یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

از(۱۰)


از محبت نار نورى مى‌شود وز محبت ديو حورى مى‌شود (مولوى)
نظير:
از محبت خارها گل مى‌شود
- اگر بر ديدهٔ مجنون نشينى به غير از خوبى ليلى نبينى (وحشى بافقى)
- هيچ عاشق نبوَد ز عيب معشوق آگاه (فرخى)
- هيچ عاشق عيب معشوق نبيند (مرزبان‌نامه)
- ملامتم چه کنى اى رقيب در عشقش ببين به ديدهٔ مجنون جمال ليلى را (ابن يمين)
- محبت تلخ‌ها را شيرين مى‌کند
- اى بسا زشت که در ديدهٔ عاشق زيباست (سرخوش تفرشى)
از محقق تا مقلّد فرق‌هاست (مولوى)
از مُردار تغذيه کردن کار هر حيوانى نيست
از مردم بداصل نخيزد هنر نيک٭
نظير:
از جهنم باد خنک نمى‌وزد
- از بدان جز بد نيايد در وجود (گلشن آزادى)
- آب حيات از دم افعى مجوى
- مَطَلَب بوى نافه ار مردار (مکتبى)
- از هيزم تر دود بيرون مى‌آيد نه نور
- درخت مُقُل نه خرما دهد نه شفتالو (سعدى)
- بد ز بدگوهران پديد آيد (عنصرى)
- هرگز از شاخ بيد بَر نخورى (سعدى)
- نيارد شاخ بد جز تخم بد بار (اسعد گرگانى)
- هرگز از کاشانهٔ کرکس همائى برنخاست (خاقانى)
- از آشيان غراب طاووس نپَرد
- خرزهره رطب بار نيارد
- عود نايد ز دود چوب اراک (انورى)
- تو از تيرگى روشنائى مجوى (فردوسى)
- ز بدگوهران بد نباشد عجب (فردوسى)
رک: از مار نزايد جر ماربچه
٭ .......................... کافور نخيزد ز درختان سپيدار (منوچهرى)
از مردم نوکيسه وام مگير (قصص‌الانبياء)
نظير:
از نوکيسه قرض نکن، وقتى فرض کردى خرج نکن
- از نوکيسه مکن هرگز درم وام که رسوائى و جنگ آرد سرانجام (ناصرخسرو)
- ز نوکيسه‌ها وام هرگز مگير (اخگر)
از مرده حديث برنيايد
نظير:
سرِبريده سخن نگويد
- سرِ بريده بانگ نکند
- مرده سخن نگويد
- مرغ حلق‌بريده هرگز بانگ نکند (طوطى‌نامه)
- مرغ سربريده و گنجشک بسمل کرده هرگز در بانک نيايد (طوطى‌نامه)
- برنيايد ز کشتگان آواز (سعدى)
- مار مرده نگزد
- ز کُشته برنيايد هرگز آواز (جامى)
- آن‌کس که بميرد زِ وى آواز نيايد (خواجه کرمانى)
از مردى تا نامردى يک قدم است
از مرگ بَتَر صحبت نااهل بوَد ٭
رک: روح را صحبت ناجنس عذابى است اليم
٭ با مردم نااهل مبادا صحبت ک...................(خواجه عبدالله انصارى)
از مرگ بگير تا به تب راضى شود
از مرگ خود چاره نيست
رک: آدميزاد تخم مرگ است
از مرگ سُخن بر سر بيمار مگوئيد (جهان قزوينى)
از مست سخن مگير بر دست
رک: سخنِ مست تو بر سست مگير
از مست و مجنون و خفته و کودک قلمِ تکليف برگرفته‌اند (مرزبان‌نامه)
رک: سخنِ مست تو بر مست مگير
از مشک بوى آيد از کاه دود (اسدى)
از مصاحب ناجنس احتراز کنيد٭
رک: روح را صحبت ناجنس عذابى است اليم
٭نخست موعظهٔ پير مى‌فروش اين است ک.................... (حافظ)
از معدهٔ خالى چه قوّت آيد و از دست تهى چه مروت (سعدى)
رک: شکم گرسنه ايمان ندارد
از مقلّد تا محقّق فرق‌هاست٭
٭ ........................... کاين چو داود است و آن ديگر صداست (مولوى)
از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم برويد جو ز جو (مولوى)
نظير:
دنيادار مکافات است
- دنيا مکافات خانه است
- همه‌جا دوش به دوش است مکافات عمل (پورياى ولى)
- اين خاک توده خانهٔ پاداش و کيفر است (کافى بخارائى)
- هر عمل اجرى و هر کرده جزائى دارد (حافظ)
- هر کسى آن دَرَوَد عاقبت کار که کشت (حافظ)
- هر چه بکارى درو مى‌کنى
- گندم نتوان درود چون جو کارى (از قابوس‌نامه)
- از جَو جَو رويد و گندم ز گندم (ناصر خسرو)
- به‌جز کشتهٔ خويشتن ندروى (سعدى)
- گندم نبرى به خانه چون جو کارى (سعدى)
- آنچه دى کاشته‌اى مى‌کنى امروز درو طمع خوشهٔ گندم مکن از دانهٔ جو(ظهير فاريابى)
- در مزرع دهر هر چه کارى دَرَوى
- دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر کاى نور چشم من به‌جز از کشته ندروى(سعدى)
- با آنکه خداوند رحيم است و کريم گندم ندهد بار چو جو مى‌کارى (مولوى)
- اين جهان کوه است و فعل ما ندا سوى ما آيد نداها را صدا (مولوى)
- هر چه کنى به خود کنى گر همه نيک و بد کنى (اوحدى)
- هر چه کارى در بهاران تيرماهان بدروى (خواجه عبدالله انصارى)
- مکافات بد را بد آيد پديد (فردوسى)
- عمل هر کس پاپيچ خودش مى‌شود
- مکافات به قيامت نمى‌ماند
- ديده‌گر بينا بوَد هر روز روز محشر است (صائب)
از من به در، به جوال کاه! (عامیانه).
نظير:
من که شدم ز دنيا به در، دنيا شود زير و زبر
- من زنده جهان زنده، من مرده جهان مرده
- مرگ خوب است براى همسايه! (يا: مرگ حق است اما براى همسايه!)
از منِ بى‌نشان چه پرسى حال حال سگ، حال گربه، حال شغال
از من جو، از تو دو، بخور کاهى، برو راهى (عامیانه).
از من خيرت که بينوا خواهى شد!
از منع ميل افزون‌تر شود
رک: منع چو بيند حريص‌تر شود انسان
از موى سيه مترس و از ابر سفيد از موى سفيد ترس و از ابر سياه!
رک: صد گرگ درنده توى گلّه بهتر ز عجوز در محلّه
از مهترى فقط جو دزديش را ياد گرفته است
رک: از نمدمالى فقط پُف آبش را بلد است
از ميانِ تهى بانگ مى‌زند خشخاش
رک: طيلى که جوفش خالى است صدايش عالى است!
از ناچارى زير دُم خر را هم مى‌بوسند!
رک: از درد لاعلاجى به خر مى‌گويند 'خان‌باجي'
از نادانِ مغرور اجتناب نما (خواجه عبدالله انصارى)
نظير: بپرهيز از نادانى که خود را دانا شمرد (قابوس‌نامه)
از نامرد هرگز مردى نيايد (سَمَک عيّار)
از نامه نخوانند به‌جز آنچه نوشته است٭
٭ نيکى و بدى در گُهر مرد سرشته است ........................... (سعدى)
از نان و گوشت بگو٭
نظير: از خر بگو!
٭ دهخدا در امثال و حکم خود در ذيل اين مَثَل مى‌نويسد: 'حاج سيد ابراهيم اخوى (...) در دورهٔ اول مجلس شوراى ملّى وکالت داشت و غالباً هر وقت وکيلى ديگر در يکى از معضلاتِ امور عنوان بحثى مى‌کرد سيد محترم که از تنگى نان و گوشت شهر و عسرت اهالى از اين حيث متأثر بود مى‌گفت: 'از نان و گوشت بگو!'
از نخورده بگير بده به خورده، که خورده خورده‌ دانش درد مى‌کند! (عامیانه).
يعنى حرص و طمع آدم دارا از حرص و طمع نادار بيشتر است
نظير: از ندار بگير بده به دارا - آنکه خورده، خورده دانش درد مى‌کند
از ندار بگير بده به دارا
رک: از نخورده بگير بده به خورده...
از نرخ لوبيا آگاه نيست (يا: از نرخ پياز آگاه نيست)٭
نظير: نمى‌داند کجا به کجاست - از نرخ پياز آگاه نيست
٭ تمثّل:
آگه آنگه شوى از نرخ پياز که نيائى به راه راست جواز (سنائى)
از نصف ضرر برگشتن تلخ است
رک: از ضرر هرچه برگردد نفع است
از نصيحت مست را آگاه کردن مشکل است (صائب)
رک: به مست و به ديوانه مدهيد پند
از نفسِ بدان چشم نکوئى نتوان داشت٭
نظير:
از بد نهاد توقع نيکى مداريد
- حرامزاده مسجد نمى‌سازد
٭ ......................... هرگز ندهد نفع عسل زهرِ هلاهل(سلمان ساوجى)


همچنین مشاهده کنید