دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

زندگی علمی، سیاسی و فرهنگی فارابی


زندگی علمی، سیاسی و فرهنگی فارابی
علی‏رغم آن كه نوعی اجماع نظر وجود دارد كه ابونصر فارابی مؤسس فلسفه اسلامی(۱) و بنیان‏گذار فلسفه سیاسی است و در عصر خویش «معلم مطلق» و در همه زمان‏ها او را «معلم ثانی» بعد از ارسطو لقب داده‏اند؛ اما آن چه عجیب می‏نماید و محققان علاقه‏مند به اندیشه وی را متحیر كرده، این است كه ایشان با وجود كثرت آثار و تألیفات، شرح حال زندگی و تحصیلات و مسافرت‏ها و نحله فكری و روابط اجتماعیِ خویش را به تقریر در نیاورده است و اطلاعاتی از خود به جا نگذاشته است و یا به ما نرسیده است. همین امر سبب گردیده است كه برخی نویسندگان، در همه اطلاعات درباره وی تردید قرار كنند.(۲) اگر چه به این مشكل باید اذعان كرد، اما آن چه این مشكل را تا حدی آسان و مرتفع می‏كند و می‏تواند محققان و فارابی شناسان را به نوعی اطمینان برساند، توجه به دو امر اساسیِ زیر است:
۱. علیرغم آن كه فارابی شرح حال كامل و جامعی از خود ارائه نكرده است، اما به صورت پراكنده در لاب لای آثارش، گاهی از محل سكونت خویش سخن می‏گوید.(۳) و گاهی به انتقادهایی كه علمای معاصر وی، درباره پیروی از اندیشه ارسطو به ایشان می‏كنند، پاسخ می‏دهد(۴) و در برخی آثارش خبر از مراوده با وزیران خلفای عباسی می‏دهد.(۵)
در زمانی دیگر با حضور در مجالس احتجاج، كه در دربار وزیر خلیفه در بغداد، بین نحویان و فیلسوفان و منطقیان، نظیر متی بن یونس، استاد فارابی و ابو سعید عبدالله سیرافی، شاگرد ابن سراج نحوی، استاد فارابی دایر می‏شد، شركت می‏كرد و با دیدگاه آشتی جویانه بین دین و فلسفه و ادبیات و منطق، فصل الخطاب می‏شد و همه نحویان درباری را مجاب می‏كرد.(۶)
نظیر این مطالب، كم و بیش در منابع مختلف وجود دارد، به ویژه اطلاعاتی از فارابی به نقل از ایشان در تراجم و فهارس و تواریخ آمده است كه آثار آن، مع الاسف به دست ما نرسیده است.
۲. آثار ارزشمند مترجمان و شرح حال نویسان مسلمان، كه تواتر آن‏ها گفتارشان را تأیید و توثیق می‏كند، كمك شایانی به محققان و نویسندگان است، بویژه آن كه برخی از مورخان معاصر فارابی و یا در پایان قرن چهارم، یعنی زمانی كه شهرت فارابی زبان زد عام و خاص بود و شاگردان و علاقه‏مندان او در قید حیات بودند و آثار خطیِ او به طور كامل وجود داشت، به نگارش شرح حال وی پرداخته‏اند؛ مانند مسعودی ( ۳۴۵) در التنبیه و الاشراف از فارابی یاد كرده است. صاعد اندلسی (۴۲۰ ـ ۴۶۲ ق) شرح حال كاملی از فارابی در «طبقات الامم» خویش آورده است. پس از او بیهقی (۴۹۹ ـ ۵۶۵ق) در تاریخ حكماء الاسلام، عبداللطیف بغدادی (۵۵۵ ـ ۶۲۹) در «الافادهٔ و الاعتبار»، قفطی (۵۶۴ ـ ۶۴۸ق) در «تاریخ الحكماء»، ابن ابی اصیبعه (۶۰۰ ـ ۶۶۸ق) در «عیون الانباء فی طبقات الاطباء»، ابن خلكان (۶۰۸ ـ ۶۸۱ق) در «وفیات الاعیان» و صلاح الدین صفدی (۶۹۶ ـ ۷۶۴ق) در «الوافی بالوفیات».
دكتر حسین علی محفوظ در كتاب «الفارابی فی المراجع العربیه» شرح كاملی از آثار مربوط به فارابی را از قرن چهارم تا قرن چهاردهم آورده است.
پیش از ورود به بیان شرح حال معلم ثانی، لازم است به یك پرسش اساسی پاسخ داده شود و آن این است كه اگر گفته شود: چه رابطه‏ای بین اندیشه سیاسی و شرح حال و زندگی هست و در یك كتاب اندیشه‏ای، آیا نیازی به زندگینامه وجود دارد؟ در پاسخ باید گفته شود كه بدون تردید، محیط و شرایط رشد و نضج شخصیت هر انسان، رفتار و موقعیت اجتماعی، مسافرت‏ها، محل تحصیل ، اساتید، شاگردان و مراحل تطور زندگیِ علمی، همه این‏ها در شكل گیری اندیشه سیاسی هر كسی تأثیر دارند.
با این مقدمه روشنگرانه، به نظر می‏رسد بسیاری از تردیدها بر طرف شود و بخشی از مجهولات زندگیِ فارابی روشن گردد.
مشهور بین شارحان و مترجمان فارابی این است كه وی در سال ۳۳۹ از دنیا رفته است و چون عمرش را ۸۰سال گفته‏اند، بنابراین، تولد او در سال ۲۵۸ هجری قمری بوده است . ابن ابی اصیبعه می‏گوید: محمد بن محمد بن اوزلغ بن طرخان از شهر فاراب(۷) است و آن شهری است از بلاد ترك، در سرزمین خراسان، كه در آن روزگار بسیار گسترده‏تر از خراسان فعلی بود. فارابی در دهكده وسیج از توابع فاراب، در سال ۳۳۹ هجری قمری بدنیا آمد.»(۸) ابن خلكان می‏گوید: «فاراب را در زمان وی «اطراز» می‏نامیدند و این شهری آباد و نزدیك به تمدن چین بوده است و اهالی آن، از قرن سوم هجری، بعد از حمله نوح سامانی به اسلام گرویدند».(۹)
صاحب عیون الانباء می‏گوید: «پدر فارابی ایرانی الاصل بود كه با زنی از تركان ازدواج كرد و در زمره سرداران بود». در بین متأخران درباره نژاد و وطن فارابی اختلاف نظر وجود دارد كه آیا او اهل ایران است و یا ترك نژاد و اهل تركستان ماوراء النهر؟(۱۰) علی‏رغم آن‏كه نوعی اجماع نظر درباره ایرانی بودن فارابی وجود دارد، اما مشكل انتساب قطعی به نژاد و منطقه، كماكان باقی است. حق آن است كه این شبهه، در بین قدما وجود نداشته و در طی زمان، بر اثر تغییرات جغرافیایی پدید آمده است. در دوران سامانیان و عصر فارابی، ایران بسیار گسترده تر از امروز بود و بخش بزرگی از آسیای میانه، ماوراء النهر و افغانستان، جزء ایران و خراسان آن روز بود.(۱۱)
بنابراین، حق آن است كه در آن روز، فارابی اهل ایران و خراسان بود؛ ولی با تغییراتی كه به وجود آمده، امروزه منطقه فاراب، جزء كشور قزاقستان است (به نقشه ضمیمه مراجع شود).
بنابر شواهد و گزارشات مترجمان، فارابی دوران طفولیت را در موطن خویش گذرانده است و پیش از ورود به مباحث فلسفی، در فاراب، منصب قضاوت داشته است. و برخی دیگر گفته‏اند كه فارابی در سن بلوغ به همراه پدرش، كه سردار سپاه بود، به بغداد رفته است. از دوران طفولیت و جوانیِ فارابی بیش از این اطلاعی در دست نیست. آنچه مسلم است، فارابی برای ادامه تحصیلات، راهیِ مراكز علمی و فرهنگی آن روز شده است و در آن دوران، دو مركز علمی شهرت داشتند: یكی حران در جنوب شرقی تركیه فعلی كه این مركز وارث مكتب اسكندریه بود و در عصر متوكل عباسی (۲۳۲ ـ ۲۴۷) از انطاكیه بدان‏جا منتقل شده بود و دیگری بغداد دارالخلافه بود كه در واقع، ادامه مكتب حران بود؛ زیرا در همین دوران، استادان و مترجمان بزرگ حرانی به بغداد مهاجرت كرده‏اند.در این كه فارابی هر دو مركز را درك كرده است، در پیش‏تر تواریخ، به آن تصریح شده است؛ اما این كه از فاراب ابتدا به حران رفته است یا به بغداد، اختلاف نظر وجود دارد.
●نقشه
صاحب موسوعهٔ الفلسفه می‏گوید: «به احتمال زیاد، فارابی ابتدا در مدرسه حران وارد شده وعلوم اوائل و منطق را نزد معلم مسیحیِ خود، یوحنا بن حیلان فرا گرفته، و سپس به بغداد سفر كرده است و ممكن است سفر وی به بغدادهمراه اساتید و رؤسای مدرسه حران باشد كه در دوران خلافت المعتضد بالله (۲۷۹ ـ ۲۸۹) صورت گرفته است.»(۱۲)
بنابراین، فارابی در كم‏تر از سی سالگی به بغداد مهاجرت كرده است؛ اما الفاخوری و الجر معتقدند كه فارابی، نخست به بغداد رفته است و با توجه به این كه در آن‏جا شاگرد ابوبشر متی بن یونس بوده است و بنابر مشهور، ابوبشر مردی سالخورده بوده و فقط ده سال از شاگرد خود بزرگتر بوده، پس گویا سن فارابی بالای چهل سال بوده است. فارابی پس از تحصیلات در بغداد به حران رفت و در حلقه درس یوحنا بن حیلان حاضر شد و اقامت او در حران چندان به طول نینجامید و به بغداد بازگشت.(۱۳)
در دوران اقامت در بغداد، فارابی در حلقه درسیِ منطق و فلسفه ابوبشر متی بن یونس، حكیم نصرانی، تربیت شده مكتب مرماری در دیر قنا، در حوالیِ بغداد شركت می‏كند. هم‏چنین بنابر برخی از نقل‏ها كه معتقدند یوحنا بن حیلان از مدرسه حران به بغداد مسافرت كرده، فارابی در بغداد نیز نزد او تلمذ كرده است.
او در آغاز اقامت در بغداد، ظاهراً ادبیات عربی را خوب نمی‏دانست(۱۴) و در این دوران، بغداد مركز مباحثات ادبی بود. شاگردان سیبویه، نظیر سیرافی، مبردء ابو علی و ابن سراج و نیز دیگران در این شهر بودند و علاوه بر كوشش ادیبان در رشد ادبیات عرب، انگیزه‏های سیاسیِ دربار عباسی، در رواج این مباحثات دخیل بود. فارابی عربی را نزد ابن سراج فراگرفت و برای اولین بار، اصطلاحات نحوی را وارد منطق كرد.(۱۵) و به استاد خویش منطق را یاد داد. او نیز برای نخستین بار، اصطلاحات منطقی را وارد علم نحو كرد كه نمونه آن در كتاب «الموجز فی النحو» ارائه شده است.(۱۶)
فارابی در برابر مناظرات و مباحثات ادیبان و منطقیان، كه در دربار برگزار می‏شد، بی‏تفاوت نبود. نقل شده است كه روزی در مجلس ابوفرات، فضل بن جعفر (۳۲۰ق)، وزیر شیعیِ خلیفه المقتدر بالله (۲۹۵ ـ ۳۲۰ق) بین استاد فارابی، یعنی ابوبشر و سیرافی منازعه در گرفت و در حلقه دربار، ابوبشر را در پیچ و خم ادبیات عرب متحیر ساختند و او بدین‏جا رسید كه منطقی را با الفاظ كاری نیست. سیرافی كه جو غالب مجلس به نفع او بود، در مناظره بر وی غالب شد و جمعیت بسیاری مناظره را یادداشت می‏كردند. خبر شكست متی به مجلس درس فارابی رسید و شاگردانش اصرار كردند كه وی برای دفاع از متی در مناظره شركت كند.فارابی دعوتشان را پذیرفت و با دیدگاه آشتی جویانه، به تبیین رابطه متقابل دو علم و نیازعالمان آن دو به یكدیگر پرداخت كه محصول آن كتاب «الحروف» است.(۱۷)
فارابی حكمت و فلسفه را در بغداد فرا گرفت؛ اما به جز متی بن یونس و یوحنا بن حیلان از دیگر اساتید وی، اطلاعی در دست نیست. از شاگردان و پیروان مشهور وی می‏توان این افراد را نام برد: یحیی بن عدی، ابوسلیمان سجستانی، ابوالحسن محمد بن یوسف عامری و ابوحیان توحیدی.(۱۸)
آن چه مشهور است، فارابی در اواخر عمر خویش، در دوران مستكفی بالله (۳۲۹ ـ ۳۳۳) بغداد را به مقصد دمشق، كه در آن‏جا سیف الدوله حمدانی، حاكم شیعی مذهب بود، ترك كرد. پاسخ این كه اولاً چرا وی بغداد را كه بزرگ‏ترین مركز علمی و دارالخلافه بود ترك كرد؟ و ثانیاً چرا به دمشق رفت؟ قطعاً در تبیین برخی افكار سیاسیِ وی و رفع برخی شبهات درباره او راهگشا است.(۱۹) صفدی و قفطی، هر دو تصریح می‏كنند كه فارابی «دخل العراق و استوطن بغداد و قرأ بها العلم الحكمی مدینهٔ السلام فی ایام المقتدر و الّف ببغداد معظم كتبه».(۲۰)
شخصیت علمیِ فارابی در بغداد شكل گرفت و تكامل یافت. او در آن‏جا وارث زحمات نهضت ترجمه و بزرگ‏ترین شارحان و فیلسوفان یونان، به ویژه افلاطون و ارسطو است. بغداد نه تنها یك حوزه علمی، بلكه پایتخت بزرگ‏ترین امپراتوری و مقتدرترین پادشاه روی كره زمین است. این شهر هم‏چنین وارث مكتب اسكندریه، نصیبین، مرو، حران و ... است. بزرگ‏ترین كتابخانه دنیا و آثار مختلف یونانی، عبری، سریانی، رومی، ایرانی و هندی در آن‏جا جمع شده است.
با وجود این آیا ممكن است فارابی بدون دلیل، در سن پیری، بغداد را برای همیشه ترك كند؟ و چه دلیل یا دلایلی باعث این هجرت تاریخی شده است؟ آیا دلیل شخصی در كار بوده و یا اسباب خارجی؟ آیا جدال خونین بین حنبلیان و شیعیان در بغداد و فشار اهل سنت بر او باعث ترك بغداد شده است؟ آیا فساد خلیفه و اطرافیانش سبب شده كه فارابی به اندیشه خویش درباره ضرورت هجرت فاضل از مدینه‏ای كه در آن سیاست فاسد است، عمل كند؟ و آیا می‏توان دلایل هجرت را در اندیشه وی جست؟ آیا در اقامت در بغداد و مهاجرت به دمشق، انگیزه‏های مذهبی در كار نبوده است؟ آیا اقامت در بغداد، كه مصادف با حضور سه تن از نایبان امام عصر(عج) است و ترك آن‏جا به محض فوت آخرین نایب و در سال ۳۲۶ و پایان عصر غیبت صغری، و رفتن به جایی كه فردی شیعی مذهب، یعنی سیف الدولهٔ حمدانی، حاكم آن‏جا است، تصادفی بوده است؟ آیا جنگ داخلی بین خلیفه و امیرالامرا و حكام محلی، نظیر ابن‏رائق، ناصرالدوله و توزون، و تهاجم گسترده آل بویه به بغداد و تسلیم خلیفه عامل این هجرت بوده است؟
به اعتقاد ما مجموعه گزارش‏های تاریخی، در كنار تفكر و اندیشه فارابی مؤید آن است كه وی از جدال‏های بی‏حاصل بغداد به تعب آمده بود و با وجود جنگ خونین داخلی، زمینه‏ای برای فعالیت‏های علمی و سیاسی در بغداد نمی‏دید. به تعبیر دكتر صلیبا، افكار فارابی، كه در آرای اهل مدینه فاضله آمده، محصول ایام جوانیِ وی نیست. این كتاب در دوران شیخوخیت، یعنی در حدود هفتاد سالگی نوشته شده است. پس مطالب آن، رؤیاهای دوران جوانی و وهمیات شاعرانه نیست، بلكه خلاصه تفكر فارابی درباره هستی و دنیا و نتیجه تجربیات شخصی و اجتماعیِ او است.(۲۱) بدین رو، اگر در بیان مدینه‏های مضاده با مدینه فاضله تصریح می‏كند كه ههنا كان ینبغی ان نذكر مثالات هذه فنؤخذ عن الملل الجاهلیهٔ و الضالهٔ الموجودهٔ الیوم فی الامم.»(۲۲)بنابراین، متهم كردن فارابی به تفكر اتو پیایی و آرمانی و زندگیِ اعتزالی و زاهدانه در بغداد، قابل تأمل است. این كه ابن خلكان می‏گوید: «زندگیِ فارابی زندگیِ فلاسفه پیش را به یاد می‏آورد.» و یا می‏نویسد: «او نگهبان یكی از باغ‏های دمشق بود و شب‏ها بیدار می‏ماند و در زیر نور چراغ پاسبانان به مطالعه و تألیف می‏پرداخت.»(۲۳) همگی ناظر به زندگیِ فارابی در دمشق است؛ یعنی زمانی كه فارابی بغداد را ترك كرده و با انتخاب خویش زندگیِ زاهدانه‏ای را درپیش گرفته است.(۲۴) شارحان قدیم درباره زندگیِ فارابی در بغداد، چنین اعتقادی نداشته‏اند و آن چه از عزلت فارابی در بغداد رسیده، سخن متأخران است.
عبدالمجید الغنوشی با رد نظر احمد امین، صاحب «ضحی الاسلام»(۲۵) كه می‏گوید: «فارابی به جز به علم به هیچ چیز اهتمامی نداشت و به مسائل سیاسی و شؤون دنیا و شهوات آن بی اعتنا بود.» می‏گوید: رأی احمد امین درباره فارابی، دورترین توصیف از فارابی است؛ زیرا مگر معقول است كه فارابی در سیاست مدنیه و اجتماع بشری كتاب بنویسد و خود چونان دراویش معتكف دیر شود و از همه اهل زمانه و تاریخ و زندگیِ سیاسی و اجتماعی، كه در اطرافش می‏گذرد، بیگانه شود. پس با كدام دانش به تألیف و تدوین علم سیاست و فلسفه سیاسیِ خود اقدام كرده است؟ در حالی كه او در سن قریب به هفتاد سالگی، این آثار سیاسی را نوشته است، به نظر ما اعجاب و نبوغ فارابی معلوم نمی‏شود، مگر در خلال دوره اجتماعی و سیاسی، كه در بیش‏تر تألیفاتش در آن دوره بوده و هم‏چنین از خلال نظرات عمومیِ ناقدانه به مملكت اسلامی و اوضاع بحرانیِ آن، كه دچار تفرقه و تجزیه و انحطاط شده، می‏توان فارابی را شناخت.
پس وجود فارابی را در این ظرف تاریخی از تاریخ اسلام، به عنوان وجود یك فیلسوف ملتزم و منتقد به این بحران‏هایی است كه حیات اجتماعی و سیاسی را در بر گرفته است. بنابراین، در چنین شرایطی كه جهان اسلام با آن رو به رو است و همه ارزش‏ها مشتبه شده‏اند و همه نظام‏های اجتماعی و سیاسی مختل گردیده‏اند، طبیعی است و بلكه لازم می‏نماید كه پرنده حكمت، به تعبیر هیگل،(۲۶) در این فضای تاریك پرواز كند و اوج بگیرد. با مقایسه اندیشه‏های اصلاحیِ فارابی با اوضاع زمان وی است كه اطمینان حاصل خواهد شد كه ایشان در حاشیه قرار نداشت، بلكه در قلب تاریخ اسلام، با حجت و استدلال، شاهد همه وقایع و تحولات بود.(۲۷)
با این توضیحات، این پرسش مطرح می‏شود كه پس چرا فارابی از «مدار اندیشه سیاسی» وارد «فاز عمل سیاسی» نشد؟ ابن ابی اصیبعه (۶۰۰ ـ ۶۶۸) ابیاتی را از فارابی نقل می‏كند كه به نظر می‏رسد بهترین پاسخ برای این پرسش باشد
لما رأیت الزمان نكساً ولیس فی الصحبهٔ انتفاع
كل رئیس به ملال و كل رأس به صداع
لزمت بیتی و صنت عرضی به من العزه اقتناع
اشرب مما اقتنیت راحاً لها علی راحتی شعاع(۲۸)
می‏گوید چون دیدم كه زمانه پشت كرده و در مصاحبت با اهل آن، هیچ بهره‏ای نیست و هر رئیسی موجب ملالت و بیزاری است و هر سر و سر كرده‏ای موجب دردسر است. پس من نشستن در خانه را برگزیدم كه در این انتخاب، عزت است و سبب خوشنودیِ من است. در خانه از اندوخته‏هایم به راحتی بهره می‏گیرم و از تابش نور عزت، راحتیِ من تأمین می‏شود.
بنابراین، ما معتقدیم كه حیات فكری و سیاسیِ فارابی بدرستی شناخته نخواهد شد مگر آن‏كه سه عنصر اندیشه، عمل و زمان وی را مورد توجه قرار دهیم. از این جا است كه در تحلیل شخصیت و حیات سیاسیِ وی، تأثیر نهضت فكری ـ فرهنگی آغاز قرن سوم هجری، با ورود اسلام به فاراب، روی شخصیت او قابل بررسی است.
هم‏چنین تفكر شیعی وی و چگونگیِ واكنش شیعیان در برابر خلافت عباسی و نوع رابطه وی با دانشمندان، فیلسوفان، مترجمان، ادیبان، سیاستمداران و فقها، به ویژه نایبان خاص امام عصر (عج) در بغداد و هم‏چنین رابطه تفكر او در باطل بودن خلافت آن روز و حقانیت امامت شیعه و تهاجم همه جانبه شیعیان، در ربع اول قرن چهارم، كه سبب شد فارس و اصفهان و ری و حتی بخشی از عراق، تحت حاكمیت آل بویه در آید و موصل و حلب تحت قدرت حمدانیان، و افریقا و مغرب تحت سیطره فاطمیان قرار گیرد، و بحرین و یمامه در دست قرمطیان باشد و قدرت بویهیان و حمدانیان تا بدان‏جا رسید كه بر خلیفه مسلط شدند و خلیفه در پناه آن‏ها از ولات شورشیِ سنی مذهب، نظیر اخشیدیان در مصر و شام در امان باشد.
ما معتقدیم كه مهاجرت فارابی از بغداد و رفتن نزد سیف الدوله شیعی مذهب، كه در زمان خودش در بین حمدانیان و حتی نزد خلیفه، به امیر عادل مشهور بود و عامل وحدت داخلی و سنگربان دفاع از مملكت اسلامی در برابر تهاجم‏های حكومت بیزانس بود، در راستای اندیشه سیاسی و تفكر شیعیِ وی ارزیابی می‏شود.
ابن ابی اصیبعه (۶۰۰ ـ ۶۶۸) می‏نویسد: فارابی در اواخر عمر خویش از مصر بازدید كرده است.(۲۹) و ابراهیم مدكور معتقد است این سفر كاملاً محتمل است؛ زیرا شام و مصر، سالیان دراز با یكدیگر پیوندهای نزدیكی داشتند و حیات فرهنگی در زمان سلسله طولونی و سلسله اخشیدی، دارای جاذبه فراوان بود.(۳۰) و ظهیرالدین بیهقی (۴۹۹ ـ ۵۶۵) در «تاریخ حكماء الاسلام» می‏گوید: فارابی در اواخر عمر خویش از دمشق عازم عسقلان در فلسطین بود كه در سال ۳۳۹ به دست گروهی از راهزنان كشته شد. گذشته از صحت و سقم تاریخی، همه این مسافرت‏ها در آن زمان، توسط بزرگ‏ترین فیلسوف جهان اسلام و موسس فلسفه اسلامی، نمی‏توانست بدون توجیه و انگیزه سیاسی باشد.
الف) مذهب فارابی
اگر چه در عصر فارابی، ماوراء النهر و تركستان و بخش اعظم شمال و شمال شرقیِ خراسان، سنی مذهب و پیرو مذهب شافعی بودند،(۳۱) اما در مورد فارابی، تقریباً اجماع نظر وجود دارد كه شیعه است و مخالف جدی دراین باره وجود ندارد. برای پی بردن به حقیقت مذهب فارابی، سه راه وجود دارد: اول، شهادت اهل تراجم معتبر، به ویژه از مشاهیر شیعه. دوم، تفكر و اعتقاد ایشان، كه از طریق آثار و تألیفاتش به دست می‏آید. سوم، اعمال و رفتار وی كه از طریق نقل تاریخی بیان شده است.
بسیاری از شرح حال نویسان در شیعی مذهب بودن فارابی تردید نكرده‏اند. صاحب «اعیان الشیعه» معتقد است: فارابی اولین فیلسوف در اسلام است و بعضی از معاصران گفته‏اند كه فارابی با هیچ كس ارتباط نداشت مگر با اهل فضل از شیعیان، به خاطر جامعیت عقیده و مذهب. و گفته‏اند كه هر كس درباره فارابی تأمل كند، درمی‏یابد كه او از امامیه عدلیه و قائلان به عصمت ائمه ـ علیهم السلام ـ است.(۳۲) علامه شیخ آقا بزرگ طهرانی آورده است كه از مواضعی از آثار فارابی روشن می‏شود كه ایشان جزء امامیه عدلیه قائلان به عصمت ائمه ـ علیهم السلام ـ بوده است.(۳۳)
الفاخوری و الجر معتقدند كه فلسفه فارابی، آمیزه‏ای از حكمت ارسطویی و نوافلاطونی است كه رنگ اسلامی و به خصوص شیعه اثناعشری به خود گرفته است. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در ما بعد الطبیعه، قلوطینی است.(۳۴)
لاووست می‏گوید: «ویژگی‏هایی كه فارابی درباره رئیس مدینه فاضله ذكر كرده است، همان ویژگی‏های شیعه در مورد امامان و مخصوصاً امام علی ـ علیه‏السلام ـ اولین امام و یكی از صحابه پیامبر و جانشین شرعیِ او است سپس این كه رئیس مدینه فاضله می‏تواند از افاضه عقل فعال برخوردار باشد و با آن متحد گردد. بنابراین، نبی و امام، هر دو دارای نفس برتر هستند و از فیض قدسی برخوردارند و عنایت الهی شامل آن‏ها می‏شود. این همان دیدگاهی است كه شیعه به آن معتقد است.(۳۵)
استاد عبدالله نعمه با تأكید بر مطلب فوق می‏گوید: «شروط و حدود و اوصافی كه برای رئیس مدینه فاضله شمرده است، همان اوصافی است كه پیامبر و ائمه(ع) از نظر شیعه باید متصف بدان باشند؛ مثلاً می‏گوید: رئیس مدینه فاضله باید به مقتضای طبیعت و فطرت، شایسته مقامی باشد كه به او سپرده می‏شود.»(۳۶)
بنابراین، شرایط و اوصافی كه فارابی برای رئیس مدینه بر می‏شمارد، بر اساس تفكر شیعیِ وی است. او در «تحصیل السعاده» و دیگركتاب‏های سیاسیِ خود معتقد است: «امام» و «واضع نوامیس» ، «ملك مطلق»، «فیلسوف كامل» و «رئیس اول» معنای واحد دارند. سپس ویژگی‏های آن‏ها را چنین بر می‏شمارد:
۱. ولایت مطلقه دارند.
۲. ولایتشان مقتضای فطرت و طبیعت آن‏ها و ماهیت صناعتشان است.
۳. عدم شرطیت مقبولیت در ثبوت امامت.
۴. عدم شرطیت اطاعت در ثبوت امامت.
۵. فعلیت امامت.
۶. عنایت ویژه الهی و ارتباط خاص با خداوند از طریق عقل فعال.
۷. عدم شرطیت بسط الید و امكانات قیام در ثبوت امامت(۳۷).
دكتر جعفر آل یاسین در ذیل عبارت فارابی می‏گوید: «تأكید فارابی بر فطری بودن امام یا رئیس است، خواه مقبول باشد یا نباشد. و از نبی مكرم اسلام (ص) روایت شده است كه فرمود: «الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا»؛ امام حسن و امام حسین ـ علیهما السلام ـ امام هستند، خواه قیام به امر امامت بكنند و یا قیام نكنند.»(۳۸)
و البته رگه‏های تفكر شیعیِ فارابی، منحصر در بحث ریاست فاضله نیست، بلكه در رویكرد نظریِ وی در مباحث عرفانی، و متافیزیكی، و انسان شناسی و حتی فقهی و ... این گرایش را به خوبی می‏توان دریافت؛ اما در میان اندیشمندان، بعضاً افرادی فارابی را فرامذهبی تلقی كرده‏اند. جابری در این باره می‏گوید: «فارابی در بیان مدینه فاضله‏اش از اصول اساسی در اندیشه شیعی بهره نگرفته است. ما در آثار ایشان نه به طور صریح و نه به طور تلویحی، اثری درباره وصیت، عصمت، تقیه و تعظیم و تكریم سلاله پیامبر اكرم(ص) نمی‏بینیم و اصولاً فارابی در بیان نظرهایش بر اساس هیچ فرقه مذهبی و كلامی در اسلام عمل نكرده است.»(۳۹) نظر جابری نه تنها از مشی محققانه برخوردار نیست، بلكه خلاف ایده اكثر فارابی شناسان شیعه و سنی است كه در جای خود، در رد آن استدلال خواهیم آورد.
و اما درباره رفتار وی بر طریقه مذهب شیعه، طبیعی است كه باید به شرایط و مقتضیات آن روز نظر كرد. زندگی فارابی در عصری است كه برای شیعیان، آشكار كردن مذهب، كار ساده‏ای نبود، به طوری كه در همان زمان، سه تن از نواب خاص امام عصر (عج)، كه مرجع و ملجأ تشیع بودند، در خفا عمل می‏كردند. جالب است كه نایت سوم، یعنی حسین بن روح نوبختی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ (۳۰۵ ـ ۳۲۶) از خاندان نوبخت ایرانی، به همین دلیل، با دستگاه، همكاری‏هایی داشته و در دوران فقر مالی، خلیفه الراضی بالله به او كمك مالی می‏كرد و به آن‏ها نزدیك می‏شد تا به نیاتش پی‏نبرند.(۴۰)نزاع شدید اعتقادی بین حنبلیان و دیگر فرقه‏ها، از جمله شیعیان، آن چنان شدید بود كه به تعبیر سیوطی، بر سر تفسیر یك آیه «عسی ان یبعثك ربك مقاماً محموداً» آشوب و بلوایی در بغداد به پا شد كه مدت‏ها ادامه یافت و جماعت بسیاری در این نزاع جان باختند. حنبلی‏ها می‏گفتند: معنای آیه این است كه خداوند او را بر عرش خویش می‏نشاند و شیعیان مقام محمود را درباره پیامبر(ص) به قدرت شفاعت او می‏دانستند.(۴۱) بنابراین، در این شرایط، تظاهر به رفتار شیعی بسیار مشكل بود و نقل تاریخیِ هم ما را مساعدت نمی‏كند.
اما در عین حال، سر نخ‏هایی از ارتباط فارابی با برخی از شیعیان مورد توجه نایب سوم امام عصر (عج)، در دست است؛ نظیر محمد بن قاسم كرخی، وزیر عباسی (۳۲۲ ـ ۳۲۹) كه ایشان به توصیه حسین بن روح نوبختی(ع) محل رجوع شیعیان در دربار عباسی بود و هم‏چنین شخصیت سیاسیِ لایقی، مانند ابوالحسن علی بن فرات و فرزندش، ابن فرات، كه در ایام مقتدر بالله به وزارت رسیدند و با سعایت‏هایی كه علیه آن‏ها شد، سرانجام،هر دو به قتل رسیدند.(۴۲)
بنابر نقل ابن ابی اصیبعه و دیگران، فارابی در حدود سال ۳۳۰، یعنی پس از فوت نایب امام عصر(عج) و آغاز غیبت كبری و هم‏چنین در جریان جنگ داخلی، بغداد را ترك می‏كند و به سوی یكی از جناح‏های شیعی، كه خود درگیر جنگ داخلی بودند، می‏رود و بنا به نقل بسیاری از مورخان، در زمره علمای نزدیك سیف الدوله حمدانی در می‏آید كه گفته‏اند: در حمله سیف الدولهٔ به حلب با وی همراه بوده است و از دست سیف الدولهٔ، مقرریِ روزانه چهاردرهم از بیت المال را دریافت می‏كرده است و بنابر برخی از نقل‏ها به سیف الدوله وصیت كرده است كه پس از مرگ، به روش شیعیان بر جنازه‏اش نماز بخواند و دفنش كند.
آورده‏اند كه سیف الدوله در لباس متصوفه و به طور ناشناس، با گروهی از نزدیكان خود بر او نماز گزارد. با فرض درستی این نقل، عمل سیف الدوله دلالت ویژه‏ای دارد كه او برای رعایت احتیاط و جنبه تحفظ، به وصیت عمل كرده است و دلیل آن این بود كه سیف الدوله فرماندهی سپاه را در حفظ ثغور مملكت اسلامی در برابر بیزانس بر عهده داشت و در صفوف سپاه، فرقه‏ها و طوایف مختلف اسلامی، اعم از شیعه و سنی، حضور داشتند و زمینه ایجاد اختلافات و تعصبات مذهبی وجود داشت. بنابراین سیف الدوله ترجیح داد در لباس مبدل و در معیت چند نفر از خواص، بر فارابی نماز میت بخواند.(۴۳)
ب ) شخصیت علمی فارابی
تنوع آثار فارابی در علوم و صناعات مختلف، نظیر فلسفه، منطق، نجوم، طبیعیات و الهیات، موسیقی، ادبیات و سیاست، از ویژگی‏های شخصیت او است و به تعبیر خود وی، در «احصاء العلوم» علوم مشهور پنجگانه، یعنی:
۱. علم لسان و اجزای آن
۲. علم منطق و اجزای آن
۳. علوم تعالیم؛ یعنی علم عدد، هندسه، مناظره، نجوم تعلیمی، موسیقی و علم اثقال و میل
۴. علم طبیعی و اجزای آن ، علم الهی و اجزای آن
۵. علم مدنی، علم فقه و علم كلام(۴۴)
همه این علوم از خود آثاری را به جای گذاشته است. اگر چه برخی از آن‏ها به ما نرسیده، اما آن چه فعلاً در دسترس است، مجموعه بسیار غنی‏ای است كه خوشبختانه در اختیار مؤلف نیز هست و عناوین آن‏ها به ترتیب حروف الفبا، از قرار زیر است:
۱. آراء اهل المدینهٔ الفاضله.(۴۵)
۲. احصاء العلو
۳. الاسئله اللامعه و الاجوبه الجامعه
۴. الالفاظ المستعملهٔ فی المنطق
۵. الامكنهٔ المغلطهٔ
۶. تحصیل السعادهٔ
۷. التحلیل
۸. تلخیص النوامیس
۹. التناسب و التألیف
۱۰. التنبیه علی سبیل السعادهٔ
۱۱. التعلیقات
۱۲. التوطئهٔ
۱۳. الجدل
۱۴. جوامع الشعر
۱۵. الجمع بین رأی الحكیمین
۱۶. الحروف
۱۷. الخطابهٔ
۱۸. الدعاوی قلبیهٔ (دعأ عظیم)
۱۹. رساله البرهان
۲۰. رسالهٔ زینون الكبیر الیونانی
۲۱. رسالهٔ فی مسائل متفرقه
۲۲. رسالهٔ فی الرد علی جالینوس
۲۳. رسالهٔ فی اعضاء الانسان
۲۴. رسالهٔ فی اعضاء الحیوان
۲۵. رسالهٔ فی الرد علی یحیی النحوی
۲۶. رسالهٔ فی اثبات المفارقات
۲۷. السیاسهٔ
۲۸. السیاسهٔ المدنیهٔ
۲۹. شرایط الیقین
۳۰. العبارهٔ
۳۱. علم الالهی
۳۲. علم الحقایق
۳۳. عیون المسائل
۳۴. فصوص الحكم
۳۵. الفصول الخمسهٔ
۳۶. فلسفهٔ ارسطوطالیس
۳۷. فلسفهٔ افلاطون
۳۸. فصول منتزعه (فصول المدنی)
۳۹. فضیلهٔ العلوم
۴۰. القیاس
۴۱. القیاس الصغیر علی طریقهٔ المتكلمین
۴۲. مایصح و ما لا یصح من احكام النجوم
۴۳. ما بعد الطبیعهٔ
۴۴. معانی العقل
۴۵. ما ینبعی ان یقدم قبل تعلم الفلسفهٔ
۴۶. المدخل
۴۷. المسائل الفلسفیهٔ و الاجوبهٔ عنها
۴۸. المقولات
۴۹. الملهٔ
۵۰. الملهٔ الفاضلهٔ
۵۱. موسیقی الكبیر
۵۲. الواحد و الواحد
آثار فوق، منابعی هستند كه در نوشتن این كتاب، از آن‏ها بهره گرفته شده است و برخی از آثار دیگر نیز وجود دارند كه متأسفانه دست‏رسی به آن‏ها نداشتیم در كنار این آثار، مسافرت‏های علمیِ فارابی از ماوراء النهر به حران و بغداد و حلب و دمشق و مصر ، همه حكایت از آن دارند كه وی اندوخته‏های فراوانی از دانش‏ها و علوم و معارف بشری داشته است. تسلط او بر زبان‏های فارسی، تركی و عربی و آشناییِ او با زبان یونانی، به او توانایی داده بود كه بر علوم زمانه خویش چیره گردد تا آن‏جا كه ابن خلكان آورده است: بیش از هفتاد زبان می‏دانست.(۴۶) اگر چه ممكن است این رقم، مبالغه‏آمیز باشد و بعضی از محققان نیز بر آن خرده گرفته‏اند،(۴۷) اما شگفتی‏های فوق العاده وی بیش از آن است كه با یك مبالغه، اقوال شارحان و مورخان خدشه‏دار شوند.
او به طور جامع، بر همه گستره فلسفه یونانی مسلط بود، نصوص را می‏شناخت و با مكاتب یونانی آشنا بود. و به همین دلیل توانست بین مشاهیر مكتب كلاسیك یونانی به زیبایی جمع كند و نیز شاید به همین دلیل بود كه او را پس از ارسطو، معلم ثانی نامیده‏اند. شهرزوری می‏گوید: «فارابی ملقب به معلم ثانی است و در حكمای اسلام، افضل از او به هم نرسید و بعضی گفته‏اند: حكما چهاراند: دو كس پیش از اسلام بودند كه آن ارسطو و اسكندر بود و دو در اسلام بودند كه آن ابونصر و ابوعلی است.»(۴۸)
ج ) نوآوری‏های فارابی
آن چه شخصیت فارابی را ممتاز می‏كندء، نوآوری‏های او است كه ما به برخی از آن‏ها را بیان می‏كنیم:
۱. تأسیس فلسفه اسلامی
اگر چه برخی فارابی را مؤسس اول فلسفه، به معنای حقیقی، دانسته‏اند، اما تردیدی نیست كه وی پایه گذار فلسفه اسلامی است و شاید لقب معلم ثانی، بعد از ارسطو، در قرن پنجم هجری، یعنی یك قرن بعد از فارابی، به این دلیل به او داده شده است. در مورد نقش فارابی در فلسفه اسلامی، در بیش‏تر اكثر تحقیقات، به طور تفصیل بحث شده است. دكتر داوری، كه بیش‏ترین تلاش را در این زمینه داشته است و كتابی با عنوان «فارابی مؤسس فلسفه اسلامی» تألیف كرده، معتقد است كه فارابی در فلسفه، به مقام اجتهاد رسیده بود و نه تنها مانند ارسطو، معلم علم برهانی بود، بلكه علوم را طبقه‏بندی كرد، علوم اسلامی را هم در طبقه بندی و ترتیب وارد نمود و به تمام آن علوم، صورت منطقی و برهانی داد.(۴۹) وی در جای دیگر می‏نویسد: فارابی در حقیقت، مجدِد فلسفه و مؤسس فلسفه اسلامی است(۵۰)
۲. مصالحه بین فلسفه و دین
در نگاه فارابی، حقیقت فلسفه همان معرفت به خداوند یكتا است و از این لحاظ، با دین كه بر بنیاد توحید و ایمان به خداوند است، تفاوتی ندارد. تنها فرق آن دو، نه در غایت و ماهیت، بلكه به صورت متدولوژیك است. یكی با قوه نظری است و دیگری با قوه متخیله است و انسان كامل فارابی‏ء كه همانا «رئیس اول» و «نبی» و «امام» است، در هر دو قوّت، مورد عنایت عقل فعال است؛(۵۱) اما دیگران متفاوتند. در نظر فارابی از لحاظ روشی، زبان فلسفه كه برهان است مقدم بر زبان اقناعیِ دین است(۵۲) سانكاری می‏گوید: «فلسفه از نظر فارابی، راهی بود برای فهمیدن این كه چرا شریعت، ضامن كمال و سعادت است. عقلانی كردن این راه، هدف غاییِ نظام فلسفه او بود.(۵۳)
۳. جمع بین فلسفه افلاطون و ارسطو
فارابی بر خلاف حكمای مسیحی و آشنایان با فلسفه ارسطو و افلاطون در عصر وی، بین دو فلسفه به ظاهر متضاد، به خوبی جمع كرد و كتاب «الجمع بین رأی الحكیمین» را در این باره تالیف كرد كه در مقدمه آن می‏گوید: «چون دیدم اكثر اهل زمان ما درباره حدوث و قدم عالم با هم نزاع دارند و مدعی هستند كه بین حكیمین، افلاطون و ارسطو، درباره اثبات مبدع اول و در وجود اسباب آن و در امر نفس و عقل و در مجازات بر اعمال خیر و شر و در بسیاری از امور مدنی، اخلاقی و منطقی، اختلاف وجود دارد، لذا من تصمیم گرفتم در این كتاب، بین آرای آن دو جمع نمایم.
۴. علت فاعلی
فارابی در بحث وجود و ماهیت، برای نخستین بار، علت فاعلی را بر خدا منطبق كرده است و حقیقت و غایت فلسفه را نه فقط كشف جهان، به تعبیر یونانیان، بلكه معرفت به خدا به تفسیر اسلامی آن دیده است.(۵۴)
۵. نظریه تطور عقول
نظریه عقول را، كه از عقل بالقوه آغاز می‏شود و عقل مستفاد را به عقل فعال متصل می‏كند، فارابی از فلسفه كلاسیك یونان گرفت و با آشتی دادن آن با مبانی اسلامی، عقل فعال را بر فرشته وحی و روح القدس و جبرئیل امین منطبق كرد و افاضات آن را، كه از منبع الهی دریافت می‏كند، به انسان كامل و «نبی» و «واضع النوامیس» می‏رساند.(۵۵)
۶. انطباق انسان كامل بر فیلسوف و امام و رئیس اول
اگر چه در فلسفه كلاسیك، افلاطون به فیلسوف شاه معتقد بود و در كتاب پنجم جمهور می‏گفت: یا فیلسوف باید پادشاه شود یا پادشاهان باید در سلك فلاسفه در آیند؛ اما فارابی این معنا را گسترش داد و از اصطلاحات اسلامی نیز بهره گرفت و فیلسوف كامل خود را بر «امام»، «نبی»، «واضع نوامیس»، «ملك مطلق» و «رئیس اول» منطبق كرد.(۵۶)
۷. ممكن الوجود وواجب الوجود
ظاهراً فارابی نخستین فیلسوفی است كه تصور واجب و ممكن را به جای حادث و قدیم مطرح می‏كند. او موجود را به واجب الوجود و ممكن الوجود تقسیم می‏كند و غیر از آن دو، وجود دیگری را تصور نمی‏كند. در ممكن الوجود می‏گوید: چون هر ممكنی را ناگزیر باید علت مقدمی بر آن باشد و چون امكان ندارد علت‏ها به طور تسلسلی و دوری تا بی‏نهایت باشند، پس ناچار به وجود موجودی كه وجود آن واجب است، معتقد می‏شویم كه برایش علتی نباشد.(۵۷)۸. منطق صوری
فارابی اولین دانشمندی است كه منطق صوریِ یونانی را به طور كامل ومنظم فهمیده و به عرب‏ها انتقال داده است. وی ارسطو را مرد فوق العاده‏ای می‏دانست و به همین سبب، كتاب‏های منطق او را شرح كرد و بر آن‏ها حاشیه نوشت و مشكلات آن‏ها را روشن ساخت و اسرار آن‏ها را كشف و آن‏ها را ساده و آسان نمود و آن چه را مورد نیاز بود، در كتاب‏های خویش عبارت، با اشارات لطیف، گردآورد و نكاتی را كه كندی، فیلسوف مسلمان قبل از او، از آن‏ها غافل مانده بود، از لحاظ تجزیه و تحلیل، همه را بیان كرد.(۵۸)
۹. احكام نجوم
با توجه به گرایش فارابی به كشف حقیقت و ممحض شدن در فلسفه طبیعی بود كه وی با احكام پنداری و خارق العاده‏ای كه از نجوم به سرنوشت بشر نسبت داده می‏شد، به مبارزه برخاست و احكام نجوم را باطل اعلام كرد و با دانشمندان معاصر معتقد به سعادت و نحوست نجوم و نیز پیشینیان مخالفت كرد. بر این اساس، وی كتاب «ما یصح و مالایصح من احكام النجوم» را نوشت.
۱۰. مضادات مدینه فاضله
اگر چه در مباحث علم مدنی خویش از فلسفه كلاسیك بهره گرفته است اما تردیدی نیست كه معماریِ فارابی آن چنان از معارف قرآنی بهره گرفته است كه با مصالح و مواد اولیه خود، تفاوت ماهوی دارد. او سه نوع مدینه ضد فاضله بیان كرده كه هر كدام به شش نوع مدینه تقسیم می‏شوند. بنابراین، هجده نوع مدنیه وجود دارد و هر كدام یا در نظام سیاسی مدینه است یا در نظام سیاسی امت و یا در نظام سیاسی معموره ارض (دولت جهانی) كه در مجموع ۵۴ نوع نظام سیاسی به وجود می‏آید. این تقسیم از ابتكارات فارابی است و سابقه‏ای در قبل ندارد.
۱۱. نظام رهبری
فارابی بر خلاف تصور نادرست معاصران از وی، بر اساس بینش واقعگرایی، نظام رهبری را طوری معماری كرده كه هیچ‏گاه به بن بست نمی‏رسد. سطح اول و دوم رهبریِ او یقیناً ایده آلی و انحصاری است؛ یعنی «رئیس اول» و «رئیس مماثل»؛ اما سطوح بعدی، یعنی «رهبری سنت»، «رهبری افاضل» و «رهبری رؤسای سنت» این‏ها همان رهبریِ فقهای جامع الشرائط است كه در جای خود، آن را مفصل توضیح داده‏ایم.(۵۹)
۱. دكتر رضا داوری در كتاب فارابی مؤسس فلسفه اسلامی، در این باره بحث تفصیلی دارند.
۲. محسن مهدی در كتاب الفارابی مدعی است: درباره صحت گزارش‏های تاریخ نویسان كهن، هیچ گونه مدرك مطمئن و معتبری وجود ندارد و اضافه می‏كند كه تمام اطلاعات موجود درباره منشأ خانوادگی ، محل تولد فارابی در آسیای صغیر، ارتباط پدر او با دربار سامانیان ، شغل و معیشت او در ایام جوانی و حتی اینكه او از شرق به بغداد رفته باشد و نه از غرب، محل تردید و ابهام بوده و لازم است همه مفروضات محققین در این باره، مورد مداقه مجدد قرار گیرد. نقل از: ناظرزاده كرمانی فلسفه سیاسی فارابی، ص ۷.
۳. در كتاب موسیقی الكبیر، ص ۲۹۰ از حضور خود در شهر بغداد خبر می‏دهد و می‏گوید: «چون در این شهر، كه كتاب خود را در آن می‏نگاریم، طنبور بغدادی مشهورتر است، بهتر آن دیدیم كه سخن را با شرح این نوع طنبور آغاز كنیم و بعد از آن به طنبور خراسانی بپردازیم».
۴. در عصر فارابی، از آغاز دوران ترجمه تا زمان ایشان، به ویژه بغداد، مركز خلافت، بین فقیهان، متكلمان، محدثان و فیلسوفان این نزاع در میان بود كه ترجمه شرح متون یونانی مضر به دین و دیانت است و این اتهام را به فارابی نیز وارد كردند و او به دو نحو جواب داد كه اولاً افلاطون و ارسطو دو فیلسوف و حكیم الهی هستند و ثانیاً پیروی ما از آن‏ها تقلید كوركورانه نیست: «فان ذلك من فعل من هوغبی» تبعیت ظاهری و بدون تأمل و تحقیق كاری جاهلانه است (ر . ك: كتاب القیاس الصغیر علی طریقه المتكلمین، ص ۶۸) فلذا فارابی، هم برای طرح منطق و هم دفاع در مقابل اتهام اهل سنت، كتابی را نگاشت كه در آن، احادیث پیامبر اكرم(ص) بود. در تراجم، از این كتاب یاد شده، ولی مع الاسف به دست ما نرسیده است.
۵. فارابی خطاب به ابوجعفر محمد بن قاسم كرخی، وزیر عباسی در بغداد، كه از سال ۳۲۲ تا ۳۲۹ وزیر ابوالعباس الراضی بالله و ظاهراً شیعه بود و مورد احترام حسین بن روح نوبختی، نائب امام زمان علیه‏السلام است و از فارابی درخواست تدوین كتابی در موسیقی می‏كند، می‏نویسد: «گفتی كه ... اشتیاق داری در محتوای صناعت موسیقی منسوب به گذشتگان بنگری و از من خواستی كه در این باب كتابی تألیف كنم و شرح و توضیحی آن چنان بپردازم كه فراگرفتن آن برای هر خواننده‏ای آسان گردد. من چندی درنگ كردم تا آن كه در كتاب‏هایی كه در این فن از قدما و یا متأخران به دست ما رسیده، تأمل نمودم وامید آن داشتم كه در میان آن‏ها آن چه خواسته تو را بر آورد و ما را نیز از پرداختن كتابی تازه در موضوعی كه پیش از این نگاشته شده، بی نیاز كند، بیابم ... از این رو، بر آن شدم كه خواسته، تو را اجابت كنم». و در پایان كتاب می‏نویسد: «ای كه خدایت عزت پایدار كناد، اینك شرح صناعتی كه خواستی بر آن آگاه شوی، پایان پذیرفت.
ر . ك: موسیقی الكبیر، ص ۱ و ۵۶۵.
۶. مهدی، محسن، مقدمه كتاب الحروف.
۷. شهری است در معبر خاوری رود سیحون كه اول موسوم به پاراب یا فاراب بود و بعدها به اتراره موسوم گردید. امیر تیمور در سال ۸۰۷ هنگامی كه تدارك فتح و تسخیر چین را می‏دید، در این شهر جان سپرد. فاراب هم بر شهر و هم بر ولایت آن اطلاق می‏شد و گاهی كرسی ولایت اسبیجاب نیز محسوب می‏گردید. ربض آن در قرن چهارم به نام كدر نیز موسوم بود. مقدسی گوید: پاراب شهری بزرگ است و هفت هزار تن جمعیت دارد با مسجد جامع و بازارهای بزرگ، باروی مستحكم و ارگ ... به گفته قزوینی شهر فاراب در اراضی باتلاقی و نمكزار جای داشت. ابو نصر فارابی در این شهر به دنیا آمد؛ ولی به گفته ابن‏حوقل زادگاه ابونصر فارابی شهر كوچك وسیج در دو فرسخی فاراب است كه مسجد جامعی در بازار دارد. یك قرن بعد فاراب «اترار» نامیده شده و در اوایل قرن هفتم به باد غارت لشكریان مغول رفت؛ ولی پس از اندكی دوباره آباد شد و در سرای اترار بود كه امیر تیمور مرد. (ر . ك: لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمین‏های خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، ص ۵۱۶؛ یاقوی حموی معجم البلدان یاقوی حموی، ج ۴، ص ۲۲۵.
۸. عیون الابناء فی طبقات الاطباء، ج ۲، ص ۱۴۳.
۹. ابن خلكان، وفیات الاعیان، ص ۱۰۰.
۱۰. والتزر می‏گوید: پدر فارابی افسر بود و قبل از ولادت فارابی به استخدام دستگاه خلافت در آمد. همان طور كه از ابن ابی اصیبعه نقل كردیم، هانری كوربن فارابی را از خانواده سرشناسی می‏داند كه پدرش در دربار سامانیان فرماندگیِ لشكر داشت و التزر فارابی را ترك نژاد می‏دانست و عبدالله نعمه و دبور او را ایرانی‏تبار و از خانواده‏ای پارسی برمی‏شمارند.
۱۱. یاقوت حموی (متوفای ۶۲۶ق) در معجم البلدان، ج ۲، ص ۳۵۰ درباره خراسان در قرن ششم می‏گوید: خراسان بلاد وسیعی است كه از عراق و جوین و بیهق شروع می‏شود و تا حدود هندوستان و طخارستان و غزنه و سجستان و كرمان می‏باشد ... خراسان مشتمل بر شهرهای بزرگی است؛ از آن جمله، نیشابور و هرات و مرو و بلخ و طالقان و نسا و ابیورد و سرخس و آن چه از شهرهای زیر نهر جیحون می‏باشد. یاقوت از بلاذری نقل می‏كند كه خراسان چهار ربع بوده بدین قرار: ۱. ربع اول، ایران شهر و آن شامل نیشابور، قهستان و طبسان و هرات و بوشیخ و بادغیس و طوس كه اسم آن طابران است. ۲. ربع دوم، مرو شاه‏جهان و سرخس و نسا و ابیورد و مرو الرود و طالقان و خوارزم و آمل كه هر دو شهر در كنار نهر قرار دارند ۳. ربع سوم، در غرب نهر جیحون است و بین آن‏جا تا نهر هشت فرسخ راه است و شهرهای فاریاب و جوزجان و طخارستان علیا و خست و اندرابه و بامیان و بغلان (افغانستان) و رستاق و بیل و بدخشان است و از اندرابه مردم به كابل می‏روند و ترمذ و آن در شهر بلخ است ۴. ربع چهارم، ماوراء النهر بخاری وشاش (چاچ) و طراز بند و صغه و هوكش و نسف و روبستان و سمرقند.
۱۲. بدوی، عبدالرحمن، موسوعهٔ الفلسفه، ج ۲، ص ۹۳.
۱۳. الفاخوری، حنا و الجر، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص ۳۹۶.
۱۴. صفاء، ذبیح‏الله، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ج اول، ص ۱۵.
۱۵. فارابی مباحث و اصطلاحات نحوی را در كتب ذیل آورده است الحروف و الالفاظ المستعمله فی المنطق.
۱۶. مهدی، محسن، مقدمه كتاب الحروف.
۱۷. همان.
۱۸. I.R. Netton. Alfarabi and His scohool london: Routedge ۱۹۹۲.P.۵
۱۹. دكتر دبور در كتاب تاریخ فلسفه در اسلام، ص ۱۲۴ می‏گوید: شكی نیست كه بیرون آمدن فارابی از بغداد در اثر اضطرابات و آشفتگی‏های سیاسی بود.
۲۰. صفدی، صلاح الدین، الوافی بالوفیات؛ قفطی، تاریخ الحكماء.
۲۱. صلیبا، جمیل، من افلاطون الی ابن سینا، ص ۶۰.
۲۲. فصول آراء اهل المدینه الفاضله، ص ۲.
۲۳. ابن خلكان، وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۱۹۳.
۲۴. در مورد فارابی گفته‏اند: «عاش فارابی فی دولهٔ العقل ملوكاً و فی العالم المادی مفلوكاً؛ او در دولت عقل، هم‏چون شاهان زندگی می‏كرد در حالی كه در زندگی مادی مفلوك و بیچاره بود.
۲۵. امین، احمد، ضحی الاسلام، ص ۹۹.
۲۶. Loiseau de Minerve son vola la tombee de lanuit.
۲۷. الغنوشی، عبدالمجید، الاسس النشكونیه و العضوانیه لفلسفه الفارابی السیاسیه و الاجتماعی، الفارابی، ص ۱۰۱.
۲۸. ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج ۲، ص ۱۳۷.
۲۹. ابن ابی اصیبعه ، عیون الانباء، ج ۲، ص ۱۳۹.
۳۰. مذكور، ابراهیم، فارابی؛ تاریخ فلسفه در اسلام، ج ۱، به كوشش م . م . شریف، ص ۶۳۹.
۳۱. حلبی، علی اصغر، آل بویه و اوضاع زمان ایشان، ص ۴۳۹.
۳۲. امین، محسن، اعیان الشیعه، ج ۴۳، ص ۲۶۳.
۳۳. طهرانی، آقا بزرگ، الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج ۱، ص ۳۳. برای اطلاع بیش‏تر، ر . ك: به روضات الجنات؛ تأسیس الشیعه.
۳۴. الفاخوری، حنا و الجر، خلیل، تاریخ فلسفه در جهان اسلام، ص ۴۰۱.
۳۵. عبدالسلام بن عبدالعالی، الفلسفه السیاسیه عندالفاربی، ص ۲۵.
۳۶. نعمه، عبدالله ، فلاسفه شیعه، ص ۴۰۳.
۳۷. تحصیل السعاده ص ۹۲ ـ ۹۷؛ السیاسهٔ المدنیه، ص ۷۹ ؛ آراء اهل المدینهٔ الفاضله، ص ۱۲۵.
۳۸. تحصیل السعاده، ص ۱۱۵.
۳۹. عبدالسلام بن عبدالعالی، الفلسفه السیاسیه عند الفارابی، ص ۲۸.
۴۰. اباذری، عبدالرحیم، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی، ص ۶۶.
۴۱. سیوطی، عبدالرحمن، تاریخ الخلفاء، ص ۳۸۴.
۴۲. هندوشاه نخجوانی، تجارب السلف؛ لوئی ماسینیون، قوس زندگی منصور حلاج، ص ۵۴.
۴۳. ابن ابی اصیبعه ، عیون الانباء، ج ۲، ص ۱۳۷؛ وفیات الاعیان، ج ۲، ص ۱۹۳؛ صاعد اندلسی طبقات الامم، ص ۶۳.
۴۴. احصاء العلوم، ص ۱.
۴۵. این كتاب توسط دكتر سید جعفر سجادی به فارسی با عنوان اندیشه‏های اهل مدینه فاضله ترجمه شده است.
۴۶. وفیات الاعیان، ص ۱۱۳.
۴۷. مدكور، ابراهیم، فارابی تاریخ فلسفه در اسلام، به كوشش م . م . شریف، ص ۶۴۰؛ ناظرزاده كرمانی، فلسفه سیاسی فارابی، ص ۱۲.
۴۸. شهر زوری، شمس‏الدین محمد بن محمود، نزههٔ الارواح و روضه الاخراح، ص ۳۶۵.
۴۹. داوری، رضا، فارابی مؤسس فلسفه اسلامی.
۵۰. داوری، رضا ، فارابی، ص ۲۸.
۵۱. السیاسهٔ المدنیه، ص ۱۲۵.
۵۲. الحروف، ص ۱۳۱ ـ ۱۳۲.
۵۳. ناظر زاده كرمانی، فرناز، فلسفه سیاسی فارابی، ص ۷.
۵۴. ناظر زاده، فرناز، فلسفه سیاسی فارابی، ص ۳۷.
۵۵. آراء اهل المدینهٔ الفاضله، ص ۱۱۴.
۵۶. تحصیل السعاده، ص ۹۳.
۵۷. نعمه، عبدالله، همان، ص ۳۹۶.
۵۸. همان.
۵۹. ر.ك : به فصل ۱۱ همین كتاب.


همچنین مشاهده کنید