخت ما از طبیعت توسط یک گزاره بازنمایی می شود و در حقیقت حکایت گر رابطه ای در جهان خارج است. در نهایت آنها ادعا می کردند که فرایند علمی فرایندی معقول و انباشتی است. قضایای علمی بصورت منطقی از اصول موضوع نظریه استنتاج می شوند و نظریه های جدیدتر به صورت معقولی بر اساس نظریه های قبلی استوار می شوند. به عنوان مثال نظریه نسبیت بر پایه مکانیک نیوتنی بنا شده است و مکانیک نسبیتی در سرعت های خیلی کمتر از سرعت نور به نظریه نیوتن تحویل می شود.
اما این نتایج تجربه گرایان منطقی در دهه های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مورد انتقادات جدی قرار گرفت که مهمترین انتقادات طرف کوهن وارد شد. به عنوان مثال کوهن ادعا می کرد که تمایز قاطعی میان واژگان مشاهدتی و نظری وجود ندارد. هنگامیکه در دورانی قرار داریم که نظریه نیوتن حکمفرماست درک ما از مفاهیم مکان و زمان به همان اندازه وابسته به نظریه نیوتن خواهد بود، که مفهوم نیرو. از طرفی دیگر کوهن نشان داد نظریه های علمی آنچنان که تجربه گرایان منطقی ادعا می کنند بر اساس یکدیگر بنا نمی شوند. مفهوم جرم نیوتنی با مفهوم جرم نسبیتی کلاً متمایز است و بنابراین راهی برای ارتباط دادن این دو نظریه وجود ندارد. بر این اساس ۲ ادعای تجربه گرایان یعنی معقول بودن فعالیت علمی و نیز انباشتی بودن آن مورد تردید جدی قرار گرفت. اما این تنها واکنش نبود.
پیش از انتقادات کوهن، عده ای دیگر از فلاسفه نیز نقص رهیافت تجربه گرایان منطقی را نشان داده بودند که از جمله آنها می توان به بث(Beth) و سوپیز(Suppes) اشاره کرد. اما آنها در مقایسه با نظریات کوهن جهت کاملاً متفاوتی را برگزیدند. آن ها با کوهن و همراهانش در این موضوع توافق داشتند که صورتبندی تجربه گرایان منطقی از نظریه های علمی نمی تواند عقلانیت و انباشتی بودن علم را نتیجه دهد ولی با آنها در این امر که علم کلاً فرایندی غیر معقول و غیر انباشتی است توافق نداشتند. آنها اشکال را در نوع صورتبندی پیش نهاد شده از طرف تجربه گرایان می دانستند.
در سال ۱۹۶۹ سمیناری در دانشگاه ایلی نویز با عنوان «ساختار نظریه های علمی» برگزار شد که در آن هم مدافعان تجربه گرایی منطقی حضور داشتند و هم مخالفان آن. در یک سخنرانی، همپل که از پیشروان تجربه گرایی به شمار می رفت رسماً اعلام می کند که نمی توان درون چارچوب ارائه شده توسط تجربه گرایان به اصلاحاتی دست زد که از انتقادات کوهن رهایی یافت. کوهن نیز در همان همایش انتقادهای خود را تکرار می کند. اما سوپیز نوعی صورت بندی را پیشنهاد می کند و ادعا می کند که نه تنها می توان با استفاده از آن انتقادهای کوهن را پاسخ داد بلکه انباشتی بودن و عقلانی بودن را نیز می توان از آن نتیجه گرفت. سوپیز ایده اش را حدوداً ۱۵ سال قبل در محلی کاملاً بی ارتباط یعنی در کتاب «مقدمه ای بر منطق» مطرح کرده بود. وی در این کتاب نشان می دهد که چگونه می توان نظریه های تجربی را در شکلی جدید بازنمایی و اصطلاحاً ساختاری کرد. وی در همان کتاب شکل ساختاری مکانیک نیوتنی را ارائه می کند.
● منظور از ساختار چیست؟
به نظر ساختار گرایان هنگامی که به یک نظریه پرداخته می شود، باید به کل آن نگاه شود. تجربه گرایان به این جهت دچار مشکل می شدند که نظریه را مجموعه ای از گزاره ها و مفاهیم می دانستند و به تحلیل هریک از این اجزا بدون توجه به اعضای دیگر می پرداختند. ساختار گرایان ادعا می کنند که کوچکترین چیزی که ما از طبیعت می فهمیم توسط یک ساختار بازنمایی می شود و نه یک گزاره. بنابراین از نظر یک ساختار گرا گزاره« نیروی وارد بر یک ذره برابر است با حاصلضرب شتاب وارد بر آن درجرمش» دارای ارزش نظری نیست ولی این گزاره به همراه سایر گزاره های مکانیک نیوتنی و مجموعه مفاهیم آن دارای ارزش نظری خواهد بود.
برای تطابق یک ساختار نظری با جهان خارج نیز باید نخستین اندازه گیری های ما به شکل ساختاری در آید و سپس تطابق آن با جهان خارج سنجیده شود. مشاهده می کنیم که بر خلاف رهیافت گزاره ای تطابق یک گزاره با جهان خارج برای درست بودن نظریه کفایت نمی کند. به همین دلیل است که شعار ساختارگرایان این است:نظریه مجموعه ای از ساختار هاست و نه مجموعه ای از گزاره ها. امروزه تقریباً گفتمان فلسفه علم بر اساس ساختارگرایی به پیش می رود. ون فراسن، کارت رایت، گیر و. . . از جمله فلاسفه ای هستند که در این نحله گام بر می دارند هرچند تفاوتهایی در رهیافت هایشان وجود دارد.
● درباره جوزف اسنید(Joseph Sneed)
نگاه ساختاری به علم در دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ تحت سایه نظریات کوهن قرار گرفت و چندان جدی گرفته نشد. اما جوزف اسنید در دهه ۷۰ کتابی با عنوان «ساختار منطقی ریاضی فیزیک» منتشر می کند که در این زمینه اثری کلاسیک و راهنمای راه ساختارگرایان بعدی می شود. وی دارای لیسانس ریاضی و فیزیک است. فوق لیسانس خود را در فیزک و دکترای خود را در فلسفه در سال ۱۹۶۴ از دانشگاه استنفورد اخذ می کند. آخرین کتاب وی در این زمینه «معماری ای برای علم» (An Architectonic for Science) است که به همراه بالزر (Balzer) در سال ۱۹۸۷ به رشته تحریر درآورده است.
● برای مطالعه بیشتر
کتاب «ساختار نظریه های علمی» (The structure of Scientific Theories) نوشته فردریک سوپ ( F.Suppe) حاوی مقالات سمینار ۱۹۶۹ است، ضمن این که در قسمت ابتدایی معرفی کاملی از فلسفه علم ارائه می کند. مقاله نوشته اشمیت(Schmidt) که در دانشنامه فلسفی استنفورد با آدرس http://plato.stanford.edu/entries/physics-structuralism ارائه شده نیز در باب ساختارگرایی در فیزیک است.
ابوتراب یغمایی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید