شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

امامان راز داران خداوند


امامان راز داران خداوند
زیارت جامعه كبیره یكدوره معارف مربوط به امام‏شناسی از نگاه اهلبیت(ع) است، در این مقالات به شرح و توضیح فرازهای بلند این زیارت پرداختیم و اینك شرح فرازی دیگر: «و حفظهٔ سر اللّه».
سلام بر شما امامان كه حافظان اسرار الهی هستید می‏پردازیم.
این مضمون در منقبت اهل بیت(ع) در فرازهای دیگر این زیارت نیز آمده است «و اختاركم لسرّه» «مؤمن بسرّكم» «فبحق من ائتمنكم علی سرّه»
واژه «حفظهٔ» جمع "حافظ" است. حافظ از ریشه "حفظ" بمعنای نگاهداشتن و ضبط و به یاد سپردن است «... و یرسل علیكم حفظهٔ...»(۱) و مراقبانی بر شما می‏فرستد... مراد از حفظهٔ در این آیه فرشتگانی هستند كه مأمور نگهداری حساب اعمال انسانها هستند. «حفیظ» هم از همین ریشه است یعنی كسی كه به طور مداوم مراقب حفظ چیزی باشد... فما ارسلناك علیهم حفیظاً(۲) ما شما را نفرستادیم تا مدام مراقب آنها باشی، بنابراین در واژه حفظ نگهبانی و نگهداری قرار داده شده است.
واژه "سرّ" معنای مصدری آن بمعنای پوشاندن و مخفی كردن است (۳) و به معنای اسم مصدری: امر نهان است. در صحاح گوید: «السرّ الّذی یكتم»(۴) از همین رو به آمیزش (سرّ) گفته می‏شود چون امری است كه غیر علنی صورت می‏پذیرد.
اسرار بمعنای نهان كردن است «...ثم انی اعلنت لهم و اسررت لهم اسراراً؛(۵) یعنی هم بطور علنی و هم آشكار ابلاغ رسالت كردم. سریره هم از همین ریشه است بمعنای امر پوشیده جمع آن سرائر است «یوم تبلی السرائر؛(۶) روزی كه اسرار پنهان آشكار می‏شود.» این واژه در زبان فارسی هم به معنای فوق است اسرار یعنی رازها، نهانی‏ها:
بشنو از این پرده و بیدار شو
خلوتی پرده اسرار شو(۷)
پیر در معراج خود چون جان بداد
در حقیقت محرم اسرار شد(۸)
در این فراز امامان(ع) را نگهبانان و نگهداران اسرار الهی می‏خوانیم این جمله در متن خود دو مطلب دارد:
۱) آنكه در این جهان ذات مقدّس ربوبی را اسراری است
۲) آنكه امامان حافظان این اسرارند .
● اسرار جهان هستی
امّا مطلب اول: تردیدی نیست كه تمام واقعیتهای جهان هستی آن نیست كه با یكی از حواس پنجگانه احساس می‏كنیم بلكه در این جهان هزاران راز پنهان است كه تاكنون بشر به آن دست نیافته است و نخواهد یافت «...و ما اوتیتم من العلم الّا قلیلا...؛(۹) و جز اندكی از دانش به شما داده نشده است.» این واقعیتی است كه معلومات بشر نسبت به مجهولات وی جز قطره‏ای در برابر دریائی بیكران بیش نیست. درست است كه بشر تاكنون گامهای موفقیت‏آمیزی برای كشف حقایق و اسرار جهان هستی برداشته است اما در عین حال تردیدی نیست كه كاروان علمی بشر هنوز اندرخم یك كوچه است و بشر تا امروز تنها الفبائی از كتابهای فراوان و قطور علم و دانش را آموخته ولی از متن كتاب و حقایق و حقایق بسیاری كه در آن نهفته است هنوز خبری در دست نیست.تازه اینها اسرار مربوط به جهان مادّی است.اما اسرار معنوی و حقایق آن سوی حس آنقدر فراوان است كه حتی نباید خیال دسترسی به همه آنها را داشت. ذات مقدس ربوبی برخی از این اسرار را فقط نزد خود دارد و برخی دیگر را برای برگزیدگان خود بیان كرده است كه البته این اعطاء بر حسب قابلیتها است كه قابلیتها گوناگون است «... انزل من السماء ماءاً فسالت اودیهٔ بقدرها...؛(۱۰) خداوند از آسمان آبی فرستاد و آب در دره‏ها و نهرها به اندازه وسعت و گنجایش آنها جاری شد» همانگونه كه باران از آسمان می‏بارد هر نقطه به اندازه لیاقت و شایستگی از آن بهره‏مند می‏شود، سرزمین جانها نسبت به معنویت و گرفتن جلوه‏های معنوی متفاوتند. پیامبر گرامی (ص) استعداد و شایستگی افراد را به معادن زیر زمین تشبیه كرده كه برخی طلا و برخی دیگر نقره است آنجا كه فرموده است: «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضهٔ»(۱۱) امیر مؤمنان علی(ع) در سخن معروف خود به كمیل فرمود: «ان هذه القلوب اوعیهٔ فخیرها اوعاها...؛(۱۲) قلوب و ارواح مردم ظرفهائی هستند بهترین آنها وسیع‏ترین آنهاست. بر این اساس است كه ظرفیت سلمان بگونه‏ای است و ظرفیت ابی‏ذر بگونه دیگر تا جائی كه در روایتی از حضرت امام صادق(ع) رسیده است كه: «لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقال رحم الله قاتل سلمان؛(۱۳) اگر ابوذر می‏دانست آنچه را كه در قلب سلمان است می‏گفت خدای قاتل سلمان را رحمت كند» داستان راز آلود حضرت موسی و خضر گویای اختلاف قابلیتها در گیرندگی اسرار الهی است.
● امامان (ع) حافظان اسرار الهی
با توجه به آنكه بالاترین ظرفیتها از آن معصومین(ع) است و پیامبر و امامان گل سرسبد معصومین هستند، بیشترین ظرفیتها را برای گیرندگی اسرار حق دارند بدین ترتیب آنها حافظان اسرار الهی هستند.
اینكه در برخی روایات از معصومین(ع) می‏خوانیم كه «حدیث آن‏ها صعب» است. شاید مراد همین باشد كه برخی از مطالب آنها اسراری است كه بیان شده و هر كس را یارای فهم آن نیست. در اصول كافی بابی تحت این عنوان منعقد شده كه «فیما جاء ان حدیثهم صعب مستصعب» و ۵ روایت در این باب آورده است از جمله آنكه حضرت امام باقر(ع) از نبی اكرم(ص) نقل می‏فرمایند كه: «ان حدیث آل محمد(ص) صعب مستصعب لایؤمن به الّا ملك مقرّب او نبی مرسل او عبد امتحن اللّه قلبه للایمان فما ورد علیكم من حدیث آل محمد(ص) فلانت له قلوبكم و عرفتموه فاقبلوه و ما اشمأزت منه قلوبكم و انكرتموه فردّوه الی اللّه و الی الرسول و الی العالم من آل محمد(ص) و انها الهالك ان یحدث احدكم بشی‏ء منه لایحتمله فیقول و اللّه ما كان هذا و اللّه ماكان هذا و الانكار هو الكفر؛(۱۴) حدیث آل محمد(ص) صعب مستصعب است (صعب یعنی دشوار و سركش، مستصعب مبالغه در آن است یعنی بسیار دشوار) جز فرشته مقرّب یا پیغمبر مرسل یابنده ایكه خدا دلش را به ایمان آزموده به آن ایمان نمی‏آورد پس هر حدیثی كه از آل محمد(ص) به شما رسید و در برابر آن آرامش دل یافتید و آنرا آشنا دیدید بپذیرید و هر حدیثی كه دلتان از آن رمید و نا آشنایش دیدید آنرا بخدا و پیامبر و عالم آل محمد (ص) رد كنید همانا هلاك شده كسی است كه حدیثی را كه تحمل ندارد برایش بازگو كنند و او بگوید بخدا این چنین نیست، بخدا این چنین نیست، بخدا این چنین نیست و انكار مساوی با كفر است.» یكی از معانی صعب مستصعب بودن اینست كه برخی از احادیث اهل بیت(ع) اسرار الهی است كه به عنوان ودیعه نزد آنان نهاده شده است.(۱۵)
در روایتی حضرت امام صادق(ع) امام معصوم را چنین معرفی می‏كند: «...استودعه سرّه و استحفظه علمه و استخبأه حكمته و انتدبه لعظیم امره و احیا به مناهج سبیله و فرائضه و حدوده...؛(۱۶)...راز خود را بدو سپرد و بر علم خویش نگهبانش كرد و حكمتش را در او نهفت و سرپرستی دینش را از او خواست و برای امر بزرگش او را طلبید و راههای روشن و احكام و حدود خویش را با او زنده كرد.»
● راز داران از یاران ائمه
این حافظان اسرار الهی برخی را كه قابل می‏دیدند اسرار را به آنها می‏آموختند و هر كه را شایسته نمی‏دیدند اسرار را برایشان نمی‏گفتند. اسرار از مصادیق بارز حكمت است، خود می‏فرمودند حكمت را به نا اهل نیاموزید پیامبر گرامی(ص) فرمود: «و اضع العلم عند غیر اهله كمقلّد الخنازیر الجوهر و اللؤلؤ و الذهب؛(۱۷) كسی كه دانش را به نااهلان بسپارد چونان كسی است كه گوهر مروارید و طلا را به گردن خوكان بیاویزد.»
در روایتی از حضرت امیرمؤمنان علی(ع) رسیده است: «ان الحكماء ضیعوا الحكمهٔ لما وضعوها عند غیر اهلها؛(۱۸) حكیمان آنگاه حكمت را تباه كردند كه آن را در اختیار نااهلان گذاردند.»
پیامبر و اهل بیت (ع) آنان را كه «اهل» می‏دیدند، اسرار می‏آموختند، پیامبر اسرار فراوانی را به امیرمؤمنان علی(ع) آموخت. از روایات استفاده می‏شود كه امیرمؤمنان علی(ع) وقت مخصوصی برای این جهت نزد پیامبر(ص) داشت مولی علی(ع) فرمود: «كانت لی ساعهٔ من رسول اللّه (ص) من اللیل ینفعنی اللّه عزّ و جلّ بما شاء ان ینفعنی بها؛(۱۹) شب هنگام ساعتی از وقت پیامبر(ص) برای من بود و خداوند هر نفعی را كه می‏خواست به من برساند در این وقت می‏رساند.»
در برخی از حكمتهای منسوب به حضرت آمده است:
«و لقد علمتم انه كان لی منه مجلس سرّ الایطلع علیه غیری؛(۲۰) به یقین می‏دانید كه من با پیامبر خدا نشست‏های خصوصی داشتم كه جز من هیچكس بر محتوای آن آگاهی نداشت.»
در این باره روایات فراوان است پژوهشگران به مصادر مربوطه مراجعه فرمایند.(۲۱)
از كسانی كه در تاریخ به عنوان صاحب سرّ پیامبر(ص) نامیده شده خذیفهٔ بن یمان است، او از یاران برجسته پیامبر خدا است اصحاب رجال او را از انسانهای با شخصیت، صحابی بزرگ پیامبر خدا راز دار پیامبر و داناترین مردم به منافقان ستوده‏اند. پیامبر(ص) نامهای منافقان را چون رازی به او فرمود و برای او پرده از فتنه‏های بعد از خویش تا روز قیامت برداشت.(۲۲)
امامان نیز هر كدام در بین اصحاب خود كسانی را می‏یافتند كه از ظرفیت بیشتری نسبت به دیگران در این رابطه برخوردار بودند، بر این اساس اسراری برای آنها می‏گفتند به عنوان نمونه در بین اصحاب امیرمؤمنان علی(ع) میثم تمار و رشید هجری از این قبیل‏اند.
میثم بن یحیی تمار اسدی از یاران مولی علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) است او در محضر مولی علی(ع) به جایگاه بالای عالم رسیده بود تا آنجا كه او را عالم به مرگها و حوادث می‏دانستند مولی علی(ع) او را از چگونگی شهادت و رنج كشیدنش در راه خدا آگاه ساخته بود و او این حقیقت شكوه‏مند را در پیش روی قاتل جلّاد باز گفت او نماد استواری در راه حق و استقامت و دفاع از ولایت است. او راوی درد دل مولی علی(ع) با چاه است «شهید اول» روایت كرده است كه شبی از شبها امیرمؤمنان علی علیه السلام مرا با خود از كوفه بیرون برد تا به مسجد جعفی رسیدیم حضرت آنجا چهار ركعت نماز و بعد از آن دعائی خواند آن گاه به مسجد رفت و صورت به خاك گذاشت و صد مرتبه گفت العفو العفو سپس برخاست و از مسجد بیرون رفت من هم همراه حضرت بیرون رفتم تا رسید به صحرا خطی كشید برای من و فرمود از این خط تجاوز مكن و گذاشت مرا و رفت و آن شب شب تاریكی بود من با خود گفتم چرا مولایت را تنها گذاشتی با این همه دشمنان، پیش خدا و پیامبر(ص) چه عذری خواهی داشت، با خود گفتم به خدا قسم در پی حضرت خواهم رفت تا از حضرت پاسداری كنم اگر چه مخالف امر او باشد، در پی حضرت رفتم دیدم حضرت سرخود را تا نیمی از بدن در چاهی كرده و با چاه گفتگو می‏كند همین كه احساس كرد كسی آمده فرمود تو كیستی، گفتم میثمم! فرمود، چرا از خطی كه ترسیم كردم تخطی كردی، عذرم را گفتم كه بر جان شما ترسیدم، دلم طاقت نیاورد فرمود آیا شنیدی چیزی از آنچه گفتم، عرض كردم نه مولای من فرمود ای میثم:
و فی الصدر لبانات اذا ضاقت لهاصدری
در سینه خواسته هائی هست كه هرگاه سینه‏ام از آنها به تنگ آید
نكت الارض بالكف و ابدیت لها سرّی
با دست زمین را می‏كنم و رازهایم را به آن می‏گویم
فمهما تنبت الارض فذاك النبت من بذری(۲۳)
پس هرگاه زمین چیزی برویاند آن گیاه از بذرهای راز من استرشید هجری از خواص یاران مولی علی(ع) است. او را از یاران امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نیز بر شمرده‏اند. مولی او را بزرگ می‏شمرد و به او رشید بلایا می‏گفت نگاه نافذ او به فراسوی ظاهر دنیا راه یافته بود و از این رو او را عالم به حوادث گذشته و آینده دانسته‏اند. (۲۴)
ابن زیاد دستور داد دست و پای این بزرگ مرد را بریدند، دختر رشید می‏گوید او را به خانه آوردیم گفتم پدرم فدایت شوم آیا از این مصیبت درد و رنجی هم می‏كشی؟ گفت دختركم به خدا سوگند نه! تنها مانند وقتی است كه در تنگنای شلوغی گرفتار شوی، همسایه‏ها و آشنایان برای همدردی می‏آمدند رشید گفت كاغذ و دواتی بیاورید تا آنچه مولایم امیرمؤمنان به من یاد داده است برایتان به یادگار بنهم. پس كاغذ و دوات برایش آوردند و به گفتن و املای اخبار و وقایع و فتنه‏های آینده آغاز كرد و آنها را از امیرمؤمنان شنیده بود و به او اسناد می‏داد. این موضوع به گوش ابن زیاد رسید او هم حجامتگری را در پی او فرستاد تا زبانش را ببرد پس رشید شب همان روزی كه زبانش را بریدند به شهادت رسید.(۲۵) نقل كرده‏اند كه روزی مثیم تمار از مجلس بنی اسد می‏گذشت ناگاه حبیب بن مظاهر از شهدای كربلا به او رسید ایستادند و با یكدیگر طولانی سخن گفتند «حبیب بن مظاهر» گفت گویا می‏بینم پیرمردی كه قسمت جلوی سرش مو ندارد و شكمی فربه دارد و خربزه و خرما فروش است، او را دستگیر كنند و به جرم محبت اهلبیت(ع) بدارش بكشند و شكمش را بدرند یعنی میثم! «میثم» گفت من نیز مردی را می‏شناسم سرخ رو كه دو گیسو دارد و برای یاری فرزند پیامبر(ص) به میدان می‏آید او را به قتل می‏رسانند و سرش را دور كوفه می‏گردانند، یعنی حبیب! هنوز مجلس به پایان نرسیده بود رشید از راه رسید از میثم و حبیب پرسید گفتند اینجا بودند سخنانی بین آنها رد و بدل شد و رفتند رشید گفت خدا رحمت كند میثم را این را فراموش كرد بگوید كه: بگوید آن كسی كه سر او را خواهد آورد جایزه او را صد درهم از دیگران زیاده خواهند داد...(۲۶).
اینها اندكی از رازهای مولی علی(ع) به این امانتداران اسرار حضرت است كه مجاز به گفتن آن بودند. خدا می‏داند چه مقدار اسرار اینان در سینه داشتند و با خود به گور بردند.
در حالات امامان برخی از مورخان بابی تحت عنوان «باب احوال بوابه» است كه یاران خاص و حاملان اسرار امامان را معمولاً در این باب آورده‏اند. از اینان جابر بن یزید جعفی است كه از بزرگان روات مورد وثوق است او از جمله حاملان اسرار امامان ما و حافظان گنجینه اخبار آنان است او گفته است امام باقر نود هزار حدیث به من آموخته كه تاكنون آنها را برای احدی روایت نكرده و نخواهم كرد، او می‏گوید: روزی به امام باقر(ع) عرض كردم بار سنگینی از این اسرار به من آموخته‏ای كه تاكنون با احدی در میان نگذاشته‏ای گاهی این اسرار جانم را به آشوب می‏كشد به حدی كه چیزی شبه جنون مرا فرا می‏گیرد!! حضرت فرمود جابر هرگاه چنین حالی به تو دست داد سر به بیابان بگذار به كوهها برو آنجا گودالی بكن سر در آن بنه و بگو مرا حدیث كرد محمد بن علی به فلان و...(۲۷)
گفتنی است ویژگی برجسته این حاملان اسرار راز داری آنهاست:
بر لبش قفل است و در دل رازها
لب خموش است و دل پر از آوازها
عارفان كه جام حق نوشیده‏اند
رازها دانسته و پوشیده‏اند
هركه را اسرار حق آموختند
مهر كردند و دهانش دوختند(۲۸)
كه اینان تربیت شده گان وارسته مكتب اند و آموزش مكتب باینان راز داری است.
در روایتی حضرت امام باقر(ع) فرمود: «و اللّه انّ احبّ اصحابی الیّ اورعهم و افقههم و اكتمهم لحدیثنا»(۲۹)
به خدا قسم محبوب‏ترین یارانم نزد من با تقواترین آنها و فقیه‏ترین و كسی است كه نسبت به احادیث ما راز دارتر باشد.
در روایتی حضرت امام صادق(ع) فرمود: «كتمان سرّنا جهاد فی سبیل اللّه؛(۳۰) پوشاندن سرّ ما جهاد در راه خداست.»
این كتمان اسرار برخی مربوط به اسرار سیاسی است كه اگر لو می‏رفت امامان(ع) گرفتار می‏شدند، در روایتی حضرت امام صادق(ع) فرمود: «ما قتلنا من اذاع حدیثنا قتل خطأ ولكن قتلنا قتل عمد؛(۳۱) كسی كه حدیث ما را فاش كند ما را به خطا نكشته بلكه عمداً كشته است.» و برخی معارف بلندی است كه عامه كشش فهم آنها را ندارند و چه بسا همین سبب انكار و در نتیجه آسیب دیدن دینشان باشد كه در عرصه دین قطعاً باید این ظرفیتها را در نظر گرفت، هم در عرصه نظری باید این ملاحظه‏ها را داشت، هم در عرصه عملی.
در روایتی از «سراج» خادم امام صادق(ع) آمده كه وقتی حضرت در «حیره» بود مرا با جماعتی از دوستانش پی كاری فرستاد، ما رفتیم سپس وقت نماز عشاء اندوهگین مراجعت كردیم بستر من در گودی زمینی بود كه در آنجا منزل كرده بودیم من با حال خستگی و ضعف آمدم خود را انداختم، در آن میان امام صادق(ع) آمد و فرمود نزد تو آمدیم، من نشستم و حضرت هم سربسترم نشست و از كاری كه مرا دنبالش فرستاده بود پرسید، من هم گزارش دادم حضرت حمد خدا كرد سپس از گروهی سخن به میان آمد من عرض كردم قربانت گردم ما از آنها بیزاری می‏جوئیم زیرا آنها به آنچه ما عقیده داریم عقیده ندارند حضرت فرمود: آنها ما را دوست دارند و چون عقیده شما را ندارند از آنها بیزاری می‏جوئید گفتم آری فرمود ما هم عقایدی داریم كه شما ندارید پس سزاوار است كه ما هم از شما بیزاری بجوئیم؟ عرض كردم نه قربانت گردم. فرمود نزد خدا هم حقایقی است كه نزد ما نیست گمان داری خدا ما را طرد می‏كند، گفتم نه بخدا قربانت گردم پس ما چه كنیم؟ حضرت فرمود آنها را دوست بدارید و از آنها بیزاری مجوئید.
«ان من المسلمین من له سهم و منهم من له سهمان و منهم من له ثلاثهٔ اسهم و منهم من له اربعهٔ اسهم و منهم من له خمسهٔ اسهم و منهم من له ستهٔ اسهم و منهم من له سبعهٔ اسهم.
زیرا كه برخی از مسلمین یك سهم و برخی دو سهم و برخی سه سهم و برخی چهار سهم و برخی پنج سهم و برخی شش سهم و برخی هفت سهم از ایمان را دارند.
پس سزاوار نیست كه صاحب یكسهم را بر آنچه صاحب دو سهم دارد وادارند و نه صاحب دو سهم را بر آنچه صاحب سه سهم دارند و نه صاحب سه سهم را بر آنچه صاحب چهارسهم دارد و نه صاحب چهار سهم را بر آنچه پنج سهم دارد و نه صاحب پنج سهم را بر آنچه صاحب شش سهم دارد و نه صاحب شش سهم را برآنچه صاحب هفت سهم دارد وا دارند یعنی از مقدار استعداد و طاقت هر كسی بیشتر نباید متوقع بود. آنگاه امام مثل نصرانی تازه مسلمان را ذكر كردند كه مسلمانی همسایه‏ای نصرانی داشت او را به اسلام دعوت كرد و زیبائیهای اسلام را برای او تشریح كرد سرانجام او مسلمان شد سحرگاه نزد تازه مسلمان رفت و در زد او گفت كیست؟ او گفت من فلانی هستم گفت چه كار داری گفت وضو بگیر و جامه هایت را بپوش و همراه ما به نماز بیا. او وضو گرفت و جامه‏هایش را پوشید و همراه او شد تا آنكه نماز بسیاری خواندند و سپس نماز صبح را خواندند و بودند تا صبح روشن شد نصرانی دیروز و مسلمان امروز برخاست تا به خانه‏اش برود آن مرد گفت كجا می‏روی؟ روز كوتاه است و چیزی تا ظهر باقی نمانده همراه او نشست تا نماز ظهر را هم گذاردند باز آن مرد گفت بین ظهر و عصر مدت كوتاهی است و او را نگه داشت تا نماز عصر را هم خواندند سپس برخاست تا به منزلش برود آن مرد گفت اكنون آخر روز است و از اولش كوتاه‏تر است او را نگه داشت تا نماز مغرب را هم گزاردند بازخواست به منزلش برود باو گفت یك نماز بیش باقی نمانده ماند تا نماز عشاء را هم خواند آنگاه از هم جدا شدند، چون سحرگاه شد نزدش آمد و در زد و گفت كیستی! گفت من فلانی هستم، گفت چه كار داری گفت وضو بگیر و جامه‏هایت را بپوش و بیا با ما نمازگزار تازه مسلمان گفت برای این شخص بیكارتر از من پیدا كن كه من مستمند و عیالوارم! سپس امام صادق(ع) فرمود: «ادخله فی شی‏ء اخرجه منه او قال ادخله من مثل ذه و اخرجه من مثل هذا» او را در دینی وارد كرد كه از آن بیرونش آورد( زیرا با این روش او را دوباره به نصرانیت كشاند) یا آنكه فرمود: او را در چنین سختی و فشار قرار داد و از چنان دین محكم و مستقیم خارج كرد.(۳۲)
از این روایت بلند و ارزشمند نكاتی استفاده می شود:
● اختلاف سلیقه‏ها
۱) آنكه نباید اختلاف سلیقه‏ها، اختلاف نظرها، اختلاف برداشتها سبب جدائی دوستان از یكدیگر گردد، وقتی هدف یكی است این اختلاف‏ها مضر نیست، آنچه مضر است اختلاف هدف است كه از آن تعبیر به «تفرقه» می‏شود. آنها كه در هدف واحد مقدّس مشتركند «خودی اند» و نباید اختلاف سلیقه‏ها و اختلاف برداشتها آنها را از یكدیگر جدا كند. از مفهوم این روایت استفاده می‏شود كه باید با «غیر خودی‏ها» مرز داشت. از آغاز اسلام این اختلاف كششها و سلیقه‏ها بوده در عین حال برادری‏ها هم بوده است در روایتی از حضرت امام صادق(ع) می‏خوانیم قال: «ذكرت التقیهٔ یوماً عند علی بن الحسین(ع) فقال و اللّه لوعلم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله و لقد آخا رسول اللّه(ص) بینهما فما ظنكم بسائر الخلق؛(۳۳) روزی نزد حضرت سجاد(ع) سخن از تقیه به میان آمد آن حضرت فرمود بخدا اگر ابوذر می‏دانست آنچه در دل سلمان است او را می‏كشت با اینحال پیامبر میان آن دو برادری برقرار كرد پس درباره مردم دیگر چه گمان دارید.»
مرحوم علامه مجلسی در ذیل حدیث می‏گوید: مقصود آن است كه اگر آنچه در دل سلمان بود از مراتب معرفت خدا و پیامبر(ص) و مسائل غامض قضا و قدر و امثال آن اگر آنها را به ابوذر می‏گفت ابوذر او را به دروغ و ارتداد نسبت می‏داد و محكوم به قتلش می‏دانست و یا آن مطالب را به دیگران می‏گفت و آنها سلمان را می‏كشتند چنانكه خود سلمان (ره) در خطبه خود گوید: علم زیادی بمن عطا شده اگر همه آنچه را می‏دانم به شما بگویم دسته‏ای می‏گویند سلمان دیوانه شده و دسته‏ای می‏گویند خدایا كشنده سلمان را بیامرز این یك احتمال در معنای حدیث.
احتمال دیگر آن است فاعل «قتله» علم باشد و ضمیر مفعولی به ابوذر برگردد یعنی علومی كه سلمان به ابوذر می‏گفت او را می‏كشت زیرا تحمل نمی‏كرد و انكار می‏ورزید و یا آنكه تحمل كتمانش را نداشت و به مردم می‏گفت و او را مرتد و كافر می‏دانستند و می‏كشتند.(۳۴)
به نظر می‏رسد، این پیام حدیث پیام روز جامعه اسلامی ما باشد كه به مجرد اختلاف سلیقه به طرد یكدیگر نپرداخته و سبب نگردد كه شكاف در بین نیروهای خودی پدید آید.
۲) آنكه ظرفیتها مختلف است امام تا ۷ سهم از دین را ذكر كرده است به نظر می‏رسد، عدد ۷ اینجا یا مثال است یا نماد تكثیر است باید در تبلیغ دین این ظرفیتها را در نظر گرفت و از هر كس به اندازه كششی كه دارد توقع داشت.
۳) آنكه بد مطرح كردن دین و عرضه آن كمتر از تخریب آن نیست بر این اساس امام(ع) با ذكر داستان نصرانی تازه مسلمان شده در پی آن است كه به همه مبلغان دین بگوید كه دین را درست مطرح كنید، دین را به گونه‏ای مطرح نكنید كه مردم آن را مزاحم زندگی خود ببینند كه دین «سمحه سهله» است نه تنها بن بست در زندگی ایجاد نمی‏كند بلكه تنگناها را برمی دارد و گشایش معقول در زندگی پدید می‏آورد.
سلام بر امامان كه راز دار اسرار الهی بودند و این نشان دهنده قرب ویژه آنها به حضرت حق جلّ و علاست كه اگر این چنین نبودند خداوند این افتخار را به آنها نمی‏داد كه حاملان اسرار الهی باشند اللهم اجعل محیای محیا محمّد و آل محمّد و مماتی ممات محمّد و آل محمّد آمین یا رب العالمین.
حجهٔ‏الاسلام و المسلمین سید احمد خاتمی
پی‏نوشت‏ها:
۱. سوره انعام، آیه ۶۱.
۲. سوره نساء، آیه ۸۰.
۳. مقائیس اللغهٔ، ج ۳، ص ۶۷، السین و الراء یجمع فروعه اخفاء الشی‏ء.
۴. صحاح اللّغهٔ، ج ۲، ص ۶۸۱، و السرّ الّذی یكتم والجمع اسرار.
۵. سوره نوح، آیه ۹.
۶. سوره طارق، آیه ۹.
۷. از نظامی.
۸. از عطار.
۹. سوره اسراء، آیه ۸۵.
۱۰. سوره رعد، آیه ۱۷.
۱۱. بحارالانوار، ج ۴، ص ۴۰۵.
۱۲. نهج البلاغه، حكمت ۱۲۷.
۱۳. روضهٔ المتقین، ج ۵، ص ۴۲۵.
۱۴. اصول كافی، ج ۱، ص ۴۰۱.
۱۵. مصابیح الانوار، ج ۱، ص ۳۴۴.
۱۶. اصول كافی، ج ۱، ص ۲۰۴.
۱۷. سنن ابن ماجه، ح ۲۲۴.ـ میزان الحكمهٔ كلمه «حكمت».
۱۸. قصص انبیاء، ص ۱۶۰، میزان الحكمه كلمه حكمت.
۱۹. مسند احمد حنبل، ج ۱، ص ۳۱۷، موسوعهٔ الامام علی بن ابی طالب، ج ۱۰، ص ۱۴.
۲۰. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی، ج ۲۰، ص ۳۱۶.
۲۱. به موسوعهٔ الامام علی بن ابی طالب، ج ۱۰، مراجعه كنید.
۲۲. سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص ۳۶۴، تهذیب الكمال، ج ۵، ص ۵۰۰.
۲۳. منتهی الآمال، ج ۱، ص ۴۰۱ و ص ۴۰۲ «انتشارات هجرت».
۲۴. رجال كشی، ج ۱، ص ۲۹۱.
۲۵. رجال كشی، ج ۱، ص ۲۹۰، امالی طوسی، ص ۱۶۵، اختصاص شیخ مفید، ص ۷۷.
۲۶. منتهی الآمال، ج ۱، ص ۳۷۱.
۲۷. رجال كشی، ص ۱۹۴، ح ۳۴۳ ـ سفینهٔ البحار، ج ۱، ص ۳۶۱ «چاپ بنیاد پژوهشهای اسلامی مشهد».
۲۸. از مولوی.
۲۹. اصول كافی، ج ۲، ص ۲۲۳.
۳۰. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۷۰.
۳۱. اصول كافی، ج ۲، ص ۳۷۰، ح ۴.
۳۲. اصول كافی، ج ۲، ص ۴۳، باب درجات الایمان.
۳۳. اصول كافی، ج ۱، ص ۴۰۱.
۳۴. مرآهٔ العقول، ج ۴، ص ۳۱۷ و ۳۱۸.
منبع : ماهنامه پاسدار اسلام


همچنین مشاهده کنید