پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

از


از آب خُرد ماهى خُرد خيزد٭
نظير: آب خُرد ماهى خُرد
٭ اقتباسى است از مصراع دوم اين بيت نظامى:
نهنگ آن بِهْ که با دريا ستيزد کز آب خُرد ماهى خُرد خيزد (نظامى)
از آب گل‌آلود مى‌خواهد ماهى بگيرد
رک: آب را گل‌آلوده مى‌کند ماهى بگيرد
از آتشت گرم نشديم، دودش کورمان کرد٭
نظير:
اگر از آتشت گرمى نبينم چرا از دود محنت کور گردم (باباطاهر)
- از کبابش نخورده از دودش کور شده‌ايم
- ز آتشت نشدم گرم و مُردم از دودت (صيرفى قمى)
٭ تمثّل:
نگشتم ز آتشت گرم اى دل‌افروز به دودت کور مى‌گردم شب و روز (نظامى)
از آتش خاکستر به‌عمل مى‌آيد
از آسمان به زمين مى‌بارد نه از زمين به آسمان٭
توانگران به نيازمندان چيزى عطا مى‌کنند نه نيازمندان به توانگران
نظير: هر کجا ديديم آب از جو به دريا مى‌رود (از جامع‌التمثيل)
٭ يا: از آسمان به زمين مى‌بارد يا از زمين به آسمان؟
از آسمان چه رسيد که زمين برنداشت
از آسمان کلاه ببارد يکيش سرِ ما نمى‌افتد!
رک: الهى بخت برگردد از اين طالع که من دارم
از آسمان کلاه مى‌بارد اما بر سر آن که سر فرود آرد (خواجه عبدالله انصارى)
رک: ز تو حرکت از خدا برکت
از آسمان هر چه بيايد زمين برمى‌‌دارد
نظير: از آسمان هر چه بارد زمين برداشت کند
از آسيا که بيرون مى‌روى تو را با سنگ و پاسنگ چه‌کار؟
از آسيا من مى‌آيم تو مى‌گوئى پستا نيست؟
رک: من از آسيا مى‌آيم تو مى‌گوئى پستا نيست؟
از آشيان غُراب طاووس نپرد
رک: از مردم بد اصل نخيزد هنر نيک
از آن پيش بس کن که گويند بس!٭
٭ تحريفى است از مصراع دوم اين بيت سعدى:
بينديش و آنگه برآور نفس وز آن پيش بس کن که گويند بس (سعدى)
از آنجا مانده و از اينجا رانده
نظير:
بين دو پلاس بر زمين است
- هم از شورباى قم مانده هم از هليم کاشان
- چوب دو سر طلاست
- ما را نه از آن خمير نه از اين فطير
- آن بشد از دست و اين به‌دست نيامد.
از آنچه هست مقدّر نه کم شود نه زياد (عبيد زاکانى)
رک: آنچه نصيب است نه کم مى‌دهند...
از آن روزى که عالم را نهادند به هر کس هر چه لايق بود دادند
نظير:
آنکه هفت اقليم عالم را نهاد هر کسى را هر چه لايق بود داد (سعدى)
- خلايق هر چه لايق از آن سرش بزن که شاه فنر است
از آن غمى که گذشته است بر تو باد مکن٭
نظير:
از رفته مينديش و ز آينده مپرس (خيام)
- ز آمده شادمان نيايد بود وز گذشته نکرد بايد ياد (رودکى)
- چه بايد رفته را اندوه خوردن همان نابوده را تيمار بردن (اويس ورامين)
٭ ........................... وز آن بدى که نيامد به‌سوى تومسگان (قطران)
از آن کوچه نرو، مير بلوک جو کاشته! (عامیانه)
نظير:
موش موشک آهسته برو، آهسته بيا که گربه شاخت نزند
- دستتان را بگذاريد روى دلتان که احمدک خيار کاشته
از آن گناه که نفعى رسد به غير چه باک (حافظ)
از آن نترس که‌ هاى و هوى دارد از آن بترس که سر به تو دارد
رک: سگ لاينده گيرنده نباشد
از ابر سيه بارد آب سپيد٭
رک: در نوميدى بسى اميد است
٭ مفتيس از مصراع دوم، اين بيت نظامى:
به‌هنگام سختى مشو نااميد کز ابر سيه بارد آب سپيد
از ابله جز کار ابلهانه برنخيزد
از اثر پى به مؤثّر برند
نظير: از دود پى به آتش برند
از ازل تا به ابد فرصت درويشان است٭
٭ از کران تا به کران لشکر ظلم است ولى ............................ (حافظ)
از اژدهاى هفت سر مترس و از مردم نمّام بترس (از قابوس‌نامه)
نظير: سخن‌چين شريک شيطان و دشمن انسان است.
از اسب افتاده‌ايم، از اصل نيفتاده‌ايم.
نظير:
اگر پيراهنم درديده اصلم نپريده
- اطلس کهنه مى‌شود اما پاتابه نمى‌شود
- اطلس اگر خوار شد پاپيچ چاروادار نشد
- ديبا کهن شود ولى پاتاوه نشود (جوامع‌الحکايات)
- گلاب ريزد اما بوى از وى نريزد (جوامع‌الحکايات)
- مشک ريزد و بويش نريزد
- روغن صاف گنده نمى‌شود
- اگر چند خوارى کند روزگار
- شهان و بزرگان نباشند خوار (اسدى)
- گوهر اگر در خلاب افتد همچنان نفيس است (و غبار اگر بر فلک رود همچنان خسيس) (سعدى)
از اسب دو، از صاحبش جو!
نظير:
اسب دونده جو خودش را زياد مى‌کند
- خر خفته جو نمى‌خورد
از اسب فرود آمده و بر خر نشسته است٭
رک: سگ داده و سگ‌توله گرفته است
٭ يا: از اسب فرود آمد و بر خر نشست (از جامع‌التمثيل)
از اسکندر پرسيدند که پدر را دوست‌تر دارى يا استاد را؟ گفت استاد را (اخلاق ناصرى)
نظير:
اسکندر را گفتند: چرا معلّم خود را زياده از حدّ تعظيم مى‌کني؟ گفت: به سبب آنکه پدر مرا از آسمان به زمين آورده و معلم مرا از زمين به آسمان برده است
- قدر معلم از پدر بيشتر است.
از اصل نيک هيچ عجب نيست فرع نيک٭
نظير:
چنان بوَد پدرى کش چنين بوَد فرزند
- آن‌ چنان مادر اين چنين دختر
٭ ................................ باشد پسر چنين چو پدر باشد آنچنان (سوزنى)
از اونْ ماستِ کَل عباس چشام٭ ديد دلم خواست! (عامیانه)
نظير: چشم مى‌بيند دل مى‌خواهد
٭ چشام: چشم‌هايم
از ايران جز آزاده هرگز نخاست (اسدى)
از ايرانيان جز وفا کس نديد (اسدى)
از اين امامزاده کسى معجز نديده است
نظير:
از اين ديگ چوبى کسى حلوا نخورده است
- از اين شِلّه گرد برنمى‌خيزد
- اگر خبر داشت اسمش را مى‌گذاشتند خيرالله!
از اينجا رانده و از آن مانده ميان دو خر پياده مانده (طوطى‌نامه)
رک: از آنجا مانده و از اينجا رانده
از اين حسن تا آن حسن صد گز رسن!
نظير:
از سليمان تا سليمان فرق‌هاست (مولوى)
- زين عصا تا آن عصا فرقى است بسيار
- شاخهٔ طوبى کجا و شاخهٔ هيزم کجا
- چراغ مرده کجا شمع آفتاب يکجا (حافظ)
- سيمرغ ديگر است و سى مرغ ديگر
- کى بوَد نغمه داود چو آواز دراى (شرف شفروه)
- شکّر مازندران و شکّر هندوستان هر دو شيرينند اما اين کجا و آن کجا
- دانهٔ فلفل سياه و خال مهرويان سياه هر دو جانسوزند اما اين کجا و آن کجا
- ميان ماه من با ماه گردون تفاوت از زمين تا آسمان است
- چشمهٔ حيوان کجا لعلِ لب جانان کجا هر دو جان بخشند اما اين کجا و آن کجا(طهماسبى)
- کرم شب‌تاب کجا گوهر شب‌تاب کجا (يوسف جويبارى)
- فرق باشد ميان شمس و قمر
از اين دُم بريده هر چه بگى بر مباد! (عامیانه)
رک: يکى از يکى پرسيد: خرس تخم مى‌گذارد يا بچه مى‌زايد؟ گفت: از اين دُم بريده هر چه بگوئى برمى‌آيد


همچنین مشاهده کنید