یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

از(۶)


از دو بُرد٭ قبائى نداند کرد
رک: جو دو الاغ را نمى‌تواند قسمت کند
٭ بُرد: نوعى پارچهٔ کتانى راه راه
از دود پى به آتش مى‌برند
نظير: از اثر پى به مؤثر برند
از دور شيون سور نمايد٭
نظير: دوزخ از دور بهشت است تماشائى را (جنونى قندهارى)
٭ يا: از دور ماتم سور نمايد
از دور مى‌برَد دل و نزديک زهره را!
رک: آواز دهل شنيدن از دور خوش است
از دوست به‌جز دوست نمى‌بايد خواست
از دوست به دشمن نتوان برد شکايت ٭
٭ جور سگ کوى تو نگويم به رقيبان ..................(کمال خجندى)
از دوست پيامّى و زما تسليمى (خاکى مشهدى)
نظير: از دوست يک اشارت از ما به‌سر دويدن (ابن يمين)
از دوست چه دشنام و چه نفرين چه دعا ٭
رک: هر چه از دوست مى‌رسد نيکوست
٭ با آنکه خوش آيد از تو اى يار جفا ليکن نبوَد جفات هرگز چو وفا
با اين همه راضيم به دشنام از تو ک...............(ظهير فاريابى)
از دوست يک اشارت از ما به سر دويدن (ابن يمين) ٭
نظير: از دوست پيامّى و ز ما تسليمى (خاکى مشهدى)
٭ گويَش چه گفت؟ گفتا: گر خوانى ار برانى ..................(ابن يمين)
سلمان ساوجى نيز همين مضمون را دوبيتى زير گنجانيده است:
ديشب خيال رويت با آب ديده مى‌گفت بيرون شتاب تا من بتوانم آرميدن
اشک از سر ارادت بر رخ دويد و گفتا ............................
از دولت سرِ گندم تلخه هم آب مى‌خورد
رک: هزار تلخه پاى يک شيرينه آب مى‌خورد
از دِه بيرونش کرده‌اند ادعاى کدخدائى مى‌کند!
رک: يکى را به ده راه نمى‌دادند ساغ خانهٔ کدخدا را مى‌گرفت
از دهن تا گوش چهار انگشت راه است
از دِه ويران که ستاند خراج؟٭
نظير:
از ديه خراب خراج نتوان خواست (سمک عيار)
- ملک ويران گشته را انديشهٔ تاراج نيست (کاتبى)
رک: دارنده مباش از بلاها رستى
٭ در کرم آويز و رها کن لجاج ...................... (نظامى)
از ديدنِ ماه بهره بر نتوان داشت (از اسرارالتوحيد)
از ديده بسى فرق بوَد تا به شنيده (کمال خجندى)
رک: شنيدن کى بوَد مانند ديدن
از ديگ جهان چون دو سه کفگير کشيدى باقى همه‌اش آن مزه دارد که چشيدى (لاادرى)
از ديگ چوبى روغن برنيايد
از ديگ چوبين کسى حلوا نخورده
نظير:
خانهٔ خرس و انگور آونگ؟
- خانهٔ خرس و کاسهٔ مسي!
از ديگ خالى روغن نتوان کشيد
از ديگ خالى کاسه پُر نمى‌شود
از ديوار راست بالا برو! تکليفى شاق و مالايطاق است.
نظير: نَريزا، الآن بزا!
از ديوار شکسته و زن سليطه و سگ بى‌قلاده بايد حذر کرد
رک: از زن سليطه و ديوار شکسته و سگ بى‌قلاده بايد حذر کرد
از ديوار کسى بالا نرو تا از ديوارت بالا نروند
رک: مکوب درِ کسى را تا درت را نکوبند
از ديوار کوتاه همه بالا مى‌روند
نظير: الهى ديوار هيچ‌کس کوتاه نباشد
از ديو مهربانى نيايد
رک: از گرگ شبانى نيايد
از ديه خراب خراج نتوان خواست (سمک عيّار)
رک: دارنده مباش از بلاها رستى
از راه افتاده‌ايم، از کار نيفتاده‌ايم
از راه برو، بيراه نرو، هر چند که راهت دورتره٭
٭ مصراعى است از يک ترانهٔ عاميانه ساختهٔ آوازه‌خوانى دوره‌گرد و باذوق که در دوران قاجار مى‌زيسته است.
از روباه پرسيدند: کو شاهدت؟ گفت: دُمبم!
رک: به روباه گفتند: کو شاهدت؟ گفت: دُمبم! (عامیانه).
از رود خشک ماهى نمى‌توان گرفت
رک: از ترب روغن برنيايد
از روزن سر برون کن تا روز را ببينى
نظير: تا جنينى کار خون‌آشامى است (مولوى)
از روز رسيده٭ نتوان گريخت و از روزيِ نارسيده نتوان خورد
٭ روزِ رسيده = روز اجل، روزى که اجل فرا رسد
از روغنِ پنبه‌دانه حلوا درست نمى‌شود
رک: از ترب روغن برنيايد
از روى لاعلاجى به خر مى‌گويند 'خانم‌باجي' ! (عامیانه).
نظير:
از زور لاعلاجى به گربه مى‌گويند 'خانم‌باجي'
- از ناچارى زير دُم خر را هم مى‌پوسند
- دستى را که نتوان بريد بايد بوسيد
- با آنکه خصومت نتوان کرد بساز (سعدى)
- روزگار آئينه را محتاج خاکستر کند (صائب)
- ناچارى را چه ديده‌اي!
از روى نيکو همه کار نيکو آيد (سَمَک عيار)
از ريش مى‌کَنَد و پيوند سبيل مى‌کُند
نظير: از بُز بُرَّند و به پاى بُز بَر بندند
از ريش و پوستين نشود خواجه کدخداي٭
مقایسه شود با . ملائى به عبا و دستار نيست
٭ .................................... بُز نيز ريش دارد و سگ نيز پوستين (...؟)
از زحل کار مشترى مَطَلَب (فيضى)
نظير: از پرى آدمى‌گرى مطلب
از زنده‌هاى مرده که خيرى نديده‌ايم اى مرده‌هاى زنده فداى فيورتان!
بيتى است که به کنابه و تمسخر دربارهٔ بزرگان به‌کار برند
از زن سليطه و ديوار شکسته و سگ بى‌قلاده بايد حذر کرد
نظير:
از سه چيز بايد حذر کرد: ديوار شکسته، زن سليطه، سگ گيرنده
- پيش زن سليطه و پس قاطر چرخ مخور
- زن سليطه سگ بى‌قلاده است!
از زور پسى به گربه مى‌گويد ' آقاعمو' !
نظير: از درد بى‌کسى به گربه گفتم تو کسي!
از زور لاعلاجى به گربه مى‌گويند 'خانم‌باجي'
صورت ديگرى است از 'از روى لاعلاجى به خر مى‌گويند 'خانم‌باجي' . رجوع به اين مَثَل شود
از زياد دويدن کفش پاره مى‌شود. تلاش و کوشش بى‌حد گاهى حاصلى جز زيان ندارد
نظير:
از پُر دويدن پاافزار پاره مى‌شود
- بسيار دويديم و به‌جائى نرسيديم (نظيرى نيشابورى)
- سعى بسيار کفش پاره مى‌کند (از شاهد صادق)
- سعى بيهده پاپوش مى‌دَرد (سليم)
از سياهى زر دريغ مکن تا از تير دريغ نکند
رک: زر بده مرد سياهى را تا سر بدهد
از سخن راست زيان کس نکرد٭
٭ راستى خويش نهان کس نکرد ..................................(..؟)
از سخن سخن شکافد و از حديث حديث (تاريخ بيهقى)
رک: حرف حرف مى‌آورد
از سر تا پايش يک من ارزن بريزند يک دانه‌اش به زمين نمى‌افتد
نظير: هر چه در قرآن قاف است در لباس او شکاف است.
از سر راه بروى کلاه پاره مى‌شود از پا کفش
رک: از پا راه بروى کفش پاره مى‌شود از سر کلاه
از سر گذشته را به کلاه احتياج نيست
رک: از جان گذشته را به مدد احتياج نيست
از سرما مردن بِهْ که پالانِ خر پوشيدن
نظير:
به گرسنگى مردن بِهْ که نان فرومايگان خوردن
- در آب مردن بِهْ که از غوک زنهار خواستن (قابوس‌نامه)
- از بى‌آبى مردن بهتر تا از قورباغه اجازه گرفتن
- اگر از دردِ بى‌گوشتى بميرم کلاغ از روى قبرستان نگيرم


همچنین مشاهده کنید