دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

بج ، بچ و بخ


بجز شکر دهنى نکته‌هاست خوبى را٭
نظير: هزاران نکته مى‌بايد به‌غير از حسن و زيبائى (سعدى)
٭..................... به خاتمى نتوان زد دم از سليماني
بجز کشتهٔ خويشتن ندروى (فردوسى)
رک: از مکافات عمل غافل مشو...
بجز ويران سخن نايد برون از خاطر ويران (ناصرخسرو)
بچه اوّل مال کلاغ‌هاست! (عامیانه)
بچّه توى شکم، اسمش مظفّر! (عامیانه)
رک: نه به دار است، نه به بار است، اسمش على خدايار است
بچّه ته تغارى تخم شيطان از آب در مى‌آيد
بچّه ته تغارى عزيز دل پدر و مادر است
بچّهٔ خود را مى‌زند تا چشم همسايه بترسد
نظير:
سگ را پيش يوز ادب مى‌کند
- سگ را مى‌زند که شير هواى کار خود را داشته باشد
- به نعل مى‌زند که ميخ بفهمد
- به در مى‌زند که ديوار بشوند
- سر بُز آهنگر را ببريّد تا چشم خرس بترسد
- سگ را بزنيد يوز پند گيرد (ترجمان البلاغه)
رک: در، به تو مى‌گويم، ديوار تو گوش کن!
بچه حکم طوطى را دارد
الفاظ زشت را طوطى‌وار فرا مى‌گيرد و هرچه بشنود بدون تعقل بازگو مى‌کند
بچّهٔ حلال‌زاده به خالويش مى‌رود
رک: فرزند حلال‌زاده به خالويش مى‌رود
بچّه در شکم و نامش مظفّر!
صورت ديگر است: 'بچّه توى شکم، اسمش مظفّر' رجوع به همين مَثَل شود
بچّه روده‌اش در مى‌آيد با روده‌اش بازى مى‌کند
بچه زر زرى، مى‌گه من آمدم تو بايد بري! (عامیانه)
رک: اينها که آمدند معنى‌اش اين است که ما بايد برويم!
بچه سر پيرى زنگولهٔ پاى تابوت است
بچهٔ سر راهى برداشتم پسرم بشود، آقا بالاسرم شد
رک: تره خريدم قاتق نانم بشود قاتل جانم شد
بچه سنجاب زايد از سنجاب٭
٭ تخم اَر جو بوَد جو آرد بار ..................(ناصر خسرو)
بچه سوسکه به ننه‌اش گفت: لانه‌مان بو ميده! مادرش گفت: بو از خودمان است
هر عيب و نقص و بدى از درون خود ما سرچشمه مى‌گيرد
بچه عروسک پاى نقاره است
بچه عزيز است، تربيت او عزيزتر است
نظير: مالِش پدران است بالِش پسران (ابوحنيفهٔ اسکافى)
بچهٔ عزيز دُردانه يا هيز مى‌شود يا ديوانه!
نظير:
عزيز کردهٔ بابا آخرش حمّال مى‌شود
- عزيز پدر و مادر، يا پِهِن پازن مى‌شود يا مهتر
رک: فرزند يکى يکدانه يا خُل مى‌شود يا ديوانه!
بچه که دامن شناخت زمين نمى‌نشيند
بچه که راه افتاد هاون سنگى را هم بايد گَلِ ميخ کرد!
بچه مُردنى از اَنش پيداست (عامیانه)
نظير: ماستى که ترش است از تغارش پيداست
بچه ميخ ميان قيچى است
وجود کودک موجب استحکام روابط زن و شوهر و مانع جدائى آنهاست
بچه نازادن به از شش ماه افکندن جنين ٭
نظير:
در سخن دُرّ بيايدت سفتن ورنه گنگى بِهْ از سخن گفتن (سنائى)
- کم‌گوى و گزيده‌گوى چون دُرّ (نظامى)
٭ شعر ناگفتن بِهْ از شعرى که باشد نادرست ....................(منوچهرى)
بچّهٔ همسايه زود بزرگ مى‌شود
بچه يتيم دستش دراز است
بچه يکى يکدانه يا دنگه يا ديوانه!
رک: فرزند يکى يکدانه يا خل مى‌شود يا ديوانه
بخت بد با کسى که يار بوَد سگ گزدش ار شتر سوار بوَد
رک: بخت چون برگشت پالوده دندان بشکند
بخت چون برگشت پالوده دندان بشکند
نظير:
بخت نافر جام را پالوده دندان بشکند(از فرهنگ آنندراج)
- بخت که برگردد اسب تازى خر گردد
- بخت که برگردد عروس در حجله نر گردد
- هر کسى را که بخت برگردد
- اسبش اندر طويله خر گردد
- بخت بد با کسى که يار بوَد
- سگ گزدش ار شتر سوار بوَد
بخت که آمد برو بخواب
نظير:
بخت که رو کرد برو به پشت بخواب
- نقش بيار و دَمَر بخواب
- خدا يک جو بخت بدهد
- وقتى مى‌آيد بگير که مى‌آيد
- وقتى که راست آيد از چپ و راست آيد
- بخت گو روى کن و لشکرگير (حافظ)
- الهى بخت باشد نه که يک صندوق رخت
- بخت گر خندان بوَد دندان به سندان نشکند
- چو دولت يا باشد غم نباشد (عبيد زاکانى)
رک: يک جو بخت بهتر از صد خروار هنر است
بخت که برگردد اسب تازى خر گردد
رک: بخت چون برگشت پالوده دندان بشکند
بخت که برگردد عروس در حجله نر گردد
رک: بخت چون برگشت پالوده دندان بشکند
بخت که بيدار شد برو بخواب
رک: بخت که آمد برو بخواب
بخت که رو کرد برو به پشت بخواب
رک: بخت که آمد برو بخواب
بخت گر خندان بوَد دندان به سندان نشکند
رک: بخت که آمد برو بخواب
بخت گر خندان نباشد فالوده دندان بشکند!
رک: 'بخت گر خندان بوَد دندان به سندان نشکند' و نظاير آن
بخت گو روى کن و روى زمين لشکرگير٭
رک: يک جو بخت بهتر از صد خروار هنر است
٭دوست گو يار شو و هر دو جهان دشمن باش .......................(حافظ)
بخت من اگر بخت بود اسفناح سر دماغم درخت بود (عامیانه)
رک: الهى بخت برگردد از اين طالع که من دارم
بختِ منِ نامرد: زعفران کاشتم تپاله درآمد!
رک: الهى بخت برگردد از اين طالع که من دارم
بخت مى‌آيد درِ خانهٔ آدم اما آدم خانه نيست!
بخت نافرجام را پالود دندان بشکند (از فرهنگ آنندراج)
رک: بخت چون برگشت پالوده دندان بشکند
بخشش از بزرگتر است و گناه از کوچکتر
رک: از خُردان خطا، از بزرگان عطا
بخشيدم اگرچه مصلحت نديدم!
بخشيدن گناه کم از انتقام نيست (خسونى يزدى)
نظير:
در عفو لذتى است که در انتقام نيست
- ور ببخشى عفو بهتر کانتقام (سعدى)
بخند تا دنيا به روى تو لبخند بزند
نظير:
شکفته باش جهان را شکفته گر خواهي که برگشاده دلان چرخ روى خندان است (صائب)
- نار خندان باغ را خندان کند
- يک چهره شکفته بِهْ از صد چمن گل است (صائب)
بخور آش، بشکن جاش!
رک: دست در کاسه و مشت در پيشاني!
'بخورم و بميرم' بهتر از 'نخورم و نميرم' است
عبارتى است که عوام به طنز و تمسخر از زبان آدم‌هاى پرخور ساخته‌اند
بخور نان خود بر سرِ خوان خويش٭
رک: نان خود بر سفرهٔ مردم مخور
٭ به خوان کسان بر مخور نان خويش .......................(نظامى)
بخور و بخواب کار من است، الله نگهدار من است! (عامیانه) زبان حال کاهلان چنين است
رک: خدا يار تنبل‌هاست!
بخور هر چه دارى به فردا مپاي٭
رک: براى هر نخور يک بخور پيدا مى‌شود
٭.............................. که فردا مگر ديگر آيَدْش راي
ستاند ز تو ديگرى را دهد جهان خوانَيش بى‌گمان بر جهد (فردوسى)


همچنین مشاهده کنید