یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

ای(۴)


اين رشته سر دراز دارد!٭
نظير:
خر بزرگه توى دالان است
- گاو هنوز به چرم اندر است (ادبى)
- اين نيم گزش است، نيم گز ديگرش در عقب است
- هنوز کجايش را ديده‌اي!
٭ با زلف بتان مپيچ اى دل ................(اميرخسرو دهلوى)
اين روغن به چرب کردن ناف فلانى هم نمى‌رسد
اين ره که تو مى‌روى به ترکستان است٭ (سعدى)
نظير: اين ره که تو مى‌روى سراب است (سعدى)
٭ ترسم نرسى به کعبه‌اى اعرابى ک.................. (سعدى)
اين ره که تو مى‌روى سراب است ٭
اين ره که تو مى‌روى به ترکستان است
٭ اى تشنه به خيره چند پوئى .......................... (سعدى)
اين ريش و اين قيچي!
رک: اين گوى و اين ميدان
اين زن و زور و زر گذاشتنى است ٭
رک: دنيا گذرگاه است نه قرارگاه
٭ ....................... مهرش اندر درون نکاشتنى است (اوحدى)
اين سبو امروز اگر نشکست فردا بشکند ٭
رک: اين سبو گر نشکند امروز فردا بشکند
٭ بر سفال جسم لرزيدن ندارد حاصلى ............................ (صائب)
اين سبو گر نشکند امروز فردا بشکند
نظير: اين سبو امروز اگر نشکست فردا بشکند (صائب)
مقایسه شود با . 'قيامت گر چه دير آيد بيايد' و 'از دست اجل هيچ‌کسى جان نَبَرد'
اين سخن‌هاى چو مار و کژدمت ما رو کژدم گردد و گيرد دُمت!
رک: آن سخن‌هاى چو مار و کژدمت...
اين سرِ من و آن شمشير شما!
رک: اين گردنِ باريک ما و آن شمشيرِ تيز شما!
اين سزاى آنکه از ياران بريد٭
٭ گفت حقّسْتَت بزن دستت رسيد .......................... (مولوى)
اين سنگ و اين پاسنگ!
رک: اين گوى و اين ميدان
اين سى هم بالاى غَمْسي! (عامیانه).٭
رک: اين غم ما هم به بالاى غم‌هاى ديگر!
٭ اين کلمه در اصل 'خمسين' بوده و در تداول عامه تبديل به 'غمسي' شده است
اين شتر را درِ خانهٔ ديگرى بخوابان!
رک: برو اين شتر را درِ خانهٔ ديگرى بخوابان
اين طفل يک شبه رهِ صد ساله مى‌رود٭
٭ طيِّ مکان ببين و زمان در سلوک شعر ک....................... (حافظ)
اين عجب نيست رجب است! (عامیانه).
عبارتى است تمسخرآميز در جواب به کسى که از وقوع امرى اظهار شگفتى کند.
اين عجوزه عروس هزار داماد است٭
نظير: اين عروسى است که در عقد دو صد داماد است
٭ مجو درستى عهد از جهان سست نهاد ک.......................... (حافظ)
اين عروسى است که در عقد دو صد داماد است٭
رک: اين عجوزه عروس هزار داماد است
٭ دل بر اين پيره‌زن عشوه‌گر دهر مبند ک............................ (خواجو)
اين غم ما هم به بالاى غم‌هاى دگر!
نظير:
اين سى هم بالاى غَمْسي! (عامیانه).
- اين هم اندر عاشقى بالاى غم‌هاى دگر!
- آب که از سر گذشت چه يک نيزه چه صد نيزه!
- ما که در جهنم هستيم يک پلّه پائين‌تر!
- الشمس والضحيهٰا، اين هم بالاى آنهاها! (عامیانه).
اين فطير از آن خمير است
نظير: اين تيشه از خمير است
اين قافله تا به حشر لنگ است٭
نظير:
پالان خر دجّال است، شب مى‌دوزيم صبح پاره است
- اين رشته سر دراز دارد
٭ تمثل:
تا کار به‌ دست اين دبنگ است اين قافله تا به حشر لنگ است (ايرج ميرزا)
اين قبايش، تا قندش را مهيّا کنم (عامیانه).
رک: اين قَدَکشْ، تا قندش را مهيّا کنم
اين قبرى که سرش گريه مى‌کنى مرده توش نيست! (عامیانه).
ُنظير: سر قبرى گريه کن که مرده توش باشد
اين قدر خر هست و ما پياده ميِ‌رويم!٭
نظير: تا خر هست پياده نبايد رفت
٭ يا: آن قدر خر هست ما چرا پياده راه مى‌رويم
اين قَدَکَشْ، تا قندش را مهيّا کنم (عامیانه).
مردى يک طاقه قدک نزد خياط برد تا برايش قبائى بدوزد، از اجرت دوخت پرسيد، خياط گفت: اجرت آن يک طاقه قدک و يک کلّه قند خواهد بود! آن مرد بيدرنگ طاقهٔ قدک را پيش خياط گذاشت و از دکّان بيرون رفت. خياط پرسيد: کجا مى‌روى؟ مرد جواب داد: اين قدکش، تا بروم قندش را مهيا کنم!
اين‌کار به‌سر نشود تا خواجه به در نشود (از اسرارالتوحيد)
اين‌کار کارِ عشق است، دخلى به دين ندارد
رک: کارِ دل است، کار خشت و گِل نيست
اين کاسه نيم‌کاسه‌اى در زير دارد!
رک: زير کاسه نيم‌کاسه‌اى هست
اينکه تو بينى به زير خرقه خزيده کهنه حريفى است چشم که چرخ نديده!٭
  اينکه گوئى اين کنم يا آن کنم اين دليل اختيار است اى صنم (مولوى)
نظير:
اختيارى هست ما را بى‌گمان حسّ را منکر نتانى شد عيان (مولوى)
- آنچه خواهى و آنچه جوئى آن شود (مولوى)
٭ تحريفى ست از اين بيت خاقانى:
اينکه تو بينى به زير خرقه خزيده کهنه حريفى است شمع جمع حريفان
اينکه مى‌بينم به بيدارى است يا رب يا به خواب٭
نظير: من که از بخت خود اين واقعه باور نکنم
٭ .......................... خويشتن را در چنين نعمت پس از چندين عذاب (انورى)
مصراع 'اينکه مى‌بينم به بيدارى است يا رب يا به خواب' در اشعار شش شاعر ديگر زير نيز ديده مى‌شود: ابن‌يميم، سلمان ساوجى، جامى، سرخوش، شکيب اصفهانى، قاآنى.
اين کيسه که تو دوخته‌اى تا قيامت پر نمى‌شود
رک: آدم طمع‌کار هفت کيسه دارد هر هفت خالى.
اين گربهٔ ميو ميو بابا از آن تو و آن قاطر چموش لگدزن از آنِ من!
رک: آن گربهٔ مصاحب بابا از آن تو...
اين گردنِ باريک ما و آن شمشير تيز شما! (عامیانه).
نظير:
اين سر من و آن شمشير تو!
- گردن ما از مو باريک‌تر و شمشير شما از الماس برّنده‌تر!
- آنچه گوئى و آنچه فرمائي! سرنپيچيم از آن که مولائى
اين گز و اين پيمان!
رک: اين گوى و اين ميدان
اين گناهى است که در شهر شما نيز کنند٭
٭ مقتبس از مصراع دوم اين بيت خواجو:
گر کند ميل به خوبان دل من عيب مکن اين گناهى است که در شهر شما نيز کنند
اين گوى و اين ميدان!
نظير:
اين چاه و اين ريسمان
- اين گز و اين پيمان
- اين مرده و اين گورستان
- اين سنگ و اين پاسنگ
- اين تخم و اين زمين
- اين آش و اين کاسه
- اين آش و اين نقاره
- اين ريش و اين قيچي!
اين مال من، اين مال منبر، اين هم مال ننهٔ قنبر! (عامیانه).
نظير: يا مفت، يا مفت، يا مفت!
اين متاعى است که بر هر سر بازارى هست ٭
٭ عشق چيزى نبوَد تازه که نشناسد کس
  ...................(کوثر همدانى)
اين مرده به اين شيوه نمى‌ارزد
اين مرده و اين گورستان
رک: اين گوى و اين ميدان
اين منم، زردى و سرخى به تنم؟ (عامیانه).
رک: اين منم تى‌تيش مامانى به تنم؟


همچنین مشاهده کنید