سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

بدفرجامی «عرفان سیاسی»


بدفرجامی «عرفان سیاسی»
اصول‌گرایان ایرانی اكنون در موقعیتی دشوار قرار دارند: اصول‌گرایان رادیكال پارلمان در برابر اصول‌گرایان رادیكال دولت؛ اصول‌گرایان محافظه‌كار و خانه‌نشین در مقابل اصول‌گرایان محافظه‌كار اما باكیاست؛ و در نهایت هر یك علیه دیگری.به واقع اما آیا اصول‌گرایی را راهی به چنین تفرقی می‌تواند باشد و به دیگر سخن آیا می‌توان در شعار مدعی اصول‌گرایی بود و در عمل اما اینچنین نسبی‌گرایانه در یك اردوگاه سیاسی، پرچم مجادله و مواجهه در برابر یكدیگر بلند كرد؟ پاسخی بدین سوال می‌توان داد اما پس از آنكه مراد خویش از «اصول‌گرایی» را روشن كنیم و پرده از مفهوم این واژه مجهول برداریم.
بی‌شك اصول‌گرایی اصول‌گرایان ایرانی از جنس «داشتن اصول و برخورداری از پرنسیپ» نیست كه مطابق با این مفهوم، هر گروهی نیز در سخن و شعار خود را اصول‌گرا می‌تواند بداند. اصول‌گرایی اصول‌گرایان ایرانی را بدین ترتیب تعریفی دیگر باید جست. به واقع اصول‌گرایی این سیاستمداران - را با تحلیل محتوایی از سخنان آنها – می‌توان مترادف با «بازگشت به اصل» دانست و «بازگشت به خویشتن». چه آنكه آنها در پس این شعار به دنبال احیای گذشته‌ای از دست رفته‌اند و در اندیشه احیا – بی‌‌‌آنكه مجهز به دم مسیحایی باشند – سودای چرخاندن چرخ زمان به گذشته را دارند. اصول‌گرایان ایرانی را بدین ترتیب می‌توان میراث‌دار متفكرانی همچون شریعتی و جلال آل احمد درایران به حساب آورد. «اندیش‌مردانی» كه از «خودسازی» در برابر «از خود باختگی» سخن می‌گفتند و مدافع «بازگشت به خود» بودند در برابر آنچه استعمارزدگی و از خودبیگانگی می‌دانستند.
بازگشت به اصل و بازگشت به خود اما اگر در عرصه اخلاق فردی و خودسازی – و به قول شریعتی كویریات – موثر می‌افتاد در عرصه سیاست عملی، دردسرساز بود. كه به هر حال این «عرفان فردی» آنگاهی كه سمت‌وسوی اجتماعی‌شدن به خود گرفت، فرزندی به نام «عرفان سیاسی» را به دنیا آورد؛ مولودی كه فضای زیست آن «دموكراسی متعهد» بود و نظریه «امت و امامت». اصول‌گرایان ایرانی در عرصه سیاست، به تبع مروجان اندیشه «بازگشت به اصل»، «عرفان سیاسی» را سامان دادند و بدین ترتیب در اندیشه آنها اگر چه بر نقش توده‌ها تاكید می‌شود اما گویا كه كشتی این توده‌ها را كشتیبانی لازم است؛ كشتیبانی برآمده از توده‌ها اما آنچنان كه در بازگشت به اصل و خویشتن خویش، لباس «انسان كامل» ابن عربی بر تن كرده باشد و در كار تبدیل راس‌ها به رای‌ها باشد. اینچنین است كه دموكراسی از مفهوم ضمنی خود (حكومت متوسطان) تهی می‌شود و صورتی دیگر (حكومت نخبگان) به خود می‌گیرد و بدین ترتیب است كه دموكراسی در عمل به ضد خود تبدیل می‌شود؛ حاكمیت نخبگان.
اصول‌گرایان ایرانی بدین ترتیب در مسیر تحقق ایده خود به سرزمینی پای می‌گذارند كه پیش از جلال‌آل‌احمد و شریعتی در ایران، چهره‌هایی همچون هایدگر ویونگر و اشپنگلر – كه از قضا متفكرانی آلمانی هستند – ساكنان آن بودند. آنچنان كه پیش از شریعتی و جلال، این هایدگر آلمانی بود كه می‌گفت: «نهادهای بورژوایی متعلق به عصر روشنگری، در تلاش بودند تا اخلاق دروغین را بر جهان تحمیل كنند.» و از همین روی بود كه هایدگر و هم‌اندیشان او – چه در گذشته و چه در حال – به دنبال آن بوده‌‌اند كه سقف فلك را بگشایند و بر محور گذشته از دست رفته بچرخند و وحدتی موهوم را سامان دهند و در این گفتمان گویی «وحدت كاذب» آنچنان اهمیتی دارد كه یونگر از دوران جنگ به مثابه دوران همدلی و اتفاق‌نظر یاد می‌كند و به پیشواز جنگ و جنگ‌طلبی می‌رود؛ دورانی كه از نگاه او – و هم‌اندیشان با او – عرصه جنگ، عرصه وحدت آدمیانی است كه خویشتن خویش را از قید تمدن‌بورژوایی رها می‌كنند و متن خویش از اسارت شیطان مدرنیسم آزاد می‌سازند.
اینچنین است كه اصول‌گرایی می‌تواند همسایه اقتدارگرایی شود و صورت پنهان ایده «عرفان سیاسی» را آشكار سازد. اصول‌گرایان اما اگر لباس اقتدار بر تن‌شان ننشیند – كه این لباس بر هر تنی نمی‌نشیند – با گرداب واقع‌گرایی است كه روبه‌رو می‌شوند.
و البته برای اصول‌گرایی، سمی مهلك‌تر از مواجهه با مصلحت‌گرایی و جبر واقعیات نیست كه صداقت اصول‌گرایان را به سنگ عملی مجك باید زد، آنگاهی كه پراگماتیسم، عمل به مصلحت را ایجاب می‌كند.
بدین ترتیب اصول‌گرایی را دو سرنوشت است: افتادن در دام اقتدارگرایی یا غلتیدن به ورطه واقع‌گرایی و آیا اكنون - در حالی كه آنچه سخت و استوار بود، دود می‌شود و به هوا می‌رود – وقت آن نیست كه بر این ارثیه (اصول‌گرایی) مرثیه بخوانیم؟ داوری را به داوران وامی‌گذاریم و می‌گذریم تا فرصتی دیگر.
رضا خجسته‌رحیمی
منبع : شهروند امروز


همچنین مشاهده کنید