دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


روزنامه نگار باقی ماند


روزنامه نگار باقی ماند
احمد بورقانی فراهانی در دی ماه ۱۳۳۸ در ناحیه وحیدیه در شرق تهران دیده به جهان گشود. او فرزند سوم خانواده پرجمعیتی است که پدرش با اشتغال به کار بنایی آن را اداره می کرد.
وحیدیه در آن سال ها خارج از محدوده تهران قرار داشت و از کمترین امکانات عادی شهری بی بهره بود. نه منطقه خیابان بندی شده بود و نه از تلفن و برق و آب لوله کشی شده خبری بود. آنچه بیشتر به چشم می آمد آثار باقیمانده از زندگی روستایی یعنی باغات رو به خشکی و رمه های خسته گوسفندان بود. از اوایل سال ۱۳۴۰ نمادهای شهری و زندگی به ناحیه وحیدیه آمد. خیابانی خاکی به نام وحیدیه خیابان تهران نو یا دماوند فعلی را به خیابان نظام آباد یا شهید مدنی فعلی متصل کرد و این شد مسیر اصلی رفت و آمد مردم به شهر. همزمان دو دبستان پسرانه و دخترانه در منطقه احداث شد که اولی دیهیم نام گرفت و دومی شوریده شیرازی.
احمد بورقانی دوره پنج ساله ابتدایی را در دبستان دیهیم گذراند؛ دوره یی که تنها خواندن و نوشتن فارسی را برای او به ارمغان آورد و او کمتر خاطره خوشی از این دوره به یاد دارد زیرا رفتار تحکم آمیز و توام با تندی مسوولان و برخی معلمان مدرسه اجازه نداد خاطرات و روزهای خوشی در حافظه درازمدتش باقی بماند. معلمان عمدتاً به ارائه دروس معمول همت می گماردند و به همین خاطر هیچ به یادش نمانده حتی یک بار کسی داستان، قصه یا خاطره شیرینی را سر کلاس درس برای او و همشاگردی هایش تعریف کرده باشد اما تا بخواهید از چوب و فلک و خط کش و کمربند و ترکه خاطره دارد. یک نفر در کلاس بی نظمی به خرج می داد و همه کلاس کتک می خوردند و البته معلمان همواره از بورقانی عذر می خواستند که می دانستند او دانش آموز منظم و مودبی است ولی ناچار است در تنبیه جمعی مشارکت کند.
البته اینها همه مانع از آن نشد که او به مطالعه آزاد روی نیاورد. بعد از سال ۱۳۴۶ یعنی زمانی که کلاس دوم دبستان بود به عضویت کتابخانه یی درآمد که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در جوار دبستان دیهیم به راه انداخته بود و انصافاً نقش موثری در پر کردن سالم اوقات فراغت دانش آموزان پرفقر وحیدیه داشت. کتابخانه کانون علاوه بر فراهم آوردن امکان مطالعه کتب دلچسب و جذاب، کلاس های مختلف جنبی نظیر آموزش موسیقی، نقاشی، خطاطی، روزنامه نگاری، روزنامه دیواری، عکاسی و... را برای ارتقای آگاهی های کودکان و نوجوانان نیز ارائه می کرد. اولین کتابی که احمد بورقانی خواند «میهمانان ناخوانده» است که متاسفانه نام نویسنده آن را در خاطر نداشت. نقاشی های آن، کار نقاش و هنرمند پرتوان نورالدین زرین کلک است. اولین کلاسی را نیز که بورقانی در کانون شرکت کرد کلاس روزنامه دیواری بود که تا امروز طوقش را از گردنش برنداشته است.
دوره ابتدایی او به نظام جدید تحصیلی برخورد و پنج ساله شد. بورقانی بعد از اخذ تصدیق پنجم ابتدایی به عنوان اولین گروه از دانش آموزان وارد دوره راهنمایی شد. کلاس اول دوره راهنمایی را در دبستان کوروش که بعد از انقلاب به ابوذر تغییر نام داد، طی کرد. فضای پرتنش و کلاس های پردانش آموز این مدرسه موجب شد والدینش مدرسه او را تغییر دهند و احمد بورقانی دو سال باقیمانده دوره راهنمایی را در مدرسه راهنمایی احمد زرافشان در خیابان نظام آباد جنوبی ایستگاه امیر شرفی طی کرد؛ مدرسه یی که اولین خاطرات خوش تحصیلی را البته همچنان در کنار ضرب و شتم و کتک در ذهنش برجای نهاد و نام محمدعلی جمال زاده پدر قصه نویسی نوین ایران را اولین بار در این مدرسه از زبان آموزگار مهربان درس فارسی شنید و قصه های روح نواز «یکی بود، یکی نبود» را نیز در همین کلاس. همه اینها موجب شد در پایان دوره راهنمایی، احمد بورقانی با رتبه یی بالا و نمراتی پرزرق و برق راهی دوره متوسطه شود و به همین علت او مختار شد میان همه رشته های تحصیلی یعنی(ریاضی و فیزیک)، علوم تجربی، صنعت (هنرستان)، علوم انسانی (ادبی) و خدمات (بازرگانی و مدیریت) هر کدام را که مایل است برگزیند و او رشته جامع را انتخاب کرد.
احمد بورقانی دوران جوانی خود را این گونه توصیف می کند؛ «در سال های قبل از انقلاب در خیابان نظام آباد جنوبی دو باب دبیرستان معروف نظرها بود، اولی دبیرستان محتشم کاشانی در ایستگاه اسلامی که در دهه ۵۰ به ابراهیم صهبا تغییر نام داد و دیگری دبیرستان فروغی. دانش آموزان این دو دبیرستان به رغم همجواری اندک تفاوت هایی با هم داشتند، اولی ها قدری بی پرواتر، صریح تر، ورزشکارتر و درس ناخوان تر و دومی ها کمی با دفتر و کتاب مهربان تر، دست به جیب تر بودند و قبل از کتک کاری مقادیری گفتمان نیز خرج می کردند. فروغی ها با سنگ و قوطی و هر شیء کروی و مدور فوتبال بازی می کردند و صهبایی ها عمدتاً با توپ، منتها بی باد و با بادش فرق نمی کرد. فروغی های مذهبی سیاسی تر بودند چون آیت الله واحدی برادر پرهیزگار شهید واحدی فداییان اسلام آنجا تدریس می کرد و صهبایی های سیاسی ادبی تر چون آیت الله مدرس گیلانی ادیب و غزالی شناس زاهد کلاس های سال آخر دبیرستان را از دریای بیکران دانش خویش بهره مند می ساخت. ما صهبایی ها برای ناهار ناچار بودیم به سمت میدان فوزیه آن زمان و امام حسین فعلی برویم. برنامه این بود که اگر به موقع از دبیرستان بیرون می آمدیم نماز را به جماعت در مسجد امام حسین(ع) اقامه می کردیم. تا آنجا که به یادم مانده مرحوم آیت الله سیدرضا صدر پدر محترم دکتر محمد صدر معاون سابق وزیر خارجه و شادروان آیت الله حقی مدیرمسوول روزنامه ناکام ملت قبل از انقلاب در این مسجد اقامه جماعت می کردند. اگر دیر از مدرسه بیرون می زدیم در نیمه راه در مسجد حضرت فاطمه(س) در ایستگاه عظیم پور نماز ظهر و عصر را فرادا به جا می آوردیم. بعد هر کس به فراخور موجودی جیبش ناهاری می زد. فقرا نان و ماست یا نان و پنیر و حلواارده و اغنیا نان و کباب یا نان لواش گوشت. از سال ۴ ۵۳ بود که ساندویچ مد شد.
البته پدرم همواره ما را از تناول ساندویچ منع می کرد و می گفت مانند خران نایستید و غذا بخورید. بعد از نماز و ناهار، دانش آموزان به چند گروه تقسیم می شدند. برخی برای بازی فوتبال و والیبال به مدرسه بازمی گشتند، عده یی به سمت فروشگاه ها و مغازه های کالا و لباس در حول وحوش میدان فوزیه می رفتند که بعدها «فروشگاه کوروش» پاتوق اصلی شان شد و قلیلی نیز به سوی کتابفروشی های میدان. سه باب کتابفروشی در نبش میدان فوزیه و خیابان مازندران و نیز داخل مازندران به یادم مانده است. اولی که محتشم و آب و رنگ دار به چشم می آمد انتشارات امیرکبیر بود. انصافاً استقرار کتابفروشی در آن محل موهبتی بود.
بعدها کسی نفهمید چرا انتشارات امیرکبیر مصادره شد. سازمان تبلیغات اسلامی به عنوان متولی، کتابفروشی میدان فوزیه را همانند برخی کتابفروشی های دیگر امیرکبیر فروخت و کتابفروشی به لباس فروشی مبدل شد.
انتشارات اشرفی و حمید نیز در اوایل خیابان مازندران برای خود کسب و کاری داشتند. اشرفی پر و پیمان تر بود و حمید کم جان تر. هنوز این دو کتابفروشی کم و بیش فعالند. در آن سوی میدان نبش خیابان تهران نو هم دو باب کتابفروشی قرار داشت که این روزها هر دو به فرش فروشی مبدل شده اند. تنها نام یکی از آنها در خاطرم باقی است؛ انتشارات خدیر. به نظرم کمی تا قسمتی چپ می زدند. بعد از انقلاب دوام نیاوردند و رفتند.
گرچه معمولاً توقف من در کتابفروشی امیرکبیر طولانی بود اما می کوشیدم به چشم کارکنان کتابفروشی نیایم، بیشتر تماشاگر و ورق زن بودم تا خریدار. تقریباً با کتاب های مهم و کلاسیک در این کتابفروشی آشنا شدم و حسرت و داغ ابتیاع شان را در نبش همین خیابان مازندران و فوزیه به دل گرفتم. دو کتابی که آن روزها برای خریدشان بی تاب بودم یکی «با کاروان حله» بود و دیگری «دو قرن سکوت». هر دو به خامه مرحوم حسین زرین کوب. تصور می کنم بهای هر یک ۳۵ یا ۲۵ تومان بود و ابتیاع آن با پول توجیبی روزانه آن روزهای من جمع ضدین بود. یادم می آید پول توجیبی روزانه ام ۱۰ ریال بود که ۴ ریال آن باید به اتوبوس رفت و برگشت می رفت و ۶ ریال آن نیز برای ناهار و سایر هزینه های پیش بینی نشده. راه پس انداز آمد و شد پیاده و صرف ۹۰ دقیقه وقت و تناول ناهار شراکتی بود با این وجود پولی که در انتهای هفته یا ماه برایم باقی می ماند کفایت کتبی نظیر «با کاروان حله» و «دو قرن سکوت» را نمی کرد. علاقه ام به خرید «با کاروان حله» بیشتر بود. از آن رو که فشرده یی از مقاله «آواره یمگان» را در کتاب «گزیده یی از ادب فارسی» گرد آورده استاد علی اصغر خبره زاده خواندم و شیفته شدم. باری به هر دری که می زدم تا برای خرید کتاب مالی فراهم کنم میسر نمی شد حتی به شرط بندی نیز رو آوردم و با عمویم که آهنگری نیک نهاد است و هموست که چشمان مرا روی سیاست و اسلام مبارز باز کرد بارها بر سر سفره جناغ شکستیم اما از بخت بد همواره من بازنده می شدم و حیرت انگیزتر اینکه پدرم که در تامین نیازهای مطالعاتی و درسی ما کمترین تردیدی به خود راه نمی داد و از شدت علاقه من به این کتب نیز مطلع شده بود، هیچ گاه درصدد برنیامد به مناسبتی حداقل یکی از این دو کتاب را برای من تهیه کند و هکذا همویم و این داغ بر دلم ماند. بی کاروان حله برفتم از دبیرستان ابراهیم صهبا در نظام آباد به دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد در سناباد. زمانی که در مشهد دانشجوی جغرافیا بودم و سفرنامه خوان، به تصادف بخت یار شد تا «آواره یمگان» را با حضور قلب بهتری بخوانم و بدین ترتیب علاقه به ناصرخسرو و عشق به کتاب «با کاروان حله» در جانم تازه تر شد اما شر و شور دانشگاه و سیاست در سال های ۵۹ ، ۵۸ حتی در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد اجازه نداد که به معشوق برسم. داغ باقی ماند. فراق ۱۵ سالی به طول انجامید؛ فراقی که دیگر بحران اقتصادی علت آن نبود بلکه لجاجتی ناشناخته برای نخریدن کتاب در پشت آن رفته بود. با کتاب قهر کرده بودم که به موقع در دامنم نیامده بود. در تابستان ۱۳۷۴ سفری به سمنان دست داد. به روال معمول در تلاش یافتن کتابفروشی ها و غذاخوری های خوب شهر برآمدم. به کتابفروشی نوبنیادی رهنمون شدم. ویترین ها و قفسه ها نو بودند و برق می زدند اما از کتاب پر و پیمان نشده بود. قصد کردم برای خوش ساختن دل کتابفروش جوان حتماً کتبی ابتیاع کنم اما هرچه بیشتر می جوریدم کمتر می یافتم. که ناگاه چشمم به جمال پرنور «با کاروان حله» روشن شد. اجازه ندادم داغش تازه شود. به پیشخوان کتابفروشی شتافتم و ۲۵۰۰ تومان وجه آن را پرداختم. شبانه در منزل همشیره در آرامش دلچسب شب سمنان باز هم «آواره یمگان» را مرور کردم و جانی تازه گرفتم. از آن روز تا امروز با کاروان حله با آوارگان یمگان اش عصای دستم در غالب نوشتن ها و گفتارهایم بوده است.
بورقانی در سال های انقلاب هم فعالیت داشت. سال ۱۳۵۷ که اقدامات انقلابی در کشور گسترش یافت او نیز همپای مردم در فعالیت های مختلف مشارکت فعال داشت. تعطیلی کلاس های درس و دبیرستان و نیز برپایی تظاهرات روزانه همراه با سایر همکلاسان به فریضه یی عادی تبدیل شده بود. بورقانی در عین حال طی سال های ۵۶ و ۵۷ قاری قرآن صبحگاهی در مدرسه بود و معمولاً از خواندن دعای صبحگاهی که دعا به جان شاه از جمله مفاد آن بود، سر باز می زد و همین امر مسوولان دبیرستان را وامی داشت که کس دیگری را برای قرائت دعا سرصف آورند و البته از اواخر مهر سال ۱۳۵۷ خواندن دعای صبحگاهی کلاً از مراسم صبحگاهی حذف شد و به جای آن ترجمه آیات قرائت شده و نیز قرائت و ترجمه یک حدیث و روایت جایگزین آن شد. از جمله دیگر فعالیت های او در دوره تحصیل در دبیرستان، کمک به تهیه روزنامه دیواری در دبیرستان بود که کوشش می شد تا آنجا که میسر است مسائل دینی و امور ضدحکومتی در آن گنجانده شود.
تحصیل در دوره راهنمایی احمد بورقانی مصادف با پیروزی انقلاب شد و موجب شد او توجه جدی تری به درس و مشق خود معطوف دارد اما فعالیت های جنبی همچنان ادامه داشت. او مسوولیت انتشار نشریه یی را در دبیرستان در نیمه اول سال ۱۳۵۸ برعهده گرفت که با نام «حقیقت» سه شماره آن به صورت استنسیل تکثیر و در اختیار دانش آموزان قرار گرفت و این نخستین کار جدی روزنامه نگاری بورقانی است. او در هر شماره مقاله یی را نوشت که تنها مقاله «وحدت» به یادش مانده است که درباره نماز جمعه بود.
بورقانی در اولین کنکور بعد از انقلاب شرکت کرد و به رغم علاقه برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی، رشته جغرافیا را برگزید و به دانشگاه فردوسی مشهد رفت تا هم زندگی مستقل را تجربه کند و هم با کمک هزینه تحصیلی که دریافت می کند بعد از این باری بر دوش خانواده نباشد اما هزینه تحصیل نظیر اجاره خانه و... و نیز عدم پرداخت کامل و بهنگام کمک هزینه او را وادار کرد همچنان متکی به خانواده باقی بماند. هرچند بورقانی در دوره تحصیل در دبیرستان، معمولاً ایام تابستان را همراه پدر به کارگری ساختمان می گذراند و در کمک به خانواده کوتاهی نمی کرد اما زندگی دانشجویی مشهد بدون کمک خانواده میسر نشد. در مدت یک سالی که او در مشهد اقامت داشت در کنار تحصیل همچنان از فعالیت های سیاسی و مذهبی در دانشگاه دریغ نمی ورزید. دانشگاه مشهد، انجمن اسلامی نداشت. گروه های اسلامی فعال در دانشگاه که با دیدگاه ها و اندیشه های او نزدیکی داشت یکی «شاخه دانشجویی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بود و دیگری «مجمع احیای تفکرات شیمی» که این دومی تقریباً کارکرد انجمن اسلامی را داشت و به علت سخنان تند و تیز شهید عبدالحمید دیالمه رئیس مجمع احیا و نماینده مشهد در مجلس اول شورای اسلامی در مسائل مختلف، گروهی شناخته شده بود. بورقانی در جلسات و فعالیت های این دو گروه مشارکت داشت و در جریان تقسیم امکانات برای گروه های دانشجویی، نام خود را به عنوان عضو شاخه دانشجویی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در دانشگاه مشهد ثبت کرد.
انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه ها، بورقانی را به تهران کشاند و او بلافاصله به دستیاری پدر رفت و سرگرم کار بنایی شد. هنوز چند روزی از اشتغال به حرفه قدیمی نگذشته بود که از سوی برخی دوستان دعوت به همراهی با دکتر کمال خرازی در خبرگزاری جمهوری اسلامی فعلی و خبرگزاری پارس آن زمان شد. دکتر خرازی در تیرماه ۱۳۵۹ حکم سرپرستی خبرگزاری پارس را از شورای انقلاب دریافت کرد و بورقانی همراه با جمعی دیگر از جوانان علاقه مند که عمده آنها دانشجو بودند از همان روز نخست پا به خبرگزاری پارس نهاد. آنها بعد از طی یک دوره آموزش خبری و شرکت در امتحان در گروه های خبری خبرگزاری تقسیم شدند. رتبه خوب بورقانی او را به گروه سیاسی کشاند و در کمتر از یک هفته احمد بورقانی به عنوان خبرنگار خبرگزاری پارس در دفتر امام خمینی معرفی شد. هنوز چند ماهی از اشتغال او در گروه سیاسی نگذشته بود که مسوولیت دبیری اخبار گروه سیاسی به بورقانی واگذار شد و او امکان یافت برای انتشار یا عدم انتشار اخبار سیاسی خبرگزاری تصمیم گیری کند و بعد از گذشت کمتر از یک سال بورقانی عملاً سردبیر گروه سیاسی خبرگزاری شد. البته تا قبل از این او فعالیت در بخش های مختلف را آزموده بود؛ از خبرنویسی گرفته تا شرکت در مراسم و برنامه های مختلف خبری از جمله پوشش اخبار پارلمان و رئیس مجلس و شورای عالی دفاع. علاقه بورقانی به کار خبری و نیز اختصاص عمده وقت روزانه اش در خبرگزاری موجب شد او به سرعت پله های رشد را طی کند. بورقانی در سال ۱۳۶۳ سردبیر ارشد خبرگزاری جمهوری اسلامی شد و این اختیار را به دست آورد که بر کلیه گروه های خبری و تحریریه خبرگزاری نظارت و مدیرت کند. او بعد از مدتی به سمت مدیر اخبار خبرگزاری جمهوری اسلامی منصوب شد که کلیدی ترین پست خبرگزاری در آن زمان بود.
احمد بورقانی همزمان با کار سخت در خبرگزاری، بعد از بازگشایی دانشگاه ها به تحصیل خود ادامه داد و دانشگاه شهید بهشتی را برای ادامه تحصیل انتخاب کرد. در سال ۱۳۶۵ با معدل الف در رشته جغرافیای انسانی اقتصادی فارغ التحصیل شد.
بورقانی در سال ۱۳۶۶ خبرگزاری جمهوری اسلامی را موقتاً ترک گفت و رسماً به ستاد تبلیغات جنگ رفت، هر چند طی سال های ماضی در شوراها و جلسات مختلف این ستاد مشارکت فعالی داشت. بورقانی در سال ۶۶ به سمت سخنگوی ستاد تبلیغات جنگ منصوب شد و مسوولیت اطلاع رسانی اخبار جنگ را عهده دار شد. او تا پایان جنگ در این سمت باقی ماند و بعداً به خبرگزاری جمهوری اسلامی بازگشت. او در این فاصله در شکل گیری و برگزاری کنفرانس بین المللی تجاوز و دفاع مشارکت داشت و مسوولیت بخش خبری داخلی و خارجی کنفرانس را بر عهده داشت و نیز دبیری انتشار کتاب مقالات کنفرانس را در دو مجلد عهده دار شد.
بورقانی بعد از بازگشت به خبرگزاری جمهوری اسلامی به سمت مشاور مدیرعامل منصوب شد و یک سال بعد در سال ۱۳۶۸ مسوولیت تاسیس دفتر خبرگزاری جمهوری اسلامی در سازمان ملل متحد در نیویورک به وی واگذار شد. بورقانی در پاییز سال ۱۳۶۸ در نیویورک مستقر شد و این همزمان بود با قبول مسوولیت نمایندگی دائمی ایران در سازمان ملل متحد توسط دکتر کمال خرازی که ۱۰ سال رئیس مستقیم بورقانی بود و بدین سان دست روزگار این دو را در یک شهر و در یک سازمان اما در دو مسوولیت مستقل باز در کنار هم قرار داد.
بورقانی یکی از مفیدترین دوره های کار خود را سه سال و اندی می داند که در مقر سازمان ملل مشغول به کار بوده است. به گفته او هر روز این سه سال و اندی آموزش و تجربه تکرار ناشدنی بود و انسان احساس می کرد لحظه لحظه چیزی به او افزوده می شود و امروزش با دیروز کاملاً متفاوت است.
بورقانی به رغم دشواری ها و سختی ها موفق شد علاوه بر تاسیس یک دفتر خبری فعال و آبرومند در ناحیه منهتن نیویورک برای ایرنا، با تدبیر و صبوری، دفتری شایسته در بهترین و مهم ترین منطقه خبررسانی سازمان ملل یعنی طبقه سوم این سازمان که محل فعالیت آژانس ها و خبرگزاری ها و رادیو و تلویزیون ها و مطبوعات درجه اول جهان است برپا کند که برای خبرگزاری های باسابقه سازمان ملل حیرت انگیز بود زیرا دفتر ۲۵ متری خبرگزاری امریکایی یونایتدپرس را مقامات سازمان ملل به دو بخش تقسیم کردند و نیمی از آن را در اختیار ایرنا قرار دادند. خبرگزاری جمهوری اسلامی همسایه یونایتدپرس در جنوب و خبرگزاری رویترز در شمال شد و این موقعیت البته به سهولت نصیب ایرنا نشد مگر با تلاش و مساعدت نمایندگی ایران و شخص دکتر کمال خرازی و همکاران محترم ایشان و نیز دورنگری مسوولان دفتر. فراموش نشود که حدود چهل خبرگزاری، رادیو و تلویزیون و مطبوعه مهم در آن زمان در سازمان ملل در انتظار اتاق و جا به سر می بردند و این ایرنا بود که موفق به دریافت آن شد.
دفتر ایرنا در سازمان ملل در مدت مدیریت بورقانی به لحاظ میزان اخبار ارسالی همواره صدرنشین دفاتر خارج کشور ایرنا بود و دو بار نیز در همایش های سالانه ایرنا به عنوان بهترین دفتر برگزیده شد.
بورقانی بعد از استعفای سیدمحمد خاتمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تقاضای بازگشت به کشور را تسلیم مسوولان جدید خبرگزاری کرد و در پایان سال ۱۳۷۱ به کار خود در دفتر ایرنای سازمان ملل متحد خاتمه داد. در بازگشت به تهران که تجربه گرانقدر ۱۴ سال کار در خبرگزاری را توشه راه داشت، به علت استقرار مدیریت جدید به رغم تمایل قلبی، خبرگزاری را ترک گفت و به بخش خصوصی رفت. او از سال ۱۳۷۲ الی ۱۳۷۶ علاوه بر نگاشتن مقاله و مطلب در مطبوعات کشور، به کار ویراستاری کتاب مشغول شد و راهبری یک موسسه فرهنگی را نیز عهده دار شد و سایتی به زبان انگلیسی به نام نت ایران روی اینترنت راه اندازی کرد. نت ایران اولین و جدی ترین سایت ایرانی به زبان انگلیسی در آن زمان بود که محور کارش ترجمه مقالات و گزارش های خوب منتشره در مطبوعات کشور بود. این سایت با اقبال خوبی روبه رو شد و روزانه تا ۳۰ هزار بیننده داشت که نهادهای فکری و نیز عمومی در سرتاسر جهان از بازدیدکنندگان عمده سایت بودند. سایت بعدها به علت مشکلات مالی تعطیل شد.
بورقانی در عین حال در این سال ها سردبیری مجله یی را بر عهده گرفت که در نوع کاری تازه و بدیع بود؛ مجله یی به زبان انگلیسی که در کانادا از زیر چاپ خارج می شد اما هیات تحریریه آن در ایران و تاجیکستان و روسیه مستقر بودند. هدف نشریه بررسی مسائل ایران در آسیای مرکزی بود. انتشار این نشریه که ENVOY نام داشت تا پنج شماره ادامه یافت اما مشکلات مالی آن را نیز زمین زد.
در سال ۱۳۷۵ که آقای سیدمحمد خاتمی تصمیم گرفت نامزد ریاست جمهوری شود، بورقانی نیز به ستاد انتخاباتی ایشان پیوست و بعد از پیروزی وی به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی رفت. این در حالی بود که تصور می شود بورقانی همراه با دکتر خرازی به وزارت خارجه می رود. دکتر عطاءالله مهاجرانی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مسوولیت معاونت مطبوعاتی این وزارتخانه را برعهده احمد بورقانی نهاد. در دوره مسوولیت بورقانی، جامعه شاهد رشد و توسعه چشمگیر مطبوعات به ویژه روزنامه ها شد و در عین حال بیشترین مخالفت ها با حوزه مطبوعات نیز در همین دوره شکل گرفت.
کمک به توسعه مطبوعات، برگزاری دومین سمینار بررسی مسائل مطبوعات ایران، تغییر جشنواره مطبوعات از مجمعی نمایشی به مکانی برای رشد و داد و ستد فکری در جامعه، کمک به ارتقای آموزش در حوزه مطبوعات و رفعت بخشیدن به جایگاه روزنامه نگاران و خبرنگاران در کشور، تقویت نهادهای صنفی مطبوعات از جمله انجمن صنفی روزنامه نگاران و انجمن صنفی شرکت های تبلیغاتی و فراهم آوردن امکان صدور مجوز برای خبرگزاری های غیردولتی و خصوصی از جمله اقدامات وی در این دوره بود.
بورقانی بهمن ۱۳۷۷ یعنی کمتر از یک سال و نیم بعد از قبول مسوولیت معاونت مطبوعاتی به علت برخی دشواری ها و مشکلات درونی و بیرونی ناچار شد از سمت خود استعفا دهد. او بعد از آن به وزارت کشور رفت و مشاور وزیر کشور شد. در عین حال به کار نوشتن در مطبوعات ادامه داد و شاید اصلی ترین کار وی همین نوشتن بود. مقالات بورقانی هم با نام مستعار، هم بی نام و هم با نام در مطبوعات منتشر می شدند.
بورقانی در سال ۱۳۷۹ به همراه هیاتی برای شرکت در کنفرانس بررسی مسائلی مطبوعات ایران که به همت دانشگاه کلمبیا در نیویورک و نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد برپا شده بود، به نیویورک رفت و بعد از شرکت در چند نشست در موسسات تحقیقاتی و پژوهشی و تشریح مسائل مختلف ایران به ویژه حرکت رو به رشد توسعه سیاسی و فرهنگی در ایران به کشور بازگشت. وی در همان سال از سوی حزب مشارکت ایران اسلامی و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و دفتر تحکیم وحدت از شهر تهران نامزد نمایندگی مجلس شورای اسلامی شد و موفق شد رای اعتماد مردم تهران را جلب کند و به عنوان نماینده ایشان وارد مجلس شود.
بورقانی در سال اول مجلس به عضویت کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی درآمد و مخبر این کمیسیون شد. وی در سال دوم از سوی نمایندگان مجلس به عنوان عضو هیات رئیسه مجلس انتخاب شد و مسوولیت کارپردازی فرهنگی مجلس و نیز سخنگویی هیات رئیسه مجلس طی سه سال بعدی به او واگذار شد.
بورقانی در تهیه و تدوین و تصویب قوانین سیاسی و فرهنگی در مجلس شورای اسلامی ایفای نقش کرد.
وی علاوه بر اینها در مجامع و شوراهای مختلفی عضویت داشته است از آن جمله می توان به دو دوره عضویت در شورای عالی خبرگزاری جمهوری اسلامی از سال ۱۳۷۶ الی ۱۳۸۴ و یک دوره عضویت در شورای نظارت بر صدا و سیمای جمهوری اسلامی از سال ۱۳۷۹ الی ۱۳۸۱ اشاره کرد. او دو دوره نیز عضو هیات داوران نهایی جشنواره مطبوعات بوده است.
بعد از پایان کار مجلس ششم بورقانی به وزارت کشور بازگشت و از آنجا به کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران رفت و مشاور رئیس کتابخانه شد اما با روی کار آمدن دولت احمدی نژاد به ماموریت وی در کتابخانه ملی خاتمه داده شد و پرونده وی به ریاست جمهوری بازگشت و از آن زمان او ناچار به استفاده از مرخصی استحقاقی و بدون حقوق شد.
بورقانی البته تا این اواخر هم در مطبوعات می نوشت و روزنامه نگار باقی مانده بود.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید