یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا
بزرگمرد تاریخ چگونه میزیست؟
ماه خرداد که از راه میرسد، یادآور خاطراتی است که در تاریخ ایران ثبت شده است، قیام ۱۵ خرداد، از اولین جرقههای انقلاب بود، خرداد سال ۴۲ و ۲۶ سال بعد، ارتحال بنیانگذار انقلاب اسلامیایران، روحا... خمینی(ره)آنچه در ذیل خواهید خواند، گفتهها و ناگفتههایی از این بزرگمرد تاریخ است. پیر و ارباب معرفت... یک مرد بزرگ، از مردان خدا و پاسدار امانت الهی و حافظ حرمت انسان و خلفای خداوند بر زمین که تاریخنگاران، تنها لحظههایی از زندگانی ایشان را ثبت کردهاند که از فرط عظمت و بزرگی، حتی ناتوانترین چشمها را نیز خیره ساختهاند و اکنون ما ماندهایم و دریغی بزرگ... دریغی بر تمامیثانیههایی که هر یک میتوانستند توشه معنوی چندین قرن انسانها را فراهم سازند، اما فرصت ثبت نیافتند و دور از جانهای تشنه باقی ماندند. گفتهها و ناگفتههای زندگی امام(ره) به قلم امیررضا ستوده در کتابی به نام «پا به پای آفتاب» به رشته تحریر درآمده است که به گوشهای از آن که حول محور زندگی امام(ره) میگردد، اشاره شده است. سالگرد درگذشت امام خمینی(ره) را به تمام ایرانیان تسلیت عرض مینماییم و امید داریم نگرش امام (ره) نسبت به زندگی سر لوحه زندگی هر کدام از ما قرار بگیرد.
● احترام به همسر
همسر امام(ره) میگفتند: امام(ره) همیشه به من احترام میگذاشتند، هیچوقت با تندی صحبت نمیکردند، اگر لباس و حتی چای میخواستند، میگفتند ممکن است بگویید فلان لباس را بیاورند؟ گاهیاوقات هم خودشان چای میریختند.
امام حتی در اوج عصبانیت، هرگز بیاحترامیو اسائه ادب نمیکردند. همیشه در اتاق، جای بهتر را به من تعارف میکردند. تا من نمیآمدم سر سفره، خوردن غذا را شروع نمیکردند. به بچهها هم میگفتند صبر کنید تا خانم بیاید.»
ایشان ادامه میدهند: امام در مسائل خصوصی من دخالت نمیکردند، اوایل زندگیمان بود دقیقا یادم نیست، هفته اول یا ماه اول بود که به من گفتند: من کاری به کار تو ندارم. به هر صورت که میل داری لباس بخر و بپوش. اما آنچه از تو میخواهم این است که واجبات را انجام بدهی و محرمات را ترک بکنی، یعنی گناه نکنی.
به کارهای من هم کاری نداشتند. هرطوری که دوست داشتم زندگی میکردم، به رفت و آمدم با دوستانم کاری نداشتند، که چهوقت بروم یا چهوقت بیایم. ایشان به تحصیل مشغول بودند و من هم سرم به کار خودم بود.
حضرت امام(ره) نظم و دقت بینظیری در کارها داشت. طوری که ما ساعات خود را با حرکات و عبادات امام کوک میکردیم، چون تمام امور ایشان با برنامهریزی و از روی دقیقه و ساعت انجام میشد. امام واقعا همسری اسلامشناس بودند و میدانستند که اسلام به مرد چقدر حق دخالت در زندگی همسرش را داده است.
● علاقه به ورزش
مرحوم سیداحمد خمینی پسر بزرگوار امام(ره) در رابطه با علاقه پدرشان به ورزش گفتند: امام ورزش را دوست داشتند، ولی رشته خاصی را ترجیح نمیدادند، شاید بشود گفت که به کشتی و ورزش باستانی بیشتر علاقه داشتند. ولی ژیمناستیک بیش از سایر ورزشها نظر ایشان را جلب میکرد. در پرش طول و ارتفاع، خود در کودکی تمرین داشتند و دو دست و یک پای ایشان بر اثر همین ورزشها شکسته بود. بیش از ده جای سر و چند جای پیشانی ایشان نیز شکستگی داشت. ایشان در ادامه گفتند: امام(ره) از فن شنا آگاهی نداشتند، اما در حد معمولی شنا میدانستند.
● بهخاطر فرزند
حضرت امام(ره) برنامههای ورزشی تلویزیون هم مشاهده میفرمودند؟ مرحوم سیداحمد، پسر بزرگوار ایشان میگویند: مشاهده میکردند ولی حساسیت آنچنانی نداشتند. ولی وقتی من میرفتم خدمت ایشان و یکی از دو کانال برنامه ورزشی پخش میکرد و امام در حال تماشای کانال دیگر بودند، فورا کانالی را که ورزش پخش میکرد میآورد و میگفتند: این هم به خاطر تو، بنشین و تماشا کن.
● کمتوقع
صدیقه مصطفوی دختر امام(ره) میگویند: همانطور که میدانید، ایشان ارزش زیادی برای خانمها قائل بودند. یعنی اگر بگویم که در طول شصت سال زندگی زناشویی زودتر از خانم دستشان توی سفره نرفت، دروغ نگفتهام. اگر بگویم که کوچکترین توقعی از ایشان نداشتند، دروغ نگفتهام. حتی میتوانم بگویم در طول سالها زندگی، هیچوقت یک لیوان آب از خانم نخواستند. همیشه خودشان اقدام میکردند. اگر هم خودشان در شرایطی بودند که نمیتوانستند، میگفتند: «آب اینجا نیست» هیچوقت نمیگفتند بلند شوید و به من آب بدهید، نه تنها به خانم، حتی به ما که دخترهایشان بودیم، اگر آقا آب میخواستند، اصلا همه با سر میدویدیم که آب بیاوریم. ولی هیچوقت از ما نخواستند که یک لیوان آب به دستشان بدهیم. در شرایط سخت روزهای آخر، هر وقت چشم باز میکردند، اگر قادر به صحبت بودند، میگفتند: «خانم چطورند؟» میگفتیم: «خانم خوبند. بگوییم بیایند پیش شما؟» میگفتند: نه، خانم کمرشان درد میکند، بگذارید استراحت کنند.
● همه بچهها عزیز بودند
دختر امام میگوید: آنچه که اصلا در منزل ما مطرح نبود. مسئله دختر و پسر بود. همه بچهها برای امام عزیز بودند. ما هیچوقت احساس نکردیم که حتی ایشان کدام یک از ما را بیشتر دوست داشتند و کدام یک را کمتر. رفتارشان با همه یکسان بود. البته ظاهرا نسبت به اولاد دختر اظهار محبت بیشتری میکردند. حضرت امام همیشه محبت و لطف خاصی نسبت به فرزندان دختر خود داشتند. رفتارشان با تکتک فرزندان به گونهای بود که هر کس فکر میکرد او را بیشتر از بقیه دوست دارند. اگر خدای نکرده یک وقت یک کدام از ما به هر جهتی ناراحت بود، بیتفاوت نبودند. مقید بودند که ناراحتیمان را رفع کنند. مثلا من ساکن قم بودم. هروقت که میرفتم با ایشان خداحافظی کنم، به من میگفتند: به مجردی که به قم رسیدی، تلفن کن.
● اهمیت به تحصیل
فریده مصطفوی دختر دیگر امام(ره) میگویند: یادم میآید امتحان داشتم. آن روز، ما مهمان داشتیم و منزلمان شلوغ بود. من وسایلم را برداشتم و به اتاق آقا رفتم و به ایشان گفتم چون اتاق شما خلوت است، آمدهام اینجا درس بخوانم، ایشان قبول کردند و اصرار داشتند که شرایطی فراهم کنند تا من کاملا راحت باشم. بعد از گذشت زمان کوتاهی، دیدم که با یک سینی چای وارد اتاق شدند. با ناراحتی از جایم بلند شدم و گفتم: «آقا! شما چرا زحمت کشیدید؟» آقا خندیدند و گفتند: آدمیکه درس میخواند، محترم است. به خاطر دارم که در تمام مدتی که آنجا درس میخواندم، ایشان به افرادی که به اتاقشان میآمدند، میگفتند: ساکت باشید! فریده دارد درس میخواند.
● استخاره در زمان ازدواج
دکتر فاطمه طباطبایی عروس امام میگویند: امام(ره) هنگام ازدواج دخترانشان، اول به خانواده خواستگارها توجه میکردند تا ببینند چه مشترکاتی با آنان دارند و بعد از اینکه خانواده را میپسندیدند، خود پسر را ملاک میگرفتند و با او صحبت میکردند تا ببینند همکفو دخترشان است و آیا میتوانند با تفاهم با هم زندگی کنند یا نه. دست آخر نیز استخاره میکردند. یک بار از همسر ایشان پرسیدم که چرا امام در انتخاب دامادهایشان استخاره میکنند؟ ایشان گفتند: «امام استخاره میکردند، اما نه به این معنی که اگر خوب آمد، قبول کنند و اگر بد آمد رد کنند. ایشان اعتقادی به استخاره به این معنی نداشتند.»
در مورد یکی از دخترانشان دقیقا به یاد دارم که اول وضو گرفتند، سر سجاده نشستند و دو رکعت نماز خواندند و بعد، از خدا طلب خیر کردند. اگر به معنای استخاره توجه کنید، خواهید دید که معنی دقیق آن همین است یعنی تا جایی که در اراده ما بوده تلاش کردهایم. شناساییهای لازم را به عمل آوردهایم و با فکر و نظر خود این داماد را مناسب میدانیم و در نهایت از خدا طلب خیر میکنیم.
● عاشق نوه
با نوههایشان خیلی صمیمی و مهربان بودند. شاید چون آنان کم سن و سال و بعضا جوان بودند، حضرت امام با آنان خیلی رفیق و مهربانتر بودند. مثلا وقتی که فرزندان خدمتشان بودند. سختشان بود که کاری را به آنها واگذار کنند. اما مثلا به نوهها میگفتند: «آن لیوان را آب کن» یا «آن دوای مرا بده» یا «آن استکان را بردار». خلاصه با آنان صمیمی و خودمانیتر بودند، آنان هم شیفته حضرت امام بودند.
● انتخاب همسر برای فرزندان
در انتخاب همسر، چه برای دخترانشان و چه برای پسرانشان، روی خانوادههایشان خیلی تکیه داشتند که خانوادههایی موردپسند باشند. یعنی میگفتند: خانوادهها باید هممسلک باشند با هم سنخیت داشته و مومن و متعهد باشند. یک فرد متدین سرشناس، بسیاری از ضوابط اخلاقی و اسلامیرا به خاطر حفظ خودش رعایت میکند.
در مورد دامادهایشان هم همانقدر که میتوانستند زندگیشان را اداره کنند، کافی بود وگرنه مال مطرح نبود. امام مقید بودند که وقتی دختر مکلف شد و عقلش رسید و به ازدواج راضی بود، با رضایت پدر و مادرش ازدواج کند. هر خواستگاری که میآمد، نظر دختر شرط بود. به عنوان مثال میگفتند: این شخص، فرد خوبی است و به صلاح شماست.
● تفریح نوجوانان
امام با تفریح نوجوانان کاملا موافق بودند و ورزش را بهترین و سالمترین تفریحات میدانستند. امام تعریف میکردند هنگامیکه در زندان رژیم شاه بودند، روزها در همان اتاق یک متر در یک متر، قدم میزدند. همانطور که شنیدهاید، امام(ره) هر روز صبحها و بعدازظهرها قدم میزدند و این، هم ورزش و هم بیشترین سرگرمیایشان محسوب میشد.حالا وقتی به حیاط خالی از قدمهای امام نگاه میکنم، خاطرههای شیرین با او بودن را به یاد میآورم. گاهی چشمانم بر روی در اتاق میخکوب میشود تا شاید لولای در صدایی کند و امام بار دیگر حیاط را با حضور خود، معطر و منور کند، ولی چه انتظار بیهوده و سختی! جای امام همیشه و در همه جا خالی است. به یاد دارم که ایشان همیشه میگفتند. «در ساعت تفریح، درس نخوانید و در ساعت درس خواندن، تفریح نکنید، هر کدام در جای خود.»
● نماز اول وقت
محمد تقی اشراقی نوه امام میگوید: یک روز امام داشتند در حیاط راه میرفتند که من آمدم تا از کنارشان رد شوم. به من گفتند: «بیا اینجا» من رفتم پیش ایشان، به من گفتند: «نماز ظهر و عصرت را خواندهای؟» گفتم: «نه» گفتند: زود برو نمازت را بخوان که از ثوابش کم نشود. چون نماز اول وقت خواندن خیلی ثواب دارد.
علی اشراقی، نوه دیگر امام میگوید: روزی در حضور امام بودیم که صدای اذان شنیده شد. امام برخاستند و چون پس از جستجوی مختصری، مهر را که ظاهرا نوه خردسالانشان جا به جا کرده بود، نیافتند. تکه کاغذی برداشتند و نمازشان را مثل همیشه اول وقت به جای آوردند.
● غیبت نکنید
علی ثقفی میگوید: یک بار خانم میگفتند: «یک شب بعد از نماز، آقا نشسته بودند و من هم در خدمتشان بودم. فاطمه خانم (خدمتکار منزل) چای آورد و جلو ما گذاشت. خدمتکار دیگر منزل هم در گوشه اتاق مشغول کار بود. به آقا عرض کردم این فاطمه خانم خیلی خدمتکار خوبی است. آقا فرمودند: غیبت نکنید. عرض کردم: آقا! من که غیبت نکردم، گفتم ایشان خوبند. آقا فرمودند: همین که شما میگویید این خوب است، چون او [خدمتکار دیگر] میشنود، به نظر میآید که شما میخواهی بگویی این خوب نیست، و این غیبت است.
هدی حسینی
منبع : خانواده سبز
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران دولت حجاب مجلس شورای اسلامی مجلس دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران گشت ارشاد رئیسی پاکستان امام خمینی رئیس جمهور
هواشناسی آتش سوزی سلامت تهران قتل پلیس کنکور شهرداری تهران وزارت بهداشت فضای مجازی زنان پایتخت
خودرو قیمت دلار دلار قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا بانک مرکزی سایپا مسکن ارز تورم ایران خودرو
سریال محمدرضا گلزار سینمای ایران تلویزیون سینما موسیقی سریال پایتخت مهران مدیری ترانه علیدوستی کتاب تئاتر
اینترنت خورشید کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل جنگ غزه غزه رژیم صهیونیستی فلسطین روسیه چین اوکراین حماس ترکیه ایالات متحده آمریکا طوفان الاقصی
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی جام حذفی فوتسال آلومینیوم اراک تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس سپاهان لیورپول
هوش مصنوعی تبلیغات اپل فناوری سامسونگ ناسا بنیاد ملی نخبگان آیفون ربات
بارداری دندانپزشکی کاهش وزن مالاریا زوال عقل