سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

مشروعیت پست مدرن


مشروعیت پست مدرن
این یک واقعیت است که هیچ اجماعی بر سر اینکه چه کسی پرچمدار یا بنیانگذار پست‌مدرنیسم است، وجود ندارد.
کدام‌یک از این اندیشمندان را می‌توان بنیانگذار پست‌مدرنیسم دانست: ژان بودریار؟ ژان فرانسوا لیوتار؟ فردریک جیمسون؟ ژیل دولوز؟ فلیکس گاتاری؟ طنز ماجرا در این است که اکثر کسانی که به عنوان سردمدار پست‌مدرنیسم معروف‌اند، خود منکر آن هستند. مثلاً از نظر بودریار: «پسامدرنیسم یک پس رفت و منحط‌ترین، ساختگی‌ترین و التقاطی‌ترین مرحله‌هاست». همین‌طور لیوتار در مصاحبه‌ای که داشته چنین تصریح می‌کند که: «من هیچ‌گاه از پسامدرنیسم حرف نزده‌ام... چون پسامدرنیسم، بدل به نوعی فلسفه تاریخ شده که می‌گوید فلسفه‌های تاریخ دیگر وجود ندارند. این حرف‌ها بی‌معنی است». اما چون کتاب معروف و اصلی لیوتار «وضعیت پست‌مدرن: گزارشی درباره دانش»
(The Post modern condition:A Report on kwoledge) تأثیر و نفوذ زیادی بر این گرایش فکری داشته، کاملاً به‌جاست که او را پیش‌کسوت این نحله بنامیم، چنان‌که برخی کتاب وضعیت پست‌مدرن او را کتاب مقدس پست‌مدرنیسم نامیده‌اند.
● شرح حال اجمالی لیوتار
ژان فرانسوا لیوتار (۱۹۹۸-۱۹۲۵) متولد ورسای فرانسه، در الجزایر، برزیل و کالیفرنیا تحصیل کرد. در ۱۹۶۸ استاد فلسفه دانشگاه پاریس شد و در ۱۹۸۵ به ریاست کالج بین‌المللی فلسفه برگزیده شد. دوره‌های برجسته در زندگی فکری او بدین شرح است:۱۵ سال همکاری با گروه چپگرای موسوم به «سوسیالیسم یا توحش»؛ انتقاد از کمونیسم به سبک شوروی/ نارضایتی و کناره گیری از مارکسیسم و سوسیالیسم از اواسط دهه ۱۹۶۰، به خصوص با مشاهده محافظه‌کاری و انفعال حزب کمونیست فرانسه در قبال جنبش دانشجویی- کارگری مه ۱۹۶۸ در پاریس
● آغاز تفکرات مابعد مارکسیستی از ۱۹۷۱
▪ آثار عمده:
پدیدارشناسی- افتراق- هایدگر و یهودیان- بازی عادلانه- ناانسانی: تأملاتی در باب زمان- گفتمان / تصویر- به سوی پست‌مدرن- پست‌مدرن برای کودکان- تعیین پست‌مدرن و پدیدارشناسی- وضعیت پست‌مدرن (عمده‌ترین اثر)لیوتار کتاب وضعیت پست‌مدرن را بنا به دعوت شورای آموزشی و علمی‌ دانشگاه‌های کبک کانادا نوشت. وی در این کتاب به بررسی اوضاع دانش و جایگاه علم و تکنولوژی در جوامع سرمایه‌داری صنعتی پیشرفته معاصر پرداخته است. فرضیه عملی لیوتار در کتاب وضعیت پست‌مدرن به این قرار است که: جایگاه دانش با ورود جوامع به مرحله موسوم پسا‌صنعتی و با ورود فرهنگ‌ها به مرحله پست‌مدرن، دستخوش تغییر و تحول شده است. (لیوتار، ۱۳۸۰: ۶۱)از نظر لیوتار دانش علمی ‌نوعی گفتمان است که بازی‌های زبانی خاص خود را دارد. طی چهل سال گذشته، علوم و تکنولوژی‌های «برجسته» مجبور بودند با زبان سروکار داشته باشند: واج‌شناسی و نظریه‌های زبان‌شناسی – معضلات ارتباطات و سیبرنتیک – نظریه‌های نوین جبر و انفورماتیک – کامپیوترها و زبان‌های کامپیوتری – ترجمه زبان‌های کامپیوتری – معضلات ذخیره‌سازی اطلاعات و بانک‌های اطلاعاتی – تکمیل پایانه‌های هوشمند و...، از حوزه‌های مهم پژوهش علمی ‌در دهه‌های اخیر هستند. از دید لیوتار این تحولات تکنولوژیک تأثیری چشمگیر بر ماهیت دانش داشته و خواهند داشت. دو کارویژه اصلی دانش – پژوهش و یادگیری – پیشاپیش دارند این تأثیر را حس می‌کنند. مثلاً روند ریزپردازی و تجاری شدن ماشین‌ها موجب تحول در شیوه‌های کسب، دسته‌بندی و یادگیری(آموزش) شده است. در پیکره تثبیت شده دانش هر چیزی که قابل برگردان(ترجمه) به شکل قالب اطلاعات کمی ‌و به زبان کامپیوتری نباشد، کنار گذاشته خواهد شد. این روند را می‌توان کامپیوتریزه شدن جوامع نامید. در این حالت قابل انتظار است که دانش نسبت به داننده، کاملاً تجسم بیرونی پیدا کند. در این وضعیت اصل قدیمی ‌تحصیل دانش از راه پرورش اذهان یا تعلیم و تربیت حضوری، در حال منسوخ شدن است. به عبارت دیگر دانش در جوامع کامپیوتریزه و پست‌مدرن، شکل کالاگونه به خود گرفته است. دانش به منظور فروش، تولید می‌شود و همچنان خواهد شد. لذا دانش دیگر مخالف هدف نیست، بلکه ظرف چند دهه گذشته، دانش به صورت نیروی اصلی تولید درآمده است؛ علم درصدد قابلیت اجراپذیری یا کاربرد‌پذیری بیشتر و اجرا یا تولید پژوهش‌های بیشتر است (لیوتار، ۱۳۸۰: ۶۲-۶۱). لیوتار مدعی است که در عصر پسا صنعتی و پست مدرن، علم تفوق خود را در زرادخانه توانمندی‌های تولیدی دولت‌های ملی حفظ و بلاشک آن را تقویت خواهد کرد. بدین ترتیب شکاف بین کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه، در آینده به مراتب بیشتر خواهد شد. خلاصه آنکه به عقیده لیوتار یادگیری دانش به جای اینکه در راستای آموزشی یا اهمیت سیاسی(اداری – اجرایی، دیپلماتیک، نظامی‌) خود انتشار یابد، در مسیرهای پول جریان می‌‌یابد و لذا علم به بحرانی مضاعف در زمینه مشروعیت خود دچار می‌آید (لیوتار، ۱۳۸۰: ۶۶-۶۳).
● معضل مشروعیت
به زعم لیوتار، از زمان افلاطون مساله مشروعیت علم پیوندی جدایی‌ناپذیر با مساله مشروعیت قانونگذار داشته. از این منظر، حق تصمیم در خصوص اینکه چه چیزی درست یا عادلانه است در پیوند با حق تصمیم در خصوص اینکه چه چیزی حقیقی است می‌باشد. پیوند درونی و متقابل دقیقی بین نوع زبان موسوم به علم و نوع زبان موسوم به اخلاقیات و سیاست وجود دارد: هر دو از چشم‌انداز واحد و از خاستگاه واحد بر می‌خیزند؛ خاستگاهی موسوم به غرب(لیوتار، ۱۳۸۰: ۷۰-۶۹). هنگامی‌ ‌که به بررسی جایگاه فعلی دانش علمی ‌می‌پردازیم- در دورانی که به نظر می‌رسد علم بیش از هر وقت دیگر به طور کامل تابع قدرت‌های غالب شده است و همراه با تکنولوژی‌های جدید، در معرض خطر تبدیل شدن به شرط عمده در جریان تضادهای آنان قرار دارد- مساله مشروعیت مضاعف یا دوگانه اهمیت چشمگیری پیدا می‌کند. زیرا در کامل‌ترین مشکل خود، یعنی مشکل رجعت این نکته را آشکار می‌کند که:دانش و قدرت صرفاً دو وجه یک مساله هستند؛ چه کسی تصمیم می‌گیرد که دانش چیست و چه کسی می‌داند که در چه موردی نیاز به تصمیم‌گیری است؟اکنون در عصر کامپیوتر، مساله دانش، بیش از همیشه، مساله‌ای مربوط به حکومت(دولت) است(لیوتار، ۱۳۸۰: ۷۰). قبلاً گفته شد که به نظر لیوتار علم نوعی گفتمان است که بازی زبانی خاص خود را دارد. در بازی زبانی علم دانشمند اظهارات و گزاره‌های اشاره‌ای یا دلالت‌های مصداقی ارائه می‌کند، نه گزاره‌های اسطوره‌ای. اما گفتمان علمی ‌برخلاف گفتمان روایی قادر به مشروعیت بخشیدن به خود نیست و اقتدار یا اعتبار لازم برای مشروعیت‌یابی خود را ندارد. بنابراین معضل مشروعیت دانش علمی ‌از آنجا سر بر می‌کند که برای کسب اعتبار، اقتدار و مشروعیت باید به بیرون متوسل شود. دانش علمی‌ بدون توسل به دیگر انواع روایی دانش، که از دیدگاه آن به هیچ وجه دانش به حساب نمی‌‌آیند، نمی‌‌تواند بشناسد و بشناساند که خود دانش حقیقی است. بدون توسل به انواع روایی، دانش علمی ‌در موضعی قرار خواهد گرفت که پیشاپیش فرض را بر اعتبار خود می‌گیرد و به همان سطحی تنزیل می‌یابد که آن را محکوم می‌کند: بی‌دلیل و مدرک امری را محرز دانستن، طفره رفتن، و عمل کردن بر مبنای تعصب. آیا دانش علمی ‌با استفاده از روایت به عنوان مرجع اقتدار خود، به همین دام نمی‌‌افتد؟ از همین‌جاست که علم ناگزیر یک گفتمان مشروعیت بخش خلق می‌کند، موسوم به فلسفه. سه گفتمان روایی یا فراروایت مشروعیت بخش به دانش علمی‌ در دوره مدرن: لیوتار به سه نوع روایت مشروعیت بخش به دانش علمی ‌در دوران مدرن اشاره می‌کند که عبارتند از:
۱ ) روایت سیاسی (روایت فرانسوی عقلانیت):
این روایت ملهم از انقلاب فرانسه و آموزه‌های سه‌گانه آن (آزادی، برادری، عدالت) بود؛ شعارهایی در راستای نفی اقتدار مذهبی و حاکمیت کلیسا، نفی متافیزیک و جهل و خرافه، و خلاصه پیشرفت، آزادی و تحقق سعادت و صلح جهانی انسان‌ها به کمک دستاوردهای علم و دانش (لیوتار، ۱۳۸۰: ۱۱۶-۱۱۵)
۲ ) روایت فلسفی(روایت آلمانی دانش):
در این روایت، نیل به یک روح خودآگاه محض یا نیل به وحدت کل دانش، ملهم از هگل که از نظر او دانش نقش مهمی ‌در روند گذار فکر بشر از مرحله جهل به مرحله هستی کلی ایفا می‌کند به عنوان غایتی است که به هر چیز و از جمله دانش علمی ‌مشروعیت می‌بخشد (لیوتار، ۱۳۸۰: ۱۲۰-۱۱۹).
۳ ) روایت مارکسیسم:
رهایی سیاسی جهانی رو به پیش و مترقیانه که مارکسیست‌ها نوید آن را می‌دادند، در این روایت، رهایی همچون اصلی‌ترین هدف به هر کنش و از جمله دانش علمی ‌مشروعیت می‌بخشید (لیوتار، ۱۳۸۰: ۱۲۳).
افول فرا روایت‌ها
اما به عقیده لیوتار، قدرت و اقتدار اعمال شده از سوی این دسته از فرا‌ روایت‌های کلان – خواه برای ادغام و خواه برای کنار زدن تمامی‌ دیگر هویت‌ها، موجودیت‌ها و تاریخ‌ها- قدرت و اقتداری از نوع تمامیت‌خواه (توتالیتری) آن است، و در نهایت به حاکمیت بی‌چون ‌و چرای هراس و وحشت از نوع کشتارهای همگانی منتهی می‌گردد؛ چنانکه در دو جنگ جهانی این وضع پیش آمد(لیوتار، ۱۳۸۲: ۱۶۲).
همین عواقب باعث به وجود آمدن وضع پست مدرن، بعد از جنگ دوم جهانی و از دهه ۱۹۵۰گردید، چرا که وضع پست‌مدرن از نظر لیوتار وضعیت بی‌اعتمادی و ناباوری به هرگونه فرا روایت است (لیوتار، ۱۳۸۰: ۵۴و۱۲۵و۱۷۵). بنابراین درحالی که جوامع سنتی تحت سیطره افسون یا فریبندگی یک روایت غالب قرار دارند، جامعه پست‌مدرن، جامعه‌ای است که در آن هیچ‌گونه روایت واحد- اعم از خرد و کلان- و هیچ‌گونه بازی زبانی واحد، وجه غالب و مسلط ندارد. در جامعه پست‌مدرن روایت‌های خرد متعددی به طور فشرده و تنگاتنگ در کنار هم و در درون هم قرارگرفته‌اند.
● مشروعیت پست مدرن
اما لیوتار این سؤال را طرح می‌کند که بعد از فرا روایت، مشروعیت کجا رحل اقامت می‌افکند و در کجا باید آن را جست؟
وی در این زمینه دیدگاه‌های لومان و هابرماس را مطرح کرده و پس از به نقد کشیدن آنها به رهیافت خود اشاره می‌کند.
۱) پاسخ لومان: معیار قابلیت اجرایی (operativity) یا کاربردپذیری بیشتر، می‌تواند به دانش و فعالیت علمی‌مشروعیت ببخشد. نقد لیوتار: این معیاری تکنولوژیک است و هیچ ربطی به قضاوت در این‌باره ندارد که چه چیزی صحیح، حقیقی و عادلانه است. این راه حل تروریستی بوده و با رعب و وحشت همراه است، زیرا بازیگرانی را از بازی عمدتاً خبری علم حذف می‌کند؛ در واقع این راه حل خود بازی زبانی علم را حذف می‌کند و ضد مدل یک نظام پایدار است (لیوتار، ۱۳۸۰: ۱۷۲ -۱۶۹ و لش، ۱۳۸۳: ۱۴۱ -۱۴۰).
۲) پاسخ هابرماس: اجماع حاصل از مباحثه به کمک عقلانیت مفاهمه‌ای و ارتباطی است که می‌تواند به دانش علمی ‌مشروعیت اعطا کند. نقد لیوتار: چنین اجماعی ناسازواری و عدم تجانس بازی‌های زبانی را نقض کرده و از بین می‌‌برد و تفاوت‌هایی را از صحنه خارج می‌کند که سرچشمه ابداعات هستند.
۳) پاسخ خود لیوتار: دست آخر لیوتار ناسازه‌شناسی را به عنوان معیار مشروعیت دانش علمی‌ می‌داند. ناسازه‌شناسی به معنای تخیل، ابتکار و ابداع، اختلاف نظر و جست‌و‌جوی ناسازه‌هاست (لش، ۱۳۸۳: ۱۴۲). لیوتار فکر مشروعیت پست‌مدرن از طریق ناسازه‌شناسی را، از علم به خود جامعه بسط می‌دهد. او خواهان نظام عدالتی است که نه بر پایه وفاق و اجماع بلکه بر پایه اختلاف نظر و تفاوت استوار باشد. نکته یا مساله جالب و تا حدی طنزآمیز این است که لیوتار این معیار را از کجا و بر چه اساسی مشروعیت دهنده دانش علمی‌ می‌داند؟ مساله بحران در مشروعیت دانش در جوامع پیشرفته فرا صنعتی - که از سوی لیوتار با استادی تمام به نحو احسن طرح شد- چگونه می‌تواند با چنین پاسخی رفع شود و چگونه فردی چون لیوتار با این پاسخ نه چندان روشن قانع می‌شود؟ به نظر می‌رسد که عدالت اندیشی لیوتار- تحت تاثیر پیشینه مارکسیستی‌اش- نقش عمده‌ای در این زمینه داشته و وی فارغ از استدلال عقلی و تجربی، با تجویزی که طی آن هیچ ناسازه و نامتناسبی حذف یا به حاشیه رانده نخواهد شد، چنین پنداشته که معضل مشروعیت حل خواهد شد، حال آنکه همین معیار مشروعیتی که لیوتار بدان روی آورده خود حالتی فرا روایت گونه دارد و با دانش عصر پست‌مدرن جور در نمی‌‌آید. البته می‌توان قرائتی از معیار لیوتار ارائه داد که حالت فرا روایت به خود نگیرد.
مجید امینی خضرآبادی
منابع در دفتر روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه تهران امروز


همچنین مشاهده کنید