سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


«ابن سینا و ابن رشد» راسخون درعلم


«ابن سینا و ابن رشد» راسخون درعلم
● پیش درآمد
به مناسبت هزارمین سالگرد در گذشت ابن سینا فیلسوف و حکیم ایرانی، همایش بررسی اندیشه های ابن سینا و ابن رشد دو دانشمند برجسته ایران و اسپانیا به همت رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در دانشگاه کمپلوتنسه مادرید روز پنج شنبه چهارم دسامبر ۲۰۰۸ برابر با چهاردهم آذر ماه در دانشکده زبان شناسی دانشگاه کمپلوتنسه برگزار می شود.
به مناسبت هزارمین سالگرد در گذشت ابن سینا فیلسوف، پزشک، و حکیم گران سنگ ایرانی،کنفرانس بررسی اندیشه های ابن سینا و ابن رشد دو دانشمند برجسته ایرانی اسپانیائی، با همکاری دانشگاه کمپلوتنسه، خانه آسیا ، انجمن دوستی ایران و اسپانیا و لنگوا برگزار می شود.در این همایش یک روزه که در بزرگترین دانشگاه اسپانیا برگزار می شود، شماری از استادان و اندیشمندان اسپانیائی و ایرانی مقالات خود را در باره اندیشه، شخصیت و جایگاه والای این دو حکیم بزرگ در فرهنگ و تمدن اسلامی، ارائه خواهند داد.
پرفسور"میگل کروث ارناندث"بزرگترین ابن سینا شناس اسپانیا ، دکتر"احمد احمدی"استاد برجسته دانشگاه تربیت مدرّس و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران ، پرفسور "خوسه پویچ"استاد دپارتمان اسلام و عرب دانشگاه کمپلوتنسه ، پرفسور"رافائل رامون گررو" استاد فلسفه دانشکده زبان شناسی ، پرفسور "خوان مارتوس کسادا" رئیس دپارتمان اسلام و عرب دانشگاه کمپلوتنسه ، دکتر "سید احمد رضا خضری" استاد دانشگاه تهران و رایزن فرهنگی ایران در اسپانیا و تنی چند از دیگر پژوهشگران،از سخنرانان این کنفرانس خواهند بود.
به بهانه این همایش گرانسنگ آراء و افکار ابن سینا و ابن رشد را در تعالی و بارور شدن اندیشه های اسلامی و فرهنگ و تمدن اسلامی که در زمان حیات خود به آن پرداختند و جامعه اسلامی را از انوار معرفت شناسی و خردگرایی سیراب ساختند بهره ای از بهر عمیق شعور بزرگ آنها را برای خوانندگان و مخاطبان و میراث داران دو تمدن بزرگ خواهیم آورد.
«ابوعلی سینا را باید جانشین بزرگ فارابی و شاید بزرگ‌ترین نماینده حکمت در تمدن اسلامی بر شمرد. اهمیت وی در تاریخ فلسفه اسلامی بسیار است، زیرا تا عهد او هیچ‌یک از حکمای مسلمین نتوانسته بودند تمامی اجزای فلسفه را که در آن روزگار حکم دانشنامه‌ای از همه علوم معقول را داشت در کتب متعدد و با سبکی روشن مورد بحث و تحقیق قرار دهند و او نخستین و بزرگ‌ترین کسی است که از عهده این کار برآمد.»(آموزش و دانش در ایران، ص۱۲۵)
«وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی، ابوالحسن بهمنیار، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار خود بودند، تربیت نمود.»(خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۴۹۳)
بخشی از زندگی نامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابوعبید جوزجانی بدین شرح است:
پدرم عبدالله از مردم بلخ بود. در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد. بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود. پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خُرمیثن به کار گماشته شد. به نزدیکی آن روستا، روستای اَفشنه بود. در آنجا پدر من، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد. نام مادرم ستاره بود. من در ماه صفر سال ۳۷۰ از مادر زاده شدم .نام مرا حسین گذاشتند. چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد. در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم. دهمین سال عمر خود را به پایان می‌بردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم، آنچنان‌که آموزگارانم از دانسته‌های من شگفتی می‌نمودند.
در آن هنگام مردی به نام ابوعبدالله به بخارا آمد. او از دانش‌های روزگار خود چیزهایی می‌دانست. پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم. وقتی که او به خانه ما آمد، من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه می‌آموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم.
ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تاکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم. من اندیشه خود را بدانچه ناتلی می‌گفت می‌گماشتم و در ذهنم به بررسی آن می‌پرداختم و آن را روشن‌تر و بهتر از آنچه استادم بود فرامی‌گرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم.
چون ناتلی از بخارا رفت، من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم. اندکی بعد رغبتی در فراگرفتن علم طب در من پدیدار گشت. آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند همه را به دقت خواندم. چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمی‌رفت، در کوتاه‌ترین زمان در این رشته موفقیت‌های بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند. من بیماران را درمان می‌کردم و در همان حال از علوم دیگر نیز غافل نبودم. منطق و فلسفه را دوباره به مطالعه گرفتم و به فلسفه بیشتر پرداختم و یک سال و نیم در این کار وقت صرف کردم. در این مدت کمتر شبی سپری شد که به بیداری نگذرانده باشم و کمتر روزی گذشت که جز به مطالعه به کار دیگری دست زده باشم.
بعد از آن به الهیات رو آوردم و به مطالعه کتاب ما بعد الطبیعه ی ارسطو اشتغال ورزیدم، ولی چیزی از آن نمی‌فهمیدم و غرض مؤلف را از آن سخنان درنمی‌یافتم. از این رو دوباره از سر خواندم و چهل بار تکرار کردم، چنان‌که مطالب آن را حفظ کرده بودم اما به حقیقت آن پی نبرده‌بودم. چهره مقصود در حجاب ابهام بود و من از خویشتن ناامید می‌شدم و می‌گفتم مرا در این دانش راهی نیست... . یک روز عصر از بازار کتابفروشان می‌گذشتم. کتابفروش دوره گردی کتابی را در دست داشت و به دنبال خریدار می‌گشت. به من اصرار کرد که آن را بخرم. من آن را خریدم که کتاب اغراض مابعدالطبیعه نوشته ابونصر فارابی بود. هنگامی که به در خانه رسیدم، بی‌درنگ به خواندن آن پرداختم و به حقیقت مابعدالطبیعه که همه آن را از بر داشتم پی بردم و دشواری‌های آن بر من آسان گشت. از توفیق بزرگی که نصیبم شده بود بسیار شادمان شدم. فردای آن روز برای سپاس از خداوند که در حل این مشکل مرا یاری فرمود، صدقه فراوان به درماندگان دادم. در این موقع سال ۳۸۷ بود و تازه ۱۷ سالگی را پشت سر نهاده بودم.
وقتی من وارد سال ۱۸ زندگی خود می‌شدم، نوح پسر منصور سخت بیمار شد. اطباء از درمان وی درماندند و چون من در پزشکی آوازه و نام یافته بودم مرا به درگاه بردند و از نوح خواستند تا مرا به بالین خود فرا خواند. من نوح را درمان کردم و اجازه یافتم تا در کتابخانه او به مطالعه پردازم. کتاب های بسیاری در آنجا دیدم که اغلب مردم حتی نام آنها را نمی‌دانستند و من هم تا آن روز ندیده بودم. از مطالعه آنها بسیار سود جستم.
چندی پس از این ایام پدرم در گذشت و روزگار، احوال مرا دگرگون ساخت. من از بخارا به گرگانج خوارزم رفتم. چندی در آن دیار به عزت روزگار گذراندم. نزد فرمانروای آنجا قربت پیدا کردم و به تالیف چند کتاب در آن شهر توفیق یافتم. پیش از آن در بخارا نیز کتاب‌هایی نوشته بودم. در این هنگام اوضاع جهان دگرگون شده بود. ناچار من از گرگانج بیرون آمدم. مدتی همچون آواره‌ای در شهرها می‌گشتم تا به گرگان رسیدم و از آنجا به دهستان رفتم و دوباره به گرگان بازگشتم و مدتی در آن شهر ماندم و کتاب هایی تصنیف کردم. ابوعبید جوزجانی در گرگان به نزدم آمد.
ابوعبید جوزجانی گوید: این بود آنچه استادم از سرگذشت خود برایم حکایت کرد. چون من به خدمت او پیوستم تا پایان حیات با او بودم. بسیار چیزها از او فرا گرفتم و بسیاری از کتاب های او را تحریر کردم. استادم پس از مدتی به ری رفت و به خدمت مجدالدوله از فرمانروایان دیلمی درآمد و وی را که به بیماری سودا دچار شده بود درمان کرد. از آنجا به قزوین و از قزوین به همدان رفت و مدتی دراز در این شهر ماند و در همین شهر بود که استادم به وزارت شمس‌الدوله دیلمی فرمانروای همدان رسید. در همین اوقات استادم کتاب قانون را نوشت و تالیف کتاب عظیم " شفا " را به خواهش من آغاز کرد. چون شمس الدوله از جهان رفت و پسرش جانشین وی گردید، استاد وزارت او را نپذیرفت و چندی بعد به او اتهام بستند که با فرمانروای اصفهان مکاتبه دارد و به همین دلیل به زندان گرفتار آمد. چهار ماه در زندان بسر برد و در زندان سه کتاب به رشته ی تحریر درآورد. پس از رهایی از زندان مدتی در همدان بود تا با جامه درویشان پنهانی از همدان بیرون رفت و به سوی اصفهان رهسپار گردید. من و برادرش و دو تن دیگر با وی همراه بودیم. پس از آنکه سختی های بسیار کشیدیم، به اصفهان در آمدیم. علاءالدوله فرمانروای اصفهان استادم را به گرمی پذیرفت و مقدم او را بسیار گرامی داشت و در سفر و حضر و به هنگام جنگ و صلح استاد را همراه و همنشین خود ساخت. استاد در این شهر کتاب " شفا "را تکمیل کرد. این کتاب مهم‌ترین و جامع‌ترین اثر ابوعلی سینا در فلسفه، مشاء و مبین آرای شخصی اوست. به سال ۴۲۸ در سفری که به همراهی علاءالدوله به همدان می‌رفت، بیمار شد و در آن شهر در گذشت و همان جا به خاک سپرده شد.
ابن سینا برخلاف نظر ابن رشد که وی را متکلم اشعری معرفی می کرد و می گفت که از آرای ارسطو عدول کرده است و برخلاف عقل سخن گفته است، یک فیلسوف و بلکه از برترین فلاسفه جهان به شمار می رود. ابن رشد، همچون مدیری حلقه به گوش، به ارسطو به عنوان مرشد نگاه می کرد(۲) و فقط به شرح آثار وی می پرداخت تا آنجا که وی را می توان فقط یک شارح و مقلد ارسطو نام برد.(۳) اما ابن سینا در مقام یک فیلسوف و با عقل فلسفی نقاد، سعی کرد علاوه بر شرح و تبیین آرای ارسطو یک طریق فلسفی و عقلی جدید ارائه دهد و فضاهای خالی تفکر ارسطویی را به بهترین شکل پر کند و نکات مجهول آن را معلوم سازد و اگر در مواردی با ارسطو مخالف است آنها را بیان کند. (۴)
شفای ابن سینا تفسیر مابعدالطبیعه ابن رشد نیست، به نحوی که فقط به شرح مابعدالطبیعه ارسطو بسنده کرده باشد، بلکه خود کتاب فلسفی عظیمی است در کنار مابعدالطبیعه ارسطو. ابن سینا در این کتاب تا حدود زیادی مشایی است و جز در برخی موارد که تفکرات نو افلاطونی و آموزه های اسلامی در آن مشاهده می شود، بیش تر شرح و تبیین آرای ارسطو است. کسی با مطالعه این کتاب و دیگر آثار ارزشمند ابن سینا نمی تواند مدعی شود که فلسفه ابن سینا مجموعه ای است که در آن عناصر فلسفه ارسطویی و نوافلاطونی با کلام اسلامی آمیخته شده است و با شیوه ای کهنه شده، در اختیار مسلمانان قرار گرفته است. فلسفه ابن سینا فلسفه التقاطی نیست، بلکه تفکر ارسطویی است که در ذهن فعال این اندیشمند، به صورتی دیگر نمایان شده است که اگرچه تفاوت اساسی و بنیادین با منش ارسطویی ندارد، ولی عین آن هم نیست و حتی می توان گفت، چیزی است برتر از آن، که توانسته به خوبی رابطه میان موجودات جهان و ارتباط کثیر و واحد را که دغدغه فیلسوفان یونان باستان بوده است، نشان دهد ولی متأسفانه این اندیشه گرانمایه مورد لطف قرار نگرفت و نه تنها در جهان شرق اسلام، از سوی غزالی(قرن پنجم هجری) بلکه در جهان غرب اسلام به وسیله ابن رشد (قرن ۶هجری) مورد بی مهری فراوان قرار گرفت.
غزالی با نوشتن کتاب تهافت الفلاسفه، نسبت کفر به این اندیشه گرانمایه زد و ابن رشد با نوشتن کتاب تهافت التهافت خود که به ظاهر نقدی در کتاب تهافت الفلاسفه غزالی بود، ولی در واقع نقد ابن سینا بود، مقام ابن سینا را در حد یک متکلم پائین آورد. (۵)
این تناقض گویی تناقض گویان که گاه ابن سینا را فیلسوف کافر قلمداد می کرد و گاه متکلم ارتدوکس مسلمان، نه تنها از ارزش و مقام این فیلسوف نمی کاهد، بلکه ارزش این بزرگ مرد روزگار را هزاران برابر می کند و نشانگر آن است که ابن سینا توانسته است درعصر خود و پس از آن، در وادی عقل و اندیشه، یکه تاز شود. به گونه ای که نه ظاهراندیشان اشعری تاب تحمل افکار وی را داشتند و نه ظاهراندیشان ارسطویی می توانستند نوآوری های وی را به عنوان تکمله ای بر فلسفه ارسطو، بپذیرند.
ابن رشد، اگرچه مشکل متکلمین را گرفتاری آنها در ظاهر امور (۶) می دانست و معتقد بود آنها به باطن راه پیدا نمی کنند، ولی خود بیش از آنان گرفتار ظاهر شد و نتوانست خود را از ظاهر آرای ارسطو خارج سازد و گرفتار چنان تنگنایی شد که عقاید اشخاصی چون ابن سینا را غیرفلسفی، غیرعقلانی و در حد جدلیات متکلمین قلمداد کرد.
● تعقل و اندیشه در جهان اسلام، پس از ابن سینا:
کار ابن سینا در ارائه یک نظام فلسفی مشایی، قدم نخستین بود که متأسفانه با تأثیر شدید نظام اشعریت در جهان اسلام، آخرین قدم، قلمداد شد.
غزالی با موقعیت خاص دینی و اجتماعی خود، به عنوان سردمدار مکتب اشعری، از مخالفان سرسخت فلسفه ابن سینا بود. این مخالفت به گونه ای بود که دفاع سرسختانه ابن رشد هم نتوانست موقعیت از دست رفته فلسفه را در جهان اسلام بازپس گیرد.
اگرچه چراغ تعقل و تفلسف در زیر چتر کلام، به همت اشخاصی چون فخرالدین رازی (قرن۵ و ۶ هجری) و نیز در زیر چتر عرفان نظری با تلاش اشخاصی چون قیصری(قرن۸) و قونوی (قرن۷ هجری) اندکی سوسو می زد و با آرای فلسفی سهروردی (قرن ۵ هجری) و صدرالمتألهین (قرن ۱۱ هجری) قوت می یافت، ولی پرنده عقل باز هم نتوانست آزاد و رها، بال و پر گیرد و در افق مجهولات جهان که به وسعت جهان است، اوج گیرد. (۷)
این گونه می توان مدعی شد که باید فلسفه در جهان اسلام معنای واقعی خود را می یافت نه در جهان غرب، چنانچه در نمونه هایی چون ابن سینا، سهروردی و صدرالمتألهین که خود از مفسران قرآن کریم بودند و تأثیر دین اسلام در زندگی آنان نمایان است، این تأثیر در رشد تفکر و استدلال برهانی در منش فکری آنان مشهود است.
● تأثیر ابن سینا بر فلسفه غرب
در دوره ای که فلسفه ارسطو در مغرب زمین منسوخ می گشت، در حوزه ایران اسلامی با ترجمه های وسیع آثار ارسطو و مفسران اسکندرانی اش، که زیر نظارت افرادی چون کندی انجام می شد، این میراث عظیم عقلی در دامن فیلسوفان شهیری چون فارابی و ابن سینا پرورانده شد. ابن سینا آنچه را که دانشمند بزرگوار، فارابی، به نحو موجز و گاه در حد اشاره بیان کرده بود، بسط داده و تبیین کرد و فلسفه ارسطو را در دوره های مختلف تدریس کرده و به طبع نگارش آراست که ماحصل آن مجموعه وسیعی از کتب و رسائل است. بعد از آن که دوره بی مهری به ارسطو، در جهان غرب پایان یافت و متفکران مسیحی به سمت آثار ارسطو روی آوردند، شرح و توضیح مسلمانانی چون ابن سینا و ابن رشد را یافتند و از این رهگذر، با آثار ارسطو آشنا شدند. به این ترتیب در کلام مسیحی که از سوی آلبرت کبیر (قرن۱۳ میلادی) و توماس آکوئیناس (قرن۱۳ میلادی) تدوین شد، نمی توان نقش برجسته و مهم ابن سینا را نادیده گرفت. به این ترتیب ابن سینا سهم بسزایی در تفکرات فلسفی غرب دارد که متأسفانه در بسیاری از موارد نادیده گرفته می شود و گاه نیز درک ناصواب اندیشه ابن سینا، آنها را به بیراهه سوق می دهد،(۸) که این هم مدهون سیطره ابن رشد بر جهان غرب و درک ناصحیح او از فلسفه ابن سینا است.
▪ نتیجه:
ابن سینا یکی از فیلسوفان مشایی برجسته در جهان اسلام است که اگرچه از نظر مقام و رتبه و زمان، بعد از فارابی است، اما از جهاتی می توان وی را در مقامی برتر از فارابی قرار داد، چرا که توانست نظریه های ابداعی تمایز وجود و ماهیت و ضرورت و امکان را به بهترین شکل ممکن، بسط و توضیح دهد؛ کاری که فارابی به آن مبادرت نکرد.
ابن سینا آرای مختلف فیلسوفان یونانی را که آثارشان به دسستش رسیده بود، بررسی کرده و مورد تدقیق قرار داد و آنچه را که شایسته بود، از آثار آنان پذیرفت و در بوته ذهن توانمند خویش پروراند و به شکل فلسفه مشایی اسلامی درآورد.
نمی توان مدعی شد به دلیل وجود آثار نوافلاطونی در آرای ابن سینا، بخصوص در نظریه صدور و فیض، او در زمره فیلسوفان نوافلاطونی قرار می گیرد، نه مشایی. به طوری که بتوان گفت ابن سینا آثاری را که از آن ارسطو نبوده به وی نسبت می داده و مرجع کار خویش قرار می داده است (به طور مثال اثر لوحیا)، آن گونه که در جهان غرب مشهور شده است. مرجع کار ابن سینا، بی شک مابعدالطبیعه ارسطو بوده است. آنچه که از طریق مفسران اسکندرانی به دست مسلمانان رسیده و ترجمه شده بود و این را از دایرة المعارف بزرگ فلسفی، شفا، به وضوح می توان دریافت، اگرچه وجود کتاب «اثر لوحیا» را در میان منابع و مراجع آنها، نمی توان نادیده گرفت، چنانچه فارابی بارها به آن تصریح می کند.(۹) ولی نمی توان آن را تنها منبع اصلی ابن سینا و فارابی، در درک آرای ارسطو دانست.
نباید این نکته را فراموش کرد که همان طور که بیان شد، ابن سینا شارح آثار ارسطو نبود. او یک فیلسوف منتقد و در عین حال شارح بود، بنابراین وظیفه داشت نقاط ضعف فلسفه ارسطو را تقویت کرده و موارد ناصحیح آن را با توجه به منش فکری خویش، تصحیح کند و این مهم را با توجه به پیشینه مذهبی وعرفانی و نیز آثار فلوطین که به دستش رسیده بود، انجام داد و توانست فلسفه خاص خود را که می توان آن را فلسفه مشاء اسلامی نامید، پایه گذاری کند و آن را به دست اندیشمندان مسلمان بسپرد.
تازیانه کلام ابن رشد بر فلسفه ابن سینا از یک سو و به مسلخ کشاندن آن از سوی غزالی، از سوی دیگر، موجب محو این تفکر ناب و اصیل اسلامی - ارسطویی نشد و فلسفه ابن سینا هرگز در سرزمین علم و دانش، ایران، خاموش نشد و فکر آزاداندیشی متشیع ایرانی توانست آن را بعد از هزار سال حفظ کند و گاه به آن بال و پر عرفانی دهد و از این جنبه آن را غنی سازد، چنانچه صدرالمتألهین حکمت متعالیه خویش را بنا کرد و گاه آن را با آموزه های خسروانی حکمای ایران باستان درآمیخت، آنچنان که سهروردی حکمت اشراق را پایه گذاری کرد.
وفق دادن میان فلسفه و دین یا میان حکمت و شریعت، مسئله ای است که از آن وقت که انسان دارای شعور خواسته است که میان داده های عقل و داده های ایمان خود ارتباطی به وجود آورد، ذهن او را به خود مشغول ساخته است.ابتدا فلاسفه یونان و سپس متفکران مسیحی و نیز متفکران اسلامی در حل این مسئله تلاش های زیادی کرده اند.
ابن رشد نیز با قاطعیت زیادی به بحث در این موضوع پرداخته است. زیرا او در عصری می زیست که مخالفت با فلسفه در اوج خود بود و وی نیز از آماج این حملات بر کنار نبود.عمده تهمت ها و مخالفت ها با فلسفه و فیلسوفان، از این نشات می گرفت که فلسفه، دین و وحی را به نوعی انکار می کند و فلاسفه نمی توانند به طور کامل به دین و دعاوی آن ایمان داشته باشند. اما ابن رشد تلاش کرد تا به همگان بفهماند که فلسفه با دین مخالف نیست؛ بلکه موجب استواری مبانی دینی و تفسیر اسرار آن است.
او برای اثبات این مطلب به قرآن اشاره کرد و گفت که قرآن در بعضی از آیات خود، نظر عقلی و تعقل را واجب دانسته است و این گونه نظر، ناچار به فرا گرفتن فلسفه و مبانی آن منجر می شود.
وی فلسفه را چنین تعریف کرد:
"عمل فلسفه بیش از این نیست که انسان در موجودات از آن حیث که دلالت بر وجود صانع و آفریدگار خود دارند، بنگرد."
دین نیز مردم را به این گونه نظر؛ یعنی توجه به موجودات برای رسیدن به خدا و ایمان به او، امر کرده است.
این نوع نگاه به موجودات با نظر عبرت، از ظاهر آیات متعددی استفاده می شود:مانند آیه "اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض و ما خلق الله من شیء" (اعراف /۱۸۴)"آیا در ملکوت آسمان ها و زمین و آنچه خداوند از موجودات خلق کرده است، نمی نگرند؟"و یا آیه "فاعتبروا یا اولی الابصار" (حشر/۲)"پس ای دارندگان چشم(بصیرت)، عبرت بگیرید"
به عقیده ابن رشد، نظر و اعتبار و عبرت گرفتن، جز با قیاس عقلی ممکن نیست؛ زیرا اعتبار، همان استنباط مجهول از معلوم است.
به این طریق، ابن رشد اثبات می کند که دین طالب نظر عقلی است و نظر عقلی همان فلسفه است.
همچنین وی معتقد است که:
دین اسلام، حق است و مردم را به نظر برهانی که منجر به معرفت می شود، دعوت می کند. از طرف دیگر، ما به طور قطع می دانیم که تعمق برهانی به مخالفت آنچه در شرع آمده منجر نمی شود؛ زیرا حق ضد حق نیست؛ بلکه موافق با آن است.پس علم موافق با دین است و دین موافق با علم.
او خود اشاره می کند که در قرآن و احادیث، عباراتی است که در ظاهر با حقایق فلسفه مخالف است و این شبهه را ایجاد می نماید که فلسفه ضد دین است.
اما حقیقت این است که در الفاظ شرعی، مواردی وجود دارد که نیاز به تاویل دارد. البته همه مسلمانان اجماع دارند بر اینکه نباید همه الفاظ شرعی را به ظاهر حمل کرد و نیز نباید همه آیات و احادیث را تاویل نمود؛ بلکه فقط بعضی از آن ها قابل تاویلند.
به نظر ابن رشد، ملاک در تاویل این است که هر گاه ظاهر عبارات شرعی با نتیجه ای که از طریق برهان گرفته می شود موافق باشد، همان پذیرفته می شود. اما اگر مخالف با آن باشد، باید آن عبارت را تاویل کرد.
از طرف دیگر، این تاویل، فقط کار فلاسفه است؛ اما نه همه فلاسفه، بلکه فقط فلاسفه ای که در زمره راسخان علمند؛ به موجب آیه شریفه:
" و ما یعلم تاویله الاالله و الراسخون فی العلم""و تاویل آیات متشابه را کسی نمی داند مگر خدا و راسخان در علم"
● آثار و تالیفات ابن رشد
برخی آثار ابن رشد را ۵۰ اثر و برخی دیگر از جمله ارنست رنان فیلسوف معروف فرانسوی، آن را ۷۸ جلد کتاب ذکر کرده اند.اصل متن عربی برخی از آثار او از میان رفته است و آنچه به دست ما رسیده، ترجمه های عبری یا لاتینی آن هاست.
این آثار بر دو قسمند:
یک قسم، شامل شرح کتب قدما و مخصوصا ارسطو است(مانند تفسیر مابعدالطبیعه ارسطو)؛ تا جایی که به واسطه شرح بر کتابهای متعدد ارسطو، به وی لقب "شارح" داده اند.
و نیز، شرح کتاب هایی از افلاطون، اسکندر افرودیسی، و یا دیگر فلاسفه و متفکران اسلامی مانند فارابی، ابن سینا، غزالی و ابن باجه.
قسم دیگر آثار ابن رشد، تصنیفات خود اوست که در آن ها به شرح توضیح کتابی نپرداخته است؛ بلکه مستقلا درباره موضوعی بحث کرده و نظرات خود را بیان کرده است.
موضوعاتی که ابن رشد به آن ها پرداخته است، عبارتند از:منطق، علم النفس، علم الطبیعه و همه شعبه های حکمت، طب، فقه و علم کلام
تعدادی از آثار وی عبارتند از:
شرح کتاب النفس ارسطو
تفسیر مابعدالطبیعه ارسطو
تلخیص کتاب العقل و المعقول ارسطو
بدایة المجتهد و نهایة المقتصد فی الفقه
فصل المقال
در علم کلام
مقاله فی العقل الفعال المفارق بالانسان
مسائل فی ان الله یعلم الجزئیات
تهافت التهافت
تهافت التهافت مشهورترین کتاب ابن رشد است و جواب(یا ردی) است بر کتاب "تهافت الفلاسفه" (اثر غزالی) که در آن، غزالی به بیان اشتباهات و خطاهای فلاسفه پرداخته است.
در واقع ابن رشد در کتاب "تهافت التهافت" به اتهامات و دعاوی غزالی، پاسخ کافی داده است و خطاها و لغزش های وی را بیان نموده و با روشی کاملا استدلالی و برهانی، از مبانی فلسفی دفاع کرده است.
● ابن رشد و جدال ها
ابن رشد در دنیای اسلام با سه قشر مواجه بود اشعریان که پیروان متعصب غزالی بودند متکلمانی که با او میانه خوبی نداشت و اهل حدیث که جمود بر ظاهر را مکلفی می دانستند .ابن رشد در شرق دنیای اسلام با تکفیر اشعری گرایان که توام با تصوف غزالی بود روبرو شد و مو قعیتی را که غزالی در دنیای شرق اسلام داشت موجب شد که اندیشه عقلانی و فلسفی نتواند کمر راست نماید و اگر هم بعد از این رشد فلسفه ادامه پیدا نمود دیگر تجرید شده بود و صرفاً در الهیات محض که یکی ازابواب هستی شناسی در فلسفه است ادامه حیات داد و اباب دیگران به کلی رو به افول نهاد و الهیات هم با نگرش جدید به تحلیل گرفته شد و به دو شاخه تبدیل شد شاخه اشراق که انرا سهروردی و ابن عربی در نزدیکی با عرفان دنبال نمود و در بعدها با تکیه بر روش مشائی حکمت متعالیه را ملا صدرا تاسیس نمود و به فلسفه سیاسی و آرای سیاسی توجه نشد ."
اما در غرب دنیای اسلام در آن روز فلسفه با تلاش ابن رشد از رونق باز نماند و توانست در آشتی دادن عقل و دین نقشی اصلی خود را ایفا نماید اما این کار با مرگ وی متوقف شد و این حرکت عقل گرایانه مثبت از دنیای اسلام روی برتابانیده به سمت و سوی اروپای مسیحی گام نهاد ". و همین شیوه معقول و صادقانه او منجر به پیدایش حکمت لاتینی ابن رشدیان شد "
این روش عقل گرایانه که توام با خرد گرای بود تا بدان جا رونق گرفت که امرزه عده ی زیادی از متفکران و فیلسوفان معتقد است که ابن رشد آغازگر عصر رنسانس و پایان بخش قرون وسطی در غرب است که از اندلس به حرکت در امد و این امر به این مسئله که فلسفه مدرسی بعد ها با او برخود بد نمود تایید می شود سر انجام این تفکر اروپا را در نوردید .
● ابن رشد در درون حاکمیت
ابن رشد در درون حاکمیت به سه چهره که هر کدام به نحوی با حاکمیت سیاسی ابو یعقوب هماهنگی داشت مواجه بود اشاعره اهل حدیث و فقیهانی که به دربار وابسته بودند . ابن رشد با اتخاذ رویه ازاد اندیشی علمی برای فهم مسایل عقلانی و فهم متون دین آن ها را در مقابل خود شوراند که در بعد از مرگ ابو یعقوب توانست شرایط را بر علیه ابن رشد تغییر دهد . جدال های کلامی معتزله و اشاعره و جمود فکری اهل حدیث و فقیهان معاند توانسته بود اذهان را مغشوش نماید و جامعه اسلامی را ملتهب سازد و دربار را علیه ابن رشد بشوراند گرچند ابن رشد تلاش نمود تا محافل علمی و متفکران مسلمان را به سمت وسوی جهت دهد تا از تعبد محض دست بر داشته و با ایده عقلی و فلسفی انچه را فرا گرفته را مهک زند اما دیگر دیر شده بود و رویه حکومتی هم تغییر کرده بود .
● ابن رشد و فلسفه
تسلط او بر فلسفه موجب شد که وی دارای مقامی والایی شود " و با استنتاج نظرات فلسفی جدید نو آوری و ایجاد تنوع به منزله کبایر فلاسفه شرق مطرح شود "۲۰ راهی را که ابن رشد در فلسفه آغاز کرده بود می رفت که حوزه ادراک در جامعه اسلامی را که صرفاً به کلام توجه نشان می داد و با زار جدال را گرم نگه داشته بود را از این وضع بیرون اورد و متوجه هر دو بخش فلسفه نظری و عملی نماید . ابن رشد به دو امر مهم و حیاتی در حکمت عملی که ساختار سیاسی و مباحث عقلانی با ارزشی دارد توجه نمود " و ابن رشد از آن دسته از متفکران است که مو ضع صریح در قبال عقل دارد و در فلسفه اسلامی به تفوق عقل شهرت دارد "۲۱ و با تاکید بر تاملات عقلی روشهای عقلانی رابرای حیات فعال سیاسی و اداره بهتری مطرح ساخت و فلسفه سیاسی خویش را بنا نهاد .
● اهمیت آشنای با ابن رشد
آشنای با اندیشه ابن رشد و افکار این فیلسوف مسلمان هم در شناخت از شخصیت های اسلامی ما را یاری میرساند و هم در تبین اندیشه فلسفه اسلامی و نظرات فلسفی در قرن ششم کمک می کند . از لحاظ دیگر اهمیت آن در این است که این متفکر مسلمان با وجود منصب قضاوت و ارتباط نزدیک با در بار فلسفه سیاسی را پایه گذاری نموده که در ان حکومت خلافتی پادشاهی بر محوریت شخصی جایگاهی ندارد فلسفه سیاسی وارای سیاسی خود را در روزگاری بنا نهاد که رویه خلافت امری مفروغ شناخته شده بود .ابن رشد در ان روزگار چستی های را در فلسفه سیاسی مطرح کرد که در دنیای اسلام رد شد و در غرب توسط ابن رشدیان دنبال شد .
توجه با ارای فلسفی گذشتگان که جنبه کارکرد گرایانه دارد و به عقل به عنوان ابزار حیاتی و مهم نگاه می کند امری مهم به حساب می اید . ابن رشد به امری توجه نشان داده که یکی از ویژگی انسان به شمار می رود و از مبانی ارزشی در فلسفه سیاسی است . از این رو بر آن شدم تا ارای سیاسی ابن رشد را به تحلیل بگیرم که در دنیای اسلام با توجه به نگرشی غالب خلافت گرای تعبدی ناقص امری است مورد توجه بویژه که خلافت را در ان تقسیمی که ارائه می دهد مطرح نمی کند .
ابوالولید محمدبن احمدبن رشد، معروف بحفید. یکی از حکمای مشهور اسلام . مولد او قرطبه . از دیرباز اجداد او در این شهر از قضات عالیرتبه بوده اند. جد او محمد نیز کنیت ابوالولید داشته است و در دوره مرابطین مشهورترین قاضی عصر خویش و قاضی القضات تمام ناحیت اندلس بوده است و در کتابخانه سلطنتی پاریس مجلدی ستبر جامع فتاوی او موجود است . مولد محمد در ۴۵۰ ه&#۰۳۹; .ق . و وفاتش به سال ۵۲۰. احمد پسر محمد و پدر صاحب ترجمه نیز همان مقام داشته است . ابن رشد به سال ۵۲۰ در قرطبه بزاد و در جوانی علم خلاف و فقه بیاموخت و در هر دو دانش براعت یافت و برخلاف دیگر فقها که عادتاً خروج از فن خویش روا نمی دارند فقه و خلاف او را اقناع نکرد و با ولعی تمام نزد ابوجعفر هارون ترجیلی بتحصیل طب و ریاضی و علوم فلسفی پرداخت .
در این وقت در مغرب انقلابی خطیر پیش آمد و آن عبارت از برافتادن خاندان مرابطین به دست موحدین بود و ظاهراً ابن رشد و دوستان او مانند ابومروان بن زهر طبیب و ابوبکربن طفیل منظور نظر سلسله جدید گردیدند. ابن رشد در ۵۴۸ بمراکش میزیسته و شاید بسفارت یا ماموریتی بدانجا رفته است و در ۵۶۵ بی شبهه در اشبیلیه منصب قضا داشته چه خود او در آخر شرح کتاب الحیوان ارسطو گوید این کتاب را به ۵۶۵ در اشبیلیه بپایان رسانیدم و در فصل چهاردهم همین کتاب چون اعتذاری ، می آورد که اگر خلط و لبسی در این شرح روی داده باشد سبب کثرت مشغله و دوری از وطن و نبودن نسخ متعدده برای تصحیح متن است ، و در آخر کتاب طبیعیات که هم به اشبیلیه در رجب سال مزبور بانجام رسانیده همین معنی را تکرار کرده است و از عبارات فوق پیداست که اقامت او در اشبیلیه اقلاً دو سال کشیده است .
در شرح کائنات الجو از زلزله ۵۶۶ قرطبه خبر میدهد و میگوید من در این وقت به اشبیلیه بودم و کمی بعد از آن بقرطبه بازگشتم و معلوم است که بیشتر کتب مشهور خویش را در همین مدت تالیف کرده است . در آخر مقاله اول مختصر المجسطی گوید از قناعت به نقل اشکال عمده و لابدمنه ناگزیرم چه در این وقت مردی را مانم که آتشی به خانه او درافتاده ، او همانقدر زمان دارد که چیزهای گرانبها و ضروری حیات خویش را بیرون برد. در خاتمه شرح اوسط کتاب خطابه و مابعدالطبیعه می آوردکه آنرا در ۵۷۰ بانجام رسانیدم در نهایت ماندگی و ابتلای به بیماری خطیر و تعجیل کردم تا ناتمام نماند ووعده میدهد که اگر خدای تعالی توفیق داد شرحی مفصلتربر کتابهای ارسطو بنویسد، و خداوند این توفیق را چنانکه میدانیم بدو ارزانی فرمود.
و چنین مینماید که در ضمن مشاغل گاهی بسفرهای عدیده نیز مجبور شده است چنانکه در کتاب مقالة فی الجرم السماوی گوید آنرا به ۵۷۴ در مراکش بپایان رسانیدم و در کتاب الهیات مینویسد در ۵۷۵ به اشبیلیه آنراختم کردم . در ۵۷۸ یوسف بن عبدالمومن موحدی او را به مراکش خواند و بجای ابن طفیل که پیر و ناتوان شده بود طبیب خاص خویش کرد و چندی بعد قضای شهر قرطبه داد.ابن رشد نزد یعقوب بن یوسف ملقب به المنصور که در ۵۸۰ جانشین پدر شد نیز وجاهت تام داشت لکن در این وقت بسن کهولت رسیده و انزوا گزیده و اوقات خویش بتالیف کتب بزرگ و مبسوط خود حصر کرد. آنگاه که منصور برای تحشید جیش و جنگ با ادفونش ملک قشتاله و لیون به قرطبه آمد چیزی از احترام و اعزاز ابن رشد فرونگذاشت .
معهذا صفای سالهای آخر این مرد بزرگ بمعادات و بدخواهی حُسّاد مکدر گشت . در این وقت ابن رشد و سایر حکمای وقت بمخالفت اسلام متهم گشتند و از اینرو اعتبارات و حیثیات او از میان بشد و منصور او را به الاشانه نزدیک قرطبه نفی و بدانجا شهربند کرد و در این وقت سن او از هفتاد می گذشت ، این شهر در دوره مرابطین مسکن یهود بود و افسانه بی اساس پناهنده شدن ابن رشد به یهود و اقامت در خانه شاگرد خویش موسی بن میمون یهودی از اینجا نشات کرده است لکن باید دانست که نیم قرن پیش از زمان نکبت ابن رشد، یهودیان از مغرب نفی و طرد شده بودند و به عصر موحدین در تمام قلمرو مسلمین اسپانیا تظاهر بمذهب یهود میسر نبود و از طرف دیگر موسی بن میمون سی سال پیش از این تاریخ به مصر مهاجرت کرده بود و به اقرب احتمالات تلمذ موسی بن میمون نیز نزد ابن رشد صحیح نمی نماید.
ابن ابی اصیبعه برای خشم منصور نسبت به او دو علت خاص نقل میکند و میگوید این دو امر را ابومروان باجی دستاویز و بهانه اِعمال نیات سوء خویش نسبت به او کرد، یکی اینکه ابن رشد در مخاطبات خویش بمنصور «اسمع یا اخی » میگفت و دوم اینکه درشرح کتاب الحیوان آنجا که از زرافه بحث میکند آورده بود که من این حیوان را نزد پادشاه بربر دیدم و مراد او سلطان مراکش بود. و این دو بر طبع پادشاه گران آمد معذلک باید گفت تعصب خشک و حمیّت جاهلیت موحدین محتاج این بهانه ها نبود چنانکه بگفته ابن ابی اصیبعه (در ترجمه ابوبکربن زهر) آنگاه که منصور تدریس فلسفه یونان را منع کرد جمله کتب منطقی و فلسفی که در کتابفروشیها و خانه های شخصی بود بغصب بگرفتند و بسوختند. عاقبت ابن رشد بمیانجی گری چند تن از بزرگان اشبیلیه مورد عفو و عطوفت سلطان گردید و بار دیگر بدربار مراکش راه یافت و در ۹ صفر ۵۹۵ ه&#۰۳۹; .ق . بسن هفتادوپنج سالگی بدان شهر درگذشت .
ابن رشد باتفاق، یکی از بزرگترین علمای عالم اسلام و ادقّ شُرّاح کتب ارسطو و جامع همه علوم وقت خویش و یکی از دانشمندان کثیرالتصنیف اسلامی است . شهرت او در طب گذشته از دیگر تصنیفات او در این فن ، ناشی از کتاب معروف او موسوم به کلیات است . این کتاب به لاتینیه نقل و چندین مائه در مغرب مورد استفاده اطبا بوده است . از کتاب مختصر المجسطی او بخط عبری نسخ کثیره درکتابخانه های اروپا موجود است . در این کتاب همه جا ابن رشد پیرو نظام بطلمیوس مینماید لکن در شرح مابعدالطبیعه مانند صاحب خویش ابن طفیل بر اصل فلک خارج مرکز و تدویر معترض است و با اینکه اصلی دیگر بجای آن نیاورده گوید این دو فرض دور از حقیقت و غیرطبیعی است .
دیگر از علل شهرت ابن رشد شروح و تحقیقاتی است که راجع بکتب و مطالب ارسطو کرده است . ابن رشد به زبان یونانی و سریانی آشنا نبوده و نقل و اصلاح جدیدی نیز برای او بعمل نیامده است چنانکه در مطاوی شروح خویش غالباً از اغلاق و ابهام ترجمه ها شکایت میکند. غالب کتب ارسطو را ابن رشد شرح کرده و برای پاره ای از آن کتب دو یا سه شرح دارد که بعضی را شرح وجیز و بعضی را متوسط و بعضی را شرح کبیر نامند. شروح متوسط زماناً مقدم بر شروح کبیره است چه در متوسطات گاهی توضیح مسئله را بشرح کبیری که در نظر دارد وعده میدهد و در پاره ای مواضع متن ارسطو را با کلمه «قال » شروع میکندلکن شرح و متن با یکدیگر مخلوط میشود چنانکه اگر کسی متن را جداگانه در پیش چشم نداشته باشد تمیز کلمات ارسطو را از شارح نمیتواند کرد. در شروح کبیره ، به آغاز عین متن را آورده پس از آن بشرح پرداخته است . و در شروح مختصره خلاصه ای از مباحث مختلفه ارسطو را مجرد از عقاید قدما که در متن هست می آورد و بجای آن ، عقاید مخصوص خویش و فلاسفه عرب را اضافه میکند و مثل این است که میخواهد در این نوع از شرح طریقه مشائیه را بکسانی که تعمق و تحقیق آنرا نمیخواهند، تا آنجا که میسر است بطور اختصار تفهیم کند.
علت از بین رفتن متون ابن رشد خشکی و تعصب موحدین بود و بیشتر آنچه بر جای مانده آنهاست که بخط عبری نوشته شده یا به زبان عبری ترجمه شده و بدین چاره از دستبرد موحّدین مصون مانده است . ابن رشد را علاوه بر کتب فلسفی تالیفات دیگری بوده است از قبیل حواشی و نظریاتی بر عقیده ابن تومرت موسس سلسله موحدین . از ابن رشد کتب ذیل بخط و زبان عربی موجود است : تهافت التهافت . فصل المقال فیمابین الحکمة و الشریعة من الاتصال و الکشف عن مناهج الادله ، این دو کتاب اخیر به آلمانی ترجمه شده است .
● شخصیت علمی ابن رشد
مورخین درباره ابن رشد معتقدند که او داناترین افراد عالم اسلام در زمان خود بود و در علم و کمال و فضل در اندلس همتا نداشت. با وجود آن همه مقامات و مراتبی که داشت، از همه مردم متواضع تر بود. از دوران کودکی تا سن سالخوردگی لحظه ای از تحصیل علم باز نایستاد. وی تمام علومی را که تا آن روز، جهان اسلام به آن ها دست یافته بود، آموخت و از حیث کثرت تالیف بر همه پیشی گرفت. مجموعه آثار او، اعم از تالیفات و حواشی و... به ده هزار صفحه می رسد. کتاب فقهی معروفش، "بدایة المجتهد" نام دارد. اروپا برای او در فلسفه مقامی در حد ابن سینا قائلند، ولی آراء او در میان فلاسفه اسلامی به این اندازه مهم نیست. یکی از کتب معروف او "تهافت التهافت" است در آن، "تهافت الفلاسفه" غزالی را رد کرده است.
راست است که «اوروئس» صرفاً یک شارح نگریسته می‌شـــود و از سده‌ی هفدهم به بعد اغلب سرزنش شده که به جای مطالعه‌ی طبیعــت مطالعه ی آثار «استاد» را نشانده است. اما استثناهایـــی هم هست. پژوهنده‌ی آلمانی ب ککرمان ( ۱۶۰۹ – ۱۵۷۱ ) که پیشگام پیشرفت اطلاع از شرایط تاریخی معضلهای پرسش آفرین بود و می‌خواست ارائه‌ی سامانمند آموزه‌ها را اشاعه دهد، آرزو می‌کرد مترجمی پیدا شود که بتواند آثار ابن‌رشد را از حالت خامی که مفسران پیشین در آن رهایش کرده بودند نجات دهد: «آن‌گاه می‌توانستیم خدمتهای بزرگی را که عرب به فلسفه کرده است ، ببینیم »
در اکثر زبان‌های غربی او را با نام «اورئوس» Averroes می‌شناسند که به نوعی همان تلفظ «ابن رشد» است.
گرچه او از مسلمانان سنی و از مذهب مالکی بود، در زمان زندگی مورد زجر و طعن و نفرین علمای اسلامی بود و از طرف کلیسا نیز آثار او را محکوم دانستند.
فلسفهٔ او را در غرب «اوروئسیسم» می‌نامند که می‌تواند به «ابن رشدیسم» ترجمه شود. او تلاش داشت فلسفهٔ ارسطویی را با اسلام تطبیق دهد. او بر خلاف اسلام و همانند بودایی‌گری به ابدی‌بودن روح معتقد نبود.
«فصل‌المقال» کتاب مشهور اوست که با نگاهی متفاوت به قرآن نگاه می‌کند و از سوی بعضی به عنوان کتابی کفرآمیز اعلام شده‌است.
● تأثیرات پس از مرگ
فرسک مدرسه آتن اثر رافائل، بخشی از اثر که ابن رشد در آن حضور داردمجسمه‌ای از ابن رشد هنوز در کوردوبا، اسپانیا قرار دارد.
رافائل، نقاش شهیر ایتالیایی، تصویرش را در یکی از نقاشی‌هایش آورده‌است. دانته در کتاب معروف خود، «کمدی الهی»، به او اشاره می‌کند. خورخه لوئیس بورخس داستان کوتاهی با نام «جستجوی ابن رشد» نوشته‌است که در مورد جستجوی او برای کشف معانی تراژدی و کمدی است. جیمز جویس در کتاب مشهور خود، اولیس، مختصرا به او اشاره می‌کند. او شخصیت اصلی فیلم «سرنوشت» به کارگردانی یوسف شاهین است.
سیارکی در آسمان به نام او «۸۳۱۸ ابن رشد» نام‌گذاری شده‌است.
ابن‌ رشد پس‌ از حصول‌ مقصود، به‌ قرطبه‌ بازگشت‌، ولی‌ در همان‌ اوان‌ ورود به‌ قرطبه‌ در بستر بیماری‌ افتاد و پس‌ از ۴ ماه‌ و ۱۹ روز درگذشت‌. پسرش‌ ابوالقاسم‌ احمد بر او نماز گزارد و در مقبرة عباس‌ در شرق‌ قرطبه‌ در آرامگاه‌ اسلاف‌ خود به‌ خاک‌ سپرده‌ شد (ابن‌ وزان‌، ۳/۱۵۲۴- ۱۵۲۵).
▪ آثار:
الف‌ ) چاپی‌:
۱) البیان‌ و التحصیل‌ که‌ اسم‌ کامل‌ آن‌ بنا به‌ تحقیق‌ حجی‌ (۱/۵ -۷) البیان‌ و التحصیل‌ و الشرح‌ و التوجیه‌ و التعلیل‌ فی‌ مسائل‌ المستخرجة است‌ که‌ شرحی‌ مفصل‌ بر المستخرجة من‌ الاسمعة معروف‌ به‌ عُتبیة اثر محمد بن‌ احمد عتبی‌ قرطبی‌ (د ۲۵۵ق‌/۸۶۹م‌) است‌. این‌ شرح‌ در مدت‌ ۱۲ سال‌ نوشته‌ شده‌ و در ربیع‌الاخر ۵۱۷/ ژوئن‌ ۱۱۲۲ به‌ پایان‌ رسیده‌ است‌. البیان‌ و التحصیل‌ در خلال‌ سالهای‌ ۱۴۰۴-۱۴۰۷ق‌/۱۹۸۴-۱۹۸۷م‌ در ۲۰ مجلد در بیروت‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ که‌ دو مجلد آخر آن‌ شامل‌ فهارس‌ کتاب‌ است‌. ابن‌ قاضی‌ مکناسی‌ ( درة الحجال‌، ۳/۲۰۸) از تألیف‌ یک‌ برنامج‌ توسط ابوعمرو عثمان‌ بن‌ علی‌ بن‌ دعمون‌ غرناطی‌ برای‌ این‌ کتاب‌ خبر داده‌ است‌. محمد بن‌ ابی‌ القاسم‌ مشذالی‌ مفتی‌ و خطیب‌ بجایه‌ نیز این‌ اثر را تلخیص‌ نموده‌ است‌ (باباتنبکتی‌، ۳۱۴).
۲) المقدمات‌ که‌ اسم‌ کامل‌ آن‌ به‌ تسمیة ابن‌ رشد ( المقدمات‌، ۱/۱۰) عبارت‌ است‌ از کتاب‌ المقدمات‌ الممهّدات‌ لبناء ما اقتضته‌ رسوم‌ المدونة من‌ الاحکام‌ الشرعیان‌ و التحصیلات‌ المحکمات‌ لامهات‌ مسائلها المشکلات‌، مایة این‌ کتاب‌ که‌ ابتدا در شرح‌ المدونة و به‌ هنگام‌ مذاکره‌ و مناظرة ابن‌ رشد با مالکیان‌ دیگر فراهم‌ آمده‌ بود (همان‌، ۱/۹) پس‌ از درخواست‌ همراهان‌ مبنی‌ بر تمهید مقدمه‌ای‌ در اول‌ هر یک‌ از بخشهای‌ البیان‌، مقدمه‌ای‌ بر آن‌ گشت‌ و چنانکه‌ خود گفته‌ است‌ در هر دو کتاب‌ از نظر سبک‌ پیرو استادش‌ ابن‌ رزق‌ است‌ ( البیان‌، ۱/۳۱-۳۲).محمدبن‌سعیدرعینی‌آن‌ را مختصر کرده‌ است‌ (باباتنبکتی‌، ۲۷۲). ابوعبدالله‌ محمد بن‌ خلف‌ انصاری‌ معروف‌ به‌ ابن‌ الالبیری‌ نیز اثری‌ با عنوان‌ الرد علی‌ ابی‌ الولید بن‌ رشد فی‌ مسألة الاستواء الواقعة له‌ فی‌ الجزء الاول‌ من‌ مقدماته‌ تألیف‌ کرده‌ است‌ (ابن‌ عبدالملک‌، ۶/۱۹۴؛ قس‌: ابن‌ رشد، المقدمات‌، ۱/۲۱). المقدمات‌ یک‌ بار در ۱۳۲۵ق‌ در قاهره‌ بدون‌ کتاب‌ الجامع‌ به‌ چاپ‌ رسید. الجامع‌ من‌ المقدمات‌ جداگانه‌ در ۱۹۸۵م‌ در عمان‌ چاپ‌ شده‌ است‌. این‌ کتاب‌ به‌ صورت‌ کامل‌ نیز در ۱۴۰۸ق‌/۱۹۸۸م‌ در بیروت‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌.
۳) فتاوی‌ که‌ با عنوان‌ المسائل‌ یا النوازل‌ از آن‌ یاد شده‌ (نک: ابن‌ بشکوال‌، ۲/۵۷۷؛ باباتنبکتی‌، ۱۶۵). مجموعة فتاوای‌ ابن‌ رشد است‌ که‌ شاگرد او ابن‌ وزان‌ گرد آورده‌ است‌. این‌ کتاب‌ در ۱۴۰۷ق‌/۱۹۸۷م‌ در بیروت‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌.
ب‌ ) خطی‌:
۱) شرح‌ المدونة یا مناهج‌ التحصیل‌ و نتائج‌ لطائف‌ التأویل‌ علی‌ کشف‌ اسرار المدونة. نسخه‌ای‌ از آن‌ در کتابخانة قرویین‌ فاس‌ موجود است‌ I/۳۰۰) .(GAL,S, رابطة این‌ اثر با المقدمات‌ قابل‌ بررسی‌ است‌.
۲) مختصر شرح‌ معانی‌ الا¸ثار طحاوی‌ (خدیویه‌، ۱/۴۱۴؛ نک: I/۴۸۰ .(GAL, این‌ اثر توسط عبدالرحمان‌ الرقعی‌ به‌ نظم‌ درآمده‌ است‌ I/۶۶۲) S, .(GAL,
در مورد دیگر آثار خطی‌ و مفقود وی‌ به‌ این‌ مآخذ مراجعه‌ شود: ابن‌ رشد ( فتاوی‌، ۱/۴۶۱، ۴۶۲). قاضی‌ عیاض‌ ( ترتیب‌ المدارک‌، ۴/۵۵۷)، ابن‌ خیر (ص‌ ۲۶۶)، ونشریسی‌ (۸/۲۹۰، ۱۰/۳۱۶)، ذهبی‌ ( سیر، ۱۹/۵۰۲)، حاجی‌ خلیفه‌ (۲/۱۴۱۲)، مخلوف‌ (ص‌ ۱۲۹)، بروکلمان‌ GAL,I/۴۷۹-۴۸۰) ، GAL,S; همانجا).
ابن سینا (شیخ الرئیس ابو علی سینا) یا پور سینا (۹۸۰ - ۱۰۳۷) دانشمند, فیلسوف و پزشک ایرانی, ۴۵۰ کتاب در زمینه‌های گوناگون نوشته است که تعداد زیادی از آن‌ها در مورد پزشکی و فلسفه است. جرج سارتون او را مشهورترین دانشمند سرزمین‌های اسلامی می‌داند که یکی از معروف‌ترین‌ها در همهٔ زمان‌ها و مکان‌ها و نژادها است. کتاب معروف او کتاب قانون است.
ابن سینا یا پورسینا حسین پسر عبدالله زاده در سال ۳۷۰ هجری قمری و در گذشته در سال ۴۲۸ هجری قمری، دانشمند و پزشک و فیلسوف. نام او را به تفاریق ابن سینا، ابوعلی سینا، و پور سینا گفته‌اند. در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده: حجة‌الحق شرف‌الملک شیخ الرئیس ابو علی حسین بن عبدالله بن حسن ابن علی بن سینا البخاری. وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهم‌ترین کتاب‌های او عبارتند از شفا در فلسفه و منطق و قانون در پزشکی.
● مهمترین آثار ابن سینا
الشفاء یا به پارسی شفا: این کتاب مهمترین و جامع‌ترین اثر مولف در فلسفه مشاء و مبین آرای شخصی اوست. کتاب دانشنامه گونه‌ای است در زمینه منطق،ریاضیات، طبیعیات و الهیات که در سال ۴۱۰ قمری نوشته شده است. درابتدای کتاب، سخن ابو عبید عبد الرحمن محمد جوزجانی که بیانگر هدف و میزان تبعیت مولف از آرای ارسطوست،ذکر شده است. بخش منطق در نه فن و هر فن شامل چند مقاله است. عناوین آن عبارتند از مدخل،مقولات،باری آرمنیاس،قیاس،برهان،مغالطه و شعر است.این بخش ۴ جلد از مجموعه را تشکیل میدهد.
▪ اشعار ابن سینا
ابن سینا در شعر نیز دستی داشته و اشعار زیادی به زبان عربی سروده است و حتی منظومه‌هایی مثل قصیده ارجوزه در مسایل علمی ساخته است. اشعاری نیز به زبان فارسی از او روایت کرده‌اند که برخی از آن‌ها به نام دیگران نیز آمده است و با توجه به اسلوب و معانی آن‌ها باید در انتساب این اشعار به ابن سینا تردید روا داشت. ما در اینجا، برای آشنایی مختصر با اشعار ابن سینا، گزیده‌ای از مستندترین آنها را می‌آوریم:
غذای روح بود باده رحیق الحق که رنگ او کند از دور رنگ گل را دق به رنگ زنگ زداید ز جان اندوهگین همای گردد اگر جرعه‌ای بنوشد بق به طعم، تلخ چوپند پدر و لیک مفید به پیش مبطل، باطل به نزد دانا، حق می از جهالت جهال شد به شرع حرام چو مه که از سبب منکران دین شد شق حلال گشته به فتوای عقل بر دانا حرام گشته به احکام شرع بر احمق شراب را چه گنه زان که ابلهی نوشد زبان به هرزه گشاید، دهد ز دست ورق حـلال بر عـقلا و حـرام بر جهـال که می‌محک بود وخیرو شر از او مشتق غلام آن می‌صافم کزو رخ خوبان به یک دو جرعه برآرد هزار گونه عرق چو بوعلی می‌ناب ار خوری حکیمانه به حق حق که وجودت شود به حق ملحق
روزکی چـــــند در جهان بودم بر سر خـــــاک باد پیمودم ساعتی لطف و لحظه‌ای در قهر جان پاکــــیزه را بــــیالودم با خرد را به طبع کردم هجو بی خرد را به طمع بـــستودم آتـشــــــی بر فروخــــــتم از دل وآب دیده ازو بــــــــپالودم با هواهای حرص و شــیطانی ساعــــتی شادمـــان نیاسودم آخر الامر چون بر آمد کـــــــار رفتـــم و تخم کشته بدرودم کـس نداند که مــن کـــجا رفتم خود ندانم که من کجا بودم
دل گرچه در این بادیه بسیار شتافت / یک موی ندانست ولی موی شکافت
اندر دل من هزارخورشید بتافت / آخربه کمال ذره‌ای راه نیافت
مایـــیم به عفو تـو تــولاکرده وز طاعت معصیت تبرا کرده آنجا که عنایت تو باشد، باشد ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده
هر هیأت و هر نقش که شد محو کنون در مخزن روزگار گردد محزون چون باز همین وضع شود وضع فلک از پرده غیبش آورد حق بیرون
در پرده سنحق نیست که معلوم نشد / کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد
در معرفتت چو نیک فکری کردم / معلومم شد که هیچ معلوم نشد
نباید فراموش کرد که آثار ابن‌سینا، با آثار بزرگ مکتب باطنی اسماعیلی که نامهای پر آوازه ایرانیان چندی به آن منسوب است (ابو یعقوب سجستانی، حدود ۳۶۰ق/ ۹۲۷م؛ حمید‌الدین کرمانی، ۴۰۸ق/۱۰۱۷م؛ موید‌الدین شیرازی،۴۷۰ق/۱۰۷۷م)، همزمان بود و امیدواریم که آثار اخیر، به تدریج، مقامی را که شایسته آنهاست، در تاریخهای فلسفه پیدا خواهند کرد. پدر و برادر ابن‌سینا،به مذهب اسماعیلی بودند. خود او، در شرح حال خود نوشت، به کوشش آنان برای پیوستن او به دعوت اسماعیلی اشاره کرده است. درست است که میان عالم ابن سینایی و جهان‌شناسی اسماعیلی (همچنانکه در مورد فارابی نیز صادق است) شباهت ساختاری وجود دارد، اما با این همه، فیلسوف، از پیوستن به حلقه آنان ابا کرد. در عوض، اگر ابن‌سینا از پیوستن به تشیع اسماعیلی تن زد، اما استقبالی که از او، درباره این امیران شیعی همدان و اصفهان شده، دست کم، موید تعلق او به تشیع امامی است.
این همزمانی، افقی را وسعت می‌بخشد که چهره معنوی ابن سینا در آن ظاهر می‌شود. وانگهی، مجموعه آثار ابن سینا، پیچیدگی روح و نظریه‌ای را به ما می‌فهماند که حکمای مدرسی لاتینی، جز به بخشی از آن پی‌نبرده بودند. درست است که این پیچیدگی از اثر عظیم او شفا ناشناسی شده است که منطق، طبیعیات و الهیات را شامل می‌شده، اما نیت شخصی فیلسوف می‌باید در آن چیزی به کمال می‌رسید که چنانکه گفته شد، می‌بایستی «حکمت مشرقیه» باشد.
در این جا نظریه ابن سینایی علم مورد توجه است، زیرا علم، نظر به ظاهر آن، از نظریه عمومی عقول ناشی شده است. همچون نوعی فرشته‌شناسی به نظر می‌آید و نیز به این دلیل که فرشته‌شناسی، اساس جهان‌شناسی و مقام و منزلت انسانی را نیز معلوم می‌دارد. البته فلسفه ماهیت و تقسیم وجود به وجود بالذات و واجب بالغیر، در آثار فارابی طرح شده بود. از این سخن، چنین بر می‌آید که تصور «مکتبی» خلقت، به ضرورت از بنیاد دگرگون می‌شود. خلقت اتفاقی دفعی و ارادی در ازل نیست، بلکه ضرورتی الهی است. خلقت ناشی از نفس اندیشه الهی است که خود را می‌اندیشد و علمی که وجود الهی به طور ابدی از خود دارد جز همان صادر اول با عقل اول نیست. این معلول یگانه و آغازین نیروی خلاق که با اندیشه الهی یکی است گذار از واحد به تکثیر را با رعایت قاعده الواحد لا یصدر عنه الاالواحد ممکن می‌سازد.
وانگهی، ابن سینا، راز تجربه شخصی را در رساله‌های سه گانه تمثیلی آورده و بدین‌سان، ابن سینا، نمونه نادر فیلسوفی است که کاملا به معرفت نفس خود نائل آمده و (مانند سهروردی، به دنبال او) رمز‌های خاص خود را ایجاد کرده است. موضوع هر سه رساله، سفر به سوی مشرق عرفانی غایب از نقشه‌های جغرافیایی ماست، اما فکر آن در عرفان می‌توان پیدا کرد. رساله حی‌بن یقظان( ر.ک Egregoroi در کتاب حنوخ‌) شرح دعوت به سفر، به همراهی فرشته نورانی است. در رساله الطیر، این سفر انجام می‌شود و مجموعه‌ای آغاز می‌شود که در حماسه عرفانی حیرت‌انگیز فریدالدین عطار (سده‌های ششم ـ هفتم ق/ دوازدهم ـ سیزدهم م) به زبان فارسی به اوج کمال خواهد رسید. بالاخره، سلامان‌ و ابسال‌، دو قهرمان رساله هستند که در بخش پایانی کتاب اشارات و تنبیهات آورده شده است. این نوشته‌ها رساله‌هایی تمثیلی‌اند و نه کنایی‌ و نبایستی این دو را با یکدیگر اشتباه کرد‌. این رساله‌ها بیان داستانی حقایق نظری نیستند که همیشه می‌توان به زبان دیگر بیان کرد، بلکه مبین چهره‌هایی هستند که فاجعه درونی شخصی و رمز آموزی زندگی مجسم می‌کنند. رمز، همان اشاره و سکوت است، سخن می‌گوید و خاموش است. هرگز نمی‌توان رمز را برای همیشه توضیح داد؛ رمز، تا حدی شکوفا می‌شود که وجدانی، خود را در برابر آن باز کند، یعنی آن را رمز استحاله خود قرار دهد.
جناب ابن سینا در علم اخلاق کتابهایی نگاشت. او بسیار مؤدب و بزرگوار بود و آثار عظمت و ادب در نوع نوشتارهای او کاملا به چشم می‏خورد. از همین رو عارف نامدار «ابو سعید ابوالخیر» از او می‏خواهد تا رساله‏ای در زمینه تهذیب و تزکیه نفس، برای وی بنگارد. مرحوم بوعلی نیز رساله سودمند کوتاهی برای جناب ابوسعید ابوالخیر می‏نگارد.
مرحوم شیخ رئیس رساله‏های فراوانی در بحث اخلاق دارد چنانکه رساله‏های متعددی در مسئله «عهد» دارد و اخلاق نویسی غیر از تعهد اخلاقی است. تعهد اخلاقی هم ابتدا، از عهد با خدا شروع می‏شود. قرآن کریم هم به ما آیین عهد با خدا را می‏آموزد:
«لقد کانوا عاهدوا الله من قبل‏»
که
«لا یولون الادبار» (۱۰)
و خدا هم با ما تعهد می‏کند که:
«ا لم اعهد الیکم یا بنی ادم ان لا تعبدوا الشیطان‏» (۱۱) .
این عهد عبد و مولا را قرآن و عترت امضا کرده‏اند; یعنی خدا آن قدر به ما نزدیک است که ما می‏توانیم با او عهد ببندیم:
«هو معکم این ما کنتم‏» (۱۲) .
کسانی که سعی می‏کنند به آنچه فراگرفته‏اند عمل کنند و علم را برای گفتن، شنیدن، نوشتن و تدریس نپندارند و اولین بهره‏ای که از نوشته‏ها و خوانده‏های خود می‏برند تعهد دینی و تخلق اخلاقی باشد، در حقیقت‏با خدا عهد می‏بندند، قرار داد خاصی بین خود و مولا امضا می‏کنند و مرحوم شیخ رئیس از کسانی بود که رساله‏هایی در عهد نوشته است.
● عهد عملی مرحوم بوعلی
رساله «عهد» شیخ رئیس گرچه در زمینه عهد است ولی بخش مهمی از آن، بحثهای اخلاقی یعنی ارائه راههای اخلاقی و فنی است. رساله عهد دیگری نیز از شیخ‏رئیس در حاشیه «شرح الهدایة الاثیریه‏» صدرالمتالهین (۱۳) آمده است که عهد عملی است. اولین ماده این رساله دوم که در حقیقت، رساله عملیه است این است: «عهد کردم که عالمی از عوالم عقلی بشوم‏». چون حکیمان در تعریف حکمت گفته‏اند: «صیرورة النفس عالما عقلیا مضاهیا للعالم العینی» (۱۴) بوعلی نیزمی‏گوید عهد کردم که در تحقیق معارف، سخنی را بدون برهان نپذیرم; چون انسان تا حکیم نباشد، تخلقی هم ندارد; زیرا هر گونه گرایشی مسبوق به بینش و معرفت است.
بوعلی سپس می‏گوید. برای این که نفسم بر بدنم مسلط باشد، باید این گونه فضایل را انجام بدهم تا نوبت‏به جزئیات زندگیم برسد. کسانی که راه اخلاق را طی کرده‏اند، از اولین دستور العملهای آنها کم خوردن، کم خوابیدن، کم حرف زدن، تنها بودن، ذکر دائم داشتن است:
صمت و جوع و سهر و خلوت و ذکری به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
مواظبت‏بر این امور، خامهای جهان را پخته می‏کند. عصاره این مطالب پنج‏گانه در مواد عهد نامه بوعلی آمده است. او در رساله خود می‏گوید: «عهد بر این است که انسان متعهد لب به مشروب نزند»: «لا تلهیا ولا تشفیا و لا تقویا» (۱۵) نه برای میگساری، نه برای تقویت و نه برای شفا یابی. این جمله ناظر به آن است که:
«لیس فی حرام شفاء» (۱۶) .
● معجزه برخاسته از حوزه
ابن سینا طبیب معروفی بود. روزی که در اروپا سخنی از پزشکی نبود، بوعلی از حوزه‏های علمی برخاست و طبیبانه کتابهای مهم طب را نوشت. بهمنیار، که از شاگردان ابن سیناست در کتاب خود «تحصیل‏» از هیچ کس حتی از بوعلی نام نمی‏برد; ولی می‏گوید صاحب این رشته (بوعلی) در زمانی زندگی می‏کرد که در آن، حوزه علمیه، کتابخانه رسمی نبود و اساتید فن نبودند و اگر صاحب این صناعت در حوزه علمیه‏ای رشد می‏کرد که اساتید و معلمینی او راتربیت می‏کردند و کتابخانه‏های فراوانی در اختیار می‏داشت که از مطالعه آنها طرفی می‏بست، باز وجودش معجزه بود; ولی او بدون استاد و حوزه و کتابخانه به این اوج عظیم علمی و فنی، بار یافته است. البته در هر هزار سال یا بیشتر چنین انسانهایی ظهور می‏کنند (۱۷) .
● شاگرد نماز
مرحوم بوعلی در زندگینامه خود می‏گوید: من شاگرد نمازم; زیرا هر وقت مشکل عملی برای من پیش می‏آمد وضو می‏گرفتم و به جامع شهر (مسجد جامع) می‏رفتم و در آن‏جا دو رکعت نماز می‏خواندم و حل مشکلم را از خدا می‏خواستم و حل می‏شد! (۱۸) .
از بهمنیار نیز نقل شده است که گفت: روزی ابن سینا برای تدریس آمد. در همان ابتدا برای وی معلوم شد که ما درس دیروز را نفهمیده‏ایم. استاد ماهر از چهره و نگاه شاگرد، می‏فهمد که او مطلب قبلی را فهمیده یا نفهمیده است. و چون برایش معلوم شد که ما شب گذشته را به مجلس انس گذرانده‏ایم و مطالعه‏ای نکرده‏ایم. متاثر شده اشک از چشمان شریفش جاری شد و به عنوان نصیحت، به ما گفت: طناب‏بازهای شهر می‏کوشند تا در رشته خود، متخصص شوند; چرا شما در علوم الهی این شوق را ندارید؟ پس از پایان درس، موقع نماز فرا رسید و شاگردان نماز جماعت را به امامت‏شیخ رئیس خواندند. واظبت‏بر نماز جماعت، نماز اول وقت و اینکه اگر انسان مشکلی داشت، نماز را به عنوان حلال مشکل خود تلقی کند، انسان را به کمال می‏رساند و اگر به مقام شیخ رئیس نرسد، از سالکان این کوی می‏گرداند.
مرحوم شیخ رئیس در رساله عهد خود می‏افزاید: «و المسموعات...» در مورد آهنگ و موسیقی و شنیدنیها، تعهد می‏سپارم که از آنچه در پرورش روح، مؤثر است استفاده کنم (۱۹) ; ابن سینا در مبحث «مقامات عارفین‏» در «نمط نهم‏» کتاب «اشارات‏» به «نغمه رخیمه‏» (۲۰) اشاره کرده‏اند که سالک، احتیاج به حسن صوت دارد (۲۱) ; اما اگر نامحرمی صدای نامحرم دیگر را بشنود، انسان را از اوج ماورای طبیعت‏به حضیض طبیعت، تنزل می‏دهد، و آهنگی که انسان را فرشته منش نکند، از تعهدات افرادی مانند بوعلی، دور است. حسن صوتی که خواندن قرآن با آن توصیه شده، یا نغمه رخیمه‏ای که گفته‏اند سالک، به آن نیازمند است، صوتی است که نه در آن از نظر محتوا لهو و لعب باشد و نه آهنگش جنبه طبیعی را تقویت کند; بلکه نغمه‏ای است که جنبه ماورای طبیعی داشته باشد.
این مطلب را حکمای دیگر مانند شیخ اشراق نیز در نوشته‏هایشان دارند. این حکیمان و عالمان اخلاق، در باره مشروبات و مسموعات برای خود برنامه‏ای ذکر کرده‏اند. اینها کسانی بودند که سعی کردند آن «دفائن عقول‏» را در سایه تعلیم کتاب و عترت، شکوفا کنند و از این رو از مرز حلال نگذشته‏اند.
ابن سینا همان طور که در باره معاد می‏گوید: معاد روحانی را عقل می‏فهمد; ولی معاد جسمانی را شریعت‏خاتم انبیا صلی الله علیه و آله و سلم آورده و ما را بی نیاز کرده است. در رساله عهد، در باره جزییات مسائل می‏گوید: این جزییات را باید ریعت‏بگوید و عقل، پیرو محض است. نتیجه این که خطوط کلی را هم شرع می‏گوید و هم عقل می‏فهمد; ولی هیچ راهی برای تشخیص مسائل جزیی جز شرع وجود ندارد; مسائلی مانند جزییات نماز، روز، زکات و حج، هرگز در عقل راه ندارد. البته عقل می‏فهمد که بسیاری از احکام را نمی‏فهمد و سیره شرع را امضا می‏کند و در پیشگاه آن خاضع است و از این‏جا روشن می‏شود که عقل در برابر نقل است نه در برابر شرع; زیرا خود عقل نیز در محدوده منابع غنی و قوی شرع است و هرگز مقابل آن نیست.
علی معروفی
مآخذ و منابع :
۲. ابراهیمی دینانی- غلامحسین، درخشش ابن رشد در حکمت مشاء، انتشارات طرح نو، چاپ اول، ۱۳۸۴ هـ .ش، ص۱۶۶.
۳. دادری اردکانی، رضا، فارابی مؤسس فلسفه اسلامی، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی انجمن اسلامی حکمت و فلسفه ایران. (قسمت مقدمه ص۳)
۴. ابن سینا، «منطق المشر متین» (قسمت مقدمه)، ص۳
۵. ابراهیمی دینانی - غلامحسین، درخشش ابن رشد در حکمت مشاء، ص۱۶۸.
۶. همان. ص۱۰۲
۷. یثربی- سید یحیی، فلسفه مشاء، انتشارات بوستان قم، چاپ اول، ۱۳۸۳. بخش مقدمه
۸. ژیلسون - اتین تومیسم، ترجمه سیدضیاءالدین دهشیری، انتشارات حکمت، چاپ اول، ۱۳۸۴ هـ . ص ۲۵۴
۹- فارابی - ابونصر کتاب الجمع بین رأیی الحکیمین، «تحقیق دکتر بسیر نصری نادر. انتشارات کاتولیکیه. چاپ لدن سیروت» ۱۰۹۶۰ م.ق
ابن سینا و اخلاق / آیة الله جوادی آملی
فرزانگان اخلاق و عرفان
۱۰. سوره احزاب، آیه ۱۵.
۱۱. سوره یس، آیه ۶۰.
۱۲. سوره حدید، آیه ۴.
۱۳. شرح الهدایة الاثیریه، حاشیه صفحه ۳۳۶.
۱۴. اسفار، ج ۱، ص ۲۰.
۱۵. عبارت رساله این است: «واما المشروب فانه یهجر شربه تلهیا بل تشفیا وتداویا وتقویا» (شرح الهدایة الاثیریة، ص ۳۳۷).
۱۶. کافی، ج ۸، ص ۱۹۳، ح ۲۲۹.
۱۷. التحصیل، ص ۸۱۷.
۱۸. روضات الجنات، ج ۳، ص ۱۶۰.
۱۹. عبارت رساله چنین است: «والمسموعات یدیم استعمالها علی الوجه الذی توجبه الحکمة لتقویة جوهر النفس وتایید جمع القوی الباطنة لا لما یرتبط بهذه من الامور الشهوانیة‏» (شرح الهدایة الاثیریة، حاشیه صفحه ۳۳۶).
۲۰. نغمه رخیمه: صدای نرم و آرام.
۲۱. «وواحد یرجع الی هیئة اللفظ وهو ان یکون بنغمة رخیمة فان لین الصوت یفید هیئة ما نحو المسامحة فی القول...» (خواجه طوسی، شرح اشارات، ج ۳، ص ۳۸۳).
منبع: تفسیر موضوعی آیة الله جوادی آملی تدوین حجة الاسلام آقای سید رسول جعفری
مرتض مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران
تاریخ فلسفه در جهان اسلامی
ابن‌ ابار، محمد، التکملة، به‌ کوشش‌ عزت‌ عطار حسینی‌، قاهره‌، ۱۳۷۵ق‌/ ۱۹۵۶م‌؛
تاریخ فلسفه اسلامی – هانری کوربن


همچنین مشاهده کنید