دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

بر


بر آب روان خانه نبايست بنا کرد (صائب)
برِ آستين هم ز پيراهن است
نظير: مژه به چشم زيادتى نمى‌کند
بر آسمان شدن آسان بوَد به پاى بُراق٭
٭ به بازوى تو ندارد خطر گرفتن ملک .....................(ظهير فاريابى)
بر آيد به نرمى ز سوراخ مار
رک: 'به نرمى برآيد ز سوراخ مار' و 'زبان خوش مار را از سوراخ بيرون مى‌آورد'
برات عاشقان بر شاخ آهوست!
نظير: گفته بودى که شوم مست و دوبوسَت بدهم وعده از حد بشد و ما نه دو ديديم و نه يک!(حافظ)
برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند!
نظير: زن و شوهر جنگ کنند و ابلهان باور کنند
برادر پشت، برادرزاده هم پشت، درخت بى‌برادر کى کند رشد؟
برادرت سفيد تو چرا سياهى، سياها بى تو نميرن الهي! (عامیانه)
به مزاح و شوخى به دختران سيه چرده گويند
برادر خوب است رفيق باشد
نظير: يک يارِ نيک بهتر از برادرِ نزديک
برادر را ببين، خواهر را بگير
رک: دختر مى‌خواهى مادرش را ببين، کرباس مى‌خواهى پهنايش را ببين
برادر را به جاى برادر نمى‌گيرند
رک: از بد و نيک کس کسى را چه
برادر که در بندِ خويش است نه برادر و نه خويش است (سعدى)
برادر هم دوست بِهْ
برادرى به جا، بزغاله يکى هفتصد دينار!
رک: حساب حساب است، کاکا برادر
برادريت را ثابت کن بعد ادعاى ميراث کن
رک: اول برادريت را ثابت کن بعد ادعاى ميراث کن
برادريمان به جا، جو بده آلوزرد ببر
رک: حساب حساب است، کاکا برادر
براى آدم بدبخت بلا از در و ديوار مى‌بارد
رک: هرجا سنگ است براى پاى آدم لنگ است
براى آدم خوش شانس خروس هم تخم مى‌گذارد!
براى آدم گرسنه نان خالى پلو است
نظير:
گرسنه را نان تهى کوفته است
- آدم گرسنه سنگ را هم مى‌خورد
- اى سير تو را نان جوين خوش ننمايد معشوق من است آن که به نزديک تو زشت است (سعدى)
براى آدم لال دنيا به يک صلوات!
براى آدم فتنه‌گر از حلوا شيرين‌تر جنگ در خانهٔ ديگران!
نظير: براى اهل فتنه روز جنگ عيد است
براى اهل فتنه روز جنگ عيد است
نظير: براى آدم فتنه‌گر از حلوا شيرين‌تر جنگ در خانهٔ ديگران!
براى بيمارى که تيمار دارد طبيب ناخوانده مى‌آيد
رک: بيمارى که تيمار دارد طبيبش ناخوانده آيد
براى پسرت هر وقت خواست زن بگير و دخترت را هر وقت توانستى شوهر بده٭
٭ اين مَثَل از زبان فرانسه وارد فارسى شده و اصل آن در فرانسه چنين است: Marie ton fils quand il le veut, marie ta fille quand tu le peux.
براى خاطر يک بى‌نماز در مسجد را نمى‌بندند
رک: براى يک بى‌نماز در ِ مسجد را نمى‌بندند
براى خاطر يک شپش لحاف را دور نمى‌اندازند
رک: براى خاطر يک کيک گليم را نمى‌سوزانند
براى خاطر يک کيک گليم را نمى‌سوزانند
نظير: براى خاطر يک شپش لحاف را دور نمى‌اندازند
رک: براى خاطر يک بى‌نماز در مسجد را نمى‌بندند
براى خاطر يک گل منّت صد خار مى‌بايد کشيد
نظير:
بر يک گل زحمت صد خار مى‌بايد کشيد
- از براى خال رويَتْ مى‌خورم صد نيشتر
براى خرى لَنگ کاروان بار نيفکند
رک: براى يک بى‌نماز درِ مسجد را نمى‌بندند
براى خوردن سپهسالار است، براى دعوا بُنه پا٭
رک: وقت خوردن قلچماقم يا على موسى‌الرضا، وقت کارکردن چلاقم يا على موسى‌الرضا!
٭ براى اطلاع از ريشهٔ اين مَثَل رک: تمثيل و مَثَل، ج۲، گردآورنده احمد وکيليان، ص ۶۲.
براى درد بواسير پيش حکيم بواسيرى بايد رفت
رک: حکيم آن است که سرِ خودش آمده باشد
براى دوستان جان را فدا کن ٭
نظير:
يار آن بوَد که مال و تن و جان فدا کند (سعدى)
- مرد آن باشد که از جان بگذرد در راه دوست (سپهر کاشانى)
- در پاى دوست هرچه کنى مختصر بوَد (سعدى)
- يار مى‌بايد که چون پروانه گردد گرد يار
٭ .............................. وليکن دوست را از دشمن جدا کن (جامى)
براى روز محنت يار بايد
رک: مرا در روز محنت يار بايد وگرنه روز شادى يار بسيار
براى صد کلاغ يک کلوخ بس است
رک: صد کلاغ را کلوخى بس است
براى عيد بوَد گوسفند قرباني
رک: مرغ را هم در عروسى سر مى‌بُرّند هم در عزا
براى کَر چه بزنى و براى کور چه برقصي!
رک: آن‌جا که بصر نيست چه خوبى و چه زشتي
براى کسى بمير که برايت تب کند!
نظير:
هر که بهرت تب کند بهرش بمير (نظام وفا)
- هر که تب کرد از برايت، از براى او بمير (صابر)
- غم آن کس خوردن آئين بوَد که او بر غمت نيز غمگين بوَد (اسدى)
رک: خواهان کسى باش که خواهان تو باشد
براى کله ماهى خور کله ماهى پيدا مى‌شود (عامیانه)
براى کور شب و روز يکى است
رک: پيش خر شنبه و آدينه يکى است
براى گاو نر چه يک جريب چه صد جريب
رک: خرى که شصت من بار مى‌برد از شصت و پنج من هم باکش نيست.
براى مردم بدبخت مرگ خوشبختى است٭
٭ هزار بار مرا مرگ بِهْ از اين سختى است .................(ميرزادهٔ عشقى)
براى مصلحت بوسه به دُم خر زنند٭
نظير:
براى مصلحت روزگار زير دُم خر را هم مى‌بوسند
دُم خر را براى مصلحت مى‌بوسند
٭ تمثّل:
از براى مصلحت مرد حکيم دُمّ خر را بوسه زد خواندش کريم (مولوى)
براى مصلحت روزگار زير دُم خر را هم مى‌بوسند
رک: براى مصلحت بوسه به دُم خر زنند
براى من آب ندارد، براى تو نان که دارد!
رک: اگر براى من آب نداشته باشد براى تو نان که دارد!
بر اين خوان يغما چه دشمن چه دوست٭
نظير: هر که خواهد گو بيا و گو برو گير و دار و حاجب و دربان در اين درگاه نيست (حافظ)
٭ اديم زمين سفرهٔ عام اوست ..........................(سعدى)
براى نهادن چه سنگ و چه زر٭
نظير:
بخور هرچه داراى به فردا مپاى که فردا مگر ديگر آيَدْش راى
- ستانَد ز تو ديگرى را دهد جهان خوانيَشْ بى‌گمان بر جهد (فردوسى)
٭ زر از بهر خوردن بوَد اى پسر .........................(سعدى)
براى هر آدم برهنه هر پيراهنى اندازه است
براى هر خرى آخور نمى‌بندند!
نظير:
خر چه داند قيمت قند نو نبات!
- قدر لوزينه خر کجا داند؟
- سگ آخر چه باشد که خوانش نهند بفرماى تا استخوانش دهند! (سعدى)
- گاوى که سزاى کاه باشد کنجد دهيَش گناه باشد (اوحدى کرمانى)
- حرمت گذاشتند به پياز، پياز آمد به غمزه و ناز!
براى هر نخورى يک بخور پيدا مى‌شود
لئيم از تمول و ثروت خود بهره نمى‌برد پس از مرگش ديگران دارائى و مکنت او را تصاحب خواهند کرد
نظير:
مال آدمِ نخور براى بخور!
- بخور آنچه دارى به فردا مپاى که فردا مگر ديگر آيَدْش راى
- ستاند ز تو ديگرى را دهد جهان خوانيَشْ بى‌گمان برجَهَد (فردوسى)
- آنچه تو کسب نمائى براى دگرى است (ظهير فاريابى)
براى همه اوستاست براى ما زنِ اوستا (عامیانه)
نظير: براى همه مادر است براى من زن‌بابا
براى همه جيمبو، براى ما هم جيمبو؟(عامیانه)
رک: با همه بلى، با ما هم بلى؟
براى همه مادر است براى ما زن بابا
نظير: براى همه اوستاست براى ما زنِ اوستا
براى يک بى‌نماز درِ مسجد را نمى‌بندند
نظير:
براى خرى لنگ کاروان بار نيفکند
- لحاف را براى خاطر شپشى به دور نيفکنند
- بَهرِ کيکى گليم نتوان سوخت (سنائى)
براى يک تون تاب تخت حموم تخت سلطنت است


همچنین مشاهده کنید