یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


دفتر مشقی به رنگ خون


دفتر مشقی به رنگ خون
از چند روز مانده به عید فطر همه منتظرند که روزهای تعطیلات افزایش یابد و دانش آموزان بتوانند با خیالی راحت تر همراه پدر و مادر خود فراغت دوسه روزه را به پایان رسانند.
آنچه در چند خط زیر خواهد آمد قصه ی غصه ای تکراری است که شنیدش برای هزارمین بار تالم را برای خوانندگان به همراه می آورد و برای آنها که نامشان مسئول،وزیر یا پیمانکار دوبانده کردن جاده مشهد ـ گناباد است شاید موجب شود قرص خواب بیشتری مصرف کنند تا بهتر خوابشان ببرد.
تصور نمی کنم دیگر کسی در کشور باشد که نام جاده مرگ! را نشنیده باشد. مسافتی که شاید کمتر از ۲۰۰ کیلومتر باشد اما برای برخی خانواده ها آنقدر طولانی است که مسافرانشان را هیچگاه به مقصد نمی رساند!
سال هاست که فاصله مشهد تا گناباد را به علت باریکی جاده و پرخطر بودن مسیر به جاده مرگ نامیده اند و در این چند سال چندین دوره مجلس گذشته و دوسه رئیس دولت آمده اند و رفته اند اما دریغ از مرهمی کوچک بر زخم دیدگاه و عزا دیدگان این جاده و جاده همان جاده ایست که ۳۵ سال قبل پیمانکاری ایتالیایی آن را ساخت، درست زمانی که تعداد خودروهای ایران شاید یک دهم امروز هم نبود؟!
ـ ساعت ۱۸ و ۵۵ دقیقه روز جمعه سیزدهم مهرماه ۱۳۸۷- لحظاتی قبل از حادثه- کمی آن طرف تر از پلیس راه کامه در مسیر تربت حیدریه به مشهد
امشب پایان تعطیلاتی سه روزه بود برای خانواده هایی که از همین فرصت کم هم استفاده کردند تا سری به بستگان خویش بزنند و برخی هم سه روزی به پابوس حضرت رضا(ع) آمده بودند.مسیر تربت به سمت مشهد آنقدر شلوغ بود که هم در مسیرشمال به جنوب وهم سمت مقابل ناچار ستون اتومبیل ها برای دقایقی متوقف می شدند.
وقتی پس از مدت زمانی سه یا چهار برابر زمان معمولی سربالایی را طی می کنی تازه دلیل اصلی این ترافیک را خواهی یافت؛یک دستگاه پژو ۲۰۶ خاکستری رنگ پر از سرنشین پس از خروج از مسیر خود در هوا معلق می شود و در همان حالت به شیشه جلو اتوبوسی که در مسیر روبرو در حرکت بوده به شدت برخورد می کند و پس از چندین مرتبه برخورد با صخره های کنار جاده بالاخره تن بیجان و متلاشی شده خودرو و سرنشینان آن؛ بر روی آسفالت های سرد آرام میگیرد.خودروی دیگری که هم که نوع آن را ندیدم و در مسیر روبروی ۲۰۶ در حرکت بود پس از این حادثه به شدت با اتوبوس و ۲۰۶ برخورد می کند و آن هم ...
وقتی به محل حادثه رسیدم آنچه از ۲۰۶ و شاید سرنشینان آن باقی مانده بود خرده شیشه هایی بود که در تاریکی شب به آسفالت ها درخشندگی داده بود و چند دفتر مشق و کتاب هایی که حالا دیگر جلدشان قرمز شده بود.اما مگر این منظره می توانست هیچ چشمی را به خود خیره کند؟!همه به ۲۰۶ خاکستری می نگریستند...
شاهدان عینی می گفتند حتی یک نفر هم زنده نمانده است ...
ـ ساعت ۱۹ و ۱۲ دقیقه روز جمعه سیزدهم مهرماه ۱۳۸۷- تنها ۱۷ دقیقه پس از حادثه اول- محل حادثه
هنوز پلیسی نیامده و اتوبوس مسیر را بند آورده است. ستون اتومبیل ها به دلیل حادثه رخ داده ناتوان از ادامه مسیر ایستاده اند.
کمی آن طرف تر راننده تانکر نفتکش در سکوت شب به سرعت پیچ و خم های جاده را طی می کند و تپه را بالا می رود و چند لحظه بعد ... بی خبر از اتفاقات رخ داده در پشت پیچ جاده خود را مقابل دهها خودروی ایستاده می بیند و پدال ترمزی که دیگر از نگه داشتن آن قول آهنین پر از سوخت ناتوان است.
تانکر از روی چند سواری می گذرد و چند خودروی دیگر را هم بی نصیب نمی گذارد.
راننده تانکر چشمانش را بسته است و نمی تواند در آینه بقل خودرو نگاه کند.صدای شیون و آه و ناله بازهم جاده را پر می کند.
عده ای برای جلوگیری از حادثه های دیگر خودروها را راهنمایی می کنند تا جاده خالی شود.ستون ماشین ها از روی چند دفتر مشق، کیف، کتاب و خرده شیشه ها می گذرند و به سمت چشمان منتظر خود حرکت می کنند.
بی تفاوت از آنکه تنها نیم ساعت قبل به فکر کارفردایش بود و اکنون جان در بدن ندارد و جسم .... شده اش در آمبلانسی همراه با دیگر اعضای خانواده طی مسیر می کند.
به راستی به کدامین گناه، کودکی که تازه طعم مدرسه رفتن را چشیده است حالادیگر جانی برایش نمانده تا تکلیف های چند روزتعطیلی را که با هزار شوق و آرزو نوشته بهمعلم خود نشان دهد؟به کدامین گناه چشمان منتظری باید طعم تلخ جدایی از عزیزان را بچشند.تصمیم داشتم همه وقایع را در گزارش برای خبرگزاری تنظیم کنم. اما مگر تصویر آن دفتر مشق خون آلود روی جاده از ذهنم پاک می شود.
به حکم وظیفه ای که دارم متعهد شده ام تا به صورت جدی پیگیر دوبانده شدن جاده ای باشم که ۸ سال پیش قول دادند به هرنحو ممکن دوبانده اش کنند.
حیرانم پیمانکاری که دوبانده کردن جاده را با رابطه یا ضابطه متقبل شده! چگونه می خواهد زیر بار این همه گناه و البته حق و الناس قد راست کند؟
آیا حق ۳۰ میلیون زائری که سالانه به مشهد می آیند همین دفتر مشق های خون آلود است آقای وزیر راه؟آیا سزاست که مشهد با این همه زائر بی نصیب ازجاده هایی استاندارد باشد و دغدغه مان این باشد که جاده شما چه شد جاده جنوب چه؟آیا رواست که عده ای اینچنین باتقصیر یا بی تقصیر قربانی شوند و و... بگذریم ـــ در خانه اگر کس است چند حرف بس است؟
ـ ساعت ۲۱ و ۵۲ دقیقه روز جمعه سیزدهم مهرماه ۱۳۸۷- دوساعت و ۴۰ دقیقه پس از حادثه اول- مشهد
... به مشهد که می رسم و وارد کوچه منزلمان می شوم ۲۰۶ی خاکستری رنگ، مزین به گل های رنگارنگ با بوق های ممتد آغاز زندگی مشترک زوج جوانی را نوید می دهد.
و من که هنوز تصویر آن دفتر مشق را در ذهن دارم.راستی حالا آن دفتر کجاست آقای پیمانکار یا وزیر و مسئول؟
امیرحسین یزدان پناه
http://manzaban.persianblog.ir/


همچنین مشاهده کنید