یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

امامت و حکومت از نگاه اِباضیه


امامت و حکومت از نگاه اِباضیه
اباضیه پیروان عبدالله بن اباض تمیمی (درگذشته در حدود هشتاد هجری قمری) یكی از نخستین فرق اسلامیِ انشعاب یافته از فرقه خوارج قلمداد می شود كه پیدایش آن به سال ۶۵ هجری قمری بازمی گردد. اباضیان به رغم تعداد اندكشان تا به امروز در كشور عمان و شمال افریقا تداوم یافته اند.
در دیدگاه اباضیه، امامت و حكومت یكی از مسائل اساسی و كلیدی به شمار می آید، اگرچه آنها به آن رویكردی فقهی ـ تاریخی دارند. مراحل امامت یا مسالك مذهب اباضی، یعنی ظهور، دفاع، شراء و كتمان، و برخورد پیروان آن با مخالفان خود سبب شده تا این فرقه اسلامی همچنان حیات داشته و حتی دارای حكومت و حكمرانی باشد. در عین حال دیگر اندیشه های كلامی آنان در باب تعریف امامت، گزینش امام، شروط و اوصاف امام، مقاصد و اهداف امامت نیز می تواند حائز اهمیت و درخور تأمل باشد كه این مقاله بدانها پرداخته است.
● مقدمه[۱]
اباضیه را یكی از فرقه های نخستین اسلامی می دانند كه تاریخ پیدایش آن به قرن اول هجری بازمی گردد و تا به امروز نیز ادامه یافته است. بروز و ظهور این فرقه از دوران «محكمه نخستین» و ردّ نظریات نافع بن ازرق ــ بنیانگذار فرقه ازارقه خوارج ــ بوده است و همین سبب شده كه اغلب مصادر غیراباضی ــ فرقه نویسان اسلامی ــ آنان را فرقه ای انشعاب یافته از خوارج قلمداد كنند، ولی منابع اباضی به شدت منكرند كه جزء خوارج باشند ونویسندگانی را كه اباضیه را از خوارج دانسته اند موردسرزنش و ملامت قرار می دهند.[۲]
به هر حال اینكه اباضیه شاخه ای از خوارج یا فرقه ای مستقل از فرق اسلامی است باید در مقاله ای به طور جداگانه مورد تحقیق قرار گیرد. این مقاله ناظر به «آرای كلامیِ اباضیه در باب امامت و حكومت» است كه تعریف امامت، وجوب امامت و دلائل آن، نحوه تعیین و انتخاب امام، مراحل امامت، شرائط و اوصاف امام، عزل امام و خروج بر وی، وظایف و مقاصد امامت را شامل می شود. در پایان نیز از روابط اباضیان با مخالفان دینی و مذهبی سخن رفته است.
قبل از ورود به بحث ذكر چند نكته لازم به نظر می رسد;
▪ اول آنكه اباضیه به مانند دیگر فرق اسلامی به جز شیعه «امامت و خلافت» را از مسائل فرعی و فقهی و به عنوان واجب كفایی می دانند. البته آنان برای امامت اهمیت خاصی قائلند و در مواردی از آن به «الامامهٔ العظمی» تعبیركرده اند،[۴]
▪ دوم آنكه اگرچه فرق اسلامی به طور عام و اباضیه به گونه خاص در اساس و اعتقاد، در باب امامت با شیعه اختلاف نظر دارند، در عمل و نیز در پاره ای از مسائل با شیعه در دوران غیبت كبرا شباهت هایی نیز دارند كه درخور توجه است; نمونه بارز آن جنبه سیاسی امامت می باشد كه آنان به این مسائل رویكردی سیاسی دارند. البته این مسأله اختصاصی به اباضیه و حتی اهل سنت ندارد، بلكه می توان «حكومت و رهبری در غیر شیعه» را با حكومت شیعی در دوران غیبت كبری از نگاه تاریخی و سیاسی ــ و جدا از جنبه اعتقادی و كلامی ــ مقایسه كرد.
▪ نكته آخر آنكه اباضیه آرای سیاسی ـ مذهبی خویش را صرفاً در باب حكومت خلاصه نمی كنند، بلكه آنان آرای سیاسی ـ اعتقادی بسیار مهم و اساسی دیگری را نیز در قلمرو «امر به معروف و نهی از منكر»، «ولایت و برائت»، «تقیه»، «خلفای سه گانه و دیگر صحابه»، و از همه مهم تر در مورد «امام علی علیه السلام» مطرح می كنند كه به نظر می رسد باید دریك یا چند مقاله مستقل دیگری طرح و مورد تحقیق و بررسی قرار گیرد.
● توضیح برخی واژگان
در دیدگاه بعضی از اباضیه به حاكمی كه حیطه نفوذی و دستورات وی محدود و معین است «امیر» می گویند، ولی «امیر المؤمنین» غالباً بر امامی اطلاق می گردد كه نفوذ او بر تمام بلاد اسلامی گسترده باشد، لذا از آنجا كه اباضیه از آغاز پیدایش تاكنون نتوانسته اند به چنین نفوذی دست یابند برای ائمه خویش از این لقب استفاده نمی كنند و خود را مستحق آن نیز نمی دانند.[۷]
بعضی از نویسندگان اباضی نظر مساعدی نسبت به استفاده از القاب «سلطان» یا «پادشاه» ]مَلِك[ ندارند، زیرا مفهوم سلطان را همراه با ظلم و ستم و تصرف به غیر حق، و مفهوم مُلك را اخذ به ناحق و اعطای به غیر حق می دانند، لذا صحیح نمی دانند كه امام عادل با عنوان سلطان و پادشاه مورد خطاب قرار گیرد.[۸] علاوه بر این عناوین و القاب در اباضیه، عناوین دیگری را چون «إمام الدفاع»، «إمام البیعه»، «إمام اهل التحقیق»، «إمام الشراء» و «إمام الدین» نیز به كار می گیرند كه در ادامه مقاله بدانها خواهیم پرداخت.
● تعریف امامت
در دیدگاه قطب الائمهٔ اطفیش (۱۲۳۶ـ۱۳۳۲ق)، امامت عبارت است از: «ریاست عمومی در امور دین و دنیا برای شخصی كه وی در این مقام جانشین پیامبر در اقامه دین و حافظ حوزه شریعت است».[۱۳]
آنچه از تعاریف امامت در این باره به دست می آید این است كه امامت در نزد اباضیه با دیدگاه دیگر فرق اسلامی دارای شباهت زیادی است; امامت یعنی ریاست عمومی در دین و دنیا برای جانشین پیامبر. اگر این تعاریف با تعاریف نویسندگان شیعه و سنی مقایسه شود به قرابت تعاریف پی خواهیم برد، چنان كه شیخ مفید (د. ۴۱۳ق) در تعریف امامت می گوید: «امامان جانشینان پیامبران در اجرای احكام و برپاداشتن حدود الاهی و پاسداری از شرائع و تربیتِ بنی نوع بشرند».[۱۶]
● وجوب امامت
▪ اباضیه برخلاف خوارج[۲۲]
به نظر خمیس بن سعید شقصی (د. قرن یازدهم هجری)، نویسنده كتاب منهج الطالبین و بلاغ الراغبین نیز امامت یكی از فرائض و واجبات خداوند است. البته وی وجوب آن را كفایی می داند كه اگر بعضی بدان اقدام نمایند از دیگران ساقط می گردد.[۲۳] نورالدین سالمی (د. ۱۳۳۲ق) یكی از اندیشمندان و نویسندگان اباضیه در شرح خویش بر مسند ربیع بن حبیب، امامت را به دلیل كتاب و سنت و اجماع و استدلال واجب دانسته و در غایهٔ المراد خود نیز در قالب دو بیت شعر به وجوب آن تصریح كرده است:
ان الامامهٔ فرض حینما وجبت
شروطها لا تكن عن رفقها غَفِلا
و باطلٌ سیرهٔ فیها الامامهٔ فی اثنین
لوبلغا فی المسجد ما كملا[۲۴]
و بالاخره اینكه علی یحیی معمر (۱۳۳۷ـ۱۴۰۰ق) از نویسندگان معاصر اباضیه، در این باره چنین نگاشته است: «بنابه عقیده اباضیه بر مسلمانان واجب است كه حكومت عادلانه ای را اقامه نمایند كه مطابق روش شرع اسلامی حركت كند، احكام الاهی را اجرا نماید، اقامه حدود كند، از حقوق مردم محافظت نماید، رد مظالم كند و از مرزهای اسلامی دفاع كرده، دعوت اسلامی را به بلاد كفر ]سراسر جهان[ برساند».[۲۵]
از مطالب مذكور به دست می آید، كه:
▪ یكم، اباضیه به وجوب امامت معتقدند، البته وجوب آن را كفایی می دانند;
▪ دوم، آنان این وجوب را از طریق كتاب، سنت، اجماع و عقل اثبات می كنند; دلیل كتاب، آیه ۵۹ سوره نساء است: «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منكم» و آیه ۷۱ سوره اسراء كه: «یوم ندعو كل أناس بامامهم» و غیر آن می باشد. دلیل سنّت، گفتار پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ است كه فرمودند: «اطیعوا ولاهٔ امركم»، «ان امر علیكم عبد حبشی مجدع الانف فاسمعوا له و اطیعوا ما اقام فیكم كتاب الله» و غیر آن. دلیل اجماع، عمل مهاجرین و انصار پس از رحلت پیامبر در سقیفه بنی ساعده است كه آنان اگرچه در مصداق اختلاف داشتند، هیچ یك در وجوب امامت اختلاف نداشتند. دلیل عقلی و استدلالی، این است كه خداوند حدود خود را واجب فرموده است، لذا اقامه حدود، عدالت اجتماعی، حفظ مرزهای اسلامی، امر به معروف و نهی از منكر و به طور كلی اجرای احكام شرعی و دینی صرفاً توسط ائمه و والیان آنها و نه عموم مردم امكان پذیر است.[۲۶]
▪ سوم، این كه بعضی منابع مانند مقالات الاسلامیین اشعری به نقل از علی بن یحیی معمر[۳۰] و یا ممكن است از آنجا كه فرقه نویسانِ پیش گفته اباضیه را از خوارج می دانند و فرق خوارج نیز مانند نجدات، ازارقه و صفریه معتقدند كه امامت واجب نیست، لذا این دیدگاه را به اباضیه نیز سرایت داده باشند.
▪ چهارم، اباضیه در عین اینكه برای امامت جنبه دینی و روحانی قائل شده اند و آن را حق خدا بر بندگان، و امامان را حجج الاهی و وارثان انبیاء دانسته اند، وجوب و نصب امام را، به مانند اهل سنت و برخلاف شیعه، بر عهده مردم می دانند نه از جانب خدا; چنان كه قطب الائمه اطفیش می گوید: «اشاعره امامت را از فروعی می دانند كه به افعال مكلفان تعلق دارد و نصب امام نزدآنان واجب سمعی است و در نزد ما نیز چنین است، البته عقل نیز به سبب آنكه اقامه حدود را صرفاً توسط امام عملی می داند از این جهت می تواند بر نصب امام دلالت داشته باشد».[۳۱]
● تعیین و انتخاب امام
فِرَق اسلامی بر این باورند كه یكی از راه های گزینش شخص برای مقام امامت، نص از جانب خدا و رسول وی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ می باشد. اما دیگر راه های گزینش امام، یعنی تعیین امام از سوی امام سابق، انتخاب شخص از طریق اختیار و بیعت مردم و نیز انعقاد امامت از طریق دعوت، قهر و غلبه میان مسلمانان مورد اختلاف است; شیعه امامیه، اسماعیلیه و جارودیه زیدیه غیر از نص راه دیگری را نمی پذیرند، ولی دیگر فرق اسلامی و از جمله اباضیه معتقدند كه علاوه بر نص می توان از طریق انتخاب و اختیارِ مردم نیز امام را تعیین كرد كه در ادامه مقاله بدان می پردازیم و چنان كه خواهیم گفت آنان قبول ندارند كه در این باره نصی وجود دارد.
● جایگاه اهل حل و عقد
از آنجا كه اباضیه معتقدند كه پیامبر شخصی را برای امامت به عنوان جانشین خویش تعیین نفرموده است، آنان ناگزیر به راه دوم، یعنی گزینش امام از طریق «بیعت و اختیار امت» روی آوردند. قطب الائمه برای آنكه هم اشكال شیعه را بر نظریه انتخاب اهل بیعت جواب بدهد و هم این راه را تأیید كرده باشد، می گوید: «انتخاب از راه بیعت گواه آن است كه امام از جانب خدا و رسولش منصوب گشته و حكم بیعت درباره امام مثل اجرای سایر احكام است، لذا بیعت، مثبِت امامت برای امام نیست، بلكه آشكاركننده امامت برای وی است».[۳۳] در اینجا سؤالاتی مطرح می شود; از جمله اینكه «اهل حلوعقد» چه كسانی هستند، چه شروطی دارند و تعداد آنان چند نفر است؟
ابوبكر احمد بن عبدالله كندی می گوید: «اهل حلوعقد جماعتی از اهل عدل و از چهره های سرشناس و مشهور مسلمانان هستند كه برای مردم حجیت دارند و از حیث علم، عدالت، استقامت و فضل، سرآمدِ عصر خویش می باشند. مسئولیت آنان گزینش فردی است كه برای امامت لیاقت و شایستگی دارد».[۳۵]
بنابراین نقش اساسی در گزینش امام را «اهل حلوعقد» ایفا می كنند و ممكن است این انتخاب هفته ها و احیاناً ماه ها به طول انجامد. اما اینكه تعداد آنان چند نفر باید باشد از موارد اختلافی ای است كه در بحث «امامت ظهور» بدان خواهیم پرداخت.
● مراحل امامت
نكته نغز آنكه اساس نظریه امامت در اباضیه بر محور سیره شیخین، یعنی ابوبكر و عمر، سیره محكّمه نخستین نظیر ابوبلال مرداس بن ادیه و دیگر شخصیت های مشهور آنان بنا شده است،[۳۶] از این رو آنان ضرورت امامت را برخلاف دیگر فرق اسلامی دارای چهار مرحله تاریخی می دانند كه از آن به مراحل یا انواع امامت و نیز «مسالك دین» یا راه هایی كه به اجرای احكام شرعی می انجامد تعبیر می كنند. عنوان مسالك را از سوره طه آیه ۵۳ برگرفته اند: «الذی جعل لكم الارض مهاداً و سلك لكم فیها سبلا».
به نظر می رسد كه یكی از عوامل اساسی استمرار و بقاء اباضیه از قرن اول تاكنون همین اعتقاد به مراحل اجتماعی و سیاسی امامت است، از این رو آنان در هیچ دوره ای از وجود امام در جامعه خویش بی بهره نبوده اند. اینك به حسب رتبه و درجه بندی به مراحل چهارگانه، یعنی «مرحله ظهور»، «مرحله دفاع»، «مرحله شراء» و «مرحله كتمان» پرداخته، شرایط هر یك را بازگو می كنیم، البته شروط و اوصاف امام را در مرحله یا مسلك ظهور به طور كامل در بخش جداگانه ای مورد بررسی قرار خواهیم داد.
● مرحله ظهور
برترین مرحله و نوع امامت، مرحله ظهور است. در این مرحله تمامی شروط برای انتخاب و نصب امام مهیا است و تشكیل حكومت و اجرای احكام اسلامی از قبیل اقامه حدود، اقامه نماز جمعه و جماعات، جمع آوری زكات و وجوه خیریه، اعطای حقوق، رد مظالم، حفظ كیانِ اسلام و صدور آن به بلاد كفر، نگهبانی از مرزها و جهاد در برابر كفار واجب می باشد.[۳۷] این نوع از امامت همان اصلی است كه مردم بدان امر شده اند و همان هدف اساسی ای است كه در دیگر مراحل امامت، یعنی دفاع، شراء و كتمان، برای اقامه آن سعی و تلاش می شود.
اباضیان برای مشروعیت امامتِ ظهور به آیات قرآن، سنت پیامبر و سیره شیخین تمسك می كنند. آیاتی كه براین مطلب دلالت دارند عبارتند از: «و لتكن منكم أمّهٔ یدعون الی الخیر ویأمرون بالمعروف وینهون عن المنكر فأولئك هم المفلحون»،[۴۲]
آنان در باب سنت پیامبر به دوران حكومت ده ساله پیامبر در مدینه و نیز خلافت شیخین پس از آن حضرت، استناد می كنند. البته آنان به نمونه های عملی دیگری كه پس از شیخین تا به امروز در جامعه اباضیه تشكیل یافته است نیز اشاره دارند. احمد بن سعید شماخی (د. ۹۲۸ ق) در این باره چنین می نویسد: «ظهور، همان اصل مأمورٌ به است كه پیامبر اكرم بر آن وفات یافت، زیرا كه حدود و سائر احكام مانند گرفتن صدقه، جهاد با مشركان... گرفتن جزیه از اهل كتاب، گرفتن غنائم و تقسیم آن با فرمان الاهی و دیگر احكامی كه پس از پیامبر اجرا می شد، بدون امام به درستی تحقق نمی پذیرند، چنان كه پس از پیامبر ابوبكر، عمر، عبدالله بن یحیی كندی، جلندی بن مسعود، وارث بن كعب، غسان بن عبدالله، عبدالملك بن حمید، مهنا بن جیفر، صلت بن مالك...، و امامان مغرب، مانند ابوالخطاب معافری و امام عبدالرحمان و فرزندانش متصدی این امور بوده اند».[۴۳] شماخی در این بیان به سه نمونه امامت ظهور اشاره كرده است، یعنی امامت اباضیه یمن، امامت اباضیه عمان و امامت اباضیه مغرب یا دولت رستمیان.
ابواسحاق ابراهیم بن قیس حضرمی (د. قرن پنجم هجری) شروط اولیه ای را برای امامت ظهور بیان كرده است: یكم، قیام كنندگان اباضی به حسب گمان خویش بتوانند بر اهل باطل غلبه كنند; دوم، عدد آنان چهل نفر مرد آزاد، بالغ، صحیح و سالم باشد; سوم، در میان آنان شش نفر یا بیشتر از اهل علم به اصول دین و فقه، صالح و صاحب ورع وجود داشته باشد. اگر اباضیان چنین شروطی داشتند واجب است شخصی را كه در دین و علم و ورع، افضل است به امامت برگزینند.[۴۴]
از نظر قطب الائمه اطفیش مهمترین شروط عبارتند از: سلاح كه رمز قوت است و امام بدون آن نمی تواند از خویش دفاع كند و بر دشمنان فایق آید و حتی امنیت داخلی نیز بدون سلاح امكان پذیر نیست; كُراع یا وسائل و تجهیزات متناسب با زمان كه مردم باید در اختیار داشته باشند; علم كه برای دولت به منزله عقل در بدن است، زیرا در واقع این علماء هستند كه زمام امور را به دست می گیرند; مال كه قوام امور بدان بستگی دارد و بدون مال هیچ دولتی ضمانت اجرایی مناسبی ندارد. اطفیش این شرائط را بیان همان شرط «كفایت» می داند كه پیروزی و استمرار دولت اباضی را تضمین می كند.[۴۵]
عدّون جهلان علاوه بر این شروط به سلطه امام بر امور مسلمانان و اداره جامعه، داشتن امت و رعیت كه حداقل آنها نصف عدد دشمن باشد ــ چنان كه گذشت ــ و زمینی كه بتوانند در آن ساكن شده و حاكم هم بتواند بر آن حكومت نماید، نیز اشاره می كند.[۴۶]
پس از آنكه شروط اولیه امامتِ ظهور كامل شد و زمینه برای تشكیل حكومت به وجود آمد اباضیه ــ چنان كه گذشت ــ شخصی را كه سزاوار امامت است و ویژگی هایی را كه امام اباضیه باید داشته باشد، دارا است، از طریق انتخاب و اختیار از سوی «اهل حلوعقد» به عنوان «امام ظهور» یا «امام بیعت» بر می گزینند.
ابوالمؤثر بهلاوی در الاحداث و الصفات چنین نوشته است: «زمانی كه مسلمانان ظاهر وغالب شدند فقهاء، صاحبان رأی واهل فضل اجتماع كنند وبرای خدا و پس از مشورت، شخصی را با هدف طاعتِ الاهی و نه طاعت مردم اختیار كنند و از وی بخواهند كه برای عدالت و پیروی از رضای الاهی، نه رضایت مردم بر امور حاكم باشد».[۴۷]
در اینجا برای شورای اهل حلوعقد تفاوتی نمی كند كه كسی را به عنوان اولین امام دولت اباضیه تازه تأسیس برگزینند، به مانند انتخاب ابوحمزه مختار بن عوف ازدی برای امامت جنوب جزیرهٔ العرب یا تعیین ابوالخطاب عبدالاعلی بن سمح برای امامت اباضیه طرابلس و یا ولایت دادن عبدالرحمن بن رستم برای امامت تاهرت در شمال افریقا و یا اینكه پس از مرگ امام سابق یا عزل وی، امام بعدی را انتخاب كنند.
امّا آنچه مورد اختلاف است تعداد اعضای مجلس شورا یا اهل حلوعقد است. ابوالمؤثر نظر كسانی را كه معتقدند امامت با عقد دو نفر مسلمان ثابت می گردد، به دلیل كتاب و سیره سلف رد می كند: «اگر چنین نظریه ای پذیرفته شود شورا باطل می شود و ممكن است كه مسلمانان نسبت به یكدیگر مكر و حیله كنند و دیگر نتوان به هدف اصلی در باب تعیین امام دست یافت».[۵۰] پس از آنكه عقد امامت برای شخص امام منعقد گشت مراسم بیعت، یعنی تأیید شخص منتخب برای خلافت انجام می گیرد تا بر وی توافق كامل صورت پذیرد.▪ عقدنامه بیعت:
آنكه افضل اهل حلوعقد است ضمن مصافحه با امام چنین می گوید: «لقد بایعناك علی شرط الاّ تعقد رایهٔ و لا تنفّذ حكماً و لا تقضی امراً، الاّ برأی المسلمین و مشورتهم و قد بایعناك علی إنفاذ أحكام الله و اقامهٔ حدوده و قبض الجبایات و اقامهٔ الجمعات و نصرهٔ المظلوم و إغاثهٔ الملهوف و أن لا تأخذك فی الله لومهٔ لائم، و أن لاتجعل القوی ضعیفاً حتی تأخذ منه حق الله، و العزیزَ ذلیلا حتی تنفذ فیه أحكام الله و ان تمضی علی سبیل الحق او تفنی روحك فیه».[۵۱]
به هر حال پس از آنكه خطیب بر صحت بیعت خطبه خواند، تكبیر گوید و حمد و سپاس الاهی را به جا آورده، این جملات را به زبان جاری سازد: «لا اله الا الله، و لا حكم الاّ لله، و لا حكم لمن حكم بغیر ما انزل الله، و لا طاعهٔ لمن عصی الله، و لا حكم الاّ لله خلعاً و فراقاً لاعداء الله، و لا حول ولا قوهٔ الا بالله، و السلام علیك یا رسول الله». سپس بیعت عمومی انجام می گیرد كه اباضیه از آن به «صفقه»، یعنی رمز و وفاق متقابل بین امام و جماعت خویش، تعبیر می كنند.[۵۲]
● مرحله دفاع
اگر شروط امامت ظهور فراهم نباشد مسلمانان در موقعیت «مسلك دفاع» قرار می گیرند، یعنی به دفاع از جان و دین و اموال خویش می پردازند. از آنجا كه در این مرحله تعداد مسلمانان به اندازه مطلوب نیست، آنان باید تمامی امكانات جامعه را در خدمت دفاع و قیام به كار گیرند و شخصی را كه واجد ویژگی های این دوره است به امامت برگزینند.[۵۳]
مطالبی كه در این مرحله مورد توجه است عبارتند از:
۱) یكم، امامت دفاع نیز به مانند امامت ظهور واجب است. احمد بن سعید شماخی در این باره می نویسد: «دفاع در نبودِ ظهور واجب است و آن اجتماع مردم بر امامی است كه او را در زمان قتال با دشمنانی كه بر جامعه اسلامی هجوم آورده اند، مقدم می دارند، بنابراین زمانی كه قتال از بین رفت امامت وی نیز تمام می شود. در این مدت بر وی تمام احكام امامت واجب است... مانند بیعتی كه با عبدالله بن وهب راسبی، امام اهل تحكیم، انجام گرفت».[۵۴]
۲) دوم، مرحله دفاع از لحاظ درجه و رتبه پس از مرحله ظهور قرار دارد.[۵۵] ویژگی ها و شروط و مراسمِ نصب امام دفاع مانند امام ظهور است، با این تفاوت كه امام دفاع بایداز حیث نظامی و جنگاوری در حد بالایی قرار داشته باشد و توجه بیشتر وی معطوف به دفاع از امت و جلوگیری از ظلم و ستم است.
۳) سوم، امام دفاع مانند امام ظهور با انتخاب مسلمانان برگزیده می شود. اما در اینكه امامت وی تا چه زمانی ادامه می یابد، اختلاف است. بعضی امام دفاع را تا پایان جنگ و دفاع و فراهم شدن شروط مرحله ظهور واجب الاطاعه دانسته اند، پس از آن امامت وی زائل شده، او به مانند دیگر افراد امت خواهد بود. دیدگاه دیگر آن است كه با وی مطابق همان شرط و عهدی كه با او بسته شده است عمل می شود، بنابراین اگر با وی به شرط استمرار و ابقا بیعت شده باشد امامت وی ادامه خواهد یافت و اگر شرط تا پایان دفاع باشد پس از دفاع، امامت وی زائل می گردد و نظر سوم این است كه امامت وی در هر حال استمرار یافته، در زمان ظهور نیز او امام خواهد بود.
۴) چهارم، در مورد اینكه دفاع تا چه زمانی ادامه می یابد و چه نتائجی را دربردارد اباضیه معتقدند كه انقلاب و دفاع با پیروزی یا سستی و شكست خاموش می گردد. اگر قیام كنندگان پیروز شوند و اوضاع و احوالْ مساعد، و امور به نصاب خویش بازگردد، یعنی حكومت ستمكار از ظلم و ستم خویش دست بردارد و به اهل حق روی آورد، در این صورت همان حكومت اول امام را تعیین می كند، امّا اگر شكست خوردند و به اهداف خویش نرسیدند، اولا كسانی كه كشته شدند به تكلیف خویش عمل كرده اند و از خداوند اجر و مزد خویش را دریافت می دارند و ثانیاً باقی مانده های قیام نیز كه توان و نیروی كافی ندارند مخیرند كه به استراحت پرداخته، به مرحله كتمان وارد شوند یا تجدید قوا نموده، به مرحله شراء وارد گردند.
۵) پنجم، اباضیه برای این نوع از امامت نمونه های تاریخی ای را ذكر می كنند كه عبارتند از: امامت عبدالله بن وهب راسبی، اولین امام دفاعی كه قبل از جنگ نهروان به عنوان امام اهل تحكیم انتخاب شده است; امامت محمد بن عبدالله بن ابی عفان كه در سال ۱۷۷ هجری توانست آل جلندی از یاران عباسیان را شكست دهد; ابوحاتم بن حبیب ملزوزی كه در شمال افریقا تلاش كرد تا امامت ظهوری را كه ابوالخطاب عبدالاعلی بن سمح معافری به وجود آورده بود، احیا نماید; ابوخزر یغلی بن زلتاف كه با فاطمیان مصر جنگید تا امامت رستیمان را احیا نماید.
● مرحله شراء
زمانی كه جامعه اباضی آن اندازه ضعیف باشد كه نتواند به جنگ برخیزد «مرحله شراء» پیش می آید. از لحاظ لغوی «شِراء» و «شِری» از ماده شری یشری هم به معنای خریدن به كار می رود و هم به معنای فروختن. «شُراهٔ» جمع شاری نیز از همین ماده می باشد.[۵۹]
قطب الائمه اطفیش در معنای «شُراهٔ» چنین می نویسد: «آنان مسلمانانی هستند كه جان خویش را به بهشت می فروشند یا اینكه جان خود را از آتش می خرند یا جان خود را به خدا می فروشند یا اینكه بهشت را به جان خویش می خرند».[۶۰]
اباضیه برای «مرحله شراء» شروط خاصی را ذكر می كنند كه عبارتند از:
۱ ) یكم، شراهٔ باید موقع اعلام قیام حداقل چهل نفر باشند ولواینكه این عدد با یك نفر زن تكمیل شود. آنان این شرط را به تأسی از پیامبر در زمان آشكارسازیِ رسالت ذكر می كنند كه پس از اسلام آوردن عمر بن خطاب، خلیفه دوم، عدد مسلمانان به چهل نفر رسید و این آیه قرآن نازل شد: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشركین».[۶۱]
۲) دوم، آنان نباید به خانه هایشان بازگردند مگر آنكه كشته شوند یا عددشان به سه نفر و كمتر از آن برسد. طبق نظر بعضی حتی یك نفر نیز نباید به خانه بازگردد.
۳) سوم، در حالت های استثنایی كسانی كه به خانه برمی گردند حكم مسافر دارند لذا باید نمازشان را قصر بخوانند و در كوه و صحرا و غیر آن نماز آنان تمام است.
۴) چهارم، راحت طلب نباشند و یك مكان را برای استقرار خویش قرار ندهند، چرا كه وظیفه آنان آمادگی كامل و بیداری مستمر جهت مقابله با دشمن است.
۵) پنجم، شراهٔ نباید كسانی را كه در صلح و آشتی و امنیت به سر می برند مورد تعرض قرار بدهند و نیز نباید به پیران، زنان، اطفال و هر انسان ضعیفی آسیب وارد سازند.
۶) ششم، به مزارع، غلاّت و منابع اقتصادی ضربه نزنند، مگر در مواردی كه مصلحت اقتضا نماید.
۷) هفتم، شراهٔ از میان خویش شخصی را كه شرائط امامت را دارد به عنوان «امام شاری» انتخاب نمایند.
۸) هشتم، آنان از رسالت خویش دست برندارند، مگر آنكه به پیروزی یا به شهادت برسند و البته كشته شدن اقرب الامرین است. از این رو در این مرحله تقیه دینی با اندیشه و اهداف شراهٔ سازگاری ندارد.
اما نكاتی كه در باب این نوع از امامت قابل طرح است:
۱) اصطلاح «شراهٔ» به صورت عام یكی از نام های خوارج نیز است و آنان فقط این نام را برای خویش می پسندند; اما در نظر اباضیه این اصطلاح معنای وسیع و عمیق تری دارد;
۲) این مرحله با مرحله دفاع در بعضی از اهداف، یعنی درگیری با سلطان جائر، تصحیح یا تغییر اوضاع سیاسی و مطالبه اجرای احكام شرعی یكی است;
۳) اصل حضور و پذیرش «مرحله شراء» مستحب است و شاریان اباضی حداكثر آن را واجب تخییری دانسته اند، برخلاف «ازارقه خوارج» كه آن را به عنوان واجب تعیینی و عینی مطرح می كنند;
۴) همان مراسم بیعت و عقدنامه ای كه برای امامانِ ظهور و دفاع بیان گردید، برای امام شاری نیز قابل اجراست. تنها در پایان عقدنامه امام شاری این عبارت اضافه می گردد: «انك قد اشتریت نفسك لله، و لا تأخذك فی الله لومهٔ لائم و علیك ما علی الشراهٔ الصادقین»;
۵) بعضی امام شاری را دو گونه دانسته اند: گاهی وی از لحاظ مدیریت، قوی و از لحاظ آگاهی دینی و شرعی نیز در رتبه بالایی قرار دارد و گاهی مرتبه علمی و دانش وی قوی نیست، امّا از لحاظ تدبیر و اندیشه قوی است. در دیدگاه اباضیه فقط این دو نوع امام مجوز قیام دارند;
۶) اباضیه برای این مرحله نمونه های تاریخی ای را از قیام های ابوبلال مرداس بن ادیه تمیمی و برادرش عروهٔ بن ادیه ــ اولین شخصی كه شعار لا حكم الا لله را در قضیه تحكیم مطرح كرد ــ علیه ابن زیاد در سال ۶۰ هجری، ابوحمزه شاری، مختار بن عوف ازدی در سال ۱۳۰ هجری، قریب بن مره أودی و زحاف طایی ذكر می كنند.[۶۲]
● مرحله كتمان
پایین ترین و چهارمین مرحله و در عین حال با اهمیت ترین درجه جهاد در زمان عدم ظهور «مرحله كتمان» است. «كتمان» یعنی اینكه شخص معتقدات خویش را مخفی نگه دارد تا از جانب مخالفان اباضی خویش كه اجازه اظهار عقاید را به آنها نمی دهند، مورد قلع و قمع قرار نگیرد. این مرحله زمانی است كه اباضیان در ضعف شدید و اندكی نیرو قرار داشته و به هیچ رو، توانِ مقابله با مخالفان خویش در رد مظالم و انكار منكر ــ جز به سبب نارضایتی قلبی ــ نداشته باشند، لذا تسلیم حكمِ حكومت های جائر می شوند و از اجتماعات فاسد كناره می گیرند و فعالیت خود را متوجه امور داخلی خویش می نمایند. بنابراین اباضیان در این مسلك دو عامل اساسی را برای زنده نگه داشتن مذهب خویش از یك سو و رشد و پیشرفت آن از سوی دیگر به كار می گیرند كه آن دو كتمان و تقیه است. با این نگاه كه كتمان به معنای سكوت و عدم حركت نیست، بلكه مرحله ای است برای از بین بردن سلطه. بنابراین كتمان در واقع پیمودن راه برای رسیدن به «مرحله ظهور» است. تقیه نیز زندگی كردن در زیر سایه سركشان و ظالمان و حفاظت كردن از جان و مال و تعالیم مذهبی می باشد یعنی آن كه جامعه اباضی به گونه ای عمل می نماید كه در مجموعه عظیم مخالفان ذوب نشود و هدفِ خود را فراهم آوردن مقدمات و رسیدن به مرحله ظهور قرار می دهد.[۶۳]
اباضیان مشروعیت این مرحله را از سیره پیامبر اكرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در مدتی كه در مكه سكونت داشتند، اخذ كرده اند و آن را به عنوان یك تكلیف دینی قلمداد می كنند. البته آنان در مدت زمان مرحله كتمان زمان پیامبر اختلاف دارند. ابوعمار عبدالكافی سه سال اول رسالت پیامبر را فترت كتمان دانسته كه پس از آن، این آیه نازل شد: «فاصدع بما تؤمر و اعرض عن المشركین».[۶۵]
در این مرحله، فعالیت اباضیه دو بعد دارد:
الف) سامان دهیِ جامعه اباضی در داخل در عرصه های دینی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی.
ب) سامان دهیِ روابط خارجی جامعه اباضی با مخالفان دینی و مذهبی خویش. اباضیه در این مرحله و در بُعد اول برای حفاظت از دین نقش ویژه ای قائل است، چنان كه از ضمام بن سائب بصری، شاگرد جابر بن زید ازدی، نقل شده كه گفته است: «چه شده كه هر یك از شما دینار و درهم خود را مخفی نگه می دارد، ولی دینش را به كف دست گرفته و آشكار می سازد؟!».[۶۶] یعنی مسلمان اباضی باید به همان اندازه كه برای درهم و دینار خویش اهمیت قائل است برای دین خویش نیز اهمیت و ارزش قائل باشد و آن را محفوظ نگه بدارد.
اباضیان در این مرحله به تشكیل مجالس مذهبی، ساخت مسجد، تعلیم و تربیت، و نشر اندیشه ها ودیدگاه های خویش می پردازند. دراینجا است كه نقش اساسی و كاربردی «نظام عزّابه» و پس از آن «نظام قبیله ای» در مرحله كتمان به خوبی روشن می گردد.
▪ نظام عزّابه:
الف) «عزّابه» از «عزوب» یا «عِزابه» مشتق شده و به معنای گوشه نشینی، تنها زندگی كردن، درویش مسلكی، شب زنده داری كردن، بریدن از مردم و در كوه زندگی كردن است، یعنی اینكه شخص خود را از بهره های نفسانی، مشاغل زندگی، و زن و فرزند دور نماید و بیشترین وقت خویش را برای خدا و رضای او كه همان خدمت به مسلمانان اباضی است صرف كند و از خدا اجر و مزد خود را دریافت دارد.
عزّابه در اصطلاح از «حلقه عزابه» گرفته شده است. این حلقه هیأت محدودی است كه مطابق ضوابط معینی بر تمام مسائل و شؤون اباضیه اعم از مسائل دینی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی اشراف كامل دارند. شخصی كه در رأس این هیأت قرار می گیرد نماد حاكمیت امام و مجری همه وظایف او است، جز در مورد اجرای حدود كه در «مرحله كتمان» تعطیل می باشد.
ب) مشهور است كه اسباب و شروط عزابه از اواخر قرن سوم، یعنی زمان سقوط امامت رستمیان در تاهرت در سال ۲۹۶ هجری قمری و ناكام ماندن قیام ابوخزر یغلی بن زلتاف و در نهایت شكست وی و پیروانش در سال ۳۵۸ هجری قمری به دست فاطمیان مصر به وجود آمد. مدتی گذشت تا ابوعبدالله محمد بن ابی بكر فرسطائی نفوسی (۳۴۵ـ۴۴۰ق)، یكی از اندیشمندان بزرگ اباضی، دراواخر قرن چهارم در غاری كه در شهر «تینسلی» (اعمر امروزی) محل استقرار وی و شاگردان او بود، موفق شد «نظام عزّابه» را تأسیس كند.
بعداز وی علماء و شاگردان وی كه موافق چنین نظامی بودند مواردی را بدان افزوده، آن را تكمیل كردند كه به «سیره عزّابه» مشهور گشت.[۶۷] این سیره از زمان تأسیس در «وادی مزاب» در شمال آفریقا تا كنون برقرار است، امّا در «جبل نفوسه» و «جزیره جربه» در میانه حكومت عثمانی از بین رفت.
«هیأت عالیه عزابه» كه همان هیأت حاكم شرعی اباضی و جایگزین امامت آن است از شورایی ده تا شانزده نفره تشكیل می شود. در رأس هیأت «شیخ عزابه» قرار می گیرد كه باید اعلم دانشمندان بلد خویش باشد و بتواند مشكلاتی را كه به وجود می آید حل نماید. وی متولی وعظ و ارشاد و تبلیغ مسائل عزابه است. شیخ در حكم همان امام عادل جامعه اباضی است كه منصب وی مادام العمر می باشد. مستشاران در مرحله بعدی قرار دارند كه چهار نفر می باشند و رأی آنان برای شیخ عزابه الزام آور است و هیچ نظری بدون موافقت آنان قطعیت نمی یابد. عضو بعدی «امام» است كه اقامه نماز جماعت را به عهده دارد و نیز حكم برائت شخص محكوم را از جانب مجلس عزابه اعلام می دارد. «مؤذن» دیگر عضو هیأت است كه امر اذان و وقت نماز را به عهده دارد. «وكلاء اوقاف» دیگر افرادی هستند كه بر اصلاح و رشد اوقاف و ضبط واردات و صادرات نظارت دارند. «معلمان» كه از سه نفر، كمتر یا بیشتر، تشكیل شده، موظف به تنظیم برنامه های تعلیم و تربیت و تنظیم دروس می باشند. و بالاخره پنج عضو دیگر به وظایف اجتماعی مختلف از جمله مسائل ارث و میراث، حقوق اموات و غیره می پردازند. بنابراین وظایف «نظام عزابه» شامل «وظایف دینی» كه مركب از امام، قاضی،[۶۸] ناظر اوقاف و متكفلین اموات می باشد، «وظایف اجتماعی» كه به تنظیم روابط اجتماعی میان افراد جامعه می پردازد، «وظایف اقتصادی» و «وظایف تربیتی» می باشد.
نكته دیگر آنكه ورود به «حلقه عزابه» برای هر شخص اباضی مسلك امكان پذیر است، امّا با توجه به شرائط بسیار مشكلی كه در این باره وجود دارد تنها تعداد معدودی می توانند به آن راه پیدا كنند. شروط انتساب عبارتند از:
۱) شخص باید حافظ قرآن باشد;
۲) اساتید وی در دوران تحصیل به حسن رفتار و كردار وی گواهی دهند و پس از ورود به حلقه، «زی رسمی»[۷۰]
● روابط خارجی اباضیه در مرحله كتمان
روابط خارجی اباضیه با مخالفان خود به حسب مقتضیات زمان و مكان قابل تغییر است، از این رو دیدگاه اندیشمندان آنان در این باره متفق نیست، چنان كه ابوالربیع سلیمان بن یخلف نفطی (د. اواخر قرن پنجم هجری) اباضیان را از هرگونه همراهی، شركت در مجالس مخالفان، خواندن نوشته های آنان و میل و رغبت به سوی آنان بر حذر داشته است، در حالی كه ابویعقوب یوسف بن خلفون (د. اواخر قرن ششم هجری) از مطالعه كتب مخالفان خود مانند كتاب الاشراف اثر ابوبكر نیشابوری شافعی كه ناظر به فقه مذاهب اربعه اهل سنت است، بهره مند می شده است.[۷۱]
علی یحیی معمر، از نویسندگان معاصر اباضیه، نیز اباضیان را به تقارب، تفاهم و اتحاد علیه دشمنان اسلام دعوت می كند. وی می نویسد: «در زمان حكومت دولت جائر بر مسلمانان اعم از اباضی و غیر آن لازم است كه از چنین دولتی در غیر معصیت الاهی اطاعت و پیروی كنند و با آن دولت علیه دشمنان اسلام به جنگ برخیزند و آنچه را كه برای جنگ و دفاع اعم از مال و خون نیاز است اعطا نمایند و برای حفظ امنیت، از رساندن حقوق و اقدام برای شریان های منافع عمومی مانند تعلیم و تربیت، بهداشت و غیر آن به دولت وقت دریغ نورزند».[۷۲]
بنابراین ملاك و معیار اساسی آن است كه اگر ارتباط با مخالفان سبب ذوب شدن در مذاهب آنان و رنگ باختن اباضیه باشد یا كمك كردن به حكومت، اعانت وی در ظلم و ستم و معصیت الاهی تلقی شود چنین ارتباطی ممنوع است. در غیر این موارد زندگی در سایه حاكمان جور حتی حشر و نشر با آنان و شركت در مجالس و محافل آنان جایز و بدون اشكال است.
از آنچه گذشت به دست می آید كه:
۱) عالم دینی منتخب اباضیان در این مرحله به عنوان «امام كتمان» است كه در قرن اول و دوم، جابر بن زید ازدی عمانی و ابوعبیده مسلم بن ابی كریمه تمیمی عهده دار این منصب بودند;
۲) اهم ویژگی ها و خصائص این مرحله، جواز تقیه، یعنی زندگی زیر سلطه دولت غیر اباضی مانند دولت های اموی و عباسی، جواز بقاء زیر نظر حكومت «جور» و مساعدت وی در بعضی از امور، تعطیل شدن بعضی از احكام و حدود می باشد. البته اگر شخصی غیر اباضی بخواهد از لحاظ گفتار یا عمل به اباضیان اذیت و آزار برساند و بر آنها طعن بزند اباضیان اجازه دارند وی را بكشند;
۳) امروزه اباضیان الجزائر، تونس و لیبی پس از دولت رستمیان در «مرحله كتمان» به سر می برند.
در خاتمه این بحث چند نكته عمده را در باب انواع امامت اباضیه بیان می كنیم:
۱) این چهار مرحله از انواع امامت اباضی سبب شده است كه مذهب اباضیه از قرن اول تا كنون استمرار یابد و همیشه زنده باشد. البته سه مرحله «دفاع»، «شرا» و «كتمان» مقدمه رسیدن به «ظهور» و به تعبیری «پل ظهور» می باشند.
۲) ترتیب مشهور در مراحل همان است كه بیان گردید، اگرچه بعضی در ابتدا به كتمان پرداخته اند و امامت ظهور را در پایان آورده اند و در تعداد مسالك نیز معروف همان چهار مسلك است. در عین حال بعضی، مسالك را به دو قسم قوی و ضعیف تقسیم می كنند كه قوی همان مسلك ظهور است و سه مسلك دیگر را ضعیف می دانند.
۳) نظام عزابه كه بدیل امامت ظهور است ـ چنان كه گذشت ـ به مرحله كتمان مرتبط می باشد و در شمال افریقا از اهمیت بالایی برخوردار است. بنابراین با توجه به اینكه جامعه كنونی اباضی عمان در مرحله ظهور قرار دارد چنین نظام هایی برای آنجا یا معنا ندارد و یا باید به گونه های دیگری جلوه نماید.
۴) از آنجا كه «تقیه» یكی از واجبات دینی و از آرای سیاسی بسیار مهم اباضیه ـ برخلاف دیدگاه ازارقه خوارج ـ به حساب می آید و نیز در مرحله كتمان، عامل اساسیِ استمرار مذهب می باشد در عین حال باید توجه داشت كه «تقیه» در مراحل دیگر، یعنی «ظهور»، «دفاع» و «شراء» نه تنها واجب نیست، بلكه عدم آن ضروری به نظر می رسد.
۵) گذشت كه اباضیه در دوره كتمان از یك سو به تقیه جهت مخفی نگه داشتن معتقدات خویش تمسك می جویند و از سوی دیگر در همین دوره برای حفظ دین و كسب معارف اسلامی بر مبنای مذهب خویش اهمیت ویژه ای قائل هستند، چنان كه در قرن دوم برای نشر دعوت خود به تشكیل مجالس و محافل سرّی پرداختند و ثمره آن، گروه های علمی ای بود كه به عنوان «حاملان علم» به كشورهای عمان و شمال افریقا فرستاده شدند و در این زمینه نیز موفقیت قابل توجهی به دست آوردند. بنابراین از این جهت می توان امامت اباضیه را با دوره ده ساله امامت امام حسین ـ علیه السلام ـ در زمان حكومت معاویه و در زمان امامت امام سجاد ـ علیه السلام ـ به ویژه در زمان امارت حجاج بن یوسف ثقفی كه شیعیان در این دو دوره در تنگنای شدید اعتقادی و در حالت تقیه به سر می بردند مقایسه نمود و از سوی دیگر نیز می توان آن را با دوران امامان باقر و صادق ـ علیهماالسلام ـ كه به نشر فرهنگ و بیان احكام و معارف فقهی و اعتقادی شیعی پرداخته شد، قیاس نمود.● شرائط و اوصاف امام
ابواسحاق ابراهیم بن قیس حضرمی یازده شرط را برای صلاحیّت منصب امامت برمی شمرد كه عبارتند از:
۱) مرد، بالغ، آزاد و عاقل باشد;
۲ و ۳) كور و كر و گنگ نباشد;
۴) مسلط به زبان عربی باشد;
۵) صحیح و سالم باشد و دست و پای وی قطع نشده باشد;
۶) اهل علم و پرهیزكار در دین باشد;
۷) شش نفر مرد، آزاد، بالغ و عاقل كه افضل مسلمانان در علم، و اتقی در دین باشند برای وی عقد امامت ببندند;
۸) از اباضیانی باشد كه اهل حلوعقد بر وی عقد می بندند;
۹) برای شخص دیگری قبل از وی عقد بسته نشده باشد، مگر اینكه با آن امام دریایی فاصله داشته باشد;
۱۰) در یك زمان برای وی و شخص دیگری عقد امامت نبندند. اگر چنین شد در حالی كه دریا فاصله نبود و نیز مشخص نبود كدام اول و كدام دوم است هیچ یك امام نیستند و امر به شورای مسلمانان بازمی گردد;
۱۱) وی از كسانی باشد كه بر وی اقامه حد نشده باشد.[۷۳]
به جز شرط علم و اتقا بودن، از بقیه شروط كاملا استفاده می شود كه ابواسحاق حضرمی به جنبه جسمانی و ظاهریِ امام توجه بیشتری داشته است، در حالی كه ابوبكر احمد بن عبدالله كندی به جنبه علمی و دینی شخص امام توجه داشته است. وی می نویسد: «در زمان ظهور»، اهل حلوعقد فقیه ترین، داناترین و قوی ترین مسلمان را به خاطر امر به معروف و نهی از منكر و برای اجرای حكم به عدالت، و جنگ با دشمنان، دفع دشمن از حریم مسلمانان، جمع آوری مال الله و انفاق آن بر اهلش انتخاب بكنند. از این رو لازم است كه عالم فقیه این خصال را دارا باشد و دست كم، داشتن ولایت و برائت برای علم امام و والی، شرط است و در عین حال نباید از تعلیم و مشاورت با فقهای مسلمان دست بردارد».[۷۴]
قطب الائمه اطفیش نیز علاوه بر ویژگی های جسمانیِ امام به شروط دیگری مانند علم، ورع، شجاعت و عدالت نیز اشاره دارد. وی می گوید: «لازم است امام در اصول و فروع مجتهد باشد تا بتواند به امر دین و دنیا بپردازد، اقامه دلیل كند، شبهات را پاسخ گوید و عقاید را تصحیح نماید، نسبت به امور نظامی و مرزهای اسلامی صاحب رأی، تدبیر و شجاع باشد ولو اینكه خود به طور مستقیم در جنگ شركت نكند، در اجرای حدود قاطع بوده، رقّت قلب نداشته باشد و عادل باشد تا از روی بی عدالتی شخصی را دستگیر نكند یا به قتل نرساند».[۷۶]
با توجه به صفات و خصالی كه برای امام شمرده شد، اعم از ویژگی های جسمانی، علمی، دینی و اخلاقی، مشخص می گردد كه این صفات میان فرق اسلامیِ غیر از شیعه مشترك می باشند و اگر در مواردی هم اختلاف باشد، بسیار ناچیز و غیر قابل توجه است. امّا در باب صفات اختلافی ای كه اباضیه و حتی خوارج بر آن تأكید خاص دارند می توان به صفت «نَسَب» اشاره نمود. اباضیه به شدت این صفت را كه امام باید «نسب قرشی» داشته باشد رد می كنند و معتقدند كه ملاك فقط «كفایت شرعی» است و نسب، رنگ و جنس اعتباری ندارد و حداكثر نسب قرشی در صورت وجود بقیه شرائط و تساوی با دیگران سبب اولویت شخص می شود. آنان معتقدند كه این روایت پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ : «الائمهٔ من قریش» در صورت صدور، صرفاً ترجیح و اولویت قریش را ثابت می كند، زیرا آنان در زمان حضرت از سیادت و مكانت خاصی میان قبائل عرب برخوردار بودند، اما زمانی كه اوضاع تغییر كرده و قریشی باقی نمانده، مقیاس های اختیار نیز تغییر می یابد.[۷۷]
در باب افضلیت، اباضیه مانند اشاعره می اندیشند و معتقدند امامت مفضول با وجود افضل جایز است. ملاك این عمل را خلافت ابوبكر ذكر می كنند كه در آن زمان زید بن ثابت نسبت به وی از وجهه عمومی بهتر و امام علی اقضای از وی و معاذ بن جبل در حلال و حرام، اعرف از او بودند، لكن پسر ابی قحافه به خلافت رسید. در نامه یكی از علمای اباضیه مشرق به اهل مغرب در زمان امامت عبدالرحمان بن رستم چنین آمده است: «و اما آنچه بیان گردید، یعنی ولایت یافتن شخصی برای امامت مسلمانان در حالی كه اعلم از وی نیز در میان مسلمانان وجود دارد، امری جایز است، البته در صورتی كه شخص منتخب شروط امامت را دارا باشد و از اهل فضل، دین، عدل و سیاست و حائز رضایت عمومی باشد، چنان كه ابوبكر صدیق خلیفه شد، در حالی كه زید بن ثابت از وی وجهه عمومی بهتری داشت و علی اقضای از او بود و معاذ بن جبل نسبت به حلال و حرام از وی داناتر بود... با این حال كسی از ابوبكر نسبت به امامت سزاوارتر نبود».[۷۸]
بنابراین در دیدگاه اباضیه مانند دیگر فرق اسلامی و برخلاف نظر امامیه، ملاك مصلحت عمومی است كه اگر نصب افضل سبب برانگیخته شدن فتنه باشد واجب نیست و در غیر این صورت واجب است. قطب الائمه درباره رعایت مصلحت مسلمانان می گوید: «اگر مفضول پایدارتر و نسبت به امر امامت داناتر و از شخص فاضل برای امامت اصلح باشد او ولایت مسلمانان را بر عهده می گیرد. البته اگر دو نفر مساوی باشند كه یكی افضل و دیگری مفضول، ارجح ولایت افضل است».[۷۹]
ظاهراً فقط ابوالحسن علی بن محمد عمانی (زنده در اواخر قرن چهارم و اوائل قرن پنجم هجری) از علمای اباضی، بر این باور است كه امام باید اعلمِ عصر خویش باشد. عبارت وی درباره شخصیت امام چنین است: «امام باید بهترین اهل عصر خود و عاقل ترین افراد باشد كه قوت عقل وی، او را به شدت فحص و شنیدنِ بسیار وادارد. پس هنگامی كه علم با عقل وی، و جزم با علم وی، و اراده با قطع وی جمع شود به عزت دولت و ذلت دشمن منجر می شود و دولت بر اقامه حق قوی می گردد و عدالت اجتماعیِ مورد رضایت عمومی به وجود می آید».[۸۰]
نكته دیگر اینكه اباضیه معمولا امامت را برای دو شخص در آنِ واحد و در یك سرزمین جایز نمی دانند. دلیل این امر را از بین رفتن اتحاد مسلمانان و به وجود آمدن دشمنی، درگیری و كینه میان مسلمانان می دانند. البته تعدد امام را در بلاد دوردست كه دریا، جنگل، صحرا و كوه ها میان آنها فاصله انداخته باشد بی اشكال می دانند.[۸۱]
● عزل امام و خروج بر وی
فرق اسلامی اتفاق دارند كه در ابتدا نمی توان برای شخص جایر، فاسق و ظالم عقد امامت منعقد كرد. اما در اینكه چه زمانی می توان وی را از امامت عزل یا بر وی خروج كرد و او را از امامت كنار گذاشت میان آنها اختلاف هست. اباضیه میان عزل و خروج تفاوت قائل اند و برآنند كه امام با فسق و فجور، و ظلم و ستم از امامت عزل می گردد. در نظر آنان عزل بیشتر در زمانی است كه حكومت اباضیه برقرار باشد، ولی خروج در موقعی است كه سلطان ظالمی حاكم جامعه اسلامی است. آنان مشروعیت دیدگاه خویش را در این باره از آیاتی استفاده می كنند كه بر وجوب امر به معروف و نهی از منكر دلالت دارد و از پیروی امامانی كه امت خویش را به آتش جهنم رهنمون می نمایند، نهی می كند[۸۴]
▪ اسباب عزل:
نویسندگان كتاب الاهتداء و الفكر السیاسی عند الاباضیهٔ و نظریهٔ الامامهٔ عند الاباضیهٔ از بقیه بهتر و كامل تر به این موضوع پرداخته و اسباب عزل را بیان كرده اند:
۱) حوادثی كه زوال جسمانی امام را در پی داشته است، مثل آنكه عقل، گوش، چشم و غیر آن از امام زائل گردد و نیز مرضی كه سبب شود امام نسبت به وظایف خویش عاجز شود و نتواند انجام وظیفه نماید.[۸۶]
۲) كارهایی از امام سربزند كه سبب ارتداد وی بشود، مثل انكار ركنی از اركان اسلام یا سبب اقامه حد بر او بشود، مثل شرب خمر، زنا و غیر آن و یا به طور كلی مرتكب كبیره شود كه در این صورت امام را توبه می دهند و نصیحت و ارشاد می كنند، پس اگر پذیرفت در ولایت خویش باقی می ماند و در صورت تمرد و عصیان، عزل وی واجب است.
۳) اگر امام در انجام وظایف حكومتیِ خویش استبداد رأی داشته، با مشاوران خود مشورت نكند امامتش زائل و اطاعت رعیت از وی نیز ساقط می گردد.
۴) اگر امام به گرایش كلامیِ معتزله، اشاعره، رافضه، خوارج یا هر یك از دیگر ادیان بازگشت، او را توبه می دهند; در صورت عدم بازگشت و اصرار بر عقاید خویش با وی ستیز می كنند تا از عقایدخود دست بردارد و از امامت نیز ساقط می گردد. در این باره با وزیران امام نیز مانند امام عمل می كنند.
۵) امامی كه رأی باطلی را صادر نماید و در صدد انكار و تغییر آن بر نیاید یا در منظر اتهام قرار گیرد از منصب خویش ساقط می گردد، زیرا امامِ متهم لیاقت منصب امامت را دارا نیست.
مسئله دیگر آن است كه آیا مردم می توانند بدون هیچ دلیلی امام را عزل كنند یا اینكه امام می تواند بدون سبب از امامت كناره گیرد؟ اباضیه معتقدند كه عزل امام عادل حرام است و بر این مطلب اجماع دارند. امام نیز بدون دلیل نمی تواند خویش را از امامت خلع نماید.[۸۸]
آنان دلیل این امر را وصیت عمر بن خطاب، خلیفه دوم، به شورای شش نفره نسبت به كسی كه خلافت را نپذیرد، ذكر می كنند و مسلم بن ابی كریمه نیز به تبع او چنین دستوری را داده است.[۹۰]
▪ خروج بر امام:
در این باره دیدگاه های مختلفی بیان شده است; عده ای به وجوب خروج معتقد می باشند. ابویعقوب وارجلانی در الدلیل و البرهان می نویسد: «اهل دعوت ]اباضیه [خروج بر پادشاهان ظالم و سلاطین جور را جایز می دانند و دیدگاه اهل سنت را كه قائل اند خروج بر آنها و قتال با آنان جایز نیست، بلكه تسلیم ظلم آنها شدن را سزاوارتر می دانند، رد می كنند».[۹۲]
در برابر این نظریه، دیدگاه قطب الائمه اطفیش قرار دارد كه قائل است: «ما قائل به خروج بر سلاطین جورِ موحّد نیستیم و هر كه وجوب خروج را به ما نسبت دهد مذهب ما را نشناخته است».[۹۳]
دیدگاه سوم آن است كه اباضیه نه خروج بر امام جائر را واجب می دانند و نه اینكه آنان را از خروج بر چنین حاكمی منع می كنند. بنابراین اگر خروج بر حاكم ظالم سبب بروز فتنه و فساد بشود در این صورت نه تنها ظلم را از بین نبرده اند، بلكه ضرر بزرگ تری را متوجه جامعه اسلامی نموده اند، لذا خروج نه واجب، بلكه حتی جایز نیست، امّا اگر اوضاعی پیش آید كه بتوان بدون مشكل و ضررِ قابل توجه، جامعه را اصلاح و حكومت را تغییر داد چنین خروجی جایز، بلكه واجب است. علی یحیی معمر این نظریه را چنین توضیح می دهد: «اگر جامعه اسلامی به حاكم ظالمی مبتلا گشت اباضیه قائل به وجوب خروج بر وی نیستند، به خصوص اگر خروج بر وی سبب بروز فتنه و فساد بشود یا ضرر بزرگ تری نصیب مسلمانان گردد».[۹۵]
در اینجا یادآوری چند نكته لازم به نظر می رسد: یكم، از مراحلی مانند «مرحله دفاع» و «مرحله شراء» كه اباضیه برای جامعه خویش قائل هستند می توان نتیجه گرفت كه آنان در اوضاع و احوالی خاص نه تنها قائل به خروج می باشند، بلكه آن را واجب نیز می دانند; دوم، اگر عده ای قائل به عدم خروج هستند مقصود آنان صرفاً خروج در برابر حاكمان موحد یعنی مسلمانان است، ولی خروج در برابر استعمارگران و غیر مسلمانان را جایز می دانند، چنان كه اطفیش از آن به «سلاطین الجور الموحدین» تعبیر كرده است. نكته آخر اینكه اباضیانی كه در حكومت جور زندگی می كنند لازم است كمترین ارتباط را با حاكمان خویش داشته باشند; به خصوص اگر اطاعت مخلوق در معصیت خالق باشد كه از آن باید به شدت پرهیز كرد، چنان كه از ابن سلام اباضی نقل شده كه جابر بن زید ازدی و دیگر فقهاء در زمان حكومت بنی امیه كه حجاج بن یوسف ثقفی خطبه نماز جمعه را می خوانده است و آنان مجبور به شركت در نماز بودند، وقتی حجاج خطبه خود را به لعن امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ و بنی هاشم آغاز می كرد آنان گوش های خویش را از شنیدن لعن می گرفتند و نماز جمعه را در حال نشسته و بدون ركوع و سجود به جای می آوردند.[۹۶]
● وظایف و مقاصد امامت
واقعیت امر آن است كه وظیفه اساسی امام همان وظیفه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ از زمان بعثت تا رحلت ایشان یعنی اقامه دین، اجرای احكام الاهی، برقراری وحدت میان مسلمانان و دفاع از مردم می باشد، به دلیل آنكه امام جانشین پیامبر در اداره جامعه اسلامی است.[۹۷] در توضیح این مطلب باید گفت كه وظایف امامت در دیدگاه اباضیان از دو جهت باید مورد بررسی قرار گیرد; یكی از جهت داخلی، یعنی اینكه آنان برای امامان خود در درون حكومت و منطقه خویش چه اهداف و وظایفی قائل هستند و از سوی دیگر دیدگاه آنان در سیاست خارجی نسبت به مخالفان مذهبی و نیز مخالفان دینی خود، مانند اهل كتاب و استعمارگران چیست و چه رفتاری با آنان دارند.
الف) سیاست داخلی;
اباضیه درباب سیاست داخلی خود معتقد است كه مسئولیت های امنیت، ادارات، امور دینی، اقتصادی و اجتماعی جامعه اباضی به عهده امام می باشد. از مهم ترین وظایف امام اباضی ایجاد امنیت و آرامش در مرحله ظهور است. وی به حكم آیه ۳۳ سوره مائده مجاز است كه با محارب به شدت برخورد نماید.[۹۹] در نصب كارگزاران نیز امام وظیفه دارد عناصر با كفایت، متخصص و متعهد را برای اداره جامعه اسلامی در زمینه قضاوت، ولایت، وزارت و غیره به كار گیرد. در باب مسائل دینی و مذهبی، امام دست كم، امامت جمعه، ارشاد مردم و دعوت به مذهب اباضی را به عهده دارد. تجارت، زراعت، جمع آوری زكات، صنایع و اموری از این دست از مسائل اقتصادی ای به حساب می آیند كه در تصرف امام و ولایت وی می باشد. و بالاخره اینكه در جنبه اجتماعی، امام باید مصالح اجتماعی مسلمانان را در نظر بگیرد و لحظه ای از آنها غفلت نورزد كه از جمله آنها رسیدگی به ایتام، بیوه ها، پیران، در راه ماندگان، مهمانان اباضی و مهمتر از همه تأمین آزادی انسانی مانند آزادی اندیشه، اعتقاد، گفتوگو و بیان در چارچوب اصول مسلم اسلامی می باشد.
از آنجا كه امام به تنهایی قادر نیست به طور مستقیم به تمام این وظایف و اهداف رسیدگی نماید لازم است افرادی به عنوان «اعوان و انصار امام» وی را یاری رسانند. از این رو در اینجا به مهم ترین مناصب حكومتی كه از اختیارات امام ناشی می شود اشاره می نماییم:
۱) مجلس شورا;
این مجلس عالی ترین هیأت سیاسیِ جامعه اباضی و نماینده تمام گروه ها می باشد. اعضای آن جماعتی از بهترین علمای مجتهد از اهل خیر و صلاح هستند كه از حیث علم و تدبیر نسبت به مسائل دینی، اعتقادی و فقهی سرآمدند. وظیفه این مجلس، عزل و نصب امام و مراقبت در تصرفات و اعمال امام می باشد. نیز اهتمام به مسائل سیاسی و روابط حكومتی، مساعدت امام در حل مشكلات، صدور قرار جهت اعلان جنگ یا صلح و بررسی كارهای قضات، ولات و كارگزاران دولتی و نظامی از وظایف این مجلس است.[۱۰۰]
۲) وزارت;
وزیر در دولت اباضی، مستشار، كمك كننده، نائب امام و در واقع دست راست امام به شمار می آید كه اگر او فاسد شود، امام نیز فاسد می گردد. از این رو است كه اطفیش به روایتی از پیامبر اكرم استناد می كند كه فرموده است: «هنگامی كه خداوند اراده می كند به امیری خیر رساند وزیر راستگویی برای وی قرار می دهد كه اگر فراموش كرد به یاد او آورد و اگر بهوش بود كمك كار او باشد. و در غیر این صورت، وزیر بدی را برای وی قرار می دهد كه اگر فراموش كرد او را یادآوری نكند و اگر متوجه بود به او كمك نرساند».[۱۰۱]
۳) قضات;
در اساس قضاوت وظیفه شخص امام است، لیكن به دلیل آنكه وی نمی تواند خود به این امر بپردازد لازم است كه برای این امر مهم اشخاصی را برگزیند كه همان شروط امام را دارا باشند. ابن سلام اباضی (د. بعد از ۲۷۳ هجری) درباره قاضی و مفتی می نویسد: «سزاوار است قاضی و مفتی از اشخاص مورد اعتماد باشند و مانند امام در صلاح، ورع، فقه، فهم، عقل و علم وی به كتاب و سنت و آثار صاحب صلاحیت باشند».[۱۰۳]
۴) ولات;
آنان نائبان امام در نواحی تحت تصرف و اِشراف امام هستند، لذا باید آنان به طور كامل در خدمت، و مطیع محض امام جامعه اباضی باشند.
۵) حسبه و شرطه;
نظام حسبه امور اقتصادی و معاملات تجاری را تنظیم كرده بدانها می پردازد و شرطه افراد عاقل، امین، بافرهنگ، مخلص، دارای عزم و اراده نظامی هستند كه قانون دولت را درباره مردم اجرا می كنند. وظایف آنان عبارت است از:
▪ محافظت بر دین واخلاق;
▪ مراقبت از بازاریان در عدم ارتكاب رشوه، احتكار، غش در معامله و غیره;
▪ كمك كردن به هموطنان اباضی در برآوردن خواست های خود و مساعدت ضعفاء در كارهایشان;
▪ اهتمام به نظافت عمومی و تشویق بدان;
▪ مراقبت از صناعات، كیل ها و وزن ها هنگام تجارت، و مدارا با حیوانات و حمایت از آنان و غیر این امور.
۶) نیروی نظامی;
در میان اباضیه مشهور است كه امام به نیروی نظامی دائمی نیازی ندارد. منابع فقهی اباضیه نیز از آن حكایت دارد كه امام نمی تواند مردم را به جنگ، جهاد و حمل سلاح اجبار نماید. به همین سبب، اباضیان به تنظیم نیروی نظامی اهتمام نمیورزند و در جمع آوری نیروی نظامی در حمایت از امام و ساختن قلاع و دیوارها جهت حفاظت از شهر ضرورتی نمی بینند. البته در صورتی كه از جانب بیگانگان به منطقه اباضیان هجومی صورت پذیرد امام از رؤسای قبایل و شیوخ و اعیان بلاد برای دفع خطر و جنگ با دشمنان نیرو طلب می كند. بنابراین تشكیل نیروی نظامی در دیدگاه اباضیه از وظایف حكومت و امام نیست، بلكه این امر به قبایل و گروه ها ارتباط پیدا می كند. در عین حال توجه به این نكته لازم است كه چنین نظریه ای با مراحل دفاع و شراء اباضیه مغایر است، لذا قطب الائمه اطفیش به ضرورت وجود نیروی نظامی كه متولی آن شخص امام باشد و به طور كامل در تصرف و اشراف او قرار داشته باشد، اشاره دارد.[۱۰۵]
ب) سیاست خارجی;
اباضیه در باب سیاست خارجی نسبت به دیگر گروه های خوارج سیاستی كاملا معتدل را در پیش گرفتند و شاید یكی از دلائل مهمی كه سبب شد مذهب آنان تا به امروز در عین اقلیت بودن نسبت به بسیاری از دیگر فرق اسلامی استمرار یابد همین موضع آنها باشد. اباضیان در بُعد سیاسی و اقتصادی قائل به ارتباط با دیگر جوامع اعم از اسلامی و غیر اسلامی هستند و تجربه تاریخی نیز بر آن گواهی می دهد. آنان بدون چنین ارتباطی استمرار دولت خویش را امكان پذیر نمی بینند. علی یحیی معمر در بیان و توضیح نظریه ابوالحسن اشعری در مقالات الاسلامیین درباره حكم دار در نگاه اباضیه كه گفته است: «و زعموا ]الاباضیهٔ [ان الدار ـ یعنون دار مخالفیهم ـ دار توحید الا معسكر السلطان فانه دار كفر یعنی عندهم» و نیز درباره عبارت شهرستانی در ملل و نحل «و قالوا ان دار مخالفیهم من اهل الاسلام دار توحید الا معسكر السلطان فانه دار بغی» چنین می نویسد: «زمانی كه اباضیان از «دار» سخن می گویند آن را به «دار كفر» و «دار اسلام» تقسیم می كنند; دار اسلام آن است كه سرزمین، سرزمین مسلمانان و امت اسلامی در آن سكونت داشته باشند و حكومت نیز اسلامی باشد، لذا مذهب ساكنان و حاكمان اسلامی است، اعم از اینكه اباضی باشد یا غیر اباضی. دار كفر جایی است كه مسلمانان در سرزمین كافران سكونت داشته باشند و حكومت آنجا نیز غیر اسلامی باشد، اعم از اینكه از اهل كتاب باشند یا غیر آن».[۱۰۶]
علی یحیی معمر در ادامه همین مبحث دیدگاه اباضیه را در فصل دیگری تحت عنوان «التعامل بین المتخالفین»، در مورد مسلمانانی كه از مذهبی غیر از مذهب رسمی دولت تبعیت می كنند چنین بیان می كند: «دولت رسمی اگر مذهب اباضی داشت باید نقاط مورد اختلاف را برای غیر اباضیان بیان كند و آنان را به آنچه حق و صحیح می داند دعوت نماید، خواه بپذیرند یا نپذیرند. و نیز واجب است همان حقوق و وظایفی را كه برای شهروندان اباضی قائل است برای مخالفان مذهبی خویش نیز قائل باشد و با آنان به دیده یكسان بر خورد نماید. امّا اگر شخصی مردم را به فتنه دعوت كرد، مخالف باشد یا موافق، او را از این كار بازدارد، حال اگر نپذیرفت تا زمانی كه از كار خویش دست برنداشت قتال با وی جایز است. اما اگر اباضیان در سرزمین اسلامی زندگی می كنند كه حكومت، مذهب غیراباضی دارد، در این صورت اباضیان موظفند به قوانین و مقررات و احكام حكومت ولو اینكه مخالف مذهب خویش باشد گردن نهند و با آن همكاری داشته باشند، مگر در اموری كه معصیت باشد، كه اطاعت مخلوق در معصیت خالق جایز نیست».[۱۰۷]
در پایان تذكر این مطلب خالی از فایده نیست كه نورالدین عبدالله بن حمید سالمی در تعامل اباضیه با دیگر اصحاب مذاهب اسلامی نظریاتی را مطرح كرده كه به «اعتقادنامه اباضیه» معروف است، لذا خوانندگان و نویسندگان عزیز برای آگاهی بیشتر در این باره می توانند به تحفهٔ الاعیان بسیرهٔ اهل عمان[۱۰۸] مراجعه نمایند.
حمید ملك مكان
[۱] در این مقاله معمولا از آثار نویسندگان اباضیِ قرن دهم به بعد مورد استفاده شده است. به علاوه از فیه بدء الاسلام، اثر ابن سلام اباضی از قرن سوم هجری، كتاب الاهتداء، اثر ابوبكر كندی از قرن پنجم هجری و الدلیل و البرهان، اثر وارجلانی از قرن ششم هجری نیز استفاده شده است. تصور نگارنده این است كه اگر كتاب های قرن اول تا دهم هجری نیز در دسترس نگارنده قرار می گرفت جز غنا و اعتبار بیش تر مقاله، مطلب جدیدی بر آن اضافه نمی گردید.
[۲]. رك: علی یحیی معمر، الاباضیهٔ بین الفرق الاسلامیهٔ (لندن: دارالحكمه، چاپ چهارم، ۱۴۲۲ ق.) ص۵۱۰ به بعد; محمد ناصر بوحجام، توضیح مكانهٔ الاباضیهٔ من الخوارج (عمان: مكتبهٔ الضامری للنشر و التوزیع، چاپ دوم، ۱۴۱۴ ق.); ابواسحاق ابراهیم اطفیش، الفرق بین الاباضیهٔ و الخوارج (عمان: مكتبهٔ الضامری للنشر و التوزیع، چاپ چهارم، ۱۴۱۴ ق.) ابوربیع سلیمان بارونی، مختصر تاریخ الاباضیهٔ (عمان: مكتبهٔ الضامری للنشر و التوزیع، چاپ پنجم، ۱۴۱۶ ق.) ص۲; عدون جهلان، الفكر السیاسی عند الاباضیهٔ من خلال آراء الشیخ محمد بن یوسف اطفیش (عمان: مكتبهٔ الضامری للنشر و التوزیع، چاپ دوم، ۱۴۱۱ ق.) ص۹۰ به بعد; عمرو خلیفه نامی، دراسات عن الاباضیهٔ، ترجمه به عربی توسط میخائیل خوری (بیروت: دارالغرب الاسلامی، ۲۰۰۱) ص ۴۹ به بعد; محمد زینهم محمد عزب و احمد عبدالتواب عوض، دراسهٔ فی تاریخ الاباضیهٔ و عقیدتها (قاهره: دار الفضیلهٔ للنشر و التوزیع، ۱۹۹۴) ص۸ به بعد ; محسن بربر، الاباضیهٔ (طرابلس ـ لبنان: المؤسسهٔ الحدیثهٔ للكتاب، ۲۰۰۴) ص۱۴.
[۳]. ابوربیع بارونی، مختصر تاریخ الاباضیهٔ، ص۷۶ـ۷۷. و نیز رك: سعید بن حمد بن سلیمان حارثی، من ممیزات الاباضیهٔ (عمان: مكتبهٔ الضامری للنشر، ۱۴۱۱ ق.) ص۹.
[۴]. شرح عقیدهٔ التوحید، ص۴۳۶، به نقل از مختصر تاریخ الاباضیهٔ، ص۷۶; و نیز رك: الفكر السیاسی عند الاباضیّهٔ، ص۱۳۵.
[۵]. محمد بن یوسف اطفیش، شرح النیل، ج ۱۴ ص ۳۷۲ـ۳۷۳، به نقل از الفكر السیاسی عند الاباضیهٔ، ص۱۲۸. نظریه عبدالرحمان بكلی نیز مانند دیدگاه اطفیش است، با این تفاوت كه ملاك وی برای استفاده از این لقب وحدت جهان اسلام است، نه صرف فرقه اباضیه. وی معتقد است اگر جهان اسلام به ابهت كامل و سیطره جهانی دست یافت، در این صورت شخصی كه منتخب مردم می شود، «امیرالمؤمنین» است و كسانی كه از جانب وی بر اقطار عالم ولایت داده می شوند «امام» یا «رئیس» خواهند بود، همان.
[۶]. محمد بن عبدالكریم شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق عبدالعزیز محمد الوكیل (بیروت: دارالفكر، بی تا)، ص۱۳۴.
[۷]. سالم بن حمود سیابی، إزالهٔ الوعثاء عن اتباع ابی الشعشاء، ص۵۳، به نقل از الفكر السیاسی عند الاباضیهٔ، ص۱۲۹.
[۸]. اگرچه قطب الائمه چنین دیدگاهی دارد، لكن امروزه چنین القابی برای حاكمان اباضی مرسوم و متعارف است، چنان كه در عمان به حاكم خویش كه قابوس نام دارد لقب «سلطان» داده اند و در شمال افریقا به حاكمشان لقب «پادشاه».
[۹]. شرح عقیدهٔ التوحید، ص۴۳۶، به نقل از الفكر السیاسی عند الاباضیهٔ، ص۱۲۷.
[۱۰]. مالك بن سلطان حارثی، نظریهٔ الامامهٔ عند الاباضیهٔ (عمان: مطبعهٔ مسقط، ۱۴۱۱ ق.) ص۲. عبارت وی چنین است: «امام الگو و رهبر دین و دنیا و كسی است كه بین سلطه دینی و دنیوی را جمع می كند».
[۱۲]. نایف معروف، الخوارج فی العصر الاموی، ص۲۰۶.
[۱۳]. حسین عبید غانم غباش، عمان الدیمقراطیهٔ الاسلامیهٔ; تقالید الامامهٔ و التاریخ السیاسی الحدیث (۱۵۰۰ـ۱۹۷۰) (بیروت: دار الجدید، ۱۹۹۷) ص۷۵.
[۱۴]. مارتین مكدرموت، اندیشه های كلامی شیخ مفید، ترجمه احمد آرام (تهران: مؤسسه مطالعات اسلامیِ دانشگاه مك گیل با همكاری دانشگاه تهران، ۱۳۶۳) ص۱۴۱.
[۱۵]. ابوالحسن علی بن محمد ماوردی، الاحكام السلطانیهٔ (قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ دوم، ۱۴۰۶ ق.) ص۵; و نیز رك: عبدالرحمان بن خلدون، مقدمه (مصر: مطبعهٔ مصطفی محمد، بی تا.) ص۱۹۱.
[۱۶]. محمد بن حسن طوسی، شرح العبارات المصطلحهٔ بین المتكلمین، به نقل از احد فرامرز قراملكی، مقاله امامت; روش شناختی و چیستی (مشهد: مجله تخصصی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، سال دوم شماره اول، ۱۳۸۱) ص۱۳۶. نظیر همین تعریف از خواجه نصیر طوسی، علامه حلی، ابن میثم بحرانی، اسفراینی شارح تجرید الاعتقاد و فخرالمحققین فرزند علامه حلی نیز در این مقاله آورده شده است.
[۱۷]. البته محقق كتاب الاهتداء ابوبكر كندی معتقد است: خوارج و اباضیه اولین كسانی بودند كه در جهان اسلام مردم را به استناد قرآن و سنت نبوی به امامت امام عادل فراخواندند، مقدمه كتاب مذكور، ص۷. ولی دیدگاه منابع اسلامی بر آن است كه خوارج قائل به وجوب امامت نیستند و شعار اولیه آنان یعنی «لا حكم الا لله» گواه نظریه آنها است، اگرچه عمل آنان خلاف اعتقادشان را ثابت كرده است، از این روست كه ابوربیع بارونی در برابر نظریه سیده اسماعیل كاشف، محقق كتاب الاهتداء، یكی از دلایل تألیف كتاب مختصر تاریخ الاباضیهٔ خود را عدم آگاهی بسیاری از مردم درباره مذهب اباضیه می داند و می گوید: «آن عده اندكی نیز كه اباضیه را می شناسند تصور می كنند كه اباضیه از خوارجی است كه به سبب غلّوشان در دین و انحراف آنها از جاده صحیح اسلام به مانند مباح شمردن اموال و خون مسلمانان و اسارت زنان و فرزندانشان و نیز باطل دانستن امامت عظمی ولو آنكه شرائط آن فراهم باشد، از اسلام خارج شده اند». وی صرفاً فرقه های ازارقه، نجدیه و صفریه را از خوارج می داند، سپس می نویسد: «و الاباضیهٔ یتبرئون من هذا كلّه فیوجبون الامامهٔ العظمی...»، ص۲ و در صفحه ۷۶ همین كتاب ذیل مسأله یازدهم از مسائل اختلافی میان اباضیه و مذاهب اربعه به مسأله امامت عظمی پرداخته و آن را از مسائل فرعی مورد اختلاف و در عین حال دارای اهمیت در جامعه اسلامی دانسته، می گوید: «فالاباضیهٔ یرون وجوب نصب الامام كالاشعریهٔ»; نویسنده من ممیزات الاباضیهٔ نیز اولا امامت را به عنوان «الامامهٔ العظمی» مطرح كرده و سپس به طور مفصل به مسأله وجوب و دلائل امامت پرداخته است، ص۹ـ۱۵.
[۱۸]. ابوالمؤثر صلت بن خمیس، الاحداث و الصفات، ص۲۶، به نقل از مهدی طالب هاشم، الحركهٔ الاباضیهٔ فی مشرق العربی (لندن: دارالحكمهٔ، ۲۰۰۱) ص۲۷۰.
[۱۹]. احمد بن عبدالله كندی، كتاب الاهتداء، تحقیق سیده اسماعیل كاشف (عمان: وزارهٔ التراث القومی و الثقافه، ۱۴۰۶ ق.) ص۶۷. نویسنده در صفحه ۶۵ چنین بیان كرده است: «اتفق طائفتان ]رستاقی و نزوانی[ علی ان الامام واجب علی رعیته الدینونهٔ لله بطاعته ما كان ثابت الامامهٔ عندهم بالاجماع».
[۲۰]. تبغورین بن عیسی، رسالهٔ فی اصول الدین، به نقل از الفكر السیاسی عند الاباضیهٔ، ص۱۳۵، عبارت تبغورین چنین است: «و عقد الامامهٔ فریضهٔ عندنا لفرض الله الامر و النهی و القیام بالعدل و اقامهٔ الحدود علی ما بیّنه فی كتابه فاجتمعت الأمّهٔ علی ان هذه الحدود مع وجوبها لا تقام الاّ بالائمهٔ و ولاتهم فثبت ان عقد الامامهٔ علی المسلمین واجب و حق لازم»; ابوعمار عبدالكافی نیز همین استدلال را برای وجوب ارائه نموده است، الموجز، ج۲ ص۴ـ۲۲۳ و ۴ـ۲۳۳، به نقل از بكیر بن سعید اعوشت، دراسات اسلامیهٔ فی الاصول الاباضیهٔ (قاهره: مكتبهٔ وهبه، چاپ سوم، ۱۴۰۸ ق.) ص۳ـ۱۱۱۶; ابن الصغیر (متوفای قرن سوم هجری) نیز مشابه همین دلیل را برای وجوب امامت بیان كرده است، ابن الصغیر، اخبار الائمهٔ الرستمیین، تحقیق محمد ناصر و ابراهیم بحاز (بیروت: دارالغرب الاسلامی، ۱۴۰۶ ق.) ص ۲۸ـ۲۹.
[۲۱]. شرح عقیدهٔ التوحید، ص۴۳۶، به نقل از مختصر تاریخ الاباضیهٔ، ص۷۶ و الفكر السیاسی عند الاباضیهٔ، ص۱۳۵.
[۲۲]. الفكر السیاسی عند الاباضیهٔ، ص۶ـ۱۳۵.
[۲۳]. خمیس بن سعید شقصی، منهج الطالبین و بلاغ الراغبین، ج۸ ص۴۰، به نقل از نظریهٔ الامامهٔ عند الاباضیهٔ، ص۵.
[۲۴]. الاباضیهٔ بین الفرق الاسلامیهٔ، ص۳۱۳; غالب بن علی عواجی، الخوارج و تاریخهم و آراؤهم الاعتقادیهٔ و موقف الاسلام منها (دمنهور: مكتبهٔ لبنهٔ، ۱۴۱۸ ق.) ص۴۰۱; نویسنده كتاب لباب الآثار نیز وجوب امامت را به حكم كتاب و سنت و اجماع دانسته است، سید مهنا بن خلفان بوسعیدی (د. ۱۲۵۰ق) لباب الآثار الواردهٔ علی الاولین و المتأخرین الاخیار (عمان: وزارهٔ التراث القومی و الثقافهٔ، ۱۴۰۵ ق.) ج۶ ص۳۴۴.
[۲۵]. همان، ص۳۱۴ و نیز رك: جمعی از نویسندگان، هذه مبادئنا; رد علی كتاب الاباضیهٔ عقیدهٔ و مذهبا للدكتور صابر طعیمه (عمان: مكتبهٔ الاستقامهٔ، چاپ دوم، ۱۴۱۷ ق.) ص۱۴۵; دراسات اسلامیهٔ، ص۱۱۷; الخوارج فی العصر الاموی، ص۲۱۵; عمان الدیمقراطیهٔ الاسلامیهٔ...، ص۶۷.
[۲۶]. به منابع قبل مراجعه كنید.
[۲۷]. الاباضیهٔ بین الفرق الاسلامیهٔ، ص۳۱۳.
[۲۸]. همان، ص۴۰۰.
[۲۹]. همان، ص۲۷۹ ـ ۲۸۲، معمر معتقد است كه فرقه نكّار، با توجه به نظریات و دیدگاه هایش، یكی از فرق مستقل مسلمانان به شمار می آید، نه اینكه فرقه ای از فرق اباضیه باشد، همان، ص ۳۰۰.
[۳۰]. همان، ص۳۰۰.
[۳۱]. مختصر تاریخ الاباضیهٔ، ص۷۶.
[۳۲]. شرح عقیدهٔ التوحید، ص۴۴۳، به نقل از الفكر السیاسی، ص۱۴۱، عبارت اطفیش چنین است: «ان اختیار البیعهٔ دلیل علی نصب الله و رسوله و حكمها به كسائر انفاذ الاحكام، فالبیعهٔ مظهرهٔ له لا مثبتهٔ.»
[۳۳]. الاباضیهٔ بین الفرق الاسلامیهٔ، ص۳۶۸; دراسهٔ فی تاریخ الاباضیهٔ و عقیدتها، ص۱۳.
[۳۴]. كتاب الاهتداء، ص ۶۷، نویسنده به نقل از الاحداث و الصفات ابوالمؤثر بهلاوی می گوید: «در جامعه اسلامی فقهای مسلمان، صاحبان رأی و اهل فضل از آنان باید اجتماع كنند و شخصی را كه برای امامت سزاوار است به عنوان ولیِّ جامعه مسلمانان انتخاب نمایند»، ص ۲ـ۱۶۱. ابوالمؤثر در قسمتی دیگر می گوید: «به دلیل آنكه درجه امامت رفیع و حجت آن واجب است لذا با فراهم آمدن شرائط واجب می شود و اقل آن، این است كه «ان یكون المتولون لعقدها و المتقدمون فی بیعها هم المشهورون بالعدالهٔ و اهل الاستقامهٔ فی العمل و المقالهٔ، الذین یتولون بعضهم بعضاً و یرون ذلك علیهم فرضاً»، همان، ص۱۵۶.
[۳۵]. نورالدین سالمی، نهضهٔ الاعیان، ص۱۳۹، به نقل از نظریهٔ الامامهٔ، ص۳۷.
[۳۶]. الحركهٔ الاباضیهٔ، ص۲۶۳; الفكر السیاسی عند الاباضیهٔ، ص۱۴۹، به نقل از بدرالدین شماخی، مقدمهٔ التوحید و شرحها، ص۵۰ و شرح عقیدهٔ التوحید، ص۱۱۳; مسعود جلالی مقدم، دائرهٔ المعارف بزرگ اسلامی، مدخل اباضیه، ج۲ ص۳۲۵، نویسنده از این مراحل به مسالك اجتماعی تعبیر كرده است; نویسنده دراسات عن الاباضیهٔ از مسالك دین با عنوان «مراحل جامعه اباضی» تعبیر كرده و معتقد است كه تكمیل مراحل از آن زمانی است كه امویون بر جامعه اسلامی تسلط یافتند و مسلمانان برای آرای خویش و حتی امر به معروف و نهی از منكر مجالی نیافتند، ص۲۷۶; عدون جهلان «مسالك» را در لغت به معنای مواضع سلوك، یعنی راه ها دانسته كه اصطلاح آن از سوره طه آیه ۵۳ گرفته شده است: «الذی جعل لكم الارض مهاداً و سلك فیها سبلا» وی هدف از «مسالك دین» را طرح ریزی برای اقامه دولت عادل اسلامی بر محور قرآن و سنت كه حاكمان آن از افراد خبره در امور دین و دنیا هستند، می داند. بنابراین اگر شروط اقامه دولت از بین رفت واجب است كه اوضاع با وسایل و روش های شرعی گوناگون و بر اساس امر به معروف و نهی از منكر تصحیح شود، ص۱۴۹; حسین غباش از مسالك دین با عنوان «حالات امامت» تعبیر كرده است، عمان الدیمقراطیهٔ... ص۶۸.
[۳۷]. اخبار الائمهٔ الرستمیین، ص۲۹; الفكر السیاسی عند الاباضیهٔ، ص۱۵۰; دراسات عن الاباضیهٔ، ص۲۷۶; الحركهٔ الاباضیه، ص۲۷۰; نظریهٔ الامامهٔ عند الاباضیهٔ، ص۹; الخوارج تاریخهم...، ص۴۱۰; محمد ناصر، الاصول العقدیهٔ للناشئهٔ المحمدیهٔ (عمان: مكتبهٔ الضامری للنشر و التوزیع، ۱۹۹۳) ص۸۲.
[۳۸]. آل عمران / ۱۰۴.
[۳۹]. فتح / ۲۸ و صف / ۹.
[۴۰]. سجده / ۲۴.
[۴۱]. منافقون / ۸.
[۴۲]. حج / ۴۱.
[۴۳]. شرح مقدمهٔ التوحید، ص۱۶ أ، به نقل از الحركهٔ الاباضیهٔ، ص۲۷۱. در باب انتشار مذهب اباضیه در یمن و حضرموت و حكومت آنان از سال های ۱۲۸ هجری به بعد و اباضیه در عمان و دولت آنها در سال های ۱۳۲ به بعد و نیز دولت رستمیان در مغرب رك: الحركهٔ الاباضیهٔ، ص۸۷ به بعد; اخبار الائمهٔ الرستمیین; عوض خلیفات، نشأهٔ الحركهٔ الاباضیهٔ (عمان: المطابع الذهبیهٔ، ۱۴۲۳ ق.) باب سوم، فصل های اول و دوم و سوم، ص۱۱۶ـ۱۶۸.
[۴۴]. ابواسحاق ابراهیم بن قیس حضرمی، مختصر الخصال، ص۷۰ أوب، به نقل از الحركهٔ الاباضیهٔ، ص۳ـ۲۷۲. مهدی طالب هاشم به نقل از رقیشی در مصباح الظلام، ص۲۱ ب، شرط دوّم را به تأسی از قیام ابوبلال مرداس بن ادیه تمیمی علیه ابن زیاد در سال ۶۱ هجری كه عدد آنان چهل نفر بوده است، لازم می داند، ولی به نظر می رسد كه این تأسی برای امامت ظهور درست نباشد، چرا كه این عدد برای امامت شراء شرط شده و اباضیان نیز قیام ابوبلال را نمونه ای برای امامت شراء بیان می كنند نه امامت ظهور. لذا عدون جهلان به نقل از حاشیهٔ الوضع، باب مسالك دین، نوشته محمد بن عمر ابوسته می گوید: «لازم است تعداد اباضیان در این مرحله، به دلیل گفتار خدا در قرآن كه فرمود: «الآن خفف الله عنكم و علم ان فیكم ضعفاً فان یكن منكم مئهٔ صابرهٔ یغلبوا مأتین و ان یكن منكم الف یغلبوا الفین»]انفال / ۶۶[، نصف عدد دشمنان باشد و شرط دوم در واقع به مرحله دفاع اختصاص دارد، الفكر السیاسی، ص۱۴۴.
[۴۵]. شرح عقیدهٔ التوحید، ص۴۳۶، به نقل از الفكر السیاسی، ص۵ ـ۱۴۴.
[۴۶]. الفكر السیاسی، ص۱۴۴ـ ۱۴۵. عمرو خلیفه نامی به نقل از عبدالكافی می گوید: «در آن زمان كه برای مسلمانان موقعیتی حاصل شود كه بتوانند اوامر الاهی را اجرا نمایند و عددشان به نصف عدد دشمن برسد باید اعلان امامت كنند و از میان رجال سرشناس خویش فردی را برای امامت برگزینند»، عبدالكافی، الموجز، ۲۱۳ـ۲۱۴، به نقل از دراسات عن الاباضیهٔ، ص ۲۷۷.
[۴۷]. رك: كتاب الاهتداء، ص۲ـ۱۶۱; الحركهٔ الاباضیهٔ، ص۲۷۰; نظریهٔ الامامهٔ، ص۱۱.
[۴۸]. همان، ص۱۶۵ـ۱۶۶. ابوالمؤثر برای شورا اهمیت خاصی قائل است و معتقد است ا
منبع : فصلنامه هفت آسمان