سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

گفتمان و تحول روشنفکری


گفتمان و تحول روشنفکری
روشنفکر کسی است که با توجه به جایگاه اجتماعی که دارد، از نوعی خاص از اختیار برخوردار است و در حوزه عمومی متعهد به دفاع از ارزش ها می شود. بنابر عقیده تاریخ نگارانی چون پاسکال اوری و ژان فرانسوا سیرینی روشنفکر یک انسان فرهنگی، انسان خلاق یا یک انسان متفکر است؛ شخصی که اگر در جایگاه یک فرد سیاسی جای گیرد تولید گر یا مصرف کننده ایدئولوژی است.
● تولد روشنفکری
واژه «روشنفکر» ظهوری به نسبت تازه دارد. این واژه مستقیماً به مساله دریفوس در فرانسه ارتباط پیدا می کند. این لغت توسط افرادی چون موریس باره و فردینان برونتیر از جنبه منفی در نظر گرفته شد. این افراد در نوشته های ضددریفوسی خود علیه تعهد نویسندگانی چون امیل زولا، اکتاو میرابو یا آناتول فرانس به سود دریفوس بیاناتی را اظهار کردند و همچنین روی یک زمینه خاص مانند امور نظامی و جاسوسی که برایشان غریب و بیگانه بود مواردی را اظهار داشتند.
معنای ثانویه ابتدایی که اندکی هم تحقیرآمیز است و بر مبنای آن روشنفکر به عنوان متفکری که در قید و بند اندیشه های انتزاعی است و واقعیت از دید او از میان رفته و مسائلی را مورد بررسی و مطالعه قرار می دهد که آنها را به درستی نمی شناسد، کاملاً از بین رفته است، این امر به نفع تصویر مثبتی از انسان بود که البته به امور و مسائل روشنفکری مربوط می شود ولی پیش از هر چیز، نگران دفاع از دلایل صحیح و متقنی است که به نوبه خود می تواند برایش خطرناک و گاهی مهلک باشد.
● نقش اجتماعی روشنفکر
درباره نقش روشنفکر در اجتماع چندین مفهوم را می توان مورد توجه قرار داد. ریمون آرون در کتاب opium des intellectuels §l که در سال ۱۹۵۵ به چاپ رسیده پرسشی را برمبنای نقش روشنفکر در جامعه مطرح می سازد. این سوال مطابق با بحث و مشاجرات زیادی است که در آن زمان مطرح بوده است. از نظر آرون، روشنفکر یک خلق کننده نظریه است و همچنین باید یک «نظاره گر متعهد» باشد.
این مفهوم از روشنفکر در نقطه مقابل نظریه دریفوسی ژولین بندا قرار می گیرد. در مقاله یی با نام «خیانت کشیش ها» که در سال ۱۹۲۷ به چاپ رسیده، وی از این امر ابراز تاسف می کند که روشنفکران از زمان جنگ، از این نقش خود به عنوان نگهبان ارزش های کلیسایی جهانی کناره گیری کرده اند.
بالاخره سارتر روشنفکر را به عنوان «کسی که در اموری دخالت می کند که به او مربوط نمی شود» تعریف می کند. بنا بر فرمول دیدرو که از ترنس به امانت گرفته شده، روشنفکر کسی است که برای او هیچ یک از مسائلی که به انسان مربوط می شود شگفت نیست؛ کسی که از مسوولیت شخصی خود در یک موقعیت معین کاملاً آگاه است؛ کسی که با سکوت خود شریک جرم بودن در بی عدالتی ها، خشونت هایی که روز به روز در فرانسه یا در جاهای دیگر در سراسر دنیا مرتکب می شوند را رد می کند.
برای مثال نقش سارتر را در دادگاه برتراند راسل که برای قضاوت جرم های جنگ ویتنام تاسیس شده بود در نظر بگیریم. روشنفکر کسی است که از شهرت و آوازه خود برای اموری چون شناساندن مسائلی که کاملاً به حیطه صلاحیت های خودش مربوط نمی شود استفاده می کند. ولی تاییدی که او بر دیگران می گذارد، نفوذ و اعتبار او در سطح ملی یا بین المللی آن چیزی است که برای او کارآمد مطرح می شود. برای سارتر، روشنفکر شدیداً باید متعهد باشد، به دلیل امر عدالت، پس کاملاً گسسته با همه سازمان هایی که ظالمانه و ستمگرانه قضاوت شده اند. این مساله یی است که سارتر را طبیعتاً با آرون همکلاسی قدیمی اش در اکول نورمال کاملاً مقابل هم قرار می دهد. او کسی است که سارتر در موردش در ماه مه ۱۹۶۸ می نویسد؛ این سیستم کنونی است که باید حذف شود. این به این معناست که مانند آرون که فقط پشت میز کار خود مشغول فکر کردن است نباید بود و سی سال به یک موضوع واحد فکر کرد. این امر تمرین روشنفکری را نمایان می کند. پس با این توضیحات، برای سارتر منظور از آنچه خوب است فقط می تواند چپ باشد. این مساله به شرط درنظر گرفتن این موضوع در معنای یک تمایل اخلاقی به عدالت است و نه اینکه صرفاً در یک معنای کاملاً سیاسی باشد.
● بی طرفی روشنفکری
روند بی طرفی روشنفکری قابل فهم نیست مگر وقتی که جزئیات کاملاً دقیقی در مورد ریشه لغت «روشنفکر» آن هم در حیطه ماجرای دریفوس ارائه شود زیرا تضاد میان سارتر و آرون یک امر فوق العاده شناخته شده است و اتحاد و پیوستگی قدیمی ترها به نومحافظه کاران امر دیگری است که امروزه این امر نیز کاملاً شناخته شده است. این مساله بیش از هر چیز دیگری در از دست رفتن اعتبار وجهه «روشنفکر جناح چپ» که در گذشته مطرح بود نقش داشته است.
● شرط بندی
در سال های ۱۹۶۰ تا ۱۹۷۰ در فرانسه، تاریخ طولانی مدت و تاریخ کمی، طبق سنت مکتب وقایع سالیانه تولیدات تاریخی را زیر سلطه گرفته بود. این مطلب فقط جایگاه بسیار خردی برای تاریخ روشنفکری باقی می گذاشت. در این موقعیت، تاریخ روشنفکری فوق العاده نزدیک به یک تاریخ زندگینامه وار و نیز تاریخ سیاسی در نظر گرفته می شد و به همین دلیل هم از دید اکثر تاریخ نگاران ارزش خود را از دست داد.
پس باید تا سال های ۱۹۸۰ صبر می کردیم تا شاهد بروز و ظهور یک حیطه مطالعات ویژه در مورد تاریخ روشنفکری باشیم. از این پس، تاریخ روشنفکری از موفقیت ها و همچنین مقبولیت منحصر به فردی نزد تاریخ نگاران و همچنین عموم مردم برخوردار می شود.
اگر تاریخ مربوط به روشنفکرها در درجه اول قهرمانان داستان را در مرکز توجه قرار می دهد، هدف و برنامه تاریخ روشنفکری این است که تاریخ سنتی نظریه ها را - که در کل عبارت است از معرفی تاثیرات نویسندگانی که طبق تاریخ یکی پس از دیگری ظهور پیدا کرده اند- عوض کند؛ «تاریخ روشنفکری بر آن است که آثار، خط سیر، مسیر طی شده و فراتر از آن مرزهای رشته های گوناگون را دریابد.» یکی از بحث های اصلی در تاریخ روشنفکری درباره «توانایی دوجانبه تحلیل درونی آثار و مطالعه بیرونی محتوا است - یعنی فهم نظام مند افکار و مطالعه بیرونی نشانه های مربوط به ریشه های اجتماعی تولیدات روشنفکری یا برقرار شدن روشنفکری.»
روژه شارتیه با الهام گرفتن از پی یر بوردیو تاریخ روشنفکری را تعریف می کند. به زعم وی کارکرد تاریخ روشنفکری در این است که نشان می دهد هر یک از حوزه های تولید روشنفکری طبق ساختارها و مراجع آن تعریف می شوند و همچنین نشانگر نشانه های بیرونی ا ست که بر آن تاثیر می گذارند.
با این توضیح، پس این امر فقط تحلیل حوزه خاصی از قبل تعیین شده است، تحلیل ساختارش به عنوان یک حوزه، تاریخ آن، بخش های آن، که این مساله از بعد اجتماعی بدون هیچ ساختکار یا کم و کاستی، افکار و ایده ها را تعیین کند. پیرو نظریات پی یر بوردیو که با تاریخ نگاران متفق القول نیست، فرانسوا دوسه «خارج شدن از یک مفهوم ساکن و ایستا را مطرح می کند که مبتنی است بر محتوایی که اغلب اوقات همچون چارچوبی محکم و خاستگاهی برای توضیحات خودکار و از پیش تعیین شده ایفای نقش می کند.» با تاثیر پذیرفتن از «چرخش زبانشناسی»، محققان بسیاری که در زمینه تاریخ اجتماعی فعالیت می کردند در سال های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به مفاهیم فرهنگی علاقه مند شدند چراکه به نظر می رسید تاریخ اجتماعی توانایی لازم برای توضیح و تقسیم را به تمامی در انحصار خود درآورده است. همان طور که دوسه می نویسد؛ «ما از یک تاریخ ذهنیات فاتحانه در سال های ۱۹۷۰ به یک تاریخ روشنفکری یا فرهنگی بر پایه نوعی نقد و انتقاد بیش از پیش جدی و اساسی از جهان کاستی گرایی که تحت تاثیر نوعی جبرگرایی اجتماعی قرار گرفته بود گذر کرده ایم.»
فرانسوا دوسه، لویی بودن را به عنوان یک تاریخدان که از مدل بوردیو بسیار فاصله گرفته است معرفی می کند. با این وجود، در یک اثر پیشرو که در سال ۱۹۶۴ به چاپ رسیده است لویی بودن از اینکه دنیای روشنفکران مانند یک واقعیت اجتماعی مطرح نشده است ابراز تاسف می کند. او همچنین از اینکه پس زمینه تاریخی، موقعیت اجتماعی و بعد فرهنگی مورد غفلت واقع شده است ناخرسندی خود را ابراز می دارد.بنابر نظر لویی بودن و ژان توشار تاریخ روشنفکران از یک مطالعه دقیق تکامل و نیز بازخوانی دقیق جایگاه و ساختارهای جهانی گذر می کند.
ترجمه؛ محبوبه ملکی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید