سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


تک درخت


تک درخت
گاه در دشت و بیابانی، گاه بر تپه یی یا کوهی عریان و خشک، تک درختی می بینی که حیرت می کنی، که اگر این دشت و آن کوه درخت پرور است، چگونه است که جز این تک درخت نپرورانیده، و اگر درخت پرور نیست، راز آن تک درخت در چیست؟ گویی فرهنگ و ادب ایران زمین نیز چنین است. ناگهان از کنجی دور تک نوای حنظله بادغیسی به گوش می رسد که نوزایی زبان فارسی را نوید می دهد، سپس جداجدا، تک درخت ها جان می گیرند و پدیدار می شوند، خواه در شعر و ادب، خواه در فلسفه و ریاضیات و علوم و هیئت. رودکی سمرقندی، ابن سینا، ابوریحان بیرونی، فردوسی طوسی، ابونصر فارابی، خیام نیشابوری، خوارزمی، جلال الدین بلخی، نظامی گنجوی مسعودی، ابوالفضل بیهقی، خواجوی کرمانی، عبید زاکانی، سعدی و حافظ شیرازی،... گویی بادغیس و سمرقند، و بخارا و فرغانه و طوس بلخ و گنجه و بیهق و فاریاب و زاکان و حتی شیراز همچون مکاتب فلسفی معاصر فرانکفورت و شیکاگو و پاریس محافل دانشگاهی آنچنانی و پژوهشکده های ویژه یی داشته اند که اینان فرآورده هایشان بوده باشند.
چنین نبوده است، آن مکان ها در شمار دشت های خشک و نیمه خشک و سراهای ساده و گلین بوده اند که این تک درخت ها در آنها روییده و بالیده اند، و به جای اینکه شهرت از شهر و دیار خود برده باشند شهر و دیارشان را شهرت بخشیده اند. شاید بتوان گفت آنان از تبار همان دهقان مداری اصیلی باشند که فردوسی صریحاً خود را در آن شمار می داند. دهقانان، نه به معنای امروزی روستایی و کشاورز ساده، در واقع تجلی اشرافیت فرهنگی جامعه ایرانی بوده اند، که میراث این فرهنگ را از نسلی تحویل گرفته، بار آن را به دوش کشیده، و سنگین تر از گذشته به نسل دیگر منتقل کرده اند. دهقان نه قدرتمند است و نه بازرگان، اما به قول امروزی ها، ریشه در خاک دارد.
از زمانی که در ۴۰ سال پیش دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن را در کلاس درس شناختم، برایم یادآور چنین خصوصیتی بود، که در آن زمان نمی توانستم تشریح کنم. اما چندین سال پیش که گروهی از دوستدارانش با نوشتن مقالاتی، کتابی در بزرگداشت او پدید آوردند که نمی دانم کدام ذهن نازک بین نام تک درخت را بر آن گذاشت، با خود گفتم، تک درخت اوست، فرزند کویر، جایی که ارزش سایه تک درخت و «سرو سایه افکن» در برهوت خشک بیشتر درک می شود، و وارث اصالت دهقانی فردوسی و حافظ و مولانایی است که با آنها آشنایی دیرین دارد، و از آنان سخن می گوید.
به تازگی کتاب یا جنگ آراسته «کلمه ها» که گزیده یی از نوشته های اوست، و قدری پیش از آن کتاب «دیروز، امروز، فردا»، که جنگی دیگر از مجموعه یی از مقالات او است که غالباً در دوره های فصلنامه هستی منتشر شده است به دستم رسید. (۱۰ سال پیش نیز جنگ دیگری از گزینه نوشته های اجتماعی و فرهنگی او در ۴۰ سال از ۱۳۳۷ تا ۱۳۷۷ منتشر شد) مطالعه این جنگ ها نشان دهنده شخصیت فرهنگی چندبعدی نویسنده است. او که تحصیلاتش در رشته حقوق بوده و دکترایش را نیز در همین رشته از فرانسه دریافت کرده است، و من زمانی در همین رشته شاگرد او بوده ام، به زودی با تبعیت از ذوق شاعرانه و احساس ایران دوستانه اش از آن عرصه فراتر می رود، و به ژرفای تفحص شعر و ادب فارسی گام می نهد و در آن عرصه به اوج می رسد، زیرا اعتقاد دارد «ادب فارسی بزرگ ترین ابرازگر استعداد، نیرو و نبوغ ایرانی شد». آنچه این شناخت عالمانه را انسجام می بخشد تسلطش بر تاریخ ایران است. از آغاز امپراتوری کوروش، که به نام و هویت ترکیبی ایران، با اتکا به احساس عدالت و برابری شهروندانش، معنا و مفهومی پایدار بخشید که راز بقای ایران را در آن می یابد، تا دوران پس از اسلام و آنچه بر این کشور گذشت.
با شناخت تاریخ است که در لابه لای سطور و ابیات فردوسی و حافظ و مولانا و سعدی و دیگران ارتباط آن نکات و پیچش های مو، تضادها، انعطاف ها، چشم پوشی ها و پافشاری ها، تقصیرها و مسوولیت ها را در روند تاریخی این کشور بازمی شناسد و بازمی گوید. و همواره، با پایبندی به سنت در عین تجدد خواهی و نودوستی، به چیزی که آن را «جوهره ذاتی» و مایه امید و کامیابی و نجات این کشور می داند امید بسته و بازیافت آن را تنها راه ایران می داند. و معتقد است؛ «مفهوم ایران برای ایرانی زمان روشن می شود که از آن دور می گردد.» میانه روی و اعتدال در سرشت او است، و بر خلاف آنکه «افراط و تفریط را ممیزه دیگر ایرانی» می داند، خود در باب میهن دوستی نیز هرگز راه افراط نمی پیماید. ایران را همان طور که هست، با کاستی هایش، دوست دارد، و هیچ برتری متعصبانه و نژادپرستانه یی برای آن قائل نیست، بلکه نژاد را در ایران «تابع فرهنگ» می نامد نه تابع خون. یعنی پذیرای هر دوست و دشمنی است که سرانجام جذب و مجذوب این فرهنگ شده باشد. و استعداد ایرانی را همچون «پری رو» می داند که اگر در به رویش بندی سر از روزن برآرد، در باب آزادی نیز مفهوم آن را در ایران، برخلاف مفهوم یونانی، «به معنای رها ماندن از قید بیگانه» می داند. این گفته درست است و بهترین تجلی آن را در نهضت ملی شدن نفت ایران می توان دید، که فقط به خاطر درآمد بیشتری از استخراج نفت نبود، به خاطر رهایی از نیروهای تازه به دوران رسیده یی بود که ایران را، که یکی از شش کشور تمدن ساز جهان (در کنار چین، هند، مصر، یونان و روم) می داند، دست کم می گرفتند، و معتقد است که «ما نه می توانیم خود را انسان برتر بدانیم، و نه انسان فروتر، و نه از مردم دنیا جدا هستیم.»
آشنایی دکتر اسلامی ندوشن منحصر به فرهنگ و تاریخ و ادبیات ایران نیست، بلکه با تمدن غرب نیز عمیقاً آشنا است. در سه جلد خاطرات چاپ شده در کتاب «روزها»، که بی اندازه خواندنی است، درمی یابیم که چگونه غرب را سیر کرده و به دو زبان اصلی آن یعنی انگلیسی و فرانسه نیز تسلط کامل یافته و ترجمه های گرانقدری از آثار ارزنده آن به ارمغان آورده است و این آشنایی ابزار مقایسه و داوری مناسب تری در اختیارش قرار داده است، و در مقام جامعه شناسی نکته بین، در کنار مقام فرهنگی، ادبی، حقوقی و تاریخی، به او این امکان را داده است که با نوعی روانکاوی اجتماعی به تحلیل مسائل ایران بپردازد.
نوشته های شاعرانه اش همچون اثر انگشت نشاندار و ویژه است، و ملایمت و نزاکت از خصوصیات اوست. زمانی مصاحبه گری عناوین پرسر و صدایی مانند «غرب زدگی» و «بازگشت به خویشتن» را با ذکر برخی اسامی مطرح کرد که افراط گرایی آنان البته باب طبع او نیست، در پاسخی مفصل بی آنکه نامی از کسی بیاورد، گفت؛ «البته در این ۵۰ سال نظریات تفننی زیادی ابراز شده است. منشاء آن کودتای ۲۸ مرداد بود که برای ملت ایران یک شکست روحی بود و قدری شرمندگی داشت و کسانی را به واکنش واداشت...» و آنگاه با دیدی واقع بینانه و منصفانه حساب بدکاری های غرب را از حساب ارزش هایش جدا می کند...
در باب سیاست نیز شاهد همین روشن بینی هستیم، در مقاله یی زیر عنوان «در پایان کار یک جبار» درباره صدام حسین پس از تحلیلی جالب می نویسد؛ «در جنگ ایران و عراق نزدیک به تمام کشورهای عربی از صدام پشتیبانی کردند؛ در حالی که می دانستند تجاوز از جانب او صورت گرفته است و کشورهای صنعتی نیز، از چپ و راست، و از روس و امریکا و اروپا، همین شیوه را در پیش گرفتند. ایران دست تنها، تنها با خون جوانان خود توانست مقاومت ورزد...» و سپس می پرسد؛ «... در دم آخر گفت؛«مرگ بر ایران، مرگ بر غرب» چرا ایران؟ در میان آن همه کشور، ۱۷۰ کشور، چرا از ایران نام برد؟ بعد از خاتمه جنگ برخورد چندانی با عراق در میان نبود... ایران همسایه عراق بوده است، و به استثنای چند ساله دوره صدام با آن در مسالمت به سر برده است.... و مردمش به علت بقاع متبرکه همواره روی خوش به سوی آن داشته اند. پس این سوال پیش می آید که چرا صدام حسین در دم مرگ گفت؛ «مرگ بر ایران.» سوال مهمی است که باید درباره علتش کنجکاوی به خرج داد.» سال گذشته به دلیل نگرانی درباره مسائل و مشکلات ملی و جهانی محیط زیست و به عنوان وظیفه یی اجتماعی کتاب «برنامه ب۲» را که مهم ترین کتابی می دانم که تاکنون در این حوزه به وسیله لستر براون فعال بین المللی و سرشناس حفاظت از محیط زیست تالیف و تدوین شده است، ترجمه می کردم. با شناخت نزدیکی که از دکتر اسلامی ندوشن و عقاید و دلواپسی هایش داشتم، پیوسته چهره او در نظرم مجسم می شد، نزدیکی بسیاری از مطالب با دیدگاه های او به حدی بود که گویی داشتم آنها را دوباره از زبان او اما از قلم لستر براون می شنیدم. پس از چاپ کتاب نسخه یی را به ایشان تقدیم کردم، دو سه هفته نگذشته بود که چشمم به مقاله یی بسیار مفصل، در حد یک کتاب، افتاد که در تحلیل آن کتاب در دو شماره در صفحات یک متری اطلاعات منتشر کردند، که نشان می دهد چگونه در معرض آخرین اطلاعات و تحولات روز در مدرن ترین و پیشروترین زوایای آن است. این روزآمدی و حضور دائمی در عرصه فرهنگ و اندیشه جهانی به گفته هایش اعتباری دیگر می بخشد. هم اکنون که این سطور را می نویسم و فقط سه روز از انتخاب باراک اوبامای سیاهپوست به ریاست جمهوری امریکا می گذرد، روزنامه اطلاعات سوم بهمن را در مقابل خود دارم که در آن در مقاله یی مفصل زیر عنوان «دنیا علامت می دهد» نخست به زمینه ها یا پیش زمینه ها، و نیز انتظارات و تبعات انتخاب اوبامای متفاوت به ریاست جمهوری مقتدرترین کشور جهان پرداخته و با یادآوری نام داستانی مشهور ماندینگو، برده سیاهی که قربانی تبعیض نژادی و سیاه بودن خودش می شود، می نویسد؛ «در چنین کشوری، اکنون یک هم نژاد همانند ماندینگو که نام حسین بر خود دارد، و اسم اولش «باراک» است که کلمه یی یهودی- مسلمانی است... بر اریکه رهبری ایالات متحده تکیه می زند...» و می پرسد «آیا این چرخش حیرت انگیز نیست؟» و می ستاید که چنین تغییری با مسالمت انجام گرفته است و سپس به تحلیلی ظریف درباره بحران اقتصادی امروزی امریکا و در نتیجه جهان، هم به عنوان مشکل بزرگی که اوباما پیش رو دارد، و هم به عنوان امر خطیری که در گزینش او و برنامه «تغییر» او بی اثر نبوده است، می پردازد. منظورم تاکید بر خصلت روزآمدی اوست که لحظه یی از خواندن، و نوشتن باز نمی ایستد و اسیر جمود نمی شود. با انگشتی که انحای قلم بر آن کمانی بر جای گذاشته و گاهی متورم و دردناک می شود، عمر پرفیضش دراز باد.
فریدون مجلسی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید