یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نبی، رسول و امام، تفاوت و شئون


نبی، رسول و امام، تفاوت و شئون
حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ محمدباقر تحریری، فرزند مرحوم آیت‌الله شیخ محمود تحریری(ره)، از اساتید و محققان حوزهٔ علمیهٔ قم و از شاگردان علامه طباطبایی(ره) و آیت‌الله شیخ علی سعادت‌پرور(ره) است و در حال حاضر جمعی از جویندگان اخلاق و عقاید اسلامی از مباحث ایشان در قم و تهران بهره می‌گیرند.
تدریس یك دوره اصول فقه، اسفار ملاصدرا، تفسیر المیزان و شرح بر ادعیه، مناجات و احادیث معصومین(ع)؛ همچون مناجات شعبانیه، دعای عرفه سیدالشهدا(ع)، دعای افتتاح، دعای ابوحمزهٔ ثمالی، حدیث پیامبر اكرم(ص) خطاب به اباذر(ره)، حدیث امام صادق(ع) خطاب به عنوان بصری، و ... ‌را می‌توان در زمرهٔ سوابق علمی و پژوهشی وی برشمرد.
برجسته‌ترین اثر این محقق گرانقدر، كتاب جلوه‌های لاهوتی، (شرح اخلاقی زیارت جامعه كبیره) است كه چندی قبل در سه مجلد انتشار یافت. تبحر و تسلط ایشان در تبیین قرآنی و روایی مباحث «ولایت و امامت» موجب بود تا در همین رابطه، كه از جمله لوازم آشنایی با ولایت امام عصر(ع) است، به گفت‌وگو بپردازیم. نخستین بخش از این گفت‌وگو را با موضوع «امامت در قرآن» به حضور شما گرامیان تقدیم می‌داریم، باشد كه مورد استفاده‌تان واقع شود.
▪ با توجه به این كه موضوع امامت یكی از اصول دین اسلام و مذهب تشیع می‌باشد و در آیات و روایات متعددی نیز به مبانی و نیز شاخه‌های آن پرداخته شده است، به عنوان نخستین پرسش از شما درخواست می‌كنیم چنانچه ممكن است به مبانی این بحث از منظر قرآن كریم اشاره بفرمایید.
▪ با تشكر از این كه درصدد تبیین این بحث مهم و نورانی هستید. با توجه به مسائلی كه انسان، همواره در زندگانی دنیایی‌اش با آن مواجه است به نظر می‌رسد یكی از مسائل مهم ادیان الهی همین مسئله امامت است؛ خصوصاً از دیدگاه دین مبین اسلام كه یك دین جهانی و ابدی است. ابدی بودن دین و جهانی بودن آن باید مبتنی بر مبانی و ملاك‌های متناسب با خود آن باشد. به اساسی‌ترین ملاك و مبنا برای جهانی و ابدی بودن دین اسلام مسئله امامت است كه هماهنگ با هدف عالی دین می‌باشد. ویژگی مهم مكتب تشیع هم كه موجب زنده بودن آن شده است، همین مسئله امامت است؛ زیرا در هیچ مكتبی این‌گونه نیست كه امامت از دیدگاه خود مكتب مطرح شود و از درون همان مكتب بجوشد، بلكه باید از خارج مكتب بیاید و آن را رهبری بكند لذا برای شروع بحث ناچاریم كه از خود واژهٔ «امام» آغاز كنیم؛ این‌كه امام در لغت به چه معناست، در قرآن كریم در چند جا مطرح شده، خدای متعال در چه مواردی آن را بیان فرموده و فرق بین «امام»، «نبی» و «رسول» چیست؟ این‌ها مسائلی است كه در قرآن به آن اشاره شده است.
همچنان‌كه دَأب قرآن بر این است كه در هر مسئله‌ای اصول و مبانی و كلیات را بیان كند، در این رابطه هم دریغ نكرده است.
▪ واژهٔ امام در لغت به چه معناست و نسبت ما انسان‌ها با آن چیست و در مسیر زندگانی‌مان چه ارتباطی با امام برقرار می‌كنیم؟
ـ از جمله كسانی كه در علم لغت، واژه‌های قرآنی را تحلیل كرده‌اند، «راغب اصفهانی» است كه مورد قبول فریقین (شیعه و سنی) است و در این رابطه تحقیقات خوبی كرده است. او واژهٔ امام را به معنای «مقتدا» می‌داند؛ یعنی كسی كه از او تبعیت می‌شود و الگو قرار می‌گیرد ـ حال كتاب باشد یا انسان یا سخن یا عمل ـ به عبارت دیگر در آن امری كه از آن پیروی می‌شود، جلودار و پیشوا قرار می‌گیرد. لفظ اِمام هم به همان «اَمام» برمی‌گردد؛ به معنای جلودار. و امام، جلودار یك جریان و یك سیر است.
بعد از تحلیلِ معنای لغوی این لفظ باید به ساختار وجودی خودمان برگردیم. انسان، عمدتاً در رفتار و كردار و عملكردهایش سعی می‌كند كه یك الگویی داشته باشد. سیر وجودی انسان را كه در این عالم ملاحظه می‌كنیم، می‌بینیم از ضعف و جهل برخاسته و در مراحلی از وجودش با ضعف و جهل همراه است و دیگران به او كمك می‌كنند و امورش را اداره می‌كند و چاره‌ای هم نیست. مشكل انسان غیر از حیوانات است. حیوانات از همان ابتدای به وجود آمدن، رفتارشان مشخص است و خداوند متعال به گونه‌ای آن‌ها را آفریده است كه یك درك غریزی در وجودشان نهاده كه چه مسیری را بروند و لذا از همان ابتدا به گونه‌ای از محیط خانواده‌شان استقلال پیدا می‌كنند. اما انسان این گونه نیست. انسان رشد تدریجی در علم و دستگاه‌های ادراكی و تحلیلی دارد، لذا وقتی كه خوب ملاحظه شود، این رشد ایجاب می‌كند كه در هر زمینه‌ای، الگویی را جلودار خودش قرار دهد كه از آن تبعیت كند و آن مسیر را بپیماید تا وقتی كه به یك شكوفایی عقلانی می‌رسد كه می‌تواند حق را از باطل و خوب را از بد تمیز دهد. در آن مرحله هم باز می‌بینیم كه به دنبال الگوهای فكری است كه از جهت عقلانی و ادراكی، قانونی را پیش روی خودش قرار دهد كه كارهایش را با آن قانون هماهنگ كند. آن قانون، طبق این تحلیل «امام» انسان می‌شود. یعنی انسان آن ضابطه و قانون را پیش‌روی خود قرار می‌دهد تا به آن عمل كند. از این جهت با این تحلیل كوتاه استفاده می‌شود كه اصلاً مسئلهٔ طلب امامت به این معنا فطری انسان است و هر انسانی به هر حال، فكر یا شخصیتی را در امور زندگی، مقتدای خود قرار می‌دهد. باید ملاحظه شود كه این‌ها از مقدمات لازمهٔ بحث است و بعداً باید بیشتر به آن پرداخت. اساساً قرآن كریم معارفی را كه بیان می‌كند بر اساس فطرت انسان است آن‌چنان كه مقتضا و درخواست فطرت است، معارف اسلام پاسخ‌گوی صحیح درخواست آن امور درونی انسان است.
▪ اگر احساس نیاز و ضرورت داشتن امام، موضوعی فطری است پس چرا در طول تاریخ می‌بینیم كه انسان‌ها و اقوام، معمولاً در برابر انبیا كه امام مردم تلقی می‌شوند، عكس‌العمل‌های منفی و مقاومت‌آمیز نشان می‌دادند؟
ـ سؤال خوبی است. منظور آن است كه مقتضای فطری بودن تبعیت از امام این است كه انسان‌ها همواره به دنبال امام بر حق باشند؛ اما مطلبی كه عرض شد فراتر از این است. آن مطلب بیانگر این است كه انسان به طور كلی در هر یك از امور خود به دنبال امام است ولی چون انسان تمایلات مختلفی دارد؛ هم تمایلات ظاهری و مادی و هم تمایلات روحی و معنوی، همچنین از طرف دیگر خدای متعال می‌خواهد ما در این عالم تحت قوانینی كه خودش برای انسان آفریده است به آن اهداف حقیقی، عمیق و مخفی از وجودمان نائل شویم، لذا همواره تخلف از امر فطرت هم وجود داشته است. اصل الگوپذیری و مقتدا داشتن یك امر فطری است، منتهی خدای متعال می‌خواهد این امر فطری را در قالب صحیح آن رشد بدهد؛ چرا كه او انسان را برای آن اهداف عالیه آفریده و تنها خودش می‌داند كه راه رسیدن به آن هدف واقعی چیست و چه كسانی می‌توانند متكفل بیان این راه و مقتدای انسان باشند. لذا در بحث‌های بعد به این اشاره خواهیم كرد. هر امر فطری به ایجاد خدای متعال در نهادِ انسان قرار داده شده و او هر چه كه این امر فطری را شكوفا می‌كند، در عالم آورده است منتهی انسان به گونه‌ای است كه می‌تواند امور فطری‌اش را با اختیار شكوفا كند و یا این‌كه جلوی شكوفایی آن را بگیرد و در مسیر منحرف آن را شكوفا كند. با این تحلیل عقلایی می‌توان گفت مسئله تمایل به الگو در نهاد انسان قرار داده شده است، منتهی چون انسان ابعاد گوناگونی دارد در هر بُعدی یك الگو می‌خواهد و عدم تأمل در ابعاد اصلی و فرعی وجود او، و تمایلات حقیقی و غیر حقیقی آن موجب می‌شود كه گاهی یك بعد انسان بر بُعد دیگرش غلبه كند؛ مثلاً بعد مادی بر بعد روحی‌اش غلبه می‌كند؛ چون ابتدا ابعاد ظاهری انسان شكوفا می‌شود و نتایج نزدیك‌تری نسبت به ابعاد روحانی دارد، لذا تمایل عمومی بشر به شكوفایی این ابعاد مادی است و اگر بُعد عقلانی انسان شكوفا نشود و انسان به دنبال مقتضیات روحی‌اش نرود، قطعاً این بعد بر بعد دیگر رحجان پیدا می‌كند. به همین دلیل انبیا، اولیا و امامانی كه می‌آمدند تا رهبری بعد روحانی انسان را به دست گیرند و او را به آن نتایج حقیقی برسانند، مورد بی‌مهری انسان‌ها قرار می‌گرفتند.
قرآن كریم امامان را دو قسمت كرده است:
۱) «امام كفر»
۲) «امام حق»؛
لذا به پیروان حق می‌فرماید كه اول امامان كفر را نابود كنید. وقتی آن سردسته‌ها نابود شوند قهراً بقیه كه به نحوی تحت رهبری آن‌ها هستند، یا متنبّه می‌شوند و یا از مخالفت دست برمی‌دارند: «فقاتلوا أئمّهٔ الكفر».۱
اساساً این مسئله جنبهٔ روانی هم دارد. چیزهایی كه جلودار كارهای انسان هستند، شخصیت او را شكل می‌دهند؛ یعنی شخصیت هر انسان با امری كه آن را در هر زمینه‌ای الگو و مقتدای خودش قرار می‌دهد، ارتباط دارد. اگر انسان در خوردن یك طریقهٔ خاصی را دنبال كند همیشه نحوهٔ خوردن در قالب مخصوص خودش ظهور می‌كند. از این جهت قرآن كریم بیان می‌كند كه انسان‌ها در روز قیامت برای حشر فرا خوانده می‌شوند و این حشر موازین و قواعد خاص خودش را دارد كه این موازین در حقیقت الگوها و امامان انسان هستند. هر كسی با همان موازینی كه رفتار و كردار و عقایدش را منطبق كرد، صدا زده می‌شود: «یوم ند‌عو كلّ أناسٍ بإمامهم».۲
كسی كه به باطل اقتدا كرده و روح و شخصیت انسانی‌اش در هر جهتی از طریق باطل شكل پیدا كرده، به همان الگو صدا زده و در قیامت محشور می‌شود، و آن كسی كه مقتدای او امام حق است نیز به همین شكل. از این اصطلاحات قرآن، اهمیت امامت و نقشی را كه امام بر عهده دارد، استفاده می‌كنیم . به همین دلیل قرآن كریم از لفظ «امام» استفاده كرده و به جای آن نفرموده «یوم ند‌عو كلّ أناس بنبیّهم» یا «یوم ندعو كل أناس برسولهم» و یا عباراتی از این دست. از دیدگاه قرآن خلقت انسان با وجود نبی همراه است. چه بسا قبل از این‌كه انسان‌ها به وجود بیایند به صورت كثیر نبی خلق كرده و همین‌طور رسول در هر زمانی بوده ولی غفلت از امام هرگز وجود ندارد. معلوم می‌شود كه قرآن كریم مبیّن این مطلب است كه «امام» از ابتدای خلقت انسان در نظام هستی بوده است، چون با آن بیانی كه عرض كردیم الگوخواهی انسان امری فطری است و خدای متعال امور فطری و استعداد شكوفایی آن‌ها را از اول ایجاد فرموده است. از طرفی با این تعبیراتی كه گفته شد امام، شخصیت بخش وجود انسان است و انسان هم كه در هر زمینه‌ای به دنبال الگویی می‌گردد، بنابراین شخصیتش در آن زمینه آن‌گونه ظهور پیدا می‌كند. نكتهٔ دیگری برای تكمیل این بحث عرض كنم و آن این‌كه گاهی قرآن كریم، كتابی را هم كه الگو قرار گرفته است، امام نامیده: «و من قبله كتاب موسی اماماً و رحمهٔ»۳ یعنی قبل از قرآن، كتاب موسی(ع) را امام آورده است.▪ چه تفاوتی بین «رسول» و «نبی» و «امام» در قرآن كریم وجود دارد؟
ـ از اصطلاحات قرآن كریم استفاده می‌شود كه این سه واژه بیانگر سه وظیفه است. خدای متعال انسان را برای عبودیت خودش آفریده و این همان هدف عالی آفرینش است. به همین دلیل باید شخصی بین مردم باشد تا راه رسیدن به این عبودیت و پیاده كردن آن را بیان كند. پروردگار ما این راه را از طریق انبیا و اولیا بیان نموده و از طرفی فرموده است كه رهبری این راه باید از جنس خود انسان باشد در حالی كه عده‌ای بهانه‌جو برای شانه خالی كردن از قبول مسئلهٔ هدایت الهی اعتراض می‌كردند كه ما ملائكه را می‌خواهیم، چرا آن‌ها پیامبر ما نمی‌شوند؟ خداوند متعال هم می‌فرماید: اگر ملائكه را هم می‌آوردیم در قالب بشری بودند «... و للبسنا علیه ما یلبسون».۴
به هر حال باید به گونه‌ای باشد كه با انسان گفت‌وگو كند و حجت بر انسان تمام گردد. انسان‌های متعارف كه اكثریت را هم تشكیل می‌دهند نمی‌توانند با ملائكهٔ مجرد ارتباط محسوسی داشته باشند لذا خداوند متعال هم چنین كاری نمی‌كند.
از این‌جا نتیجه می‌گیریم كه خدای متعال كه انسان را در این عالم آفریده و به ملائكه هم فرموده كه من می‌خواهم او را خلیفه و جانشین خودم قرار بدهم باید افرادی را برای انسان‌ها بفرستد تا راه جانشینی را به آن‌ها بگویند. این افراد باید از خدای متعال خبر بگیرند. پس در مرحلهٔ اول برای ارتباط انسان‌ها با عالم غیب مسئلهٔ نبوت مطرح می‌شود. («نبوت» از «نبأ» به معنی خبرگیری است). خداوند متعال انبیای متعددی داشته است، اگر چه در قرآن كریم تعداد آن‌ها ذكر نشده است ولی از روایات استفاده می‌شود كه خداوند متعال ۱۲۴ هزار پیامبر داشته است كه اول آن‌ها حضرت آدم(ع) ـ بوده است. اجمالاً برخی از این انبیا فقط جنبهٔ خبرگرفتن برای خودشان را داشته‌اند كه به نظر می‌رسد مقدار آن‌ها كم باشد و اما آن قسم دیگر از انبیا كه برای اجرای هدف آفرینش مقرر شده‌اند علاوه بر گرفتن خبر، وظیفهٔ رساندن خبر را هم دارند، با این تفاوت كه حیطهٔ رساندن خبر هم در بین آن‌ها متفاوت بوده است. قرآن كریم چنین كسانی را اصطلاحاً «رسول» می‌نامد.
▪ آیا تنها تفاوت بین نبی و رسول همین ابلاغ اخبار به مردم است یا این‌كه از حیث وجودی هم متفاوت بوده‌اند به گونه‌ای كه در نحوهٔ ارتباط با خداوند و گرفتن وحی سطوح مختلفی داشته‌اند؟
ـ فرقی كه عموم علما بیان می‌كنند همین سمت گیرندگی خبر توسط نبی و گرفتن و رساندن اخبار به وسیلهٔ رسول است كه البته خود رسولان هم از لحاظ حیطهٔ رسالتشان به اولوالعزم و غیر اولوالعزم تقسیم می‌شوند. لكن مرحوم علامه طباطبائی(ره) از آیات قرآن كریم استفاده می‌كنند كه این‌طور نیست و نبی هم یك سِمَت رساندن دارد؛ با این فرق كه رسول بعد از رساندن وحی، اتمام حجت هم می‌كند. به این معنا كه این مطلبی را كه من به شما می‌رسانم از ناحیهٔ خداوند متعال است، اگر كسی از آن تبعیت كند به نتایجش می‌رسد و اگر كسی از روی عناد و ابطال مخالفت كند مبتلا به عذاب الهی می‌شود. پس به این معنا هم انبیا و هم رُسُل واجب الاطاعه بوده‌اند. فرق «رسول» با «امام» یك مقدار ظریف‌تر است و آن این است كه بعد از پذیرش مسئلهٔ رسالت توسط انسان‌ها، امام زمام امور آن‌ها را به دست می‌گیرد و آن‌ها را رهبری می‌كند. به طور روشن‌تر فرق آن دو این است كه كار رسول ارائهٔ كلیات و مقتدا بودن و تبعیت شدن در اصول كلی زندگی است ولی امام آن اصول را در جزء جزء اعمال انسان‌ها پیاده می‌كند تا بدین وسیله مقتدای انسان‌ها باشد.
▪ همان‌طور كه شما بیان فرمودید طبق تعریف مرحوم علامه، فرق انبیا و رسل در اتمام حجت است یعنی انبیا حجت‌های الهی نبودند پس چگونه واجب الاطاعه بوده‌اند؟
ـ خداوند متعال برای رساندن هدایتش، برای انسان‌ها درجاتی را قائل شده‌ است. بعضی از آن‌ها رسالت اصلی را دارند و برخی رسالت فرعی. رسولانی كه عنوان نبوّت بر آن‌ها غلبه دارد، بدین معنا حجت نبوده‌اند تا تبعیت از كلامشان فی حدّ ذاته ملاك باشد، بلكه حجت بودن آن‌ها در پرتو رسولان بالاتری است كه رسالتشان اصالتاً حجت بوده است بنابراین آن‌ها رسولان تبلیغیِ آن رسولان اصلی بوده‌اند و همان رسولان اصلی حجت‌اند. بدین معنا كه تبعیت از آن‌ها آثار و نتایجی دارد و عدم تبعیت و مخالفت آن‌ها هم آثار شومی دارد اما نه فی حد ذاته و به عنوان خودشان بلكه ایشان فرع رسولان بالاتر یعنی حجت‌های الهی بوده‌اند كه اتمام حجت‌ می‌كردند. حال باید حقیقت رسولان اولوالعزم روشن شود. آن‌ها رسولانی بودند كه دین مشخصی داشتند و صاحب كتاب بودند. حكم خداوند متعال این‌طور بین آن‌ها اقتضا كرده كه از اول خلقت تا نهایت خلقت پنج نبیّ الوالعزم داشته باشد. قرآن كریم در آیهٔ ۷ سورهٔ احزاب اسامی این پیامبران الوالعزم را آورده است:
و إذ أخذنا من النبییّن میثاقهم و منك و من نوح و إبراهیم و موسی و عیسی بن مریم و أخذنا منهم میثاقاً غلیظاً.
و [یاد كن] هنگامی را كه از پیامبران پیمان گرفتیم، و از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم، و از [همهٔ] آن‌ها پیمانی استوار گرفتیم.
الوالعزم بودن آن‌ها را از روایات می‌فهمیم. خدای متعال در ابتدا می‌فرماید: ما از همهٔ انبیا میثاق و پیمان گرفتیم تا هدایت ما را به مردم برسانند ولی در مورد پیامبران الوالعزم می‌فرماید: «و أخذنا منهم میثاقاً غلیظاً» یعنی ما از ایشان میثاقی غلیظ گرفتیم یعنی غیر از میثاق همهٔ انبیا، یك میثاق خاص. سپس در آیهٔ بعد می‌فرماید:
لیسئل الصادقین عن صدقهم و أعدّ للكافرین عذاباً علیما.ً۵
تا راستان را از صدقشان باز پرسد، و برای كافران عذابی دردناك آماده كرده است.
معنای اتمام حجت همین است. اگر چه آیهٔ شریفه در بیان قیامت و نتایج اعمال كفار است ولی به آن حجت گفته می‌شود. «حجت» چند معنا دارد مثل این‌كه شخصی یقهٔ دیگری را بگیرد كه چرا این كار را كردی؟ ما كردار را به تو نشان داده بودیم. پس اولین حجت همواره از آنِ خداست كه با آوردن راه و معین كردن هدف و رهبر، دهان بشر را بسته است و می‌فرماید اگر این كار را نمی‌كردیم و می‌خواستیم از این بشر سؤال كنیم، یقهٔ ما را می‌گرفت:
رسلاً مبشّرین و منذرین لئلّا یكون للناس علی‌الله حجّهٔ بعد الرسل.۶
پیامبرانی كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا برای مردم، پس از [فرستادن] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجتی نباشد.
امكان دارد لفظ اولوالعزم كه در روایات آمده است مأخوذ از این آیهٔ شریفه باشد كه فرمود:
«...اولوالعزم من الرسل».۷
اگر چه در آیهٔ شریفه اسامی آن‌ها ذكر نشده است ولی روایت ضمن تصریح به ۵ نفر بودن ایشان، اسامی آن‌ها را هم بیان می‌كند. برجستگی خاص آن‌ها علاوه بر دیگر رسولان، كتابی است كه آوردند و باید در ابلاغ و حفاظت از كتابشان تا جایی كه می‌توانند دفاع و مقاومت بكنند، حتی اگر منجر به ریختن خونشان شود. این صاحبان عزم و جزم به هیچ وجه حقّ شانه خالی كردن از سمت رسالتشان را ندارند.
در عین حال ما ملاحظه می‌كنیم كه خدای متعال برای عده‌ای از این رسولان، مقام دیگری را هم بیان كرده، حتی برای بعضی از انبیای الولعزم و آن مقام «امامت» است. از این‌جا معلوم می‌شود مقام امامت، از جانب خداوند مقام خاص‌تری است. ممكن است امامت و رسالت در یك جا جمع بشود اما سمت‌ها فرق می‌كند.
حضرت ابراهیم(ع) بعد از طیّ مراحلی به مقام امامت نصب می‌شوند. این بحث، بحث شریفی است مفسران هم بحث كرده‌اند لكن بهترین آن‌ها از علامه طباطبائی (ره) است. بحث‌های متعددی پیرامون آیه ۱۲۴ سورهٔ مباركه بقره و آیاتی كه بیانگر این هستند كه خدای متعال حضرت ابراهیم(ع) را پس از طیّ مراحلی به مقام امامت نائل فرمود، مطرح است ولی در این‌جا فقط به صورت گذرا بحثی را عرض می‌كنم كه بیانگر ارتباط مقام امامت با مقام رسالت الوالعزمی و همچنین نبوت حضرت ابراهیم(ع) باشد خداوند متعال حضرت ابراهیم(ع) را به كلماتی امتحان كرد و بعد از این‌كه آن حضرت از آن امتحان به خوبی و به طور كامل بیرون آمد، به او فرمود كه تو را برای مردم، امام قرار می‌دهیم.
از آیات شریفه استفاده می‌شود كه حضرت با مسئلهٔ تبعید و مسئلهٔ مبارزات طولانی با بت‌پرست‌ها، ستاره‌پرست‌ها و انسان‌پرست‌ها امتحان شد و بالاخره از همهٔ آن‌ها پیروز بیرون آمد كه این‌ها مراحل اولیه رسالت حضرت است. همین طور استفاده می‌شود كه یكی از امتحانات مهم بعد از رسیدن ایشان به فرزند است؛ آن‌چنان كه خانمش تعجب كرد كه آیا ما در زمان پیری فرزنددار می‌شویم؟ و بعد از فرزنددار شدن خدای متعال او را امتحان بزرگی كرد؛ به تعبیر قرآن: «بلاء عظیم؛ این بلای عظیمی است» و آن ذبح حضرت اسماعیل(ع) است. حضرت ابراهیم (ع) از این امتحان هم سربلند بیرون آمدند. بنابراین معلوم می‌شود كه این اعطای مقام امامت در اواخر عمر شریف آن حضرت بوده است. مرحوم علامه طباطبائی می‌فرماید، كسی نگوید امامت همان مسئلهٔ رسالت است، بلكه این امامت بعد از رسالت است.
آیات متعددی كه ما فقط به مضامین آن‌ها اشاره كردیم بیانگر این است كه مقام امامت یك اصلی است كه قبل از اسلام هم در بین امت‌ها مطرح بوده است. در دو جای دیگر قرآن داریم كه امامت را در رابطه با انبیا‌ی بنی‌اسرائیل بیان می‌فرماید: در آیهٔ ۲۴ سورهٔ سجده می‌فرماید:
وجعلنا منهم ائمّهًٔ یهدون بأمرنا لمّا صبروا و كانوا بآیاتنا یوقنون.
و چون شكیبایی كردند و به آیات ما یقین داشتند، برخی از آنان را پیشوایانی قرار دادیم كه به فرمان ما [مردم را] هدایت می‌كردند.
و وقتی آیات قبلش را بررسی می‌كنیم این نكته را به طور صریح استفاده می‌كنیم كه ضمیر «فیهم» به چه كسانی برمی‌گردد:
و لقد آتینا موسی الكتاب فلا تكن فی مریهٍٔ من لقائه و جعلناه هدیً لبنی اسرائیل.
كتاب را هدایت برای بنی‌اسرائیل آوردیم... . بحث بنی‌اسرائیل است «فیهم» یعنی از این بنی‌اسرائیل كه البته عده‌ای از بنی‌اسرائیل هم بودند. آیهٔ دیگری كه به این معنا دلالت می‌كند آیهٔ ۷۳ سورهٔ انبیاست كه می‌فرماید:
و جعلنا هم ائمهٔ یهدون بأمرنا...
قبل از این جمله انبیائی را ذكر می‌كند كه عبارتند از حضرت لوط و حضرت اسحاق و حضرت یعقوب (ع) . در این جا ضمیر «هم» به همهٔ آن‌ها برمی‌گردد كه البته باز از انبیای دیگر هم اجمالاً ذكری به میان می‌آورد. بحث ما این است كه چه كسانی ائمه قرار داده شدند:
و نجیّناه و لوطاً إلی الأرض التی باركنا فیها للعالمین و كلّاً جعلنا صالحین.
از آیهٔ ۵۱ سورهٔ انبیا شروع می‌كند به بیان سرگذشت حضرت ابراهیم(ع) و مراحلی كه برایشان وارد شد سپس تقریباً مسائل رسالت را بیان می‌كند تا به مسئلهٔ افتادن در آتش و نجات از سوزش آن می‌رسد. پس از آن به حضرت لوط(ع) كه در روایات از پیامبران تبلیغی حضرت ابراهیم(ع) معرفی شده است. و در آخر به حضرت اسحاق و حضرت یعقوب (ع) می‌رسد. حضرت اسحاق از فرزندان حضرت یعقوب و حضرت یعقوب هم نوه حضرت ابراهیم(ع) است. می‌فرماید ما همهٔ این‌ها را امام قرار دادیم. چیزی كه مهم است توصیفاتی است كه خدای متعال برای این امامان بیان فرموده است. در این دو جا می‌فرماید ما از انبیای بنی‌اسرائیل امامانی قرار دادیم تا هدایت به امر كنند. خود این بحث لطیف و عمیقی است كه اكنون مجال آن نیست.
خلاصهٔ مطلب این‌كه تا این‌جا نتیجه می‌گیریم مسئلهٔ امامت از دیدگاه قرآن یك حقیقتی جدای از مسئلهٔ رسالت است گرچه با هم جمع می‌شود، و امامت در پرتو رسالت است. حضرت موسی(ع) رسول بوده است. تا كتابی به ایشان داده شود و آن كتاب امام باشد. از این نكته استفاده می‌كنیم كه سمت امامت همان مقتدا شدن در جمیع امور انسان به سوی خدای متعال است.
▪ شخص رسول با دارا شدن چه خصوصیتی امام می‌شود؟ همچنین بعد از وصول به سمت امامت، مردم چه وظیفه‌ای در قبال ایشان دارند با توجه به این نكته كه از قبل هم اطاعتشان واجب بوده است. پس تكلیف مردم نسبت به مقام رسالت در مقایسه با مقام امامت چه تفاوتی دارد؟
ـ قطعاً هر یك از این سمت‌هایی كه خداوند متعال به كسی می‌دهد باید با یك سری شایستگی‌های شخصی همراه باشد. یعنی شخص باید در ارتباط با خدای متعال شایستگی‌هایی را ابراز كند وگرنه هر كسی قابلیت ارتباط مستقیم با خدای متعال یا ملائكه‌ای كه وسائط فیض خداوند هستند را ندارد. لذا هم انبیای الهی و هم رسولان الهی آن شایستگی را در مقام اعتقاد صالح یعنی پذیرش ربوبیّت مطلقهٔ خدای متعال دارند و این‌كه در نظام عالم تنها او باید حاكم و قانون‌گذار باشد. و یكی از ابعاد اعتقادی نبیّ این است كه او اولین كسی است كه به مسئلهٔ نبوتش معتقد است. نمی‌شود نبی، نبی باشد اما معتقد به نبوت خودش نباشد یا شك در نبوت خودش داشته بشد. همهٔ این‌ها به توحید برمی‌گردد و بازگشت آن به شئون ربوبیّت خداوند متعال است. بنابراین اول باید موحّد باشد و از شئون موحّد بودن این است كه خدای متعال را ربّ تكوینی عالم و ربّ تشریعی انسان بداند.و این كه ربوبیّت تشریعی خدای متعال ـ كه در حقیقت اداره كردن انسان است ـ از طریق وسائط انجام می‌شود. باید به این مسائل اعتقاد داشته باشد، به وسائط فیض الهی یعنی ملائكه ایمان داشته باشد، و این‌كه به هر حال كسی باید باشد كه این قوانین را در عالم بگیرد. این در مقام اعتقاد بود و اما در مقام عمل هم باید تعبیت بكند و از آن طرف هر مقدار مقام و سمت بیشتر باشد شایستگی فرد هم باید بیشتر باشد، چون انسان فعالیت‌های گوناگونی دارد و به وسیلهٔ فعالیت‌هایش دارای سطحی عمیق می‌شود لذا می‌توان گفت رابطهٔ انبیا و درجات انبیا در اثر همین عمیق شدن درك‌هایشان و تبعیتشان از خداوند متعال است و لذا بعد از آن مراحلی كه در مقام رسالت حضرت ابراهیم(ع) گذشت، نسبت به مقام امامت هم این مسئله مطرح است. این حضرت ابراهیم(ع) بود كه در امتحان‌هایش در مواجهه با بت‌پرستان و ستاره‌شناسان و خورشیدپرستان و ... سپس نمرود و در آن قضیهٔ خرد كردن بت‌ها از خود شایستگی‌هایی نشان می‌دهد كه در قرآن از او تعبیر به (صالح) شده است: «و كلاً جعلنا صالحین».
قرآن كریم همهٔ این مراحل را در آیهٔ ۱۲۴ سورهٔ بقره مقدمهٔ مقام امامت به حضرت ابراهیم(ع) قرار داده است:
و إذ ابتلی ابراهیم رَبّهُ بكلماتٍ.
و هنگامی كه خدای متعال ابراهیم را به كلماتی امتحان كرد.
معلوم می‌شود امامت مرحلهٔ بالاتری است برای این‌كه شخص ارتباط ویژه‌ای با عالم غیب برقرار می‌كند. این ارتباط ویژه را در سورهٔ سجده آیه ۲۴ بیان می‌كند:
و جعلنا منهم ائمّهٔ یهدون بأمرنا.
ما عده‌ای از بنی‌اسرائیل را امامانی قرار دادیم كه این‌ها به امر ما هدایت می‌كردند.
هدایت به امر یك هدایت ویژه‌ای است.
▪ آیا رسول هم هدایت به امر دارد؟
ـ رسول تنها با عنوان رسالتش این چنین هدایتی را ندارد. اگرچه با عالم غیب مرتبط است اما این ارتباط هم دارای مراتبی است: در مرتبهٔ اول شخص متصل به عالم غیب می‌شود ولی مرتبهٔ بالاتر این است كه همان‌طور كه عالم غیب در این عالم تصرف‌ می‌كند و موجودات این عالم را اداره می‌كند، كسی هم كه به هدایت امر رسیده است این‌گونه می‌شود. اصلاً خودش برای رساندن خیرات به انسان واسطه می‌شود. بنابراین هر كدام از مسائل نبوت و رسالت و امامت یك شأن خاص را بیان می‌كنند. یك مقام فقط پیام خدا را می‌رساند، یك مقام اتمام حجت هم می‌كند و مقام دیگر سمت اداره هم دارد.
امام، نظام وجود انسان، بیان جزئیات مسائل انسان، پیاده كردن قوانین و بالاتر از آن، امر انسان‌ها را به عهده می‌گیرد و آن‌ها را با افعال اختیاری به كمال واقعی‌شان می‌رساند.
اساساً در دیدگاه قرآن كریم موجودات این عالم زمینه‌ای هستند تا خدای متعال به وسیلهٔ آن‌ها كمالاتش را در این عالم ظهور دهد نه این‌كه تحقق برخی موجودات به وسیلهٔ برخی موجودات به وسیلهٔ برخی علیّت مستقلّه داشته باشد. آیات ۵۸ تا ۶۵ سورهٔ واقعه مثال‌هایی را در این رابطه دارد. انسان نسبت به سرنوشت خود نیز این‌چنین است. بدین معنا كه انسان در تعیین سرنوشت خودش مستقل نبوده بلكه افعال اختیاری و امور دیگری كه قبل از افعال اختیاری هستند و عبارتند از همان معتقدات انسان، همهٔ این‌ها زمینه می‌شود تا خدای متعال با فراهم آمدن زمینه، انسان‌هایی را كه مراحلی را طی كردند به سعادت برساند؛ در جنبهٔ شقاوت هم همین طور است.
بنابراین امام یك شأن ظاهری دارد كه همان بیان جزئیات و پیاده كردن همهٔ قوانین در شئون گوناگون زندگی است، و یك شأن واقعی دارد و آن این‌كه امام(ع)، انسان‌هایی را كه او را مقتدا قرار می‌دهند و از رفتار و گفتار امام تبعیت می‌كنند، به سعادت می‌رساند. امام از طرف خداوند واسطهٔ فیض خاص انسان در این عالم می‌شود. معنای هدایت به امر در حقیقت این است كه خدای متعال این انسان‌ را به مرتبه‌ای از قرب خودش می‌رساند كه قابلیت پیدا می‌كند انسان‌ها را به آن هدف خاصشان برساند. لذا قرآن كریم می‌فرماید:
یوم ندعو كلّ أناس بإمامهم.
امام نقش رهبری باطنی و ظاهری در وجود انسان را دارد، در حالی كه رسول فقط نقش رهبری ظاهری را داراست. و ما از این آیات استفاده می‌كنیم كه «وساطت فیض»، امام را از رسول متمایز می‌كند.
▪ آیا همان شئون اجتماعی مثل حكومت و ولایت را كه امام دارد، رسول هم دارد و فرقی از این نظر بین آن‌ها نیست؟
ـ آن فرق‌ها هم هست لكن یك فرق رسول و امام این است كه رسول برای رساندن خبر باید داخل مردم بیاید ولی امام چنین وظیفه‌ای ندارد. فرمودند: «مَثَل امام، مَثَل كعبه است كه: یُؤتی و لا یَأتی.»
مردم باید به سوی او بروند و او به سوی مردم نمی‌آید.
لذا به حسب ظاهر برای حفظ این شئون، امامت بعد از رسالت است. چون انسان در جهت كمال‌پذیری تنها یك بعد ندارد و برای این ابعاد گوناگون هم نیاز به گیرندگی قوانین از عالم غیب را دارد، و این‌كه از لحاظ معنوی نیازمند سیر باطنی است تا مراحل كمال را بپیماید، لذا خدای متعال امام را قرار داده است. لذا می‌فرماید همین انبیا و رسولان را كه بعضی از آن‌ها الوالعزم بودند و حضرت ابراهیم (ع) هم از آن‌ها بود، همین‌ها را امام قرار دادیم:
و جعلناهم ائمهًٔ یهدون بأمرنا و أوحینا الیهم فِعل الخیرات.۸
این آیهٔ سورهٔ انبیا ویژگی خاص و منحصر به فردی از مقام امام را نشان می‌دهد و آن این كه اصلاً كار خیر را به ایشان وحی كردیم. به فرموده علامه طباطبائی(ره)؛ قرآن نمی‌فرماید به ایشان وحی كردیم كه كار خیر كنند، بلكه می‌فرماید خیرات را به ایشان وحی كردیم؛ یعنی خیرات را به ایشان نشان دادیم و از ملكوت عالم برای آن‌ها پرده‌برداری شد. لذا برای حضرت ابراهیم(ع) آمده است كه ملكوت آسمان‌ها و زمین را به وی نشان دادیم.
پس تا این‌جا معلوم شد كه مسئلهٔ امامت دو ركن دارد، برخی از این اركان برای انبیا هم هست لكن برای امام باید به تمام معنا ظهور پیدا كند: «لمّا صبروا و كانوا بآیاتنا یوقنون». امام هم باید به مقام صبر تامّ برسد و هم به مرحله یقین به آیات. سپس در سورهٔ انعام دربارهٔ حضرت ابراهیم(ع) بیان می‌كند كه منظور از این یقین همان اشراف به ملكوت است.
وكذلك نُری ابراهیم ملكوت السموات و الأرض ولیكون من الموقنین.۹
و این‌گونه، ملكوت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نمایاندیم تا از جملهٔ یقین‌كنندگان باشد.
بنابراین مسئلهٔ امامت هم از جهت شخص مرتبهٔ بالاتری از مقام رسالت است و هم از جهت رابطه مردم با امام یك رابطهٔ خاص‌تری است. چون می‌فهمند كه در این عالم نیاز به یك الگوی تام دارند؛ هم به حسب ظاهر كه مربوط به اعمال فردی و اجتماعی و پیاده كردن قوانین اجتماعی آن‌هاست، و هم از جهت باطنی برای این‌كه تحت رهبری امام باشند تا وقتی یك عمل سیاسی تحت اشراف امام به حق انجام می‌شود. قرب به حق پیدا كنند كه این قرب و رشد وجودی در اثر عمل سیاسی صحیح یا عمل اجتماعی درست انجام می‌شود و این قرب همان هدایت باطنی و تكامل روحی است كه خدای متعال این كمالات را به وسیلهٔ وسائط فیض در عالم ظاهر می‌كند و بالاترین كمال برای انسان هم قرب حقیقی است، همان كه می‌فرماید:
یهدی به الله من اتّبع رضوانه سبل السلام.۱۰
خداوند، هر كه را ازخوشنودی او پیروی كند، به وسیلهٔ آن [كتاب] به راه‌های سلامت رهنمون می‌شود.
نباید این آیات را بدون توجه معنا كنیم. كسی كه خود تبعیت می‌كند و هدایت شده است، چگونه هدایت می‌شود؟ این همان مراتب هدایت است .
هدایت دو جور است؛ یكی نشان دادن را و دیگری بردن به هدف. نشان دادن راه كار انبیا و رسل است، حتی اولوالعزم آن‌ها ولی، رساندن كار امامت است و همان طور كه عرض كردیم رفتن به سوی هدف در نهاد و فطرت انسان واقع شده است و این‌كه رفتن با یك الگویی باید باشد. خدای متعال هم به این‌گونه امور فطری پاسخ مثبت داده است. از اول خلقت هم این مسائل را آورده است منتها چون به حسب ظاهر باید یك قانونی ارائه شود، مسئله نبوت و رسالت نمایش عمومی دارد و اما مسئلهٔ رفتن كه به وسیلهٔ امام است یك مسئلهٔ مخفی است.
▪ چگونه می‌توان بین نشان دادن راه و رساندن به هدف فرق گذاشت در حالی كه سعادت انسان‌ها در گرو عمل اختیاری آن‌هاست. پس این هدایت به امر چه تفاوت فوق‌العاده‌ای با آن راه نشان‌دادن دارد. به علاوه این‌كه حضرت‌عالی مهم‌ترین ویژگی امام(ع) را هدایت به امر ذكر فرمودید كه «یهدون بأمرنا»، این چه ویژگی‌ای است كه امام پیدا كرده است، آیا همان تصرف در نفس انسان‌هاست یا ویژگی دیگری است؟
ـ اختیار و انتخاب انسان در همهٔ مراحل ثابت است. تا وقتی انسان در این عالم است، اختیار از او جدا نمی‌شود و یا به تعبیری ما مجبوریم كه مختار باشیم، و اصلاً همین مایهٔ كمال و امتیاز انسان است. هدایت باطنی امام هم مانع اختیار نمی‌شود. مثلاً كسی كه صداقت و راست‌گویی را انتخاب كرده است طبق دستور رسول و تأكید و تبیین امام آن را انجام می‌‌دهد و بدین وسیله نفسش را آماده می‌كند تا به یكی از مراحل كمال انسانی برسد. رساندن این نفس به آن مرحلهٔ كمالی، كار امام است كه البته بعد از انتخاب می‌باشد. حتی حیطهٔ كار امام فراتر از این‌هاست. به عنوان مثال قرآن كریم می‌فرماید، شما دانه را در دل زمین می‌اندازید و وظیفه دارید زمین، آب، هوای و نور مناسب را برای این دانهٔ درخت فراهم كنید، اما شما درخت را ایجاد نمی‌كنید؛ كار شما فراهم كردن زمینه‌هاست. ما هستیم كه آن حقیقت را به این دانه می‌دهیم. این دانه، درخت بالقوه است؛ یعنی آن قوای نباتی در او هست كه ممكن است درخت بالفعل بشود و ممكن هم هست نشود. اما اگر درخت شد معلوم می‌شود عنایت الهی بوده است و این فعل خداوند متعال است.
امور وجودی كه از كتم عدم ظاهر می‌شوند و حقیقت هستی اشیا هستند باید از عالم غیب محقق شود و گرنه موجودات زمینه‌ها را فراهم می‌كنند. و البته ظهور این امور از عالم غیبت نیاز به وسائط فیض دارد. خدای متعال مدبّرات امر را از همین جهت قرار داده است.
امام(ع) آن حلقهٔ واسطهٔ بین خداوند متعال و انسان است تا بعد از این‌كه انسان به حق برخورد و آن را پذیرفت و به آن عمل كرد و قابلیت پیدا كرد آن وقت او را به كمال نهایی برساند. كسی كه اولین رساننده به كمال نهایی است خود خدای متعال است؛ لكن از طریق وسائل. بنابراین اختیار انسان از بین نمی‌رود لذا ممكن است نعوذ بالله كسی یك عمر كار خوب كند ولی یك دفعه برگردد و مجرای اختیارش عوض شود و یا مدتی كار بد كند ولی یك مرتبه برگردد. تا مدتی كه كار بد می‌كرده تأثیرات سوء در نفس گذاشته است منتها بازگشتن زمینه ظهور آثار نیك را در او فراهم می‌كند. از این‌جا كار هدایتی خاصّ امام شروع می‌شود. همان طور كه خدای متعال فرمود، كسی كه توبه كند ما زنگار گناه را از دلش می‌زداییم. این همان هدایت خاص الهی است. خاصیت توبه این است كه وقتی من زمینه را آماده می‌كنم تازه خداوند توبه می‌كند. این توبهٔ خدا یعنی زدودن اثر گناه كه همان تكامل بخشیدن است. این امر به واسطهٔ وسائط فیض خداوند انجام می‌شود و امام در نظام تشریعی عالم این وساطت را دارد.
▪ با توجه به كلمهٔ «امر» آیا این بحث مربوط به «أولو الأمر» هم می‌شود؟
ـ بله، در قرآن كریم «امر» به معانی گوناگونی آمده است باید سیاق آیات را ملاحظه كرد؛ چون در این‌جا مسئلهٔ هدایت به امر است یك معنای دیگری است، غیر از آن مسائل ظاهری.
▪ آیا رسول مكرم اسلام(ص) هم مانند پیامبران دیگر بودند كه بعداً شأن امامت را پیدا كردند، و یا این‌كه از همان زمان بعثتشان به رسالت، امام هم بودند؟
ـ این را باید از روایات استفاده كنیم. وقتی از طریق بعضی از آیات اثبات شد كه شأن رسول‌اكرم(ص) اشرف از همهٔ انبیا است آن‌گاه به وسیله روایات می‌توان این مطلب را استفاده كرد كه ایشان هم‌زمان با مسئلهٔ رسالت، مسئلهٔ امامت را نیز داشتند كه البته بحث مفصلی دارد و بعداً به آن اشاره خواهیم كرد.
▪ آیا در فاصلهٔ بین حضرت عیسی(ع) و بعثت پیامبر گرامی اسلام(ص)، پیامبری بوده است؟
ـ طبق برخی روایات احتمال می‌رود بعضی از اجداد پیامبر اكرم(ص) مثل حضرت عبدالمطلب و هاشم از انبیا باشند.
▪ آیا شریعت حضرت عیسی(ع) را تبلیغ می‌فرمودند؟
ـ اگر شرایط حضرت عیسی(ع) باقی بوده باشد باید همان شریعت را تبلیغ می‌كردند در حالی كه چون شریعت تحریف شده بود، ظاهراً از صحنه كنار رفته بودند.
گفت‌وگو با حجت‌الاسلام و المسلمین شیخ محمدباقر تحریری
پی‌نوشت‌ها:
۱. سورهٔ توبه (۹)، آیهٔ ۱۲.
۲. سورهٔ اسراء (۱۷)، آیهٔ ۷۱.
۳. سورهٔ احقاف (۴۶)، آیهٔ ۱۲.
۴. سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۹.
۵. سورهٔ احزاب (۳۳)، آیهٔ ۸.
۶. سورهٔ نساء (۴)، آیهٔ ۱۶۵.
۷. سورهٔ احقاف (۴۶)، آیهٔ ۳۵.
۸. سورهٔ انبیا (۲۱)، آیهٔ ۷۳.
۹. سورهٔ انعام (۶)، آیهٔ ۷۵.
۱۰. سورهٔ مائده (۵)، آیهٔ ۱۶.
منبع : ماهنامه موعود


همچنین مشاهده کنید