دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

به(۳)


به خوابِ تشنه‌لبان دائم آب مى‌آيد (يحيى کاشانى)
رک: آدم گرسنه نان سنگک خواب مى‌بيند
به خوانِ کسان که خدائى مکن ٭
رک: تو را چه کار به اين و آن، نانت را بخور خَرَت را بران
٭ .......................... ز بهر گلو پارسائى مکن (اسدى)
به خواهش باد را نتوان گرفتن٭
٭ ..................... فروغ حور يا گل نتوان نهفتن (اسعد گرگانى)
به خيالش پشت تپّه خيارستان است!
نظير: به گمانش پشت تَل خيارزارى است
به دام و دانه نگيرند مرغ دانا را ٭
٭ به حسن خُلق توان کرد صيد اهل نظر ...............................(حافظ)
به دانش بوَد بى‌گمان زنده مرد ٭
نظير: به دانش بوَد زنده به جان و روان
رک: تن به جان زنده است و جان زنده به علم
٭............................. خنک رنج بردار پابنده مرد (فردوسى)
به دانش بوَد زنده جان و روان (اديب پيشاورى)
رجوع شود به مثل پيشين
به دخل و خرج خود هر دم نظر کن چو دخلت نيست خرج آهسته‌تر کن٭ (سعدى)
٭ مصراع دوم اين بيت از اين قطعه منظوم سعدى اقتباس شده است:
چو دخلت نيست خرج آهسته‌تر کن که مى‌گويند ملاّحان سرودي
اگر باران به کوهستان نبارد به سالى دجله گردد خشک رودى(گلستان، باب هفتم، حکايت۵)
به دردِ دکان عطّارى مى‌خورد نوشته يا روزنامه‌اى بى‌ارزش است
نظير: بُز هم آن را نمى‌خورد
رک: بگذار دمِ کوزه آبش را بخور!
به در مى‌زند که ديوار بشنود
رک: در، به تو مى‌گويم! ديوار، تو گوش کن!
به در مى‌گويم: ديوار تو گوش کن!
رک: در، به تو مى‌گويم! ديوار، تو بشنو!
به درو راهت ندهند مِنگالت ٭ را نمى‌گيرند (عامیانه).
رک: اگر به درو راهت ندهند منگالت را نمى‌گيرند
٭ منگال: نوعى داس
به دروغگو دروغ بگو نصفى هم بالاتر!
به درويش گفتن: بساط برچين! دست بر دهان گذاشت
نظير: قلندر را گفتند کوچ! پوست‌تخت بر دوش افکند
به درويش گفتند: چرا نماز نمى‌خوانى؟ گفت: من نادعلى مى‌خوانم که پدر جدِّ نماز است!
به درويشى مردن بِهْ که حاجت پيش کسى بردن (سعدى)
نظير: حاجت‌مندى دوم اسيرى است (از قابوس‌نامه)
به دريا رفته مى‌داند مصيبت‌هاى طوفان را (ورزى)
به دست راست شکر مى‌آورد و به دست چپ تبر دارد
رک: پيش رو خاله پشت سر چاله!
به دست کسان مار بايد گرفت (قابوس‌نامه)
رک: مار را به دست ديگران بايد گرفت
به دست‌مايه‌ات نگاه کن نه به همسايه‌ات
به دست من و توست نيک‌اختري٭
نظير: سعى تو بنّا و سعادت بناست (پروين اعتصامى)
٭ ............................ اگر بد نجوئيم نيک اختريم (ناصرخسرو)
به دست هر کسى مشتى سيم باشد سگ او واجب‌التعظيم باشد!(مُلاّعمادى قزوينى)
نظير: هر آن کس که در کيسه‌اش زر بود کلاهش متين است اگر خر بود
به دشت آهوى ناگرفته مبخش (فردوسى)
نظير:
خرس را شکار نکرده پوستش مفروش
- مرغى را که در هواست نبايد به ميخ کشيد
- ماهى را در دريا مفروش
- ناخورده شکر مکن
به دعاى کسى نيامده‌ايم که به نفرين کسى برويم
نظير: بدسگال ديگر خواهد و کردگار ديگر
به دعای گربه سیاه باران نمی‌آید!
نظير:
به دعاى گربه کوره سقف مبال پائين نمى‌آيد!
- با حرف خر از آسمان جو نمى‌بارد!
رک: اگر دعاى طفلان را اثر بودى يک معلم زنده نماندى
به دعاى گربه کوره طاق مبال پائين نمى‌آيد! (عامیانه).
رک: به دعاى گربه سياه باران نمى‌آيد
به دُم جنبانک گفتند: چرا لنگ‌هايت اينقدر باريک است؟ گفت: آخر من عروس عمّه‌ام هستم!
رک: عروس خانگى قربى ندارد
به دُم مار خفته پا مگذار (هاتف)
نظير:
پا روى دُم سگ مگذار
- کام شيران مخار
- دُم مار خيره نبايد گزيد (فردوسى)
به دندان اسب پيش‌کشى نگاه نمى‌کنند
رک: اسب پيش‌کشى را به دندانش نگاه نمى‌کنند
به دنيا دل مبند اى دل که دردِسر شود پيدا
رک: جهان خواستن عين نادانى است
به دنيا نيست چيزى شرط چيزي٭
٭ ........................... ز من بشنو اگر اهل تميزى (ايرج ميرزا)
به دوستى دوستى از سرِ آدم مى‌کَنَد پوستي!
به دِه راهت ندهند داسَت را که نمى‌گيرند
رک: به درو راهت ندهند منگالت را نمى‌گيرند
به دهر هيچ زمينى چو کنج عزلت نيست (مخلص کاشانى)
رک: خوشا دلى که ز عالم کناره‌جو باشد
به ديزى گفته است هرکاره
رک: به اسب شاه گفته است يابو
به ديوار ويران که گيرد پناه؟ (اسدى)
به راحتى نرسيد آنکه زحمتى نکشيد ٭
نظير:
بندهٔ رنج باش و راحت بين (اوحدى)
- نيست بى‌رنج راحت دنيا (سنائى)
- هر کجا راحتى است صد رنج است (سنائى)
- رنج امروزين آسودن فردائين باشد و آسودن امروزين رنج فردائين (قابوس‌نامه)
- در عقب رنج بسى راحتى است
- رنج سخت کليد راحت است
رک: نابرده رنج گنج ميسّر نمى‌شود
٭ مکن ز غصه شکايت که در طريق طلب .............................. (حافظ)
به راه نزديکت، به زبان خوشت يا به پول زيادت؟
رک: با آن زبان خوشَت يا پول فراوانت يا راه نزديکت؟
بهرِ خود چَه مى‌کَنى اندازه کَن٭
رک: آدم بايد لقمه را به اندازهٔ دهانش بردارد
٭ گرد خود چون کرم پيله بر مَتَن ............................. (مولوى)
بهرِ دو نان منّتِ دونان چرا؟
نظير: به آبِ روى اگر بى‌نان بمانم بسى بِهْ ز آنکه خواهم نان ز دونان (ناصرخسرو)
بهرِ کبکى گليم نتوان سوخت٭
نظير: براى خاطر يک شپش لحاف را دور نمى‌اندازند
رک: براى يک بى‌نماز درِ مسجد را نمى‌بندند
٭ دوست را کس به يک بدى نفروخت .......................... (سنائى)
به رگ مرده نيشتر نزنند
رک: پشت سر مرده بد نبايد گفت
بهرِ ما هيچ‌کسى رقعهٔ دعوت ننوشت غدغن شد که بيائيم به زور آمده‌ايم! (روحانى)
به روباه گفتند: کو شاهدت؟ گفت: دُمبم!
نظير:
دم روبَه گواه روباه است
- شمشير فرنگى، زمين پلنگي!
به روز بى‌کسى جز سايهٔ من نيست يار من
به روزگار تنگدستى آشنا بيگانه مى‌گردد (صائب)
رک: به وقت تنگدستى آشنا بيگانه مى‌گردد
به روزگار خوشى دوستان فراوانند (وحيد دستگردى)
به روزگار سلامت شکستگان درياب ٭
نظير: درياب ضعيفان را در وقت توانائى (حافظ)
٭ .............................. که جبر خاطر مسکين بلا بگرداند (سعدى)


همچنین مشاهده کنید