دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


روزنامه‌نگاری آرزوهایم را بلعید


روزنامه‌نگاری آرزوهایم را بلعید
برای صدیقی راه دیگری وجود نداشت جز اینکه روزنامه‌نگار بماند. او را می شناختم از میان سطرهای سربی نوشته هایش در روزنامه ها.
وقتی جوان تر بود و در مصاحبه ای ماجرای زندگی صَفَر، یک مرده شور ساده را روایت می کرد یا نوشته های این روزهایش که گاه گریزگاهی می شود برای سفر به روزهای گذشته و شاید روایت روزهای کودکی و جوانی در کردستان. او را می شناختم از پس تعریف شاگردانش در کلاس های روزنامه‌نگاری و اینکه کلاس های مصاحبه اش تنها کلاس درس نیست و ذکر خاطرات و خطرات یک عمر روزنامه‌نگاری او هم هست. با این همه چهره واقعی فریدون صدیقی، بیرون از سطر سطر نوشته هایش بیش از آنکه فکر کنی در این سال های طولانی روزنامه نوشتن به روزنامه‌نگاران شبیه شده است. حالا ۳۶ سال از نخستین روزهایی که برای کیهان گزارشگری می کرده گذشته و او هنوز روزنامه‌نگار مانده است و تردیدی هم در این ماندن ندارد جز اینکه روزنامه‌نگار ماندنش به قیمت این تمام شده که قید شاعری و نوشتن داستان هایی که دوستشان می داشته را بزند. او روزنامه‌نگار مانده است شاید به این دلیل که به گفته خودش برای صدیقی راه دیگری وجود نداشته جز اینکه روزنامه‌نگار بماند.
صدیقی این روزها را یا در تحریریه همشهری محله می گذراند یا در کلاس های آموزش روزنامه‌نگاری مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه. هر چه هست هر جا که باشد سایه روزنامه و روزنامه نویسی، خبر، گزارش ومصاحبه دنبالش می رود. او این روزها به تکنیک های جدید مصاحبه و نزدیک کردن مفهوم و شیوه مصاحبه و مقاله با علائم و عناصر های مشترک سینما و تئاتر فکر می کند و شاید همین روزها با جمع بندی نوشته ها و دیدگاه ها و تحقیقاتش در این زمینه کتاب هایی را با نگاهی تازه به مفهوم روزنامه‌نگاری روانه باز کند. از او تجربه روزنامه‌نگار شدنش پرسیدیم:
▪ فکر می کنم برای نسل روزنامه‌نگارانی که میان ماندن و رفتن در این حرفه مرددند، شروع خوبی باشد که بدانیم چطور ۳۶ سال روزنامه‌نگار ماندید؟
ـ روزنامه‌نگاری و به طور کلی ارتباطات در ایران قدمت زیادی ندارد. در همه سال های گذشته روزنامه‌نگاری در ایران بیشتر با نگاه سیاسی و نگاه شکلی اداره شده است. در گذشته های دور کسانی در این حرفه فعالیت می کردند که عمدتا افراد سیاسی بودند و با توجه به منافع سیاسی و حزبی صاحب نشریه شده بودند.در مورد روزنامه های جدی تری مانند کیهان و اطلاعات هم افرادی سیاسی پشت این روزنامه ها بودند. شاید پیش از نسل ما، روزنامه‌نگارانی که اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ وارد روزنامه ها شدند تعداد کمی به معنای حرفه ای روزنامه‌نگار بودند و اکثریت نویسندگان روزنامه ها از این حرفه ارتزاق نمی کردند. نویسنده روزنامه در آن زمان زیاد بود اما روزنامه‌نگاری شغل دوم یا سوم آنها بود. خاطرم هست سال ۱۳۵۱ که وارد روزنامه کیهان شدم بخش قابل توجهی از تحریریه روزنامه کیهان کارمند سازمان های دیگر بودند و شغل دومشان روزنامه‌نگاری بود شاید به این دلیل که در آن زمان آموزش روزنامه‌نگاری حرفه ای و روزنامه‌نگار حرفه ای شدن هنوز جا نیفتاده بود و کم کم در نسل های بعدی بود که این رویه شکل گرفت و عده ای روزنامه‌نگاری را به عنوان حرفه اصلیشان انتخاب کردند بنابراین تعداد معدودی از افراد نسل ما روزنامه‌نگاری را به عنوان شغل انتخاب کردند. از نظر من این گروه عمدتا افرادی بودند که روحیه جستجوگری و تمایل های ادبی و هنری داشتند. نمی دانم، شاید هم به این دلیل که کار دیگری بلد نبودیم که روزنامه‌نگار ماندیم.
▪ نمی خواهید بگویید که از سر ناچاری روزنامه‌نگار ماندید؟
ـ هم بله، هم نه. من قبل از روزنامه‌نگاری داستان نویسی می کردم، شاعر بودم. آدم هایی از نسل من روزنامه‌نگار ماندند که جزو گروه دوم بودند یعنی افرادی که زندگیشان عمدتا از راه نوشتن و روزنامه‌نگاری تامین می شد و گرایش های ادبی و هنری داشتند. گروهی که به هر دلیل روزنامه‌نگاری شغل دوم آنها بود به تدریج پراکنده شدند یا در سازمان های مختلف سمت گرفتند. در مورد اینکه چرا ما یا امثال ما روزنامه‌نگار شدیم یا روزنامه‌نگار ماندیم نکته ای وجود دارد. بسیاری از پدیده ها در جامعه ما اتفاقی است. شما با روزنامه نگاران حرفه ای در نسل ما و نسل های بعدی مواجه می شوید که روزنامه‌نگاری نخواندند و شاید از سر اتفاق روزنامه‌نگار شدند و بعدها هم روزنامه‌نگار ماندند.
▪ با توجه به بی ثباتی حرفه روزنامه‌نگاری در ایران و کمی دستمزد روزنامه‌نگاران فکر می کنید تا چه اندازه می توان به این تعریف پای بند بود که روزنامه‌نگار کسی است که تنها از راه روزنامه‌نگاری ارتزاق می کند؟
ـ من با این تعریف موافقم. اما در شرایط فعلی و با توجه به دشواری های گذران یک زندگی حداقلی از راه روزنامه‌نگاری بسیاری از روزنامه‌نگاران برای تداوم کارشان در این حرفه و اینکه روزنامه‌نگار بمانند یا نه دچار تردید شده اند.کم نیست تعداد افراد با سابقه ای که به کل از کار روزنامه‌نگاری کناره گرفتند...
من هم انتظار ندارم همه روزنامه‌نگار بمانند. الان مگر شما از پزشکان انتظار دارید که کار روزنامه‌نگاری بکنند؟ نه؛ اما این همه پزشک و مهندس در روزنامه ها چه کار می کنند؟ از سر بیکاری است. من می گویم کسی که به اصول روزنامه‌نگاری آشنا باشد در این حرفه می ماند. البته این درست است که امنیت شغلی ندارد اما امنیت حرفه ای دارد و می تواند به کارش ادامه دهد. به همین دلیل اگر شما الان هم نگاه کنید روزنامه‌نگارانی که کار بلدند، بیکار نیستند و هیچ وقت هم بیکار نبوده اند. برای آنها در هر شرایطی کار هست.
▪ وقتی روزنامه‌نگار از پشت میز تحریریه می رود پشت میز روابط عمومی بنا به گفته شما مشخصه اصلی روزنامه‌نگاری اش را یعنی اینکه از محل روزنامه ارتزاق کند را از دست می دهد و در واقع روزنامه‌نگاری می شود شغل دوم او؟
ـ اینطور نیست آنجا بازهم او دارد کار اطلاع رسانی را انجام می دهد.
▪ کار اطلاع رسانی به جای خودش اما در یک نگاه واقع گرایانه در صورتی که این فرایند یک سال یا بیشتر حتی بنابر اضطرار و شرایط خاص ادامه داشته باشد آن روزنامه‌نگار دیگر به یک آدم اداری تبدیل شده است، اینطور نیست؟
ـ روزنامه‌نگار می تواند در یک سازمان کار تخصصی خودش را انجام بدهد بولتن منتشر کند، خبر بنویسد و گزارش نویسی کند و در همان چارچوب یک کار اصولی را ارائه دهد، چرا باید او را به چارچوب کار در روزنامه محدود کنیم؟
▪ چون به نظر می رسد چنین فرایندی برای یک روزنامه‌نگار علاقه مند به فعالیت حرفه ای مخاطره آمیز است.
ـ من نمی خواهم بگویم این کار مطلوب نیست. اما مگر غیر این است که نوع اشتغال مساله همه جامعه است، این مشکل برای مهندسان، پزشکان و معلمان ما هم وجود دارد. شما فکر می کنید وضعیت معلمی که مسافر کشی می کند خیلی بهتر از روزنامه‌نگاری است که در روابط عمومی یک سازمان بولتن منتشر می کند؟ به نظر من وضعیت آن معلم به مراتب ویران کننده تر است. مشکل روزنامه‌نگار در قبال یک معلم با توجه به تقدس نقشی که او در جامعه دارد کم اهمیت تر است. بخشی از این اتفاق به شرایط اجتماعی ما باز می گردد. وقتی یک روزنامه‌نگار بولتن خبری یک سازمان را منتشر می کند تنها دایره مخاطبانش محدود می شود. قرار نیست روزنامه‌نگار تنها در روزنامه کار کند. می تواند در روزنامه،رادیو، تلویزیون یا یک شرکت تبلیغاتی کار کند. نکته ای که شما می گویید مثل این می ماند که بگوییم همه فیلم سازان کوتاه آرزویشان ساخت یک فیلم بلند است و اگر فیلم بلند نسازند، فیلم ساز نیستند و یا اینکه همه داستان نویسان دوست دارند رمان بلند بنویسند و اگر ننویسند نویسنده نیستند. من منکر اینها نمی شوم که ایده آل هایی وجود دارد. اما آیا برای اینکه رمان بلندی داشته باشیم باید از نوشتن داستان های کوتاه صرف نظر کنیم ؟ بله ارجح این است که روزنامه‌نگاران در رسانه هایی کار کنند که مخاطبان فراگیر داشته باشند اما روزنامه‌نگاری که در یک مجله درون سازمانی یا بولتن خبری کار می کند، قابل تحقیر نیست. من فکر می کنم باید از رویاسازی و آرمان گرایی فاصله بگیریم. اگر این روزنامه نشد می توانیم برویم در یک هفته نامه و فصلنامه بنویسم و اتفاقا تاثیر گذارهم بنویسیم.
▪ آقای صدیقی در آسیب شناسی وضعیت فعلی روزنامه‌نگاری ما در ایران برخی معتقدند شکافی بین نسل جدید و قدیم روزنامه‌نگاری ایجاد شده است، با چنین دیدگاهی موافقید؟
ـ بله چنین شکافی هست و تا اندازه ای هم طبیعی است. این موضوع در بخش های دیگر هم وجود دارد مثلا در حوزه ادبیات نویسندگان قدیمی و نسل های جوان نتوانستند به یک زبان مشترک برسند یا در میان هنرمندان هم شرایط مشابهی وجود دارد. برای این شکاف در روزنامه‌نگاری دلایل متعددی وجود دارد طبیعی است فردی که برای مثال سه نسل بعد از نسل ما به عرصه روزنامه‌نگاری ورود پیدا می کند دیدگاه هایش با نسل روزنامه‌نگارانی مانند ما که بیشتر به روزنامه‌نگاری منعطف اعتقاد داریم، متفاوت باشد. در بسیاری از موارد ما با افرادی مواجه می شویم که هیچ شناختی از مخاطب، ساختار ها و اصول روزنامه‌نگاری به معنای تاریخی و حرفه ای آن در ایران ندارنداما می خواهند ساختار شکنی کنند.
نسل ما پشت میز نشین نبودند و گزارش پشت میزی برا ی ما معنی نداشت. خبرنگار باید برود بیرون و تجربه کند. این حرف من به این معنی نیست که روزنامه‌نگاران باید از ظرفیت های موجود صرف نظر کنند به این معناست که روزنامه‌نگاران امروزی آن سخت کوشی و عرق ریزان روح را در کار روزنامه‌نگاری اصلا تجربه نمی کنند. نکته دیگر در مورد شکاف بین روزنامه‌نگاران نسل قدیم و جدید این است که شاید برخی از روزنامه‌نگاران در نسل های بعد از ما فکر می کنند نگاه ما به آنها از بالا به پایین است، نمی دانم دیگران چگونه اند اما من هیچ وقت سعی نکردم اینگونه به روزنامه‌نگاران در نسل های بعد از خودم نگاه کنم. گاهی وقت ها هم که به روزنامه‌نگاران نسل جدید توضیحاتی را ارائه می دهیم برخی از آنها واقع بینی نسل ما را به حساب محافظه کاری می گذارند و یا تجارب گذشتگان را نادیده می گیرند و گاه فکر می کنند روزنامه‌نگاری در ایران از زمان شروع به کار آنها در کشور شکل گرفته است.
من اجازه نمی دهم یک یادداشت مانع چاپ یک روزنامه شود. نسل ما به خاطر یک اتاق یک خانه را از دست نمی دهد اما برخی از افراد جوان نسل جدید فکر می کنند با یک روزنامه می توانند جهان را عوض کنند. اما به این نکته کم توجه اند که نمی توان با دیدن چند سایت و مرور چند روزنامه خارجی ما هم همان را تقلید کنیم. آن روزنامه با فرهنگ، شرایط و بنیه مالی دیگری متفاوت با ایران تعریف می شود و ما نیاز داریم الگوهای روزنامه‌نگاری را با توجه به مخاطب و نیازهای خودمان به طور بومی شده مورد استفاده قرار دهیم. زندگی در یک جهان مجازی را نمی توان در جامعه واقعی تکرار کرد.اگر وارد جهان مجازی می شویم نباید فکر کنیم که در آن جهان زندگی می کنیم، ما تنها از کنار آن جهان رد می شویم. ما سازنده روند تاریخی و تکمیلی جهان مجازی نیستیم. روزنامه‌نگار حرفه ای کسی است که می تواند از ته یک سوزن هم رد شود و تفاوتش با روزنامه‌نگار غیر حرفه ای این است که آدم غیر حرفه ای تنها در باز را می خواهد. روزنامه‌نگار حرفه ای فکر نمی کند که می تواند با نوشتن یک مقاله جهان را به هم بریزد.
▪ در این ۳۶ سالی که روزنامه‌نگار بودید، هیچ وقت به این موضوع فکر کردید که روزنامه‌نگاری را کنار بگذارید ؟
ـ فکر می کنید این کار اذیتم نکرده؟ البته که اذیتم کرده است. شب هایی بوده که نمی دانستم فردا سرکار هستم یا نه. شما فکر می کنید نسل ما روی پر قو خوابیده اند که بعد از سه دهه هنوز روزنامه‌نگاری می کنند؟ فکر می کنید این شرایط و سختی کار روزنامه‌نگاری مال همین دوره است؟ نه من بعد از ۳۰ سال سابقه کار روزنامه‌نگاری با ۱۵۰ هزار تومان بازنسشته شدم. اینکه من روزنامه‌نگاری را دوست دارم و علاقه شخصی من است چیز دیگری است. اینکه هنوز دغدغه دارم که تیتری که می زنم درست است یا نه مساله دیگری است اما واقعیت این است که روزنامه‌نگاری پوست می کند.
▪ نگفتید که هیچ وقت برای ماندن و رفتن از روزنامه‌نگاری مردد شدید یا نه؟
ـ چرا و بسیار به این موضوع فکر کردم. اگر بستر دیگری از همین جنس فراهم بود شاید این کار را می کردم. یعنی می توانستم ناشر خوبی و شاید کتابفروش موفقی باشم. اما هیچ وقت فکر نکردم که می توانم کارمند فلان اداره باشم. شاید اگر روزنامه‌نگار نمی شدم، داستان نویس خوبی می شدم و از بین ۳۰ نویسنده ماندگار سی امین نفر بودم اما روزنامه‌نگاری همه این رویاها و آرزوهایم را بلعید. روزنامه‌نگاری برای نسل ما تعریف دیگری داشت. آن دوره ای که ما با یک انسداد ارتباطی مواجه بودیم، یک شبکه تلویزیون بیشتر نبود و سالن سینما فضای رویا سازی ما بود و روزنامه‌نگاری برای ما یک جاذبه بسیار قوی داشت. خیلی کشش داشت. اما برای این نسل که همه درها به رویش باز است و می نشیند پای کامپیوتر و اصلا نیازی ندارد روزنامه بخواند شرایط متفاوت است. چرا این نسل باید روزنامه‌نگاری را ادامه دهد ؟ برای ارضای روحیه جستجو گری یا اینکه بگوید من را ببینید ؟ به نظر من روزنامه‌نگاری یک صنعت فرهنگی نمایشی است. نسل جدید هم برای تجربه روزنامه‌نگاری دلایل خودشان را دارد که شاید مهمترین آنها روحیه جستجوگری و توجه عنصر شهرت است.
منبع : مدیا نیوز


همچنین مشاهده کنید