شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

به(۴)


به رَه نيارد ديوانه را مگر زنجير (معزّى)
بهرِ يک گل زحمت صد خار مى‌بايد کشيد
رک: براى خاطر يک گل منّت صد خار مى‌بايد کشيد
به زاهد فربه و پزشک نزار مگرويد
رک: به طبيب لاغر و سلمانى کچل و زاهد تن‌پرور نبايد اعتماد کرد
به زخم مار بوَد هم زيانِ مار افساي٭
رک: از مارگير مار برآرد دمار
٭ زيان کينه‌وَرَش هم به زخم کينهٔ اوست .......................(عنصرى)
به زر آسان شود دشوار عالم٭
رک: اى زر تو خدا نه‌اى و ليکن به خدا...
٭ بوَد بر زر مدار کار عالم ...............(وحشى بافقى)
به زر برکنى چشم ديو سپيد (سعدى)
رک: اى زر تو خدا نه‌اى وليکن به خدا...
به زر نخريده‌اى جان را از آن قدرش نمى‌داني
به سالش ساخته‌ايم به ماهش هم مى‌سازيم
به سخن ابله گيرند اما رها نکنند
رک: حاکم به حرف روستائى مى‌گيرد ولى به حرف روستائى ول نمى‌کند
به سرماخورده لرزيدن مياموز٭
رک: تو مادرمرده را شيون مياموز
٭ به مژگان اشک پوشيدن مياموز به ابر تيره باريدن مياموز
هوس بى‌طاقتى را خواب دارد ...................... (صائب)
به سُرناچى گفتند سُرنا بزن! گفت کف پايم مى‌خارد
رک: به عروس گفتند برقص. گفت: اتاق کج است!
به سفارش حج قبول نمى‌شود
رک: حج به سفارش قبول نمى‌شود
به سگ ايلياتى مى‌ماند، دلش را به آب پنير خوش کرده است!
به سگ گفتند: استخوان را ول کن! گفت: چى را بگيرم؟
به سگ گفتند: چرا پير شدي! گفت: بس‌که هرزه دويدم (يا: بس‌که وَقِّ بيخودى زدم)
نظير: به کلاغ گفتند چرا پير شدى؟ گفت: بس‌که قارّ بيخودى زدم
رک: پشيمانى بوَد در هرزه‌گردى
به سگ گفتند: چطور شد کدخدا شدى؟ گفت: از دوندگى بيجا که کردم!
به سلمانى کچل و طبيب لاغر و زاهد تن‌پرور اعتماد نبايد کرد
رک: به طبيب لاغر و سلمانى کچل و زاهد تن‌پرور اعتماد نبايد کرد
به سيرى مُردن بِهْ که به گرسنگى جان سپردن (سعدى)
نظير: آنکه خورد و مُرد بِهْ از آنکه آرمان به گور برد
بهشت آن جاست کآدم نباشد (سالم کشميرى)
نظير: اى خوش آنجائى که خود آنجا نباشد آدمي!
بهشت آنجاست کآزارى نباشد٭
رک: کجا خوش است؟ آنجا که دل خوش است
٭ .......................... کسى را به کسى کارى نباشد (مصاحب)
بهشت اغنيا از دوزخ فقرا ساخته مى‌شود
بهشت به سرزنشش نمى‌ارزد
رک: بده و منّت مَنِهْ
بهشت را به بها نمى‌دهند، به بهانه مى‌دهند
نظير: کوهى را به کاهى بخشند
بهشت را بهشتى اگر دنيا را نهشتى (از جامع‌التمثيل)
نظير: دنيا کشتزار آخرت است
بهشت را نتوان يافت رايگان ٭
٭ گفتم: ز بهر بوسه جهانى دگر مخواه گفتا..................(فرخى سيستانى)
به شتر گفتند: از کجا مى‌آئى؟ گفت: از حمام. گفتند: از پاشنه‌ات پيداست!
نظير: به شتر گفتند: چکاره‌اى؟ گفت: علاقه‌بندم. گفتند: از دست و پاى نرم و نازکت پيداست!
به شتر گفتند: چرا شاشت پس است؟ گفت: چه چيزم مثل همه کس است
نظير: به شتر گفتند: چرا گردنت کج است؟ گفت: کجايم راست است؟
به شتر گفتند: چرا گردنت کج است؟ گفت: کجايم راست
نظير: به شتر گفتند: چرا شاشت پس است؟ گفت: چه چيزم مثل همه‌کس است؟
به شتر گفتند: چکاره‌اى؟ گفت: علاقه‌بندم. گفتند: از دست و پاى نرم و نازکت پيداست!
نظير: به شتر گفتند: از کجا مى‌آئى؟ گفت: از حمام گفتند: از پاشنه‌ات پيداست
به شتر گفتند غمزه کن، زد پاليز را خراب کرد!
نظير: عشوهٔ شترى، غمزهٔ خرکي!
به شترمرغ گفتند: پرواز کن. گفت: من شترم. گفتند: بار ببر. گفت: من مرغم!
نظير: يا مرغ باش بپر يا شتر باش بار ببر اگر مرغى تخم بگذار و اگر خروسى بانگ بردار!
بهشت زير پاى مادران است
نظير:
زير پاى مادران باشد جنان (مولوى)
- سر ز مادر مکش که تاج شرف در قدمگاه مادران باشد (جامى)
به شَل گفتند: چرا کج‌کج مى‌رقصى؟ گفت: اتاق کج است! (عامیانه).
رک: به عروس گفتند چرا نمى‌رقصى...
به شنا کس نتواند که ز عمّان گذرد٭
٭ دست و پا بيهده زد در غم عشق تو کليم ...............(کليم کاشانى)
به شوخى شوخى مى‌کَنَند از سر آدم پوستى
به شوره زمين تخم نيکى مکار (فردوسى)
به شهر خود است آدمى شهريار
رک: به شهر خويش هر کس شهريار است
به شهر خويش هرکس شهريار است
نظير:
درون خانهٔ خود هر گدا شهنشاهى است
- به شهر خود است آدمى شهريار
- مور در خانهٔ خود حکم سليمان دارد (صائب)
- مورچه در خانهٔ خود پادشاست (پروين اعتصامى)
به شيرين زبانى و لطف و خوشى توانى که پيلى به موئى کشى (سعدى)
رک: زبان خوش مار را از سوراخ بيرون مى‌آورد
به شيطان گفتند: عاقبت به خير! گفت: اين کار مشکلى است!
به صاحبش چه وفا کرد که به ما بکند!
رک: مال مرده عقب مرده مى‌رود
به صبر از بند گردد مرد رَسته (نظامى)
نظير: با درد بساز تا به درمان برسى (از جامع‌التمثيل)
به صبر از دانه آيد خوشه بيرون (جامى)
رک: صبر تلخ است وليکن بَرِ شيرين دارد
به طبيب لاغر و سلمانى کچل و زاهد تن‌پرور اعتماد نبايد کرد
نظير:
به زاهد فربه و پزشک نزار مگرويد
- طبيبى که او را بوَد زرد روى از او داروى سرخ‌روئى مجوى (سعدى)
- پزشکى که باشد به تن دردمند ز بيمار چون بازدارد گزند (فردوسى)
به عالم هر که را بينى تو داغى بر جيگر دارد (مخفى)
نظير: هيچ زاغى بى‌داغ نيست
رک: در اين دنيا کسى بى‌غم نباشد
به عالمى نفروشيم موئى از سرِ دوست ٭
رک: دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را
٭ اگرچه دوست به چيزى نمى‌خرد ما را ........................ (حافظ)
به عروس گفتند: برقص. گفت: اتاق کج است!٭
نظير:
غلامى را گفتند که فلان کار بکن گفت: دندانم درد مى‌کند! (از جامع‌التمثيل)
- به شَل گفتند: چرا نمى‌رقصى؟ گفت: اتاق کج است!
- به سُرناچى گفتند سُرنا بزن گفت کف پايم مى‌خارد!
- عروس پايش کج است مى‌گويد راه خانهٔ داماد هموار نيست!
٭ يا: عروس نمى‌توانست برقصد مى‌گفت اتاق کج است
به عشق شيطان برو توى چاه چهل ذرعى مار درآر!
رک: با آن زبان خوشَتْ يا پول فراوانت يا راه نزديکت؟
به‌عمل کار برآيد به سخن دانى نيست٭
رک: دوصد گفته چون نيم‌کردار نيست
٭ سعيديا گرچه سخندان و مصالح‌گوئى .................... (سعدى)
به عيّارى براى جن کفش مى‌دوزد!
به عيب ديگران خواهى که عيب خويشتن پوشى (صائب)
به‌غيرِ ظلم توقع مدار از ظالم (شهرت)


همچنین مشاهده کنید